کد مطلب: ۳۱۰۸
تعداد بازدید: ۶۴۷۳
تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۸
نگاهی بر زندگی امام باقر(ع)| ۹
امام باقر(ع) گر چه براساس حفظ مصالح مهم‌تر، بر ضدّ طاغوت‌ها، قيام مسلّحانه نکرد، ولی با انقلاب فرهنگی و شکل دادن به شیعیان، و آشکار کردن خط فکری تشیّع، بذر انقلاب و قیام بر ضدّ طاغوت‌ها را در قلوب می‌پاشید، از این‌رو از طرف هشام بن عبدالملک، از مدینه به شام تبعید گردید...

امام باقر(ع) در دوران امامت| ۷

 

بهانه ندادن به دشمن


بین امام باقر(ع) با یکی از نواده‌های امام حسن(ع) برخوردی شد (گویا بر سر مزرعه‌ای سخنی به میان آمد و نواده امام حسن(ع) بیش از حق خود مطالبه می‌کرد).
عبدالملک(یکی از شاگردان امام باقر(ع)) می‌گوید: من به نیّت این که بین آن‌ها را اصلاح بدهم به حضور امام باقر(ع) رفتم، امام باقر(ع) به من فرمود: «تو در کار ما دخالت نکن، مثل ما با پسرعموهایمان ‌همچون مثل مردی است که در بنی‌اسرائیل بود، او دو دخترش را شوهر داده بود، یکی از دامادهایش، کشاورز بود، و دیگری فخار (کوزه‌گر) بود، روزی به خانه یکی از دخترانش رفت و احوال دختر را پرسید، او گفت: «شوهرم کشاورز است و امسال زراعت بسیار دارد، اگر باران بارید، حال و روزگار ما خیلی خوب خواهد شد».
سپس او به خانه دختر دیگرش رفت و حال او را پرسید، او گفت: «شوهر من کوزه‌گر است، و کوزه‌های بسیار ساخته و در آفتاب گذارده تا خشک شود) اگر باران نیاید، حال و روزگار ما، بسیار خوب می‌شود».
آن مرد، از آنجا رفت و عرض کرد: «خدایا خودت هر چه صلاح آن‌ها را می‌دانی همان را اختیار کن».
آنگاه امام باقر(ع) فرمود: «وضع ما نیز با بستگان خود، این‌گونه است، شما دخالت نکنید و احترام آن‌ها را نگهدارید».[1]
به ‌این ‌ترتیب امام(ع) هرگونه بهانه دادن به دشمن را مسدود نمود.
 

نمونه‌ای از برخورد امام باقر(ع) با طاغوتیان


عصر امام باقر(ع) بود، از طرف طاغوت وقت، فرماندار جدیدی برای مدینه تعیین شده بود، و مردم برای عرض تبریک، به ‌سوی خانه او می‌رفتند، محمّد بن مسلم می‌گوید: ما (جمعی از شیعیان) در کنار در خانه امام باقر(ع) در مدینه بودیم، آن حضرت وقتی‌ که عبور گروه‌گروه مردم را به ‌سوی خانه فرماندار جدید دید، از حاضران پرسید: «آیا در مدينه حادثه جدیدی رخ داده است؟».
یکی از حاضران عرض کرد: «فرماندار جدیدی نصب شده، و مردم به دیدار او برای عرض تبریک می‌روند».
امام باقر(ع) فرمود:
«إِنَّ الرَّجُلَ لَيُغْدى عَلَيْهِ بِالْأَمْرِ یُهَنِّئٌ بِهِ، وَ إِنَّهُ لَبَابٌ مِنْ أَبْوَابِ النَّارِ»:
«همانا انسان برای تبریک به خاطر امری حرکت می‌کند، ولی غافل از آن که همان شخص خود را به در خانه ای می رساند، که از در خانه‌های آتش دوزخ است».[2]
 

تأیید امام باقر(ع) از قیام‌های ضدّ طاغوتی


امام باقر(ع) گر چه براساس حفظ مصالح مهم‌تر، بر ضدّ طاغوت‌ها، قيام مسلّحانه نکرد، ولی با انقلاب فرهنگی و شکل دادن به شیعیان، و آشکار کردن خط فکری تشیّع، بذر انقلاب و قیام بر ضدّ طاغوت‌ها را در قلوب می‌پاشید، از این‌رو از طرف هشام بن عبدالملک، از مدینه به شام تبعید گردید، چنان که شرح آن خواهد آمد.
از آنجا که وجود امام، در شرایط عصر خودش، یگانه محور تشیّع بود و حفظ محور برای حفظ تشیّع، بسیار لازم بود، لذا امام باقر(ع) در پشت سپر تقیه، و در زیر چتر تاکتیک، انقلابیّون را رهبری می‌کرد، و هرگز راضی نبود حتی یک لحظه طاغوت‌ها زنده باشند.
بر همین اساس، آن حضرت به‌ طور مکرّر، مردم را بر ضدّ طاغوت‌های عصرش تحریک می‌کرد، و قیام انقلابیّون مانند مختار و زید و کمیت اسدی و امثال آن‌ها را تأیید می‌نمود، در اینجا برای روشن شدن مطلب به نمونه‌های زیر توجّه کنید:
 

الف: تأیید امام باقر(ع) از قیام مختار


عبدالله بن شریک می‌گوید: همراه گروهی در محضر امام باقر(ع) بودیم، ناگاه پیر مردی از مردم کوفه به حضور امام باقر(ع) آمد، و خواست دست امام را ببوسد، امام نگذاشت، آنگاه امام پرسید: «تو کیستی؟».
او گفت: «من ابوالحكم پسر مختار هستم».
امام تا او را شناخت، احترام شایانی به او نمود، برخاست و او را نزدیک خود نشانید.
ابوالحكم به امام عرض کرد: «خدا کارت را سامان بخشد، مردم پشت سر پدرم مختار عیب‌جویی می‌کنند و به او ناروا می‌گویند، به‌ طوری ‌که حرف مردم درباره پدرم بسیار شده است، ولی سوگند به خدا رأی صحیح، رأی شما است، نظر شما چیست؟».
امام باقر(ع): «مردم چه سخنی پشت سر پدرت مختار می‌گویند؟».
ابوالحكم: «می‌گویند: كذّاب است، اکنون هر چه شما نظر بدهید، همان را می‌پذیرم».
امام باقر(ع): «سبحان‌الله! پدرم به من خبر داد که مهریّه مادرم را مختار فرستاد، آیا مختار خانه‌های ما را نساخت؟ و شرکت کنندگان در قتل پدران و بستگان ما (در کربلا) را نکشت؟ و مطالبه خون مارا نکرد؟».
آنگاه امام باقر(ع) سه بار فرمود:
«رَحِمَ اللَّهُ أباكَ»:
«خدا پدرت را رحمت کند».
سپس افزود:
«مَا تَرَكَ لَنَا حَقّاً عِنْدَ أَحَدٍ إِلَّا طَلَبَهُ»:
«مختار حقّ ما را در نزد هر کس یافت، آن را گرفت و نگذاشت پایمال شود».[3]
نیز فرمود:
«لَا تَسُبُّوا اَلْمُخْتَارَ فَإِنَّهُ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ ثَأْرَنَا وَ زَوَّجَ أَرَامِلَنَا وَ قَسَّمَ فِينَا اَلْمَالَ عَلَى اَلْعُسْرَةِ»:
«به مختار ناسزا نگویید، چراکه او قاتلان ما را کشت، و به خونخواهی از ما برخاست، و بیوه‌های ما را شوهر داد، و در شرایط سخت و تنگدستی، به ما کمک و مساعدت نمود».[4]
 

ب: تأیید امام باقر(ع) از قیام زید بن امام سجّاد(ع)


زید بن امام سجّاد(ع) یکی از انقلابیّون بزرگ تاریخ اسلام است، او بر ضدّ حکومت ننگین هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) قیام کرد. او در سال ۱۱۹ یا ۱۲۰ هجری، به ‌طور مخفی وارد کوفه شد و مردم را بر ضدّ حکومت هشام فرا خواند و اهداف خود را برای آن‌ها تشریح و مردم با او بیعت کردند. تعداد بیعت‌کنندگان را از ده هزار تا هشتاد هزار نوشته‌اند. ولی وقتی ‌که ماجرا به درگیری کشید، مردم بی‌وفای کوفه، اطراف زید را خالی کردند و تنها ۵۰۰ یا ۳۰۰ نفر با زید باقی ماندند. او با همین افراد اندک با سپاه دشمن تحت امارت یوسف بن عمر ثقفی، فرماندار و عامل هشام در عراق جنگید و پس از یک نبرد بی‌نظیر و قهرمانانه، براثر اصابت تیر دشمن (به سرش) سخت مجروح و بستری شد و روز بعد (جمعه سوم صفر سال ۱۲۰ یا ۱۲۱ ه. ق) به شهادت رسید.[5]
یارانش بدن مطهّر او را به ‌طور مخفی در جایی دفن کردند، ولی جاسوس‌ها محل دفن زید را شناسایی کرده و به حاكم عراق خبر دادند، مأمورین قبر او را نبش کرده و بدنش را از قبر بیرون آوردند، سرش را از بدنش جدا نمودند و جسد پاکش را به‌ طور واژگونه در بازار کُناسه کوفه به دار آویختند، بدنش را مدّتی طولانی (یک سال یا چهار سال) روی دار گذاشتند، سپس به ‌فرمان طاغوت وقت (هشام یا ولید بن یزید) استخوان‌های به‌ جا مانده بدن آن قهرمان مخلص را از بالای دار گرفته و آتش زدند.
محلّ دار و سوزاندن بدن مطهّر زید، در دو فرسخی روستای کفل، نزدیک کوفه و هم‌اکنون به‌ صورت زیارتگاه و محلّ عبادت شیعیان می‌باشد.[6]
***
گرچه امام باقر(ع) در عصر قیام زید نبود (زیرا امام باقر(ع) در سال ۱۱۴ ه.ق به شهادت رسید، ولی قیام زید در سال ۱۲۰ یا ۱۲۱ ه. ق رخ داد) ولی در همان عصر قیام او را پیش‌بینی می‌کرد و تأیید می‌نمود، در این راستا نظر شما را به چند روایت زیر جلب می‌کنیم:
١. سَدِیر صیرفی می‌گوید در محضر امام باقر(ع) بودم، زید فرزند امام سجّاد(ع) وارد شد، امام باقر(ع) دست بر روی شانه زید گذاشت و فرمود:
«هَذَا سَيّدُ بَنِي هَاشِمٍ إذَا دَعَاكُم فَأُجِيبُوهُ وَ إذَا استَنصَرَكُم فَانصُرُوهُ»:
«این سرور خاندان هاشم است، هرگاه شما را دعوت کرد، او را اجابت کنید، و هرگاه از شما یاری خواست، از او یاری نمایید».[7]
۲. از امام صادق(ع) نقل شده؛ روزی زید بن امام سجّاد(ع) نزد برادرش امام باقر(ع) آمد، امام باقر(ع) این آیه را خواند:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ»:
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید نگهبان عدالت باشید، و برای خدا گواهی دهید». (نساء/ ۱۳۴)
سپس به زید رو کرد و فرمود: «ای زید سوگند به خدا تو مصداق شایسته این آیه هستی».[8]
۳. هرگاه امام باقر(ع) به زید می‌نگریست، می‌فرمود:
«اللَّهُمَّ اشدُد ازْرى‌ بِزَيْدٍ»:
«خدایا، پشتم را به ‌وسیله زيد محکم گردان».[9]
۴. روزی امام باقر(ع) به زید نگریست و فرمود:
«هَذَا سَيِّدُ أَهْلِ بَيْتِي وَ اَلطَّالِبُ بِأَوْتَارِهِمْ»:
«هم این شخص، سرور دودمان من و خواهان خون آن‌ها از دشمن است».
سپس فرمود:
«لَقَدْ أَنْجَبَتْ أُمٌّ وَلَدَتْكَ يَا زَيْدُ»:
«ای زید! به ‌راستی آن مادری که تو را پدید آورد، نجيب و اصیل بود».[10]
۵. امام باقر(ع) نقل کرد که رسول خدا(ص) به امام حسین(ع) فرمود: «مردی از نسل تو خارج می‌شود که زید نام دارد، در روز قیامت او و یارانش با چهره بسیار نورانی و پرشکوه بر گردن‌های خلایق گام می‌نهند و بدون حساب وارد بهشت می‌شوند».[11]
علّامه مجلسی، پس از تأیید مقام و جلالت زید بن امام سجّاد(ع)، می‌گوید: «بعضی تصوّر می‌کنند قیام زید، و عدم شرکت (مستقیم) امام باقر(ع) در آن قیام، بیانگر مخالفت امام باقر(ع) با قیام زید است، این تصوّر پنداری بیش نیست، کناره گیری امام باقر(ع) به خاطر تدبیر امور و مصالح بود».[12]
 

ج: تأیید کُمَیت شاعر آزاده و قهرمان


کمیت بن زید اسدی از شاعران زبردست از دودمان بنی اسد است که معاصر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود او در سال ۶۰ هجری در کوفه متولّد شد و سرانجام در سال ۱۲۶ در عصر خلافت مروان بن محمّد (چهاردهمین خلیفه اموی) در سن ۶۶ سالگی به شهادت رسید.[13]
کمیت از شاعران شیعه و رادمردان آزاده و متعهدی بود که همواره در مدح امامان خاندان رسالت، شعر می‌سرود و می‌خواند، و از مخالفان و طاغوتیان بدگویی می‌کرد. شمشیر زبانش همچون شراره‌های آتش بود که بر سر طاغوت‌های بنی‌امیّه می‌ریخت و سرتاپای آن‌ها را می‌سوزانید.[14]
روزی در مدینه به محضر امام باقر(ع) رفت، و بعضی از اشعار خود را خواند تا به این شعر رسید:
وَ قَتيلٌ بِالَّطفِّ غُودِرَ مِنهُم/ بَينَ غَوغَا اُمَّةٍ وَ طَغَامِ‌
یعنی: «شهید کربلا هنگامی‌ که می‌خواست سخن بگوید و مردم را آگاه کند، آن مردم فرومایه، با هیاهو و غوغا، مانع شنیدن سخنان آن حضرت شدند».
امام باقر(ع) با شنیدن این شعر منقلب شد و گریه کرد و فرمود:
«ای کمیت! اگر در نزد ما مال و ثروتی بود به تو می‌دادیم، امّا به تو همان سخن را می‌گویم که پیامبر (ص) به حسان بن ثابت فرمود؛ تو تا آنگاه ‌که از ما خاندان دفاع می‌کنی مورد تأیید روح القدس (جبرئیل) می باشی».[15]
با این که کمیت اسدی، به جرم آزادی‌خواهی و مبارزه با طاغوت‌های عصرش با شمشیر زبان، و اشعار بسیاری که در این راستا سرود و خواند[16] همواره فراری بود و خود را از چشم‌انداز جلّادان طاغوت‌ها پنهان می‌نمود، در عین ‌حال امام باقر(ع) با کمال صراحت، او را تأیید می‌کرد و برای او دعا می‌نمود، گاه می‌فرمود:
«يَا كُمَيْتُ لَا تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ اَلْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ وَ قُلْتَ فِينَا»:
«ای کمیت! مادام که با زبانت ما را یاری می‌کنی و در شأن ما سخن می‌گویی، مورد تأیید روح القدس (جبرئیل) هستی».[17]
زمانی برای کمیت دعا می‌کرد و می‌گفت:
«اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِلْكُمَيْتِ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ»:
«خدایا گناهان گذشته و آینده کمیت را بیامرز».[18]
و وقت دیگر در مکّه، روبروی کعبه می‌ایستاد و مکرّر برای کمیت دعا و طلب آمرزش می‌نمود. و سه بار عرض کرد:
«اَللَّهُمَّ اِرْحَمِ اَلْكُمَيْتَ وَ اِغْفِرْ لَهُ»:
«خدایا کمیت را مشمول رحمتت کن، و او را بیامرز».[19]
هنگامی ‌که کمیت دستگیر شد، هشت نفر از جلّادان طاغوت شمشیرهای خود را بر شکم کمیت نهادند و فشار دادند، خون از بدن او به جریان افتاد، و همچنان ادامه یافت تا شهد شهادت نوشید، در لحظات آخر عمر، سه بار گفت:
«اَللَّهُمَّ آلُ مُحَمَّدٍ (ص)»:
«خدایا! هدفم دفاع از حریم آل محمّد (ص) است».[20]
پرواضح است که تأیید امام باقر(ع) از چنین قهرمانان آزاده، در حقیقت تأیید نهضت شیعی، و تثبیت خط فکری مبارزه دائم با طاغوتیان بود.
 

د: طلاق همسر به خاطر دشمنی او با علی(ع)


یکی از حوادثی که بیانگر قاطعیّت و صلابت امام باقر(ع) در مسائل اصولی است، این که: یکی از همسران آن حضرت، ام‌حکیم دختر اسید بن مغیرة ثقفی بود، مالک بن اَعیَن می‌گوید: روزی به محضر امام باقر(ع) رفتم و دیدم لباس زیبا و رنگین بر تن دارد، خندیدم فرمود: «می‌دانم برای چه خندیدی، به خاطر این لباسی که پوشیده‌ام خندیدی، ولی حقیقت این است که همسرم (ام‌حكيم) آن را خواست، چون او را دوست دارم، آن لباس را که دلخواه او بود پوشیدم».
و پس از مدّتی به محضر امام باقر(ع) رفتم، باخبر شدم که امام همان‌ همسر محبوبش را طلاق داده است، علت پرسیدم، فرمود: شنیدم او از علی(ع) اظهار بیزاری کرد، نتوانستم تحمّل کنم و نگهداری او را برای خود روا ندانستم، از این‌رو او را طلاق داده و از او جدا شدم.[21]
 

خودآزمایی


1- چرا امام باقر(ع) به عبدالملک اجازه دخالت در اختلاف بین خود و یکی از نوه­‌های امام حسن(ع) را نداد و چه مثالی زدند؟
2- دو نمونه از قیام‌های ضدّ طاغوتی که امام باقر(ع) آن­ها را تأیید کردند، را نام ببرید.
3- به چه دلیل امام باقر(ع) همسر خود ام‌ّحکیم را طلاق دادند؟
 
 

پی‌نوشت‌ها


[1] . روضة الكافي، ص ۸۵.

[2] . وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۳۵.

[3] . بحار، ج ۴۵، ص ۳۵۱.

[4] . همان مدرک.

[5] . مقاتل الطالبيين، ص ۱۰۲ - زيد الشهيد (مقرّم) ص ۱۴۳ – ۱۴۶.

[6] . قاموس الرجال، ج ۴، ص ۲۷۴ - بحار، ج ۴۶، ص ۱۸۷ - مراقد المعارف، ج 1، ص ۳۲۰.

[7] . سِرُّ السِّلسِلة العلويه، ص 57.

[8] . الغدیر، ج ۳، ص ۷۰.

[9] . همان مدرک.

[10] . بحار، ج ۴۶، ص ۱۹۴ - قاموس الرجال، ج ۴، ص ۲۶۶.

[11] . بحار، ج ۴۶، ص ۲۰۹.

[12] . همان مدرک، ص ۱۹۸.

[13] . الغدیر، ج ۲، ص ۲۱۱.

[14] . قسمتی از این اشعار، در الغدیر، ج ۲، ص ۲۰۴ تا ۲۱۰ ذکر شده است.

[15] . الغدیر، ج ۲، ص ۱۸۷.

[16] . تا آنجا که نقل شده، تعداد اشعار او هنگام شهادتش به ۵۲۸۹ بیت رسید، (الغدیر، ج ۲، ص ۱۹۶).

[17] . اعلام الوری، ص ۲۶۵.

[18] . الغدير، ج ۲، ص ۲۰۲.

[19] . بحار، ج ۴۶، ص ۳۳۲.

[20] . الغدیر، ج ۲، ص ۲۱۱.

[21] . اقتباس از بحار، ج ۴۶، ص ۲۹.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: