کد مطلب: ۳۱۱۷
تعداد بازدید: ۱۴۲۱
تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱۳۹۸ - ۰۰:۲۵
حجاب و عفاف (۴۵)
در چنین وضعیّتی تکلیف به حجاب و عفاف، تکلیف به کاری است که از طاقت انسان خارج است و در نتیجه این تکلیف در شرایط کنونی باطل می باشد...

 بررسی شبهات حجاب و عفاف (۱)

 

وجوب حجاب و عفاف حتّی در شرائط فعلی

 

طرح یک اشکال

یکی از توجیهاتی که بسیاری را به دام شیطان می اندازد و قبح گناه را کم رنگ می کند، شبهه ای است که سال ها بر سر زبان برخی از مردم افتاده و دانسته یا ندانسته باب گناه را به روی عدّه ای گشوده است، البته تردیدی نیست که منشأ این جور اشکالات از سوی دشمنان دین و ملّت است تا با ترویج و توجیه گناه در جامعه ی اسلامی، اصالت و دیانت مردم را به مخاطره انداخته و به مرور زمان آن را از ریشه بخشکانند، یعنی دقیقاً همان بلایی را که به سر اندلس آوردند، بر سر ایران اسلامی و سایر جوامع اسلامی بیاورند تا پس از آن به راحتی به مقاصد شوم خود دست پیدا کنند. امّا شبهه ای که در صدد بیان آن هستیم تا پاسخش را بررسی کنیم، از این قرار است:
«وضعیت بی حجابی و بی عفّتی در جامعه آن قدر بالا گرفته که امکان خویشتن داری را از هر مرد و زنی به خصوص قشر جوان سلب کرده است. جوانی که در اوج تغییرات هورمونی قرار گرفته و از درون، شهوت به او فشار می آورد، وقتی هر روز در اماکن عمومی و کوچه و خیابان با مناظر بی حجابی، پوشش های مهیّج و محرّک و رفتارهایی که انقلاب جنسی ای در درون او به وجود می آورد، رو به رو می شود و در شرایطی نیست که از طریق شرعی و قانونی (ازدواج) میل جنسی خود را ارضاء نماید، در این شرایط، گرفتار شدن او در مشکلات جنسی و مسائلی که از آن به بی عفّتی تعبیر می شود، کاملاً طبیعی است و راهی جز این باقی نمی ماند. در واقع در چنین وضعیّتی تکلیف به حجاب و عفاف، تکلیف به کاری است که از طاقت انسان خارج است و در نتیجه این تکلیف در شرایط کنونی باطل می باشد، درست مثل کسی که جانش از شدّت عطش می سوزد و در دسترس او لیوان های آب خنکی وجود دارد، چگونه می توان او را از خوردن آب منع کرد و اساساً چنین انتظاری دور از منطق و انصاف است».
 

پاسخ اوّل

پاسخ اوّل از این اشکال آن است که اساساً دستور اسلام برای رعایت حجاب و عفاف برای همین است که چنین وضعیّتی در جامعه پیش نیاید. علّت این نابسامانی که بستر گناه را برای توده ی مختلف جامعه مخصوصاً قشر جوان فراهم کرده، همین بی توجّهی به تکلیف حجاب و عفاف است. حال اگر گفته شود: «حرف شما درست، ولی الآن دیگر این حرف ها به کار نمی آید. حالا که گرفتار این نابهنجاری شده ایم، دیگر این تکلیف جایی ندارد»، در پاسخ باید گفت: به قول معروف «جلوی ضرر را هر وقت بگیریم منفعت است»، اگر به دنبال راه حلّی برای مشکل هستیم، نباید با حذف وجوب رعایت حجاب و عفاف، صورت مسأله را پاک کنیم بلکه باید به دنبال راه علاج آن باشیم. مرحله ی اوّل در درمان این مشکل، تقویت حجاب و عفاف در جامعه است. یعنی باید برای برچیدن اسباب و بستر گناه، بالاخره از یک جا شروع کنیم و شرایط نامطلوب فعلی را تغییر دهیم. برای این امر باید از راهکارهای تقویت حجاب و عفاف که پیش از این بیان شد، استفاده کرد. در واقع نباید شرایط کنونی باعث شود تا با یأس و ناامیدی به آن دامن بزنیم و وضعیت را از آن چه هست بدتر کنیم.
 

پاسخ دوّم

علاوه بر تلاش در اصلاح شرایط جامعه، باید راه ازدواج جوانان را هموار کرد تا مسیر شرعی پاسخ به میل جنسی گشوده و هموار گردد. تعصّبات بی جا و سنّت های غلط در امر ازدواج آن چنان دست و پای افراد جامعه را بسته که بیش از آن که میل به ازدواج در میان جوانان رواج داشته باشد، به دنبال راهی برای فرار از آن هستند. باید کوشید تا ازدواج آسان را در سطح جامعه به شکل عُرف و سنّت در آورد و سیره ی ائمّه ی اطهار علیهم السّلام -که همان ازدواج آسان است- را به جای سیره ی تجمّل پرستانه و فخرفروشانه ی کنونی جایگزین نمود. از سوی دیگر باید کوشید تا سنّ ازدواج را از آن چه هست پایین تر آورد. لازمه ی این کار آن است که سطح آگاهی و آمادگی جوانان را در امر ازدواج بالا برد و خانواده ها و جوانان را نسبت به مزایا و ثمرات ازدواج به موقع و زود، آگاه کرد.
 

پاسخ سوّم

پاسخ سوّم را در قالب طرح داستان یوسف پیامبر علیه السّلام و زلیخا همسر عزیز مصر، با استناد به آیات قرآن بیان می کنیم. آن چه از آیات قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السّلام به دست می آید آن است که برای جوانی در اوج زیبایی سیرت و صورت چون یوسف، آن هم در دربار عزیز مصر و در مجاورت بانویی که از حیث جمال و قدرت و ثروت، جزء نوادر روزگار خویش بود، صحنه ی به شدّت تحریک آمیزی پیش آمد که شاید نظیر آن برای کسی تا بدان روز و حتّی پس از آن، پیش آمد نکرده باشد، ولی او دامن خود را به گناه آلوده نساخت و با نصرت الهی از این آزمون سخت، سربلند بیرون آمد. به راستی سرّ این پیروزی چه بود؟ آیا او از خود اختیاری نداشت و مجبور به ترک گناه بود؟ یا اصلاً در وجود یوسف پیامبر غریزه و میل جنسی وجود نداشت؟ یا صحنه ی پیش آمده آن چنان جذّاب نبود؟ و یا این که حقیقتاً در عین اختیار و نیاز غریزی، از این گناه صرف نظر کرد و قهرمان میدان عفاف شد؟
برای فهمیدن پاسخ این سؤالات خوب است به قرآن کریم رجوع کنیم تا حقیقت را از سخنان پروردگار متعال به دست آورده و راز این داستان را کشف کنیم. قرآن کریم در سوره یوسف، بزنگاه قصه ی یوسف و زلیخا را چنین بیان می کند: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ». و آن [زنى‏] كه يوسف در خانه ‏اش بود، از يوسف با نرمى و مهربانى خواستار كام‏ جويى شد، و [در فرصتى مناسب‏] همه ی درهاى كاخ را بست و به او گفت: پيش بيا [كه من در اختيار توام‏] يوسف گفت: پناه به خدا، او پروردگار من است، جايگاهم را نيكو داشت، [من هرگز به پروردگارم خيانت نمى ‏كنم‏] به يقين ستمكاران رستگار نمى ‏شوند.[1] و در آیه ی بعد می فرماید: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ». آن زن قصد او كرد و او نيز -اگر برهان پروردگار را نمى ‏ديد- قصد وى مى ‏نمود! اين چنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم چرا كه او از بندگان مخلَص ما بود.[2]
 

تلاش در تحریک و تهییج یوسف علیه السّلام

يوسف با آن چهره ی زيبا و ملكوتيش، نه تنها عزيز مصر را مجذوب خود كرد، بلكه قلب همسر عزيز را نيز به سرعت در تسخير خود در آورد، و عشق او پنجه در اعماق جان او افكند و با گذشت زمان، اين عشق، روز به روز داغ تر و سوزان تر شد، امّا يوسف پاك و پرهيزكار جز به خدا نمى ‏انديشيد و قلبش تنها در گرو «عشق خدا» بود. امور ديگرى نيز دست به دست هم داد و به عشق آتشين همسر عزيز، دامن زد. نداشتن فرزند از يك سو، غوطه ‏ور بودن در يك زندگى پر تجمّل اشرافى از سوى ديگر، و نداشتن هيچ گونه گرفتارى در زندگى داخلى آن چنان كه معمول اشراف و متنعّمان است از سوى سوّم، و بى ‏بند و بارى شديد حاكم بر دربار مصر از سوى چهارم، اين زن را كه از ايمان و تقوى نيز بهره ‏اى نداشت در امواج وسوسه ‏هاى شيطانى فرو برد، آن چنان كه سرانجام تصميم گرفت مكنون دل خويش را با يوسف در ميان بگذارد و از او تقاضاى كامجويى كند.
او از تمام وسائل و روش ها براى رسيدن به مقصد خود در اين راه استفاده كرد، و با خواهش و تمنّا، كوشيد در دل او اثر كند. كلمه ی «راود» در جايى بكار برده مى ‏شود كه كسى با اصرار آميخته به نرمش و ملايمت چيزى را از كسى بخواهد. «غلقت الأبواب» هم معنى مبالغه را مى ‏رساند و دلالت مى ‏كند که تمام درها را به شدّت بست و اين ترسيمى از آن صحنه ی هيجان ‏انگيز است. جمله ی «قالَتْ هَيْتَ لَكَ» كه معنى آن «بشتاب به سوى آن چه براى تو مهيّاست» يا «بيا كه من در اختيار توام» آخرين سخن را از زبان همسر عزيز براى رسيدن به وصال يوسف شرح مى ‏دهد.[3]
تصوّر کنید جوانی که در زیبایی همتا ندارد، در خلوتگاه زن جوانی که خود در زیبایی و مقام، سرآمد زنان مصر است، اسیر شده -به طوری که طبق برخی از تفاسیر، حضرت یوسف در اتاقی تو در تو که با هفت درب قفل شده محافظت می شد و هیچ کس جز زلیخا آن جا نبود- و آن زن به شیوه ای که در قرآن ذکر شده است، او را عاشقانه و از سر نیاز به سمت خود می خواند.
آیا از این صحنه مهیّج تر و برای حفظ عفّت دشوارتر، می توان پیدا کرد؟! آیا شرایط فعلی جامعه ی ما قابل مقایسه با جریان حضرت یوسف هست؟ ولی یوسف علیه السّلام در شرایط سختِ این چنینی خود را آلوده به گناه نکرد.
 

همانندی انبیاء با مردم از جهت جسمی

اگر بگوییم که انبیاء میل جنسی ندارند، حرفی به گزاف گفته ایم، چراکه خود قرآن کریم می فرماید: «قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُم وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِه ...». پيامبرانشان به آن ها گفتند: درست است كه ما بشرى همانند شما هستيم، ولى خداوند بر هر كس از بندگانش بخواهد (و شايسته بداند)، نعمت مى ‏بخشد (و مقام رسالت عطا مى ‏كند).[4] یا خداوند به افضل انبیاء حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله دستور می دهد: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ ...». بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما (امتيازم اين است كه) به من وحى مى ‏شود.[5] به عبارت دیگر انبیاء از لحاظ ساختاری و فیزیولوژی مانند دیگر انسان ها هستند، نیاز به آب و غذا دارند، ازدواج می کنند، صاحب فرزند می شوند و ...، چنان چه خود مردم و حتّی کفّار به این قضیه اعتراف داشتند و در صدد بودند تا آن را دستمایه ی گمراهی دیگران قرار دهند، لذا می گفتند: «وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ * وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ». ولى اشرافيان (خودخواه) از قوم او كه كافر بودند، و ديدار آخرت را تكذيب مى‏ كردند، و در زندگى دنيا به آنان ناز و نعمت داده بوديم، گفتند: اين بشرى است مثل شما، از آن چه مى ‏خوريد مى ‏خورد و از آن چه مى ‏نوشيد مى ‏نوشد! (پس چگونه مى ‏تواند پيامبر باشد؟!) * و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنيد، مسلّماً زيانكاريد.[6]
تنها تفاوت انبیاء با مردم در نزول وحی بر ایشان است. بنا بر این انبیاء هم، انسان هایی از میان توده ی بشر بوده و در خلقت تفاوتی از سایرین ندارند، تنها به خاطر طهارت و شایستگی ایشان است که به عنوان رسولان الهی انتخاب شده و محلّ نزول وحی الهی قرار گرفتند. در چند جای قرآن نیز به این مطلب تصریح شده که خداوند متعال رسولان خود را از میان خود مردم بر می انگیزد، یعنی از آسمان نیامده اند و جنس آن ها با مردم متفاوت نیست، در قیامت خداوند از کفّار اعتراف گرفته و می فرماید: «... أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى ...». آيا رسولانى از ميان شما به سويتان نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند و از ملاقات اين روز شما را بر حذر دارند؟! مى ‏گويند: آرى، (پيامبران آمدند و آيات الهى را بر ما خواندند، و ما مخالفت كرديم!).[7] و یا در سوره ی بقره می فرماید: «كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ». همان‏ گونه (كه با تغيير قبله، نعمت خود را بر شما كامل كرديم،) رسولى از خودتان در ميان شما فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند و به شما، كتاب و حكمت بياموزد و آن چه را نمى ‏دانستيد، به شما ياد دهد.[8] در زندگی نامه ی انبیاء نیز مشاهده می کنیم که بیشتر ایشان ازدواج کردند و صاحب فرزندان متعدّدی هم بودند. در هیچ جا از همسران انبیاء یا خود ایشان نقل نشده که صاحب اولاد شدنِ آن بزرگواران، متفاوت از دیگران باشد. در نتیجه یوسف پیامبر فاقد میل و غریزه جنسی نبود، کما این که سال ها بعد ازدواج کرد و از همسرش صاحب اولادی شد.
ادامه ی این بحث را در مقاله ی بعد دنبال خواهیم کرد، ان شاء الله.


خودآزمایی

1- آیا امر به رعایت حجاب و عفاف در شرایط فعلی جامعه، کار صحیحی است؟ (دو دلیل ذکر کنید)
2- آیا انبیاء هم مانند ما غریزه ی جنسی دارند؟
 

پی‌نوشت‌ها

[1] سوره یوسف/ آیه 23 (ترجمه انصاریان).

[2] همان/ آیه 24 (ترجمه مکارم).

[3] برگرفته از: تفسير نمونه ج ‏9 ص 366 و 380.

[4] سوره ابراهیم/ آیه 11 (ترجمه مکارم).

[5] سوره کهف/ آیه 110 (ترجمه مکارم).

[6] سوره مؤمنون/ آیه 33 و 34 (ترجمه مکارم).

[7] سوره زمر/ آیه 71 (ترجمه مکارم).

[8] سوره بقره/ آیه 151 (ترجمه مکارم).

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی زاده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: