نمونههایی از گفتار و رفتار امام باقر(ع) (۴)
دو پرنده قُمری در حضور امام باقر(ع) و قضاوت آن حضرت
محمّد بن مسلم میگوید: روزی در محضر امام باقر(ع) بودم، ناگاه یک جفت پرنده قُمری[1] آمدند و روی دیوار خانه امام باقر(ع) نشستند، طبق معمول خود، سروصدا میکردند و امام باقر(ع) ساعتی به آنها پاسخ داد، سپس آنها روی دیوار دیگر پریدند، قُمری نر مدّتی بر سر قُمری ماده فریاد میکشید و سپس با هم پریدند و رفتند، از امام باقر(ع) پرسیدم: «ماجرای این دو پرنده چه بود؟».
امام باقر(ع): ای پسر مسلم! هر پرنده و جاندار و چارپایی را که خدا آفرید، از همه کس، نسبت به ما شنواتر و فرمانبردارتر است، این دو قُمری یکی نر بود و دیگری ماده، قُمری نر به قُمری ماده بدگمان شده بود، قُمری ماده سوگند یاد میکرد که دامنش پاک است و گفته بود آیا به قضاوت امام باقر(ع) راضی هستی، قُمری نر پیشنهاد قُمری ماده را پذیرفته بود و با هم نزد من برای داوری آمده بودند (آنها به اینجا آمدند و شکایت خود را مطرح کردند) و من به قُمری نر گفتم:
«تو نسبت به ماده خود ظلم کردهای. قُمری نر، داوری مرا پذیرفت و پاکدامنی قُمری ماده را تصدیق کرد».[2]
پنج دستور امام باقر(ع) به شیعیان
گروهی از شیعیان، میخواستند از حجاز به عراق بروند، در مدینه به حضور امام باقر(ع) رسیدند و تقاضا کردند تا آن حضرت، آنها را نصیحت کند، امام باقر(ع) آنها را چنین نصیحت کرد:
١. باید توانمندان شما به ناتوانان کمک کنند.
۲. باید ثروتمندانتان به مستمندان نیکی نمایند.
٣. راز و امر (امامت) ما را آشکار نسازید (چرا که عصر تقیّه بود و تشیّع در خطر شدید طاغوتهای زمان قرار داشت).
۴. وقتی که حدیثی از ما به شما رسید، توجّه و دقّت کنید که اگر یک یا دو دلیل از قرآن، برایش جستید، آن را بپذیرید وگرنه نسبت به آن توقف کنید، سپس در فرصت مناسب، از ما بپرسید تا صحّت آن بر شما روشن گردد.
۵. بدانید که پاداش هر کس از شما که در انتظار این امر (ظهور قائم آل محمد(عج)) باشد، مانند پاداش روزهدار شبزندهدار است و کسی که به قائم ما برسد و در رکاب او با دشمن بجنگد و دشمن ما را بکشد، پاداش بیست شهید را دارد و کسی که در این مسیر کشته شود، پاداش بیستوپنج، شهید را دارد.[3]
همسفر مهربان و صمیمی
ابوعبیده میگوید: در سفری، همکجاوه امام باقر بودم (در یک طرف شتر، من بودم و در طرف دیگر، آن حضرت قرار داشت). هنگام سوار شدن، نخست من سوار میشدم، بعد آن حضرت سوار میشد وقتی هر دو ما در جای خود قرار میگرفتیم، آن حضرت به من سلام میکرد و مانند مردی که دوست خود را تازه دیده، مصافحه میکرد و احوالپرسی مینمود و هنگام پیاده شدن، آن حضرت زودتر از من پیاده میشد وقتی که در زمین قرار میگرفتیم، آن حضرت به من سلام میکرد و مانند کسی که دوستش را تازه دیده، احوالپرسی مینمود. و من به آن حضرت، عرض کردم: «ای پسر رسول خدا! شما بهگونهای رفتار میکنی که هیچ کس از مردم در نزد ما چنین نمیکند که اگر یک بار هم آنگونه رفتار کنند، زیاد است».
امام باقر(ع) فرمود:
«أَ مَا عَلِمْتَ مَا فِی اَلْمُصَافَحَةِ أَنَّ اَلْمُؤْمِنِینَ یلْتَقِیانِ فَیصَافِحُ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ فَمَا تَزَالُ اَلذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ عَنْهُمَا كَمَا تَتَحَاتُّ اَلْوَرَقُ عَنِ اَلشَّجَرِ وَ اَللَّهُ ینْظُرُ إِلَیهِمَا حَتَّى یفْتَرِقَا»:
«آیا نمیدانی که پاداش مصافحه چقدر است؟، همانا مؤمنان با همدیگر ملاقات میکنند و یکی به دیگری دست میدهد، در این هنگام همواره گناهان آن دو میریزد، چنان که برگ از درخت میریزد و خداوند به آنها (با نظر رحمت) مینگرد، تا هنگامی که از یکدیگر جدا گردند».[4]
در روایت دیگر آمده: ابوعبیده گفت: امام باقر هنگام مصافحه، دستم را چنان فشرد که فشار سختی در انگشتانم احساس کردم، آنگاه فرمود:
«هر مسلمانی که با برادر مسلمانش ملاقات نموده و با او مصافحه کند و انگشتان خود را داخل انگشتان او نماید، گناهان آنها مانند برگ درختان هنگام سرمای شدید زمستان، میریزد».[5]
تربیت بردگان و آزادی آنها
امام باقر(ع) در عصری زندگی میکرد که بازار بردگی رواج داشت، عدّهای از انسانها را به عنوان عبد و کنیز، خرید و فروش میکردند، این موضوع مربوط به عصر جاهلیّت بود و اسلام در مورد بردگان، در برابر عمل انجام شده قرار گرفته بود، نه این که خود باعث چنین کار منفی و نادرستی شده باشد.
پیشوایان اسلام در برابر این عمل انجام شده، دو راه را انتخاب کردند:
۱. آنها را با آموزشهای صحیح اسلامی، تربیت کنند.
۲. آنها را تحت عناوین مختلف آزاد نمایند، تا کمکم به طور کلّی موضوع بردگی از جهان برچیده شود.
یکی از کارهای امام باقر(ع) مانند پدر بزرگوارش، همین بود، بردگانی را که از ناحیه پدر و ... در اختیار او قرار گرفته بودند، آموزش میداد و تربیت میکرد و سپس با عناوین مختلف، به طور محترمانه آزاد مینمود.
بر همین اساس، روایت شده: آن حضرت هنگام وفات شصت برده داشت، یکسوّم (۲۰نفر) از آنها را آزاد ساخت. [6]
جالب این که: امام صادق(ع) فرمود: پدرم امام باقر(ع) هنگام رحلت، بردگانش را به دو قسمت نیک و بد، تقسیم نمود، بدان را آزاد کرد و نیکان را نگه داشت.
عرض کردم: «آیا بدان را آزاد میکنی و خوبان را نگه میداری؟»
فرمود: «بدان را (به خاطر بدی، بر اساس تربیت اسلامی) زده بودم، خواستم با آزاد کردن آنها، (آنها را شاد کنم) و آنچه را نسبت به آنها انجام دادم، جبران گردد».[7]
نیز امام صادق(ع) فرمود: «روزی به محضر پدرم امام باقر(ع) رفتم، دیدم مبلغ هشت هزار دینار، بین نیازمندان مدینه تقسیم کرد و یک خانواده برده را که تعدادشان به یازده نفر رسیده بود، آزاد کرد».[8]
دو نمونه از نهی از منکر امام باقر(ع)
ابوبصیر میگوید: در کوفه به یکی از بانوان، قرائت قرآن یاد میدادم، روزی در یک موردی با او شوخی کردم، پس از مدّتی در مدینه به محضر امام باقر(ع) رسیدم، مرا سرزنش کرد و فرمود: «کسی که در جای خلوت گناه کند، خداوند نظر رحمتش را از او برمیگرداند، آن چه سخنی بود که به آن بانو گفتی؟!»
از شدّت شرم، سرافکنده شدم و توبه کردم، امام باقر(ع) به من فرمود: «مراقب باش که دیگر تکرار نکنی و با زنان نامحرم شوخی ننمایی».[9]
ابوصباح کنانی یکی از شاگردان برجسته امام باقر(ع) روزی به در خانه آن حضرت آمد و در را زد، یکی از کنیزان خانه امام به پشت در آمد تا در را باز کند، ابوصباح با دست بر سینه برآمده او زد و گفت: «به مولایت بگو من هستم.» (به این ترتیب با نهادن دست بر سینه او گناه کرد).
در همین هنگام امام باقر(ع) در میان خانه با صدای بلند فرمود:
«اُدخُل لَا اُمَّ لَکَ»:
«ای مادر مرده! وارد خانه شو».
ابوصباح وارد خانه شد و به امام عرض کرد: «قصد گناه نداشتم، بلکه میخواستم بر ایمانم در مورد شما (که آیا از پشت پرده ها اطلاع دارید یا نه؟) بیفزایم».
فرمود: «راست میگویی، اگر میپندارید که این دیوارها جلو دید ما را میگیرند، چنان که جلو دید شما را میگیرند، پس بین ما و شما چه فرق است، بپرهیز که بار دیگر چنین گناهی را مرتکب نشوی».[10]
عظمت مقام امام در سخن امام باقر(ع)
روزی امام باقر(ع) به جابر بن عبدالله انصاری فرمود:
«عَلَیكَ بِالبَیانِ وَ المَعَانِی»:
«بر تو لازم است که دارای بیان و معانی باشی».
جابر : «منظور از بیان و معانی چیست؟».
امام باقر(ع): حضرت علی(ع) فرمود: «بیان» این است که خدا را به یکتایی و بیهمتایی بشناسی و هیچ چیز را برای او شریک نسازی و منظور از «معانی» ما (خاندان رسالت) هستیم، ما معانی خدا و دست و زبان و امر و حكم و علم و حق خدا هستیم (تمام وجود ما نشانه خدا و راه خدا است). آنچه که بخواهیم خداوند همان را میخواهد. ما همان «مثانی» [سوره حمد که دو بار بر پیامبر(ص) نازل شد] هستیم.[11] ما مظهر خدا در میان شماییم، آن کس که ما را شناخت به یقین میرسد و کسی که ما را نشناخت سجّین و دوزخ، پیش روی او است، اگر ما بخواهیم زمین را میشکافیم و به سوی آسمان صعود میکنیم. بازگشت مردم به سوی ما است و حسابرسی آنها تحت نظر ما میباشد.[12]
خودآزمایی
1- پنج دستور امام باقر(ع) به شیعیان را بیان کنید.
2- دو راه که پیشوایان اسلام در مورد بردگان، انتخاب کردند را نام ببرید.
3- منظور از بیان و معانی در حدیث «عَلَیكَ بِالبَیانِ وَ المَعَانِی» چیست؟
پینوشتها
[1] . قمری، پرندهای است خاکی رنگ و کوچکتر از کبوتر، که جفتجفت با هم زندگی میکنند. (فرهنگ عمید)
[2] . اصول کافی، ج ۱، ص ۴۷۱.
[3] . اصول کافی، ج ۲، ص ۲۲۲.
[4] . اصول کافی، ج ۲، ص ۱۷۹.
[5] . همان مدرک، ص ۱۸۰.
[6] . بحار، ج ۴۶، ص ۲۸۶.
[7] . فروع کافی، ج ۷، ص ۵۵.
[8] . بحار، ج ۴۶، ص ۳۰۲.
[9] . بحار، ج ۴۶، ص ۲۴۷.
[10] . کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۵۳.
[11] . یعنی مفهوم سوره حمد، که در توحید و راه راست خلاصه میشود، در وجود ما عینیت یافته است.
[12] . خاتمة الغرر، ص ۲۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی