شرح کوتاهی از ۱۰ آیه قرآن و ۱۰ حدیث(۸)
(8)
امیر مؤمنان علی(ع) فرمود:
«لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي، وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي: وَ ذلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ (ص) أَنَّهُ قَالَ: يَا عَلِيُّ، لَا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ، وَ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِقٌ:[1]
چنانچه با این شمشیرم، بر بن بینی «مؤمن» بزنم که با من دشمنی کند، دشمنی نخواهد نمود، و اگر همه (کالای) دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا به راستی دوست دارد، دوست نخواهد داشت. به خاطر آن که به فرمان خدا رسیده و بر زبان پیامبر اُمّی(ص) جاری گشته که فرمود: ای على! مؤمن با تو دشمن نمیشود و منافق تو را دوست نمیدارد.»
نشانههای منافق و پرهیز از او
در دنیای الفاظ، شاید لفظی، بدمعنی و ننگینتر از کلمه «منافق» نباشد. چه بسیار فتنهها، نابسامانیها، کارشکنیها و ... مولود نفاق بوده، و در هر زمان گروهی در سایه شوم این صفت ناشایسته به خود صورت حق به جانب داده، و خویش را دلسوز اجتماع قلمداد نموده ولی در باطن از گرگ هم درندهتر هستند.
پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «من در میان امّت خود، از مؤمن و کافر هراسان نیستم (زیرا مؤمن و کافر، عقیده خود را آشکارا ابراز نمودهاند) ولی میترسم بر شما از منافق و آن کسی که دو رو است؛ در ظاهر صورت حق به جانب دارد ولی در باطن بداندیش بوده و منکر حقایق است.»
قرآن میفرماید:
«إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ: ...
مردم دورو و منافق میخواهند نسبت به خدا، خدعه نمایند و با خدا از در تزویر وارد شوند، غافل از آن که خداوند نقشه آنها را نقش بر آب میکند.»[2]
در عصر رسول خدا(ص) منافقان، قیافههای آرام و نگاههای دلسوز و صورتهای حق به جانبی به خود میگرفتند و در گفتار خود پشت هم انداز و خوشسخن بودند، و در انتهای جمعیت بر دیوارهای مسجد تکیه میزدند، بسان پیکرهای بیجان و یا چوبهای خشکی بودند که کوچکترین بهرهای از وحی الهی و بیانات رسول خدا(ص) نمیبردند. مانند منافقان سیاستباز دنیای کنونی که با هزاران جلوههای عدالت مآبانه و سخنان جذاب و احیاناً زیر ماسک دین، در حالی که در معنا، اصولاً عقیده به دین و به خدا ندارند، و از بیخ منکر حقایق هستند.
آری خداوند در قرآن مجید برای بیداری و رفع خطر از گزند این قماش افراد (منافقان) سورههای نازل کرد، تا مسلمانان در هر عصر، بیدار باشند و فریب ترفندها و دغلبازیهای آنها را نخورند.
در آیه چهارم همین سوره (منافقون) نشانههای منافقان را بیان کرده تا آنان را بشناسیم، میفرماید:
«وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ و ...:
هنگامی که آنان را میبینی، شکل و قیافه آنها تو را شگفتزده کند، و اگر سخن بگویند (بر اثر قیافه حق به جانب و سخنان فریبنده به گفتار آنان گوش میدهی، گویا آنها چوبهایی هستند که به دیوار تکیه داده شده است، و هر صدایی را بر ضدّ خود میپندارند. دشمنان واقعی آنها هستند. از آنان بپرهیز، مرگ بر آنها! چگونه و چرا از حقیقت روی گردانند؟»
مسئله ولایت و محبّت على(ع)
محبّت و دوستی صاحب ولایت امیر مؤمنان علی(ع) بر هر شخص مسلمان واجب است، درختی که ریشهاش خشک بوده و یا ریشه نداشته باشد، برای سوزانیدن شایستهتر است. مسلمانی که دوست دار على(ع) و خاندانش نیست، منافق بوده و همانند درخت خشکی است که ریشه ندارد.
هر شخصی که نور ایمان به او رسیده باشد، او علاقهمند به سرور پرهیزکاران حضرت على(ع) و دودمان اوست. آنان که در صدر اسلام با طرح نقشههای شیطانی که از کینههایی عمیق برمیخاست، با على(ع) مخالفت کردند و با قیافههای حق به جانب و گفتار خوش و جلوههای عدالت مآبانه، حق آن حضرت را غصب نمودند، و بزرگترین شکاف بین مسلمانان پدید آوردند، آنان منافقاند، و به هیچ وجه خداوند آنان را نمیآمرزد و تا روز قیامت رویشان سیاه است.
بر احمد و بر احد گواه است علی/ در ملک وجود، پادشاه است علی
با نص حدیث، آسمان دین را/ خورشید محمد است و ماه است علی
***
امروز بشیر آمد، از نزد قدير/ نازل به بر بشیر در خمّ غدیر
آورد بشارت ولایت که علی/ از بعد محمّد است بر خلق امیر
و به گفته حافظ:
آن را که دوستی علی نیـست کـافر است
گـو زاهـد زمـانه و گو شیخ راه باش
امروز زنـدهام به ولای تـو یـا علی
فردا به روح پاک امامان، گواه باش
(9)
رسول اکرم(ص) فرمود:
«لَا يَزَالُ الشَّيْطَانُ ذَعِراً مِنَ الْمُؤْمِنِ مَا حافَظَ عَلَى الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ، فَإِذَا ضَيَّعَهُنَّ تَجَرَّأَ عَلَيْهِ، فَأَدْخَلَهُ فِي الْعَظَائِمِ:[3]
شیطان همیشه از مؤمنی که به نمازهای پنجگانه خود مراقبت میکند، ترسان و هراسان است. همین که شخصی به نمازهای خود اهمیّت نداد و احترام نگذاشت، شیطان بر او جرئت پیدا کرده، به حدّی که او را به انجام گناهان بزرگ آماده نموده و در میان مفاسد میاندازد.»
هراس شیطان از مراقبت در نماز
بیماری که ناتوانی و ضعف، او را فرا گرفته و امراض گوناگون و ضایعات ناشی از بیماری، وی را در پرتگاه نابودی قرار داده است و همانند سقفی که بر اثر نبودن پایه و ستون و انرژی و قدرت به زمین افتاده و حال حرکت را ندارد او را پیش پزشک میبرند، دکتر پس از معاینه برای رفع ضعف و زدوده شدن كثافات و پدید آوردن توان در بیمار، چندین آمپول و شربت و قرص انرژیزا و درمانبخش به او توصیه میکند. بیمار پس از مراقبت و استعمال داروها سلامتی خود را درمییابد. انسان بر اثر غفلت از خدا و دور شدن از معنویات، همانند بیماری است که ازنظر روح و روان مبتلا است. صفات ناشایسته و سجایای بد، وجود او را فرا گرفته، و معصیت و گناه بر روح او مسلّط گشته است، انجام نماز (نماز صحیح و توجه پیدا کردن به خدا از راه حقیقت) به این بیمار معنوی نیرو میبخشد و آلودگیهای گناه را از او میزداید، همانگونه که پنج نوبت شناوری در آب زلال در هر شبانهروز، بدن انسان را از ناپاکی دور میکند.
نماز ستون دین است، آن کس که نماز نمیخواند و یا به نماز اهمیّت نمیدهد دینش را تباه کرده، مانند سقفی که پایه ندارد دین او نیز به چنین صورت نامطلوبی درمیآید.
نماز آخرین سفارش پیامبران است. اگر نماز مقبول درگاه خداوند شود سایر اعمال نیز قبول میشوند، وگرنه سایر اعمال هم پذیرفته نخواهد شد.
در روز قیامت، نخستین سؤالی که از مسلمانان میکنند سؤال از نماز است. آری امام صادق(ع) میفرماید: «بعد از شناسایی خدا چیزی را بهتر از نماز نیافتم.»
چه بسیار نیکو فرموده است دانشمند گرانقدر سیّد بحرالعلوم آنجا که میگوید: در فضیلت نماز همین بس که قرآن میفرماید:
«... إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ[4]...:
نماز صاحبش را از تمام ناپاکیها بازمیدارد.»[5]
امام صادق(ع) میفرماید: «هر کس میخواهد بداند که آیا نماز او مورد قبول خداوند شده است یا نه؟ به خود بنگرد که آیا نمازش او را از منکرات و هوسهای نفسانی بازداشته است یا نه؟ اگر نماز در او نیروی کنترلکننده تقوا به وجود آورده، و صفات بد را از او زدوده، معلوم میشود نمازش پذیرفته شده، وگرنه قبول درگاه خداوند نشده است. در زمان رسول خدای جوانی از انصار، در مورد نماز خود کاملاً مراقبت میکرد، و نمازهای خود را با رسول خدا(ص) میخواند، در عین حال اعمال او ناپاک بود. حال او را به عرض حضرت رسول(ص) رسانیدند. فرمود: «زود باشد که نماز، او را از صفات زشت نفسانی بازدارد.»[6]
سبک شمردن نماز نیز همچون نخواندن نماز بیاثر و بینتیجه است. پیامبر (ص)تلاش فرمود:
«لَیْسَ مِنّی مَنْ اسْتَخَفَّ بِصَلاتِهِ:
از من نیست کسی که نمازش را سبک شمارد.»
و نیز فرمود: «شفاعت من به چنین شخصی نمیرسد. نماز خود را ضایع نکنید؛ آن کس که نمازش را ضایع کند در روز قیامت با «قارون» و «هامان» محشور شده و بر خدا شایسته است که او را در ردیف منافقان، به آتش بیفکند».
آن بزرگوار روزی در مسجد نشسته بودند، ناگاه مردی وارد مسجد شد و تند و تند نماز خواند، فرمود:
«نَقرٌ كَنَقْرِ اَلْغُرَابِ لَئِنْ مَاتَ هَذَا وَ هَكَذَا صَلَاتُهُ لَيَمُوتَنَّ عَلَى غَيْرِ دِينِي:
این مرد همانند منقار زدن کلاغ، نماز میخواند، اگر با همین حال بمیرد قطعاً مسلمان نمرده است.»
حُمیده همسر امام صادق(ع) میگوید: آن حضرت در بستر رحلت بود، پلکهای حضرتش روی هم افتاده بود، ناگهان چشم مبارک را باز کرد و فرمود: همین الان تمام بستگان مرا حاضر کنید. ما هم همّت کردیم، همه خویشان را جمع نمودیم. همه جمع شدند، منتظر بودند که امام در این لحظه حسّاس چیزی بگوید. امام به انتظار آنان خاتمه داد و آخرین سخنش در دار دنیا این بود:
«إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ:
شفاعت ما هرگز نصیب کسانی که نماز را محترم نمیشمارند نخواهد شد.»[7]
آری یکی از علل این همه فحشاء و منکرات، این همه ناملایمات معنوی، این همه مفاسد اخلاقی و ... بینمازی و توجّه نکردن به خداست، وقتی که خدا فراموش شد چیز دیگری جز فساد، عاید انسان نمیگردد.
(10)
امیر مؤمنان علی(ع) فرمود:
«لِلْمَرْءِ اَلْمُسْلِمِ ثَلاَثَةَ أَخِلَّاءَ فَخَلِيلٌ يَقُولُ أَنَا مَعَكَ حَيّاً وَ مَيِّتاً وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ خَلِيلٌ يَقُولُ لَهُ أَنَا مَعَكَ إِلَى بَابِ قَبْرِكَ ثُمَّ أُخَلِّيكَ وَ هُوَ وَلَدُهُ وَ خَلِيلٌ يَقُولُ لَهُ أَنَا مَعَكَ إِلَى أَنْ تَمُوتَ وَ هُوَ مَالُهُ فَإِذَا مَاتَ صَارَ لِلْوَارِثِ[8]:
هر مرد مسلمانی سه دوست دارد: ۱ - دوستی که میگوید: هنگام زندگی و پس از مرگ در همه حال با تو هستم؛ آن دوست عمل اوست. ۲ - دوستی که میگوید: تا تو را نزدیک قبر برای دفن کردن ببرند با تو هستم، سپس از تو جدا میشوم؛ آن دوست فرزندان (و بستگان) او است ۳- دوستی که میگوید: تا وقت مردن با تو هستم؛ آن مال اوست، همین که او مرد، مال و ثروتش به ورثهاش منتقل میشوند.»
یک دوست باوفا در میان سه دوست
برای هیچ فردی قابل تردید و شک نیست که خواه و ناخواه سرانجام زندگی بشر و سایر موجودات، مرگ است. پس از طی روزگارانی، هیولای مرگ بر تمام آفریدهها سایه میافکند.
انسان نیز از این قانون عمومی، مستثنی نیست، بالاخره پس از چشیدن تلخیها و شیرینیها و دیدن سرازیری و سربالایی، و طی دوران طفولیّت و جوانی و پیری و ... به خاموشی میگراید، تا آن وقتی که اراده خللناپذیر لایزال خداوندی، صحنه قیامت و رستاخیز و غوغای روز جزا را پدید آورد و انسانها را دوباره زنده نموده تا به حساب و کتاب آنان رسیدگی شود.
زندگانی واقعی و حیات حقیقی، زندگی در جهان جاویدان «آخرت» است. یک انسان کامل و دوراندیش، سعی میکند تا برای آن سرای ابدی، موجبات آسایش خویش را فراهم کند. او شخصیّت ممتاز خود را صرف هوسهای مادی و دنیوی نمینماید و برای چند روزه دنیای بیوفا، تعدّی و ظلم ننموده و پا از گلیم انسانیّت فراتر نمیگذارد.
آری! روزی خواهد آمد که گروه تبهکاران، انگشت افسوس به دندان گزیده و صدای حسرت آنان بلند خواهد شد. در آن روز تنها فریادرس، عمل نیک انسان است. دوست واقعی بشر که در همه حال یار و یاور او است، و او را از شکنجههای دردناک نجات میدهد، کردار پسندیده او است. اعتبار و شخصیّت انسان بستگی به عمل او دارد، چنان که قرآن میفرماید:
«کُلُّ نَفسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ: هر شخصی در گرو اعمال خود میباشد.»[9]
سرور پرهیزکاران، على(ع)، میفرماید: «هنگامی که مرگ به سراغ انسانی میآید، مردم میگویند: «مَا تَرَكَ؟ چه باقی گذاشته؟» ولی فرشتگان گویند: «مَا قَدَّمَ؟ برای سرای آخرت خود چه پیش فرستاده است؟»[10]
برای پی بردن به اهمیّت و ارج و ارزش اعمال نیک، از جمله هفت عمل نیک، نظر شمارا به حدیث زیر جلب میکنم:
آرزوی جبرئیل
پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص) به امیر مؤمنان على(ع) فرمود: ای علی! جبرئیل (آن فرشته محبوب و مقرّب خداوند) آرزو میکند تا به خاطر هفت کردار، از جنس انسان باشد:
1- نماز جماعت ۲ - همنشینی با علما و دانشمندان ۳- صلح و آشتی دادن دو دشمن ۴- به یتیمان و بیسرپرستان، رسیدگی و احترام کردن ۵ - عیادت و سرکشی بیماران ۶ – تشییع جنازه نمودن ۷ - در موسم حجّ (در آن مجمع عظیم اسلامی مکّه معظّمه) آب به تشنگان دادن.
«فَاْحرِص عَلَى ذلِکَ: ای علی! حتماً برای انجام این هفت عمل حریص باش!»[11]
(پایان فصل اوّل از بخش اوّل)
پینوشتها
[1]. نهج البلاغه، حکمت ۴۵.
[2]. سوره نساء، آیه ۱۴۲.
[3]. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۸.
[4]. سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
[5]. عروة الوثقی، اول کتاب الصلوة، ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۹.
[6]. مجمع البیان، ج ۸ ص ۲۸۵.
[7]. انوار البهيّه محدّث قمی، ص ۲۶۸.
[8]. خصال شیخ صدوق - باب الثلاثه.
[9]. مدّثر، آیه ۳۸.
[10]. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۳.
[11]. المواعظ العددیه، ص ۱۹۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی