کد مطلب: ۳۰۵۰
تعداد بازدید: ۸۶۱۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۰۶ مهر ۱۳۹۸ - ۰۱:۲۴
حجاب و عفاف| ۴۱
ناگاه راهب دید ابر بر سر راهزن سایه افکنده و به دنبال او حرکت می کند. نزد راهزن آمد و گفت: تو در پیشگاه خدا بهتر از من هستی، دعا به خاطر تو به استجابت رسیده است نه به خاطر من، حقیقت را بگو، تو چه کار خوبی در نزد خدا داری؟!

داستان‌های حجاب| ۱

 
قرآن و بیان داستان های آموزنده
یکی از شیوه های تربیتی قرآن کریم، بیان داستان های آموزنده و واقعی است. خداوند متعال در سوره ی هود علّت طرح این داستان ها را این گونه بیان می فرماید: «وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ». ما از هر يك از سرگذشت هاى انبيا براى تو بازگو كرديم، تا به وسيله ی آن، قلبت را آرامش بخشيم و اراده ‏ات قوىّ گردد. و در اين (اخبار و سرگذشت ها،) براى تو حقّ، و براى مؤمنان موعظه و تذكّر آمده است.[1] طبق آیه ی شریفه، بیان این داستان ها علاوه بر فواید و ثمراتی که برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله داشت، برای مؤمنین نیز تا قیام قیامت، مایه ی موعظه، تذکّر و یادآوری می باشد.
در تفسیر این آیه آمده است: «كلمه ی "كلّاً" اشاره به تنوّع اين سرگذشت ها است كه هر كدام به نوعى از جبهه‏ گيري ها در برابر انبياء اشاره مى ‏كند و نوعى از انحرافات و نوعى از مجازات ها را، و اين تنوّع، اشعه ی روشنى بر ابعاد زندگى انسان ها مى‏ اندازد. ... و به هر حال اين آيه تاكيد مى ‏كند كه تواريخ قرآن را نبايد سرسرى شمرد و يا به عنوان يك سرگرمى از آن براى شنوندگان استفاده كرد چرا كه مجموعه ‏اى است از بهترين درس هاى زندگى در تمام زمينه‏ ها و راهگشايى است براى همه ی انسان هاى امروز و فردا».[2]
همان طور که می دانیم، قرآن کریم سرشار از معارف و دانش هاست به گونه ای که قرآن، خود را این گونه معرّفی فرموده است: «... وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِينَ». و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه ی هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.[3] امّا با وجود این حجم زیاد از معارف و دانش ها، برای آموزش بسیاری از آموزه های خود، از ابزار نقل داستان و قصّه، البته از نوع واقعی و آموزنده ی آن، استفاده می کند. این امر نشان دهنده ی آن است که در زبان قصّه و داستان، قدرتی در تأثیرگذاری و آموزش است که در طُرُق دیگر یافت نمی شود، به همین دلیل خداوند متعال به رسول گرامی اش دستور می دهد تا داستان های آموزنده را از برای مردم بازگو کند تا آن ها را به تفکّر وادارد، در سوره ی اعراف می فرماید: «... فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ».  اين داستان ها را (براى آن ها) بازگو كن، شايد بينديشند (و بيدار شوند).[4]
بنا بر این بر آن شدیم که در انتقال معارف و معلوماتِ پیرامون حجاب و عفاف، با تقلید از قرآن کریم، از ابزار قدرتمند داستان نیز برای این موضوع بهره مند شویم. لذا با تورّقی در داستان های واقعی حجاب و عفاف، گزیده و منتخبی از آن را در این نوشتار می آوریم، به امید آن که در راستای تقویت فرهنگ حجاب و عفاف، مأثّر باشد.
 
پاداش عفّت
امام سجّاد علیه السّلام فرمودند: مردی با خانواده ی خود سوار بر کشتی شدند، در وسط دریا هوا طوفانی شد و کشتی شکست، همه ی سرنشینان آن غرق شدند جز یک زن که بر تخت پاره ای از تخته های کشتی سوار شد. طوفان برطرف گردید و امواج ملایم دریا او را به جزیره ای رسانید و آن زن نجات یافت. در آن جزیره یک نفر مرد عیّاش و راهزنی بود. ناگاه چشمش به زنی افتاد که بالای سرش ایستاده بود، هیجان زده نزد آن زن رفت و خواست با او آمیزش کند. زن از خوف خدا لرزید و سخت پریشان شد. راهزن پرسید: چرا می ترسی؟ زن اشاره به آسمان کرد که من از او (خدا) می ترسم. راهزن گفت: آیا هیچ وقت چنین کاری (زنا) نکرده ای؟ زن پاسخ داد: سوگند به عزّت خدا، نه. راهزن گفت: تو با این که سابقه ی پاکی داری و اکنون من تو را اجبار می کنم و تو راضی به عمل منافی عفّت نیستی، این گونه از خوف خدا می ترسی، بنا بر این من سزاوارتر هستم که از خوف خدا بترسم.
راهزن دست از زن کشید و برخاست و به سوی خانه اش حرکت کرد، در حالی که همواره در فکر توبه بود و اظهار پشیمانی می کرد. روزی همان راهزن در وسط راه هنگام بازگشت به خانه، به راهبی (عابد صومعه نشین مسیحی) رسید که او نیز به معبدش می رفت. هوا گرم بود و تابش داغ خورشید بر سر آن ها می تابید. راهب به راهزن گفت: دعا کن تا خدا ابری بر سر ما بفرستد و سایه افکند وگرنه آفتاب ما را می سوزاند. راهزن گفت: من در پیشگاه خدا روسیاهم و چیزی ندارم تا جرئت کنم و از او چیزی بخواهم. راهب گفت: پس من دعا می کنم و تو آمین بگو. راهزن پذیرفت. راهب دعا کرد و راهزن آمین گفت. اتّفاقاً دعا مستجاب شد و ابری آمد و بر سر آن ها سایه افکند. هر دو چند ساعت از روز را زیر سایه ی ابر به سوی مقصد حرکت کردند، تا بر سر دو راهی رسیدند؛ راهزن از یک راه و راهب از راه دیگر رفت، ولی ناگاه راهب دید ابر بر سر راهزن سایه افکنده و به دنبال او حرکت می کند. نزد راهزن آمد و گفت: تو در پیشگاه خدا بهتر از من هستی، دعا به خاطر تو به استجابت رسیده است نه به خاطر من، حقیقت را بگو، تو چه کار خوبی در نزد خدا داری؟!
راهزن ماجرای تماس خود با زن نامحرم و خوف خود از خدا و جدا شدن از آن زن را بیان کرد. راهب از راز بهتر بودن راهزن در پیشگاه خدا، آگاه گردید و به راهزن گفت: «غُفِرَ لَكَ‏ مَا مَضَى‏ حَيْثُ‏ دَخَلَكَ‏ الْخَوْفُ فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُونُ فِيمَا تَسْتَقْبِلُ». گناهان گذشته ات آمرزیده شده است، اکنون در مورد چگونگی کردار آینده ات مراقب خود باش.‏[5]
این داستان حقیقی بیان گر آن است که عفّت ورزی نزد خدا چنان ارزشمند است که خداوند متعال به خاطر آن از گناهان گذشته ی انسان می گذرد چنان که از این راهزن گذشت و هر که در طول زندگانی خود بر مدار عفاف حرکت کند، پروردگار متعال او را یاری نموده و محافظت می نماید، همان طور که از آن بانوی عفیفه حمایت کرد.
 
تشرّف زن مسیحی به اسلام
یکی از علما می نویسد: روزی یک زن مسیحی با شوهرش پیش من آمد و گفت: من از اسلام مسائلی را فهمیده ام و از دستورات و قوانین آن که مترقّی است در شگفت و حیرتم و به آن علاقه مندم، ولی به خاطر یکی از دستورات آن، من هنوز به اسلام گرایش پیدا نکرده ام، و درباره ی آن با شوهرم و عدّه ای از مسلمانان بحث و گفتگو نموده ام که متاسّفانه پاسخ قانع کننده ای نشنیده ام، اگر شما بتوانید مرا قانع کنید من به دین اسلام مشرّف شده و مسلمان خواهم شد. من گفتم: آن دستور کدام است! زن مسیحی گفت: دستور حجاب است. چرا اسلام حجاب را برای زن لازم دانسته و چرا به او اجازه نمی دهد که مثل مرد بدون حجاب از خانه بیرون بیاید؟ سپس بنا کرد به ایراد و انتقاد کردن، که حجاب مانع رشد و ترقّی زنان، و سبب عقب ماندگی در جامعه است.
من پس از شنیدن ایرادها و انتقادهای آن زن، چنین پاسخ دادم: آیا شما تا به حال به بازار جواهر فروشی رفته اید؟ گفت: آری، گفتم: چرا جواهر فروشان، طلا و سائر جواهرات گران بهای خود را در ویترین شیشه ای قرار داده و درب آن را قفل می کنند؟ گفت: به خاطر این که دست دزدان و خیانت کاران و سارقان به آن ها نرسد. در این جا رو کردم به زن مسیحی و گفتم: فلسفه ی حجاب نزد ما مسلمان ها همین است که: زن گُلی خوشبو است... زن گوهر و یاقوت گران بهاست و چون جنس لطیف زن هم مانند طلا و جواهرات است، باید او را از دست خیانت کاران و دزدان عِفّت و ناموس محافظت کرد، و از چشم تبهکاران و اهل فساد حفظ نمود، زیرا زن همانند مروارید است که در صندوقچه ی صدف باید پنهان گردد تا طعمه ی آنان نشود و تنها ساتر و نگهدارنده ی زن حجاب است و حجاب برای زنان مانند محفظه ای بر جواهرات است و اگر زنان نیز در پوشش نباشند، همیشه در معرض خطرات و تجاوزات قرار می گیرند و به خاطر نشان دادن زیبائی هایشان پیوسته در معرض آزار و تعدّی مفسدین واقع می شوند.
آری دخترم... دستور حجاب در اسلام به این جهت است که زن از دست خیانت کاران در امان باشد. زیرا بدنش پوشیده و زینت هایش مستور است و مردم از او چیزی نمی بینند و در او طمع نمی کنند و از او دوری می جویند و نظرشان را جلب نمی کند، بلکه از او حساب می برند و حیا می کنند، همه ی این ها به خاطر حجاب است. و شما مطمئن باش که اگر زن در پوشش حجاب نباشد، پیوسته در معرض آزار مفسدین است، بنا بر این حجاب شرافت و بزرگواری توست. آری دخترم این گوشه ای از فلسفه ی حجاب بود که تذکّر دادم. پس از شنیدن این مطلب، آن خانم مسیحی فکری کرد و سپس با چهره ای درخشان گفت: من تا به حال این گونه نشنیده بودم. شما بسیار جالب بیان کردی، و اکنون اسلام را می پذیرم. خانم مسیحی در همان جلسه، شهادتین را بر زبان جاری کرد، و اسلام را پذیرفت.
معلوم است که اسلام می خواهد شخصیت و پاکی زن را حفظ نماید، و به دنبال آن از اجتماع حمایت کند، از این رو حجاب را به عنوان شرط اساسی برای هدف مزبور لازم دانسته است. همچنین از این داستان روشن می شود که اغلب بانوانی که بی حجاب هستند، از فلسفه ی حکیمانه ی حجاب اطّلاع نداشته، به آثار پرسودش توجّهی ندارند و از مفاسد بی حجابی غافلند. تنها به وسیله ی حجاب است که عفّت و شخصیت زن حفاظت می شود، و بانوان از خطرات ناشی از بی حجابی در امان می مانند.[6]
 
بی عفّتی و محرومیّت از شهادت لا إله إلّا اللّه
مردی فاسق را در حال جان دادن هرچه تلقین به گفتن شهادت لا إله إلّا اللّه می کردند، او در عوض این شعر را می خواند:
يا رُبَّ قائِلَةٍ وَ قَدْ تَعِبَتْ/ أينَ الطَّريقُ اِلى حَمّامِ مَنْجابٍ
(ترجمه): چه شد آن زنى که خسته شده بود، و مى پرسید راه حمّام منجاب کجاست؟
علّت این که نمی توانست کلمه ی طیّبه ی «لا إله إلّا اللّه» را بر زبان جاری سازد این بود که روزی زنی زیبا و عفیف برای رفتن به حمّام از خانه خارج شد، ولی راه را گم کرد. مقدار زیادی راه پیمود و خسته شد، تا رسید به درِ خانه ای و از همین مرد سؤال کرد: حمّام منجاب کجاست؟ آن مرد گفت: همین جا حمّام منجاب است. همین که زن وارد شد، مرد داخل خانه شد و در را به روی او بست. زن فهمید که مرد حیله به کار برده و او را فریب داده است. زن از خود اظهار اشتیاق و میل فراوانی به عمل جنسی نشان داد و چنان وانمود کرد که خودش مایل به این کار است. گفت خوب است مقداری غذا و عطر برای من تهیّه کنی چون گرسنه و کثیفم، فوراً هم برگرد. همین که مرد برای خرید به بازار رفت، به واسطه ی اطمینانی که از گفتار زن پیدا کرد و میل و علاقه ای که از خود ابراز کرد، توجّهی نداشت که ممکن است در غیبت او، زن از خانه خارج شود، به محض این که مرد رفت، زن نیز از در بیرون رفت و خود را نجات داد.
شیخ بهایی که این حکایت را در کشکول خود آورده، می گوید: توجّه کن چگونه این گناه او را هنگام مرگ از اقرار به شهادت لا إله إلّا اللّه بازداشت، با آن که جز وارد کردن زن به خانه ی خود و خیال زنا، کار دیگری نکرد و به مقصودش نایل نشد.[7]
 
خودآزمایی
1- طبق آیه ی 120 سوره ی هود، هدف از طرح داستان های قرآنی چیست؟
2- در قالب مثالی ساده، یکی از فوائد حجاب را بیان کنید؟
 
پی‌نوشت‌ها
[1] سوره هود/ آیه 120 (ترجمه مکارم).

[2] تفسير نمونه ج ‏9 ص 284 و 285.

[3] سوره نحل/ آیه 89 (ترجمه مکارم).

[4] سوره اعراف/ آیه 176 (ترجمه مکارم).

[5] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 70/ پوشش زن در اسلام (محمّد محمّدی اشتهاردی) ص 93.

[6] داستان هایی از پوشش و حجاب ص 17 تا 20.

[7] اهمیت حجاب و عفاف و ازدواج در اسلام ص 143.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی‌زاده
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۵۱ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۴
4
0
خیلی قشنگ نبود ولی حالا
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: