کد مطلب: ۳۰۷۶
تعداد بازدید: ۱۲۹۴
تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۹
پندهای جاویدان(۲)| شرح کوتاهی از ۱۰ آیه قرآن و ۱۰ حدیث(۲)
تمام پیامبرانی که از طرف خداوند متعال، برای رهبری مردم فرستاده و مبعوث شده‌اند انسان را از دشمنی خطرناک، که همیشه همراه انسان هست تا وی را با وسایل گوناگونی، فریب داده و از راه مستقیم سعادت، منحرف نماید، بر حذر داشته‌اند.
(4)
«بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـنِ الرَّ‌حِيم* قُلْ أَعُوذُ بِرَ‌بِّ النَّاسِ* مَلِكِ النَّاسِ* إِلَه النَّاسِ* مِن شَرِّ‌ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ* الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ‌ النَّاسِ* مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ:
بگو پناه می‌برم به پروردگار انسان، به مالك و صاحب انسان، به خدا و معبود­ انسان، از شر شیطانی که در سینه‌های انسان‌ها وسوسه می‌کند- خواه (شیطان) از نوع جنّ باشد و خواه از نوع انسان». (سوره ناس)
 
دشمنی خطرناک در کمین انسان
 تمام پیامبرانی که از طرف خداوند متعال، برای رهبری مردم فرستاده و مبعوث شده‌اند انسان را از دشمنی خطرناک، که همیشه همراه انسان هست تا وی را با وسایل گوناگونی، فریب داده و از راه مستقیم سعادت، منحرف نماید، بر حذر داشته‌اند.
 قرآن مجید، در موارد بی‌شمار و متعدّدی با تعبیرات گوناگون، انسان را از این دشمن سرسخت که دشمن شماره یک داخلی است می‌ترساند.
علماء اخلاق، بدن انسان را تشبیه به یک کشور پهناوری می‌کنند و به گفتار امیرمؤمنان على(ع) استناد می‌کنند که فرمود:
اَتَزعَمُ اَنَّکَ جِرْمٌ صَغِيرٌ؟ / وَ فِيكَ انْطَوى الْعَالَمَ الْأَكْبَرِ
و اَنْتَ الْكِتابُ الْمُبِينُ الَّذِي/ بِاَحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمُضْمَرُ[1]
 پرواضح است که انسان مرکّب است از روح و جسم و تمام مزیّت انسان از ناحیه روح اوست؛ و همین ­روح ­انسانی ­است­ که ­اگر تحت ­تأثير سم‌پاشی‌های ­شیطان­ واقع شد؛ به­ آن «نفس امّاره» می‌گویند و چنانچه­ در مورد ارتکاب گناه، ملامت ­و­ سرزنش کرد «نفس­ لوّامه» و اگر براثر ایمان و کمال پرهیزکاری به درجه اعلا رسید، روح او را به «نفس مطمئنّه» تعبیر می‌کنند و راجع به این سه قسم، در قرآن نیز سخنی به میان آمده است.
همان‌گونه ­که یک ­مملکت­ دو دشمن­ دارد: ۱- داخلی ۲- خارجی، کشور وجود انسان­ نیز دو دشمن دارد (داخلی و خارجی) و ناگفته ­پیداست که خطر دشمن داخلی به ‌مراتب بیشتر از خطر دشمن خارجی است، زیرا اگر دشمن داخلی قوی شد، مرکز را می‌گیرد و درنتیجه ورق سیاست آن مملکت را برمی‌گرداند. شیطان، همیشه در کمین انسان و همراه او است و دشمن داخلی کشور، بدن بشر می‌باشد و اگر خدای‌نکرده نیرومند و قوی شود، بر مرکز این کشور (قلب و روح) که فرمانروای مأمورین آن است، مسلط شده و آنگاه امید خیری در او نیست و کارش به ‌جایی می‌رسد که به تمام مقدسات دینی پشت پا می‌زند و از پست‌ترین حیوانات، پست‌تر می‌گردد.
از این‌رو هنگامی ­که مسلمانان، به میدان جنگ با دشمن رفتند و پیروزمندانه برگشتند، رسول خدا(ص) فرمود:
«مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا اَلْجِهَادَ اَلْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ عَلَيْهِمُ اَلْجِهَادُ اَلْأَكْبَرُ قِيلَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا اَلْجِهَادُ اَلْأَكْبَرُ قَالَ(ص) جِهَادُ النَّفْسِ:
آفرین به آن افرادی که جهاد کوچک را انجام دادند، ولی جهاد اکبر و بزرگ باقی‌ مانده، عرض کردند: جهاد اکبر کدام است؟ فرمود: مجاهد با نفس امّاره.»[2]
موسی بن عمران(ع) در مقام مناجات و تضرّع با خدای بزرگ بود، شیطان نزدیک او آمد، فرشته‌ای به شیطان گفت: از این پیغمبر چه امیدی داری؟ گفت: امید دارم از او آنچه را که از آدم داشتم؛ یعنی امیدوارم که او را فریب دهم.[3]
آری این دشمن خطرناک، حتی از پیغمبر اولوالعزم همچون موسی، دست برنمی‌دارد. این دشمنی که به ‌وسیله مال، مقام، ملک، شهرت، چشم، زبان، گوش، دست ‌و پا، شکم و انواع چیزها، انسان را فریب می‌دهد و از شش ‌جهت در کمین حمله است.
گاهی انسان را به ‌اندازه‌ای از راه راست منحرف­ می­نماید، همانند پسران یعقوب گرچه پیغمبرزاده ­هستند- به ­اعتراض کردند که ­چرا­ پدر ما به یوسف علاقه بیشتری نشان ­می­دهد؟
«إِنَّ أَبانا لَفِي­ضَلالٍ ­مُبِينٍ[4]:
پدر ما، در گمراهی آشکار به سر می­برد.»
به پیامبری ­و مقام رسالت او توجّه­ نکردند و به او چنین نسبتی دادند. سپس نقشه قتل یوسف بی‌گناه را طرح کردند و با بهانه‌جویی­ و عذرهای ­بد تراز گناه، آن نوجوان ­معصوم­ را­ از پدر گرفتند و به ‌سوی ­هدف­ شوم خود روانه‌اش کردند، او را به چاه افکندند، پیراهنش را با خون (بره یا آهو) رنگین نمودند، با صورت‌های حق ‌به ‌جانب و محزون نزد پدر آمده و گفتند: یوسف را گرگ خورد و این پیراهن خون‌آلود، شاهد ما است.
حضرت یعقوب پیراهن خون‌آلود را مشاهده کرد، ولی دید پاره نشده، به ‌طعنه فرمود: «من چنین گرگی حلیم و مهربان ندیده‌ام که فرزندم را بخورد، اما پیراهنش را پاره نکند.»
از این‌رو فرمود:
«بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً:
گرگ یوسف را نخورد، بلکه نفس امّاره این کار بزرگ را کرد.»[5]
 آری طبق فرموده قرآن، شیطان به عزّت و عظمت خداوند سوگند یاد کرده که فرزندان آدم را فریب دهد، جز مردان پاک و مخلص را که روحشان سلیم و خالص است، که شیطان راهی به ‌سوی آنان ندارد.[6]
برای مجسّم کردن دشمنی این موجود مرموز (شیطان) از نظر قرآن، کافی است سوره مبارکه «فَلَق» را با سوره «ناس» مقایسه و تشبیه کنیم. در سوره فَلَق برای حفظ از شر تمام موجودات و شر تاریکی شب وزنان جادوگر و حسد حاسدان، فقط استعاذه (پناه بردن) به نام خدا (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ: بگو پناه می­برم به پروردگاری­ که ­شکافنده صبح است) شده، ولی در سوره ناس به سه نام خداوند ۱- به ربوبیّت و خالقیّت او ۲- به قدرت و مالکیّت او ۳- به خدا و معبودی که مستجمع جميع کمالات است و از شرّ شیطان دستور استعاذه می‌دهد؛ یعنی به تمام صفات خداوند، از شر شیطان پناه ببرید.[7]
(5)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَر* فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ* إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ:
ای پیامبر! ما به تو کوثر (خیر و برکت فراوان) عطا کردیم* پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن و بدان که دشمن تو قطعاً بریده نسل و بی‌عقب است.» (سوره کوثر)
 
شرح واژه «کوثر»
این سوره مبارکه و کوتاه که نام آن «کوثر» است و همین واژه، محل بحث مفسّران پژوهشگر بوده و برای آن مفاهیم و مصادیق گوناگون و متعددی بیان کرده‌اند، به ‌خصوص تعبير آیا جای «اَعْطی» به‌ جای «أتی» همانند «بفرما» به‌ جای «بگیر» نیز که سهمی در جلوه دادن اهمیّت واژه کوثر دارد، به عنوان امتنان و دلداری بر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) در مکّه نازل ‌شده است.
طنطاوی، حکیم و مفسّر مصری، پیرامون «کوثر» چنین اظهار نظر می­کند: حدیثی از سعید بن جُبیر نقل ‌شده که ابن عباس گفت:
«اَلْكَوْثَرُ: الْخَيْرُ الْكَثِيرِ الَّذِي ­أَعْطَاهُ­ اللَّهُ­ إِيَّاهُ:
کوثر خیر فراوانی است ­که خداوند به پیامبرش بخشیده است.»
شخصی به نام «ابو بشر» از سعید بن جبیر پرسید: گروهی می­پندارند که «کوثر» نهری است در بهشت. سعید در جواب گفت: «النَّهَرُ الَّذِي فِي الْجَنَّةِ مِنَ الْخَيْرِ الَّذِي أَعْطَاهُ اللَّهُ ايّاه: نهری که در بهشت می‌باشد یکی از مصادیق خیر فراوان است که خدا به پیامبر عنایت فرموده است.»
پس ‌از این ارزیابی چنین نتیجه می‌گیرد:
«وَ عَلَى ذَلِكَ تَدْخُلُ التبوه وَ الْكِتَابِ وَ الْعِلْمِ وَ الحِكْمَةِ وَ الشَّفَاعَةِ وَ الْحَوْضَ الْمَوْرُودَ وَ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ، وَ كَثْرَةُ الِاتِّبَاعُ وَ الاسلام، وَ اظهارُه عَلَى الاديان كُلِّهَا و النّصرُ عَلَى الْأَعْدَاءِ، وَ كَثْرَةُ الْفُتُوحِ - وَ مِنْ ذَلِكَ الْكَوْثَرَ: نَهَرُ فِي الْجَنَّةِ:
كوثر، خیر فراوانی است که خداوند به پیامبرش بخشیده و این خیر فراوان عبارت است از: نبوّت، قرآن، دانش، حکمت و اندیشه، شفاعت، حوضی که در بهشت وارد بر آن می‌شوند، مقام شامخ پیامبر، افزایش پیروان، اسلام و پیروزی آن بر سایر ادیان، تقویت و پشتیبانی اسلام عليه دشمنان و فتح و پیروزی‌های بسیار و از جمله معانی «کوثر» نهری است که در بهشت واقع‌ شده.»[8]
ولی ­در میان مفسّران شیعه معروف است که روشن‌ترین مصداق کوثر، وجود مقدس حضرت زهرا(س) است (به دلیل آیه آخر این سوره)
 
نبوّت پیامبر اسلام(ص)
نخستین معنای کوثر، نبوّت پیامبر اسلام(ص) است.
پیامبری و نبوّت، منشأ همه نیک‌بختی‌های انسان است. انسان به ‌اضافه وحی، مساوی است با ارزنده‌ترین عنصر هستی. انسان منهای وحی، مساوی است با خطرناک‌ترین موجود آفرینش. دعوایی که ما مسلمانان با جهان به‌ اصطلاح متمدّن داریم این است: ما می‌گوییم انسان برای تضمین یک زیست سراسر آسایش، امن، عدل و آزادی، ناگزیر است از فردان وحی پیروی کند؛ ولی دنیای امروز غرب با دماغ‌های مغرورش می‌گوید: «ما به اندیشه خویش متّکی هستیم، علم و تمدّن ما را کافی است. نیازی به وحی نداریم. خودمان قوانین حقوقی و کیفری تنظیم می‌کنیم و به امور خیریه توسعه می‌دهیم، جامعه را حفظ کرده و نیازمند وحی نیستیم.» اما عملاً می‌بینیم که باوجود اندیشه‌های قوی و پیشرفت‌های چشمگیر تکنیکی نه‌تنها موفق به تأمین صلح، عدل، امنیت و آزادی نشده است بلکه به‌ موازات آن، گناه و جنایت می‌کند تا برای سرکوبی انسان‌ها، کشتارهای دست جمعی پدید آورد. از طرفی از پشت عینک تحقیق، اوراق تاریخ را مشاهده می‌کنیم و پس از ملاحظه همه جوانب به این نتیجه می‌رسیم که: «یک انسان و امّت منهای نبوّت، مساوی است با درّنده‌ترین و خشونت‌آمیزترین موجود و اجتماع.» پیمودن مدارج کمال انسان بستگی کامل به نبوّت دارد؛ باید مهر و عدل و نبوت بر سر انسان‌ها سایه افکند تا سیه‌روزی‌های نابودکننده که امروز بشریّت را تهدید به زوال می‌کند از بین برود؛ چرا که لائيک و حکومت و برنامه منهای نبوت، هرگز نجات‌بخش نیست.
 
قرآن!
دوّمین معنای کوثر «کتاب» است، کتاب یعنی قرآن و این قرآن برای بشر چه معنا دارد؟ بهتر این است که تعریف قرآن را از زبان خودش معرفی کنیم.
«الركِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى­النُّورِ...[9]
این کتابی که به ‌سوی تو (پیامبر) فرستادیم روشنگر است، تا بشر را از تاریکی‌های (کفر، تباهی، نادانی، اضطراب، انحراف، کجی و هوس‌های نفسانی) به ‌سوی نور و تقوا و حقیقت درآوری.»
فیلسوف­ مجاهد پاکستانی «اقبال» که نقش به سزایی­ در­ نجات پاکستان از زیر یوغ استعمار فرهنگی انگلیس داشته درباره قرآن سه شعر جالب زیر را گفته است:
نقش قرآن چون در این عالم نشست                    
نقش‌های کاهن و تا پا شکست
فاش گویم: آنچه در دل مضـمر اسـت           
این کتابی نیـست، چیز دیگـر است
چون به جان دررفت، جان دیگر شود              
جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود
طبق برخی از روایات، تشنگی در روز قیامت همه را فرا می‌گیرد. همه می‌گویند: ما نیاز به آب کوثر داریم، کوثر همین قرآن ­است. به تعداد همه ستارگان آسمان، جام‌هایی در کنار این نهر کوثر گذاشته‌اند.[10] ساقی کوثر آن‌کسی است که از همه بیشتر به قرآن نزدیک است. هر کس به هر میزان از علم قرآن باخبر باشد از آب کوثر به او می‌دهند.
 
علم و دانش
معنای ­دیگر کوثر «علم» است. اسلام پایه‌گذار علم است و به آموزش آن با تعبير «فريضه» و «واجب مسلم» دستور می‌دهد.[11]
به اعتراف دانشمندان پژوهشگر بیگانه مانند جرجی زیدان، گوستاو لبون، تولستوی، کارلایل و ... علمی که امروز در اروپا و آمریکا هست، سرچشمه‌اش اسلام بود.
همان آیین پاکی که اولین سخن وحی او کلمه «اقْرَأْ» (بخوان) است. همه انتظار داشتند تا ندای نخستین وحی اسلام واژه «اُسْجُدْ، اُعْبُدْ، صَلِّ، صُمْ و...» (سجده کن، پرستش کن، نماز بخوان، روزه‌بگیر و امثال این‌ها) باشد؛ ولی برخلاف انتظار در جمله‌های اول برنامه آن از خواندن و نوشتن یاد می‌کند.[12]
معانی دیگر «کوثر» شفاعت پیامبر و یا مقام شامخ آن حضرت و یا حوضی است که در بهشت است و بر آن وارد می‌شوند.
 
حکمت و اندیشه
معنای دیگر کوثر «حکمت» است؛ یعنی این دین، دین فکر و اندیشه و بینش است، آیین مغز و دماغ است. این دین، دانشمندانی اندیشمند چون ابن رشاد، خواجه نصیر طوسی، ابن‌سینا و ابوریحان بیرونی به جامعه تحویل داده که هنوز از فکر سرشار اسلامی آنان، بیگانگان استفاده می‌کنند.
 قرآن می‌گوید:
«وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً:
به هر کس حکمت دادیم خیر فراوان دادیم.»
آنچه­ که موجب ­بدبختی آینده ­می­شود و انسان­ را به دوزخ می­فرستد بی­فکری و بی­عقلی است؛ یعنی ­عاقلان به بهشت می‌روند و نادانان در میان توده‌های آتش می‌سوزند و فریاد می­زنند:
«...لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ ­أَوْ نَعْقِلُ­ مَا كُنَّا فِي­أَصْحَابِ ­السَّعِيرِ:
اگر ما حرف­ حساب می­شنیدیم، اگر ما اهل اندیشه­ می­بودیم امروز گرفتار شعله‌های سوزان و طاقت‌فرسای دوزخ نبودیم.»[13]
باز قرآن می‌فرماید:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ:
بدترین جانوران آن کرها و لال‌هایی هستند که نمی‌اندیشند.»[14]
روایات بسیار نیز پیرامون اهمیت و ارج «تفکّر و اندیشمندی» از پیشوایان عظیم‌الشأن اسلام به ما رسیده و از آن‌ها این دو حدیث معروف از امام صادق و امام باقر(ع) است:
«تَفَكُّر سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ:
اندیشیدن ساعتی بهتر از یک سال عبادت است.»
«عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ خَیْرٌ مِنْ سَبْعِیْنَ اَلْفَ عَابِد:
دانشمندی که از دانش خود استفاده کند، بهتر از هفتاد هزار عابد است.»[15]
از مجموعه­ آیات ­و روایات اسلامی چنین مستفاد است: اگر ده‌ها سال شخصی مسلمان باشد و در محافل و انجمن‌های اسلامی شرکت نماید اما عقل و فکرش تکان نخورد، بداند که از اسلام و نهضت‌های پیش تازان اسلام بهره‌ای ­نبرده است.
 
فراوانی پیروان
معنی دیگر «کوثر» فراوانی پیروان است. اهل اطلاع می‌دانند که­ اکنون هر دین و مرامی روزبه‌روز فروکش می‌کند و طرفداران آن کم می‌شود جز اسلام، که به ‌رغم کوشش‌ها گیر میسیون­های مسیحی در قلب آفریقا و سایر بلاد به ‌سرعت پیش می‌رود و به‌ رغم تبلیغات ضد دینی کمونیست‌ها و کارشکنی‌های ضدّ اسلامی یهودیان و عمال استعمار و طرفداران لائیک، روزبه‌روز پر و بال می‌گستراند.
 
پیروزی‌های بسیار و پشت سر هم
معانی دیگر «کوثر» عبارت از اسلام و پیروزی آن بر سایر ادیان و تقویت آن علیه دشمنان و بسیاری فتوحات و پیروزی‌های پی‌درپی آن می‌باشد.
در تاریخ سابقه ندارد که شش هزار نفر عرب پابرهنه ششصد هزار سرباز مسلّح امپراطوری روم را شکست بدهند؛ یعنی هر یک نفر صد نفر را از پای درآورد. یا آن‌ همه قدرت ایران را سرکوب کند که فیل‌سوار و اسب‌سوار بودند و قدرت نظامی داشتند، با یک رفورم همه را به‌ سوی اسلام بکشاند و از آتش‌پرستی و دوگانه‌پرستی نجاتش دهد.
این پیروزی همیشه هست. اگر امام حسین(ع) در انقلاب عاشورا سپاهیان اندکی داشت، ولی قیام او روزبه‌روز شاهد پیروزی او است. الآن صدها میلیون نفر قیام او را می‌ستایند و از ارتش او هستند.
این‌ها معانی «کوثر» بود که مفسّران گفته‌اند و از پیشوای ششم امام صادق(ع) نیز روایت ‌شده است که فـرمود: «وَ اللَّفْظُ يَحْتَمِلُ لِلكُلِّ، فَيَجِبُ أَنْ يُحْمَلَ عَلَى جَمِيعِ مَا ذَكَرَ: واژه «کوثر» برای تمام این معانی شایسته است پس سزاوار است که بر تمام این معانی حمل شود.» و همچنین شفاعت پیامبر(ص)، یا حوضی که در بهشت است و مؤمنان بر آن وارد می‌شوند و مقام شامخ پیامبر(ص)[16]
 
آنچه در این سوره مبارکه بیشتر قابل ‌توجّه است!
واژه «کوثر» یک معنای دیگری هم دارد که اگر نبود، معانی دیگر هم نیست و آن فراوانی در اهل‌بیت پیامبر(ص) می‌باشد. اگر دودمان پیامبر و فاطمه زهرا(س) نبودند، همین قرآن را طوفان بنی‌امیّه برده بود، کاخ نبوت ویران ‌شده بود، علوم اسـلامی و پیروزی آن و افزایش پیروان آن و ... نابود می‌شد.
درخشان­ترین معنای «کوثر» همان فراوانی در ذریّه پیامبر از دختر گرامی‌اش حضرت فاطمه زهرا(س) است.
پیامبر(ص) پسری داشتند به نام عبدالله که از دنیا رفت. مشرکان گفتند: چقدر خوب شد، هنگامی ‌که محمّد از دنیا رفت، کسی ندارد که مرام او را پشتیبانی کند.
عاص­ بن­ وائل که عنصر تبه‌کار و ننگینی بود نزدیک مسجدالحرام با پیامبر(ص) حرف می‌زد. مشرکان گفتند: ای عاص! با چه کسی حرف می‌زدی؟ گفت: با همین ابتر! با همین پیامبری که دیگر پسر ندارد.[17]
هر وقت ­نامی از رسول خدا برده می­شد، عاص ­بن­ وائل پدر عمروعاص می‌گفت: «دَعَوهُ فَاِنَّهُ­ رَجُلِ ابْتُرْ لَا عَقَّبَ ­لَهُ: حرفی از او نزنید او ابتر و بی نسل است.»[18] خاطر پیامبر(ص) از این گفتار آزرده­ شد، در همین ­هنگام سوره مبارکه «کوثر» نازل شد: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ...؛ یعنی غصه­ نخور حبیب و برگزیده من! آن‌قدر به تو عنایت کنم تا پایان تاریخ، سراسر جهان را بگیری؛ یعنی از دامان پاک فاطمه زهرا(س) بر اثر افزایش دودمان پاک او، بر همه عالم پیروز خواهی شد.»
این است که می‌بینیم، گرچه خلفا بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس با بی‌رحمانه‌ترین روش چقدر از آن‌ها را کشتند و نابود کردند ولی درخشندگی آنان روزبه‌روز باعث پیروزی اسلام و آبروی مسلمانان شده است.
مگر نه این است که یگانه فرزند فاطمه زهرا(س) حضرت امام حسین(ع) با قیام بی‌نظیر خود به اسلام آبرو و پیروزی بخشید. به گفته اقبال پاکستانی:
 تا قیامت قطع استبداد کرد/ موج خون او چمن ایجاد کرد  
تا جایی ­که گاندی ­مصلح بزرگ هند می‌گوید: «من برای مردم هند چیز تازه‌ای نیاوردم، فقط نتیجه‌ای­ که از مطالعات و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگی قهرمانان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملّت هند کردم، اگر بخواهیم هند را نجات بدهیم واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی(ع) از پیمود.»[19]
به رادمردی و مردانگی و جانبازی/ حسین رهبر آزادگان دنیا شد

 پی‌نوشت:
1. آیا گمان می‌کنی که تو پیکر کوچکی هستی و حال ‌آن که در وجود تو (خدا) جهان بزرگ را، گنجانده است. تویی کتاب آشکاری که با حروف‌های آن (یعنی زبان) محتوای آن آشکار می‌گردد   (صد مقاله سلطانی، ص ۳۳).

۲. بحار الانوار، ج ۱۹، ص ۱۸۲.

۳. ریاض الحکایات، ص 16.

۴. سوره یوسف آیه 8.

۵. سوره یوسف آیه 18- تفسير مجمع البیان، ج ۵، ص ۲۱8.

۶. سوره ص، آیه ۸۲ و ۸۳.

۷. تفسیر فخر رازی.

۸. تفسير طنطاوی، ج ۲۵، ص ۲۶۷.

[9]. سوره ابراهیم آیه ۱.

[10]. تفسير طنطاوی، ج ۲۵، ص ۲۷۲

[11]. قال رسول‌الله: «العِلمُ فَريضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسلِمٍ» (اصول کافی، ج ۱، ص ۳۰)

[12]. سوره علق، آیه ۱-۴

[13]. سوره ملک، آیه ۱۰.

[14]. سوره انفال، آیه ۲۲.

۱۵. بحار، ج ۷۱، ص ۳۲۷، اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳.

[16]. مجمع­البیان، ج 10، ص 549.

[17]. همان.

[18]. تفسير طنطاوی، ج ۲۵، ص ۲۶۷.

[19]. مقدّمه حماسه خورشید، ص ۲۳.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: