اخلاق از دیدگاه اسلام و تمدن اروپا| ۲
نقش اخلاق در روانکاوی
آرامش و اطمینان روحی هنگامی برقرار میشود که جمیع خواستهها و غرایز روانی هر کدام در حدّ معیّن خود اجراء و ارضاء شوند و ارضاء بسیاری از غرایز انسانی بستگی به فضائل اخلاقی دارد. یکی از غرایز در افراد میل به محبّت است که این غریزه از همان دوران کودکی در بشر وجود دارد.
کودک در جمیع عملیات شیرین خویش در نظر دارد خود را مورد توجّه پدر و مادر قرار دهد و به این وسیله محبّت آنها را جلب کند. لذا از اظهار محبّت پدر و مادر نسبت به خود لذّت میبرد و اگر بیاعتنائی از آنها احساس کند با عملیات فوقالعادهای سعی میکند نظر و محبّت آنها را جذب نماید و اگر موفق نشود، دست به گریه میزند، زیرا این غریزه خود را سرکوب مییابد.
یگانه عاملی که در جمیع عمر موجب ارضاء این غریزه میشود فضایل اخلاقی و عاملی که موجب سقوط و سرکوبی این غریزه میگردد رذائل اخلاقی است. زیرا افرادی که دارای فضیلت اخلاقی هستند بر حسب اخلاق خویش، خود مورد محبّت سایرین واقع میشوند.
به حسن خلق توان کرد صید اهل نظر/ به دام و دانه بگیرند مرغ دانا را
برخلاف کسانی که اخلاقشان رزل و پست است، این خواسته انسانیشان سرکوبی میبیند و با محبّتی رو به رو نخواهد شد.
امام باقر(علیه السّلام) در همین خصوص میفرماید:
«الْبِشْرُ الْحَسَنُ وَ طَلَاقَةُ الْوَجْهِ مَكْسَبَةٌ لِلْمَحَبَّةِ وَ قُرْبَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ عُبُوسُ الْوَجْهِ وَ سُوءُ الْبِشْرِ مَكْسَبَةٌ لِلْمَقْتِ وَ بُعْدٌ مِنَ اللَّهِ.»[1]
«اخلاق خوش و صورت گشاده محبّت افراد و تقرب پروردگار را کسب میکند و اخلاق بد و ترشرویی خشم دگران را بر میانگیزند و انسان را از محبّت خدا دور میکند.»
سجایای اخلاقی در غریزه میل به جمال افراد متکوّن است. همچنان که افراد بشر به ویژه جوانان طالب جمال ظاهری هستند، به جمال روحانی و سجایای اخلاقی هم طبعاً علاقهمند میباشند و به ایدهآل اخلاقی یا ایدهآل جمالپسندی جوان بستگی دارد. هر مربّی و معلّمی که از ندای ارزشهای اخلاقی غافل بماند و از این قدرت استفاده نکند مقصّر و بدبخت است. ارزشهای اخلاقی جوانان با نوع ارزشهای سنین کاملاً متفاوتند، تعاون و همکاری به نظر آنان همچون فداکاری است، نیکی مفهوم ترحّم دارد، بردباری که در دوران جوانی بسیار مشکل است صورت یک جوانمردی قهرمانی را پیدا میکند.
پس باید مربّیان نسل جوان به این نکته توجّه داشته باشند که با تقویت ایدهآل اخلاقی جوان میتوان غریزه جمال پسندی او را ارضاء کرد. داروین طبق فرضیّهی تکامل خود شخصیّت انسان را منحصراً در پرورش عواطف میداند و تنها راه تقویت عواطف را ایجاد فضایل اخلاقی میشمرد.
بزرگترین کمالی که موجودات جاندار در سیر تحوّلی و تکاملی به آن رسیدهاند پیدایش عواطف قلبی است که در انسان به وجود آمده است. اگر انسان میخواهد حیوان نباشد باید این عواطف را که عبارت از رحم، کرم، مروّت، شجاعت، نوعدوستی و خیرخواهی است و در عین این حال کوشش در راه حیات و بقاء با رعایت مقتضیّات انسانیّت بالطبیعة جریان خواهد داشت. مجاهده اخلاقی خود در مرحله انسانیّت همان کوشش برای بقاء و حیات است که باید به صورت مجاهده اخلاقی باشد و خواهد بود.
توجّه به فضایل اخلاقی نقش فوقالعادهای در روانکاوی افراد دارد و روی همین حساب هانری بارووک میگوید: «کسی که درباره بیماریهای عصبی و روحی مطالعه میکند باید معلومات اخلاقی را به یکدیگر پیوند دهد. برای یافتن بهداشت و درمانی نیکو باید مجموع شخصیّت بشری را بشناسیم. پسیکانالیز دامنه بحث خود را به غرایز منحصر میکند و در غم آن است که این غرایز را به صورت پیروان مسلک لذّت که کمی هم فاقد جنبه اخلاقی است ارضاء کند. دیگر از هدف اساسی شخصیّت و روابط آن با نیکی و بدی و در نتیجه با هماهنگی اجتماع سخنی نمیگوید و از اهمیّت آن غافل است. بلکه اگر هم ممکن بود نمیتوانست مایه آسایش درون گردد، زیرا این آسایش به ارضای وجدان اخلاقی بستگی دارد. به همین جهت بیآن که کامیابیهای مهم پسیکانالیز را درباره آزادی پارهای از امیال و آرزوهای وازده ناچیز بگیریم، یک درمان روحی خوب باید هدفی عالیتر داشته باشد تا بتواند با سنجش، نیروهای شخصیّت را عالی و برجسته و آسایش فرد و اجتماع را تامین کند».[2]
فضایل اخلاقی نه تنها موجب ارضای صحیح بسیاری از غرایز شده بلکه احساسات را در یک حدّ معیّن تعدیل میکند.
عواطف درونی انسان سرچشمه فعالیّتهای بشر میباشد و طغیان و سرکشی غرایز افراد را به سقوط و نابودی میکشاند. یگانه قدرتی که موجب میشود غرایز در حدّ خود ارضاء گردد و از طغیان آن جلوگیری کند، عقل به ضمیمه سجایای اخلاقی است. کسی که عفّت دارد این صفت او از طغیان غریزه جنسی وی جلوگیری نموده و با ارضاء در حدّ خود آن را قانع میسازد و اصولاً هنگامی که عواطف با اخلاق ضمیمه شوند، محیط مملو از مهر و صفا به وجود میآورند و در کمال مهربانی و درستی با هم زندگی میکنند.
منشاء امراض اجتماعی
بدن انسان مانند هر مادّه مرکب دیگر از ذرّات بیشمار کوچکی است که تا این اواخر آنها را به نام اتم مینامیدند. و تا کنون کشف شده است که این اتم مرکب است از ذرّات کوچکی که جز تموج چیز دیگری از آنها دیده نمیشود و آن ذرّات را الکترون مینامند که این ذرّات دارای امواج منفی الکتریکی است و به دور هسته مرکزی به نام پروتون و نوترون میچرخند. چند اتم تشکیل یک سلول میدهد و چند سلول با هم جمع شده هیئتهایی مانند: قلب، دماغ، جگر، معده، کلیه و غیره را شکل میدهند و هر هیئت وظیفه خود را با خلوص نیّت و محبّت به جا میآورد. حالا که دانستیم الکترونها جز تموجات الکتریکی چیز دیگر نیستند و حرکت هم همیشه تولید حرارت میکند و حرارت نیز اشیاء را منبسط میسازد، پس فرق میان اقسام مادّه از حیث لطافت، ضخامت و چگونگی رنگ فقط از چگونگی تموج ذرّات یا الکترونها حاصل میشود. مادّه هر قدر لطیفتر باشد تموجات ذرّات آن زیادتر و تندتر است، مانند: امواج نور و الکتریک و غیره. چنان که در آب میبینیم که اگر حرکت ذرّات آن را به وسیله حرارت زیاد کنیم مبدّل به بخار که لطیفتر است میشود و اگر حرکت آن را به وسیله برودت پایین بیاوریم منجمد یعنی درشتتر میشود و چون درجات حرکت ذرّات مانند اعداد بیشمار است از آن جهت اقسام مادّه نیز در مراتب خود بیحساب میباشد. از روی این تحقیقات فنّی به این حقیقت واصل میشویم که جهان و هر چه در او هست جز تموج یک قوّه واحد چیز دیگر نیست و تموج هم جز توالی اعداد چیز دیگر نیست. بنابراین هر یک از اعضای بدن انسان یک مقدار معیّن تموجات الکتریکی در هر ثانیه به عمل میآورد و به جهت اختلاف درجه این تموجات شکل، رنگ، جسامت و وظیفه آنها هم مختلف میشود. از روی این ایضاحات میتوان به خوبی فهمید که منشاء امراض جسمانی چیست.
این منشاء عبارت است از نقصان و یا زیادتی که در عدد تموجات طبیعی الکترونها یک واحد و یا چند عضو به عمل میآید و آن عضو را از ایفای وظیفه آنها مودوعه خود بازمیدارد. از این بیانات پی به منشاء امراض اجتماعی هم میتوان برد. زیرا افراد هر اجتماع به منزله سلولهای یک بدن هستند که باید الکترونهای اتمهای آن سلول در امواج الکتریک خود کندی نورزد. امواج الکتریکی که در حفظ جامعه موثّر است عبارت است از: فضائل اخلاقی که انوار و برقهای افکار محسوب میشوند. همچنان که امام علی(علیه السّلام) در وصف افراد پرهیزکار میفرماید:
«قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لاَمِعٌ كَثِيرُ اَلْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ اَلطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ اَلسَّبِيلَ وَ تَدَافَعَتْهُ اَلْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ اَلسَّلاَمَةِ وَ دَارِ اَلْإِقَامَةِ وَ ثَبَتَتْ رِجْلاَهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ اَلْأَمْنِ وَ اَلرَّاحَةِ بِمَا اِسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ.»[3] ؛
«انسان پرهیزکار کسی است که دل و روان خود را زنده گرداند و خواستههای حیوانی خود را بمیراند به طوری که حالت رقّت و مهربانی نسبت به سایرین به او دست دهد و خوی تند وی به لطف و صفا مبدّل گردد آنگاه است که در سایه این سجایای اخلاقی فکر درخشندهای در مغزش تابیدن میگیرد و راه زندگی را به او مینمایاند و باب سلامت بر او میگشاید و او را در جایگاه پایداری و امید دارد که زندگی را در سایه امنیّت و آسایش بگذراند تمامی این پیشبردها بر حسب ملکاتی است که در روان خود ایجاد کرده و خواد خود را ازخویشتن خوشنود گردانیده است.»
و هنگامی که فضایل اخلاقی از وجود یک فرد رخت بر بندد - به این معنی که امواج الکتریکی این عضو جامعه از بین برود- به همین اندازه بر اجتماع صدمه وارد میشود و اجتماع مریض میگردد.
مثلاً اگر جامعه را به یک آلت موسیقی و تار تشبیه کنیم افراد جامعه به منزله رشتهها و پرههای مختلف آن میشوند که هر یکی برای ادای یک درجه مخصوص از صوت مأمور است و فقط وقتی این تار در کمال صحّت میتواند ادای وظیفه نموده و گوشهای ما را با نغمات دلنشین و اهتزازات روحافزای خود محفوظ سازد، که هر یک از رشتههای آن درجه اهتزاز مخصوصی را که استاد موسیقی به او داده است نگاه دارد و اگر یکی از آن رشتهها از خط خود انحراف پیدا کند و درجه اهتزاز خود را تغییر دهد، آهنگ ناهموار آن توازن همه رشتهها را به هم خواهد زد و ماهم خواهیم فهمید که ائتلاف کامل در میان تموجات این رشتهها موجود نیست.[4]
افراد جامعه به منزله رشتههای تار هستند اگر یک فرد از افراد از نظر اخلاق مریض شد و وظائف اجتماعی و وجدانی خود را انجام نداد، خواه و ناخواه نظام جامعه به هم میخورد و اجتماع مریض میشود. اینجاست که ما به اشتباه بزرگ جهان متمدّن امروز پی میبریم.
خودآزمایی
۱. چرا در بحث تربیت، مربیان باید اهمیّت ویژهای برای تقویت فضایل اخلاقی در نظر داشته باشند؟
۲. منشاء امراض اجتماعی چیست؟
پینوشتها
[1]. بحارالانوار، ج 75، ص 176.
[2]. چه میدانم (بیماریهای روحی) ، ص 71 و 72.
[3]. نهج البلاغه، ص 337
[4]. کتاب تداوی روحی ص12
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سیداحمد علم الهدی