فلسفه احکام |۱
آیا پرسش از فلسفه احکام جایز است؟
احکام و تعالیم شریعت مقدّسه اسلام همه مبنی بر جلب مصالح یا دفع مفاسد و متضمّن فواید و حکمتهای بسیار است. در قرآن کریم و روایات شریفه، مصالح کلّی این احکام و مصالح خاصّ بسیاری از آنها بیان شده است و حکمتها و فواید بسیاری از این احکام را عقل انسان هم ادراک میکند.
با این وجود احاطه به حکمت تمام این احکام از واجبات و مستحبات و محرّمات و مکروهات در رشتههای امور عبادی، اجتماعی، اخلاقی، تربیتی، روحی، جسمی، روابط عائله، امور سیاسی، مالی، قضائی و ... مثل احاطه به تمام فواید نعم عالم خلقت و تکوین برای انسان میسّر نیست.
تعیین علّت تشریع هر حکم از احکام بدون استناد به قرآن و حدیث و عقل قطعی صحیح نیست؛ با این وجود تفکّر در فواید این احکام و سؤال از حکمتهای آنها - اگر به عنوان اعتراض نباشد - ممنوع نیست و موجب مزید معرفت میشود.
این جامعیّت اسلام در احکام، از معجزات و اموری است که حتّی بیگانگان از اهل فهم و اطّلاع بر آن اعتراف دارند. راجع به این موضوع مطالب بسیار است که مجال شرح و بیان آن نیست؛ ولی شخص مؤمن باید تسلیم احکام خدا باشد؛ هر چند فایده یا فلسفه آن را نداند؛ زیرا اگر بخواهد عمل به احکام را مشروط به دانستن فلسفه احکام نماید، عمرش به آن وفا نمینماید و از عمل بازمیماند. مانند بیماری که بخواهد نسخه طبیب حاذق را بررسی کند و از خصوصیّات و چگونگی و مقدار تأثیر آن و عکسالعملهای گوناگون داروها مطّلع شود.
بدیهی است چنین بیماری که باید بدون فوت وقت به دستور پزشک عمل نماید، بیماری، او را با این طرز برخورد با نسخه طبیب، از پا درخواهد آورد. به هر حال سؤال از فلسفه احکام – چنان که بیان شد - با این آگاهی و توجّه از کسانی که اهلیّت جواب دارند، مفید است (و الله العالم).
آیه شریفه در قرآن مجید میفرماید: إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتاً و همچنین نامه 52 نهجالبلاغه دستورات امیرالمؤمنین(ع) به فرمانداران خودش برای برگزاری نماز در اوقات معینّه به شرح ذیل است: «أَمَّا بَعْدُ فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حِينَ تَفِيءُ الشَّمْسُ مِثْلَ مَرْبِضِ الْعَنْزِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَ الشَّمْسُ بَيْضَاءُ حَيَّةٌ فِي عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِينَ يُسَارُ فِيهَا فَرْسَخَانِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِينَ يُفْطِرُ الصَّائِمُ وَ يَدْفَعُ الْحَاجُّ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ حِينَ يَتَوَارَى الشَّفَقُ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَ الرَّجُلُ يَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ وَ صَلُّوا بِهِمْ صَلَاةَ أَضْعَفِهِمْ وَ لَا تَكُونُوا فَتَّانِينَ.» بنابراین چرا ما شیعیان نماز مغرب و عشا و ظهر و عصر را با هم برگزار میکنیم و مفاد آیه شریفه و دستور نهجالبلاغه را عمل نمینمائیم؟ خواهشمند است این موضوع را تشریحاً مرقوم فرمایید.
امّا آیه کریمه إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتاً[1] دلالتی بر جواز و عدم جواز جمع و یا تفریق ندارد؛ و قول به جواز جمع، مثل قول به وجوب تفریق با توقیت صلات منافات ندارد. علاوه بر آنکه در احادیث مَوقُوتاً تفسیر شده است به «مفروضاً و ثابتاً».
اوامر صادره از مقام مقدّس حضرت امیرالمؤمنین(ع) که در نهجالبلاغه نقل شده مشعّر به جواز تفریق میباشد و به عنوان حکم و فرمان و ترتیب و تنظیم جماعات است و آن مسئله مطلب دیگری است. اگر هم برای بیان وظائف و تکلیف باشد بیشتر از این که ادای نماز جماعت در این اوقات افضل است، دلالت ندارد و متضمّن حکم نماز فرادی و جمع بین صلاتین منفرداً نمیباشد.
اصل مسئله جواز جمع بین صلاتین در ظهرین و عشائین خواه به نحو تقدیم باشد یا تأخیر مورد اتّفاق امامیّه و موافق با اطلاقات آیات کریمه قرآن مجید در مورد اوقات صلوات است و هم مطابق با سهولت و یسر شریعت سمحه سهله اسلامیّه است. به علاوه، برحسب اخبار معتبره صحیحه نیز ثابت است و از طرق اهلسنّت و در کتب صحّاح آنها نیز روایت شده است و حضرت رسول اکرم(ص) بدون عذر جمع بین صلاتین فرمودهاند که ظاهر در جماعت است.
بنابراین، برحسب اصول مذهب و ادلّه صحیحه کتاباً و سنّةً و اجماعاً شبههای در جواز نیست؛ به شرحی که در کتب فقه مبسوطاً مذکور است.
آنچه را اهلسنّت به رغم دلیل بر وجوب تفریق گفتهاند، مردود است. حتّی بعضی از علمای محقّق اهلسنّت صحت مذهب امامیّه را تحقیق و تأیید کردهاند؛ بلکه جواز جمع بین صلاتین را - که مذهب امامیّه است - در کتاب خاص به این مسئله، اثبات و قبول کردهاند، مانند: «حافظ عمّاری» در«إزالَةُ الحَظرِ عَمَّن جَمع بَینَ الصَّلاتَین فِی الحَضَرِ» و «حامد بن حسن شاکر التمیمی» در«قُرةُ العَینِ فِی الجَمعِ بَینَ الصَّلاتَینِ».
بلی، افضلیّت تفریق از جمع فیالجمله برحسب روایات ثابت است؛ ولی ثبوت آن به نحو اطلاق برحسب ادلّه محل تأمّل است؛ بلکه معلوم العدم است. قدر مسلّم از افضلیّت تفریق عند الإتیان بالنوافل او انتظار الجماعة و نحوهما هست، هرچند در حصول تفریق به اتیان نافله نیز محلّ تأمّل است.
خلاصه آنچه از مجموع ادلّه استظهار میشود این است که ادای نماز در اوّل وقت و هر زمانی که اقرب به اوّل وقت باشد، اگر تأخیر به جهت نافله یا انتظار جماعت نباشد، افضل است والّا تفریق و تأخیر افضل است؛ مثلاً اگر قاصد خواندن نافله یا منتظر جماعت نباشد، خواندن نماز عصر بعد از ظهر افضل است؛ ولی جمع بین صلاتین به نحو جمع، تأخیر بدون علّت مرجوح است. پس خلاصه استظهار چنین میشود که تفریق بین صلاتین فی حدّ نفسه از جمع تأخیر مطلقاً افضل است و جمع بین صلاتین به جمع فی حدّ نفسه از تفریق افضل است (و الله العالم).
خواهشمندم بفرمایید چرا تقلید واجب است؟
زیرا در هر موضوعی «جاهل» باید به «عالم» مراجعه نماید؛ مثلاً جاهل به طبّ باید به طبیب رجوع کند و در همه فنون چنین است و این یک امر ارتکازی و فطری است (و الله العالم).
چرا باید مرجع تقلید مرد باشد؟ مگر نه این که زن و مرد از هیچ نظر (عقلانی) با هم تفاوت ندارند و در محدوده پارسایی هم مانند یکدیگرند؟
امّا این که نوشتهاید: «زن و مرد از هیچ نظر (عقلانی) با هم تفاوت ندارند»، اوّلاً، این اظهار و ادعا را کسی میتواند بنماید که زن و مرد و اساساً انسان را از تمام جهات و ابعاد مختلف شناخته باشد. تا آنجا که ما اطّلاع داریم هزاران دانشمند و محقّقی که در طول تاریخ تا این زمان درباره انسان تحقیق و بررسی و کاوش کردهاند، اعتراف دارند، چنان که شایسته است این موجود و جنس زن و مرد را نشناختهاند و هم چنان باید برای شناخت بیشتر این موجود کاوش و تحقیق ادامه یابد. چه بسا تا هر کجا هم این کاوشها پیش برود و مجهولاتی معلوم شود باز مجهولات و نقاط ناشناختهای همچنان مجهول مانده باشد؛ بلکه میتوان گفت با شناخت بیشتر و کاوش زیادتر، کثرت این ابعاد ناشناخته بیشتر مکشوف میشود و با معلوم شدن هر مجهول، مجهولات بیشتری را در برابر خود میبیند. شاید یکی از معانی «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ» همین باشد که شناخت انسان – چنان که باید - میسّر نیست و به پایان نمیرسد. وقتی انسان از معرفت خود عاجز و ناتوان باشد چگونه میتواند به حقیقت حق و خالق خود معرفت پیدا کند و همانطور که معرفت شخص به خودش اجمالی است و تفضیلی نیست به طریق اولی معرفت او به خدا هم اجمالی است.
ثانیاً، اگر چه در بین بانوان زنانی میباشند که در توان عقلی از نوع مردها و اکثریّت آنان قویتر و رشد فکری بیشتر دارند؛ ولی برحسب نوع، زنان از مردان عاطفیتر و احساساتیتر و لطیفتر و رحم و مهرشان بیشتر است؛ هر چند همه دارای عقل میباشند و آیاتی که در قرآن مجید در آنها از صاحبان عقل و تفکّر تمجید و توصیف شده – چنان که شامل مردان است - شامل بانوان نیز هست و اُولِی الألبَابِ[2] و اُولِی النُّهَی [3]بر هر دو اطلاق شده است.
با این وجود مردان برحسب نوع از زنان در تدبیر و سختگیری و مدیریت و صلابت نفس، قویترند و کمتر از زنان تحت تأثیر عوامل جالب رأفت و رحم و گذشت قرار میگیرند؛ بنابراین مرد برای یک سلسله وظایف خاص برحسب نوع مناسبتر است و زن هم برای یک سلسله وظایف دیگر. چنان که برحسب اندام و ساختمان جسمی هرکدام تکویناً یا تشریعاً مناصب و وظایف مناسب خود را دارند، بیآن که هیچ یک از صلاحیّتهایی که دارند در عالم تشریع یا تکوین محروم شده باشند.
بر این اساس اگر مرد را به وظایفی که بر روح سنگین و بالطبع نگرانی و تشویش خاطر و غصّه دارد، تکلیف کرده باشند و زنان را از آن معاف کرده باشند، این محرومیّت نیست؛ بلکه خلاصی از ناآرامی فکر و اضطراب است. اصلاً در عالم تکوین و تشریع محرومیّت نیست؛ یعنی احدی از آنچه باید داشته باشد، محروم نشده است؛ هر چند ما بر همه این جهات آگاه نشویم.
با توجّه به این نکات معلوم میشود که در هر جا بین این دو جنس تکویناً و تشریعاً تفاوتهایی باشد، اگر به غیر از آن مقرّر شود، امور از طریق مستقیم و اعتدال خارج میگردد. این تعبیر تفاوت هم در اینجا کوتاه است؛ چون تفاوت در شرایط متساوی تفاوت حقیقی است و در اینجا تفاوت نیست و همان مثال (جهان چون خطّ و خال و چشم و ابرو است) که هیچ یک از آنها با هم تفاوت و اختلاف ندارند و هر کدام همان که هستند و باید باشند، هستند.
بر این اساس اسلام که اکمل و خاتم ادیان است زن را در مقام انسانیّت و کسب کمالات در ردیف مرد قرار میدهد:
وَ مَنْ یعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لَا یظْلَمُونَ نَقِیرًا [4]و مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ مَا کَانُوا یَعمَلونَ[5] همان طور که به مردان تقرّب به خدا و رستگاری و دخول به بهشت و حیات طیّبه را در سایه ایمان و عمل صالح، وعده و نوید داده، به زنان نیز علی السّواء با مردان همین بشارت را داده است. در فرهنگ اسلام هر کس از نیل به این مقامات و کسب کمالات معنوی محروم شود، محروم حقیقی است.
بر این اساس با توجّه به کلّ نکات دقیقی که به آن اشاره شد در تعالیم اسلامی اگر در مواردی تکالیف خاصّی به عهده زنان یا مردان گذاشته شده باشد، بر اساس وحی و شناخت واقعی خداوند متعال از این دو جنس است. چه بسا بسیاری از حکمتها و نکات آنها را ما درک نمیکنیم؛ امّا میدانیم و تسلیم حکم خدا هستیم که او است که ما را چنان که باید میشناسد و مصلحت ما را میداند. اگر حتّی در عبادات گاه تکلیف آنها در صورت با هم یکی نباشد، مسئله مربوط به مصلحت این دو جنس است.
مثلاً اگر برای مرد در حجّ (استلام حجر) دست کشیدن به حجرالأسود و بوسیدن آن یا بلند گفتن تلبیّه یا هروله بین «صفا» و «مروه» مستحب باشد و برای زن مستحب نباشد، این مسئله مربوط به این نیست که زن کمتر مورد عنایت قرار گرفته است. این مسئله جهت حفظ حشمت و احترام و مقام زن است که بر استلام حجر و جهر به تلبیّه و غیره رجحان دارد. در نماز نیز از این تکالیف وجود دارد. در احکام ارث، در احکام قضا، در شهادات، در جهاد و دفاع، همه جا احکام بر اساس حکمتهای الهی و مصالح اجتماعی و حفظ شئون و شخصیّت زن و نظام کل جامعه است.
اصل همان است که در دو آیه قبل به آن اشاره شد و در آیات دیگر مثل: إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ... أعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً[6] بیان شده است که فقط ایمان و عمل صالح برای زن و مرد وسیله کسب کمال حقیقی و نیل به غرض غائی و فایده نهائی از خلقت زن و مرد است؛ همه چیز و همه احکام فرع این اصل است و اگر کسی در اینجا محروم شده باشد، محروم است.
این طرز تفکّر اسلامی و فرهنگ ما مسلمین است؛ برخلاف بسیاری از دیگران و فکر غالب زمان ما که متأسّفانه بسیاری از زنان و مردان مسلمان نیز به آن مبتلا شدهاند. بر اساس این فکر کل محرومیّتها از لحاظ مادّیّات و مناصب و مقامات ظاهری ملاحظه میشود؛ مثلاً «کلینتون» محروم نیست؛ چون با انواع تقلّب و شیطنتها، رئیسجمهور شده و دیگران محروماند؛ چون به این پست نرسیدهاند؛ امّا از نظر اسلام آن که صاحب منصبی میشود – هر چند به حق باشد - مسئول و مکلّف شده است و بار بسیار سنگینی را به دوش گرفته است. غرض این که باید دید اسلامی ما وسیع باشد که بتوانیم احکام اسلام را – چنان که هست - تعبیر و تفسیر کنیم و در برابر آن - چه مرد و چه زن - خاضع و تسلیم باشیم.
راجع به مرجعیّت هم نظر مشهور بر همین ملاحظات موجّه میشود و افتا و فتوا از سنگینترین و خطرناکترین امور است؛ بنابراین بعضی از بزرگان تا میتوانستند و تکلیف عینی آنها نمیشد از فتوا دادن احتراز میکردند.
به هر دلیل و از هر نظری که شرط مرجعیّت ذکورت باشد مرحوم فقیه محقّق مرجع عالیمقام آیتالله خوئی(ره) به شرحی که در یکی از تقریرات دروس ایشان است، ادلّهای را که برای اشتراط ذکورت در مرجع تقلید مطرح است، مورد بررسی و بحث قرار داده و به این نتیجه میرسند که نظر اشتراط از تعالیم اسلام و آنچه مقصود از کمال زن و مرد و نظام اجتماع و جهات راجع به سعادت هر دو جنس است استفاده میشود، مسئلهای است که مرتکز قطعی اذهان متشرّعه و اهل شرع است که البتّه در عین حال به مفهوم صحیح، نه هیچ حقّ مالی و سود به جنس مرد اعطا شده و نه زن حقّ مالی و انتفاعی محروم شده است و مسئله مسئلهی تکلیف و مسئولیّت است که مثل جهاد بر مرد واجب است و زن به آن مکلّف نیست ....[7]
با این دید اسلامی برای زن محرومیّتی نیست؛ بلی، اگر خدای ناخواسته آن را وسیله نیل به دنیا و جاه بدانیم و نیل به دنیا را غرض از این حیات دانسته باشیم، زن محروم شده و باید هر کس به هر وسیلهای که میشود - ولو صلاحیّت نداشته باشد - در پی کسب این منصب و مناصب دیگر باشد؛ ولی گفته شد که این فرهنگ اسلام و ارزش اسلامی نیست؛ این درست ضدّ مکتب اسلام و ارزشهای اسلامی است. وَ ما هذِهِ الحَياةُ الدُّنيا إِلّا لَهوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ لَو كانوا يَعلَمونَ.[8]
بیشتر مسائلی که در مورد بانوان و شرکت آنها در بعضی از کارهای مردان و گرایشهای دیگر است، همه به واسطه عدول از این فرهنگالدّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ به فرهنگ دنیای لهو و لعب است که اگر ملاحظه کنید، مظاهر این فرهنگ شیطانی بسیار است.
ما باید - مرد و زن - دقیقاً در روشنایی هدایت قرآن مجید و احادیث شریفه این مظاهر را از یکدیگر جدا کرده و ربط هر یک از مظاهر را به این دو فرهنگ و دو بینش و بصیرت بشناسیم. در فرهنگ و تربیت اسلام عهدهداری مشاغل و مناصب عمومی - اگر واجب عینی نباشد و نظر به ملاحظات معنوی نباشد - مورد استقبال شخص مؤمن قرار نمیگیرد و کسی صرفاً برای نیل به مقام و منصب خود را کاندیدا و نامزد نمیکند تا چه رسد به این که برای آن تلاش و فریبکاری تبلیغات نماید و به تطمیع و غیره متوسّل گردد. همان فرمایش امیرالمؤمنین(ع) که به «ابن عبّاس» فرمود: نزد من امارت و حکومت کردن بر مردم به قدر این کفش پاره بها ندارد «إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً»[9].
مسئولیّت اقامه حقّ و برقرار کردن عدل و دفع باطل و ظلم موجب میشود که شخصی مثل امیرالمؤمنین(ع) تن به قبول این پست و منصب بدهد. این تکلیف است، این نحله و عطیّه و جایزه نیست که کسی بگوید مثل حضرت فاطمه زهرا - سیّده نساء العالمین - از آن محروم شده و به شوهرش عطا شده است.
به عکس هر چه شما در جوامع غربی بروید و بررسی کنید به این حساب محرومیّتها است، وقتی زندگی مترفانه کاخ سفید و حالات مرد اوّل کشوری مثل آمریکا با بانوی اوّل آنها را ببینید که بیان وضع و حال آنها با عفّت قلم سازگار نیست، با آن سنّتها و فرهنگها زن اگر وزیر یا وکیل یا قاضی و ... نباشد، محروم است؛ چنان که مرد هم وقتی به آن نرسید، محروم شده است.
امّا این فرهنگ منحط و مبتذل کجا و فرهنگ اسلام کجا، خلاصه باید در بررسی همه مسائل، این دو فرهنگ باهم اشتباه نشود، فرهنگ اسلامی را از دید غربیها مطالعه نکنیم و ضمناً هم فراموش نکنیم که ما مسلمانیم و به اسلام و احکام اسلام ایمان داریم.
پینوشتها
[1] – نساء/103.
[2] – بقره/197، آلعمران/190، یوسف/111، ص/43، زمر/1.
[3] – طه/54 و 128.
[4] – نساء/125.
[5] – نحل/96.
[6] - احزاب/35.
[7] - التنقیح: 1/224.
[8] - عنکبوت/64.
[9] – نهجالبلاغه / خطبه33.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی