کد مطلب: ۳۱۲۷
تعداد بازدید: ۵۸۰۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۵
اسراف؛ بلای خانمان‌سوز (۱۷)| داستان‌های آموزنده در نکوهش اسراف (۲)
ابلیس گفت: «زرق‌ و برق زن­ها، دام‌های من هستند (توسط زرق ‌و برق آن‌ها دل‌ها را می‌ربایم و انسان‌ها را گمراه می‌کنم) هرگاه نفرین‌ها و لعنت‌های صالحان در مورد من مرا غمگین می‌کند نگرانی خودم را به ‌وسیله آن‌ها آرامش می‌دهم».

داستان‌های آموزنده در نکوهش اسراف (۲)


۵- ساده‌زیستی و کم‌خوری یحیی(ع) و گفتگوی او با ابلیس


زهد و پارسایی حضرت یحیی(ع) در سطح بسیار بالا بود. هرگز در زندگی او دل‌بستگی به دنیا نبود. او ساده می‌زیست، غذایش بیشتر سبزیجات و نان جو بود و به ‌اندازه تأمین یک شبانه‌روز خود غذا نمی‌اندوخت. روزی دارای یک قرص نان جو گردید، ابلیس نزد او آمد و گفت: «تو می‌پنداری زاهد هستی با این‌ که برای خود یک قرص نان اندوخته‌ای؟» یحیی(ع) جواب داد: ای ملعون! این قرص نان به ‌اندازه قوت (و مورد نیاز یک شبانه‌روز) من است.
ابلیس گفت: کمتر از قوت، برای کسی که می‌میرد کافی است.
خداوند به یحیی(ع) وحی کرد، این سخن ابلیس را (که سخن حکمت‌آمیز است) فرا گیر.[1]
روز دیگری ابلیس نزد یحیی(ع) آمد. یحیی(ع) او را شناخت و به او گفت: «هر چه دام و نیرنگ و وسایل فریب دادن را داری برای من به ‌کار گیر» (تا ببینم می‌توانی مرا گول بزنی).
ابلیس جواب مثبت داد و فردای آن روز را برای این ‌کار تعیین کرد، یحیی(ع) در میان کوخی که داشت ماند و درِ آن را بست. چندان نگذشت که ناگاه ابلیس از سوراخی که در دیوار آن کوخ بود وارد شد. یحیی(ع) او را در هیئت و قیافه‌ای بسیار عجیب دید که انواع وسایلی را که برای به‌ دام انداختن انسان‌ها به ‌کار می‌گرفت با خود آورده بود تا یحیی(ع) را به خود جلب کند.
یحیی(ع) از او سؤالاتی کرد از جمله پرسید: «چه چیزی از همه بیشتر چشم تو را روشن می‌سازد؟»
ابلیس گفت: «زرق‌ و برق زن­ها، آن‌ها دام‌های من هستند (توسط زرق ‌و برق آن‌ها دل‌ها را می‌ربایم و انسان‌ها را گمراه می‌کنم) هرگاه نفرین‌ها و لعنت‌های صالحان در مورد من مرا غمگین می‌کند نگرانی خودم را به ‌وسیله آن‌ها آرامش می‌دهم».
یحیی(ع) پرسید: «آیا هیچ‌گاه بر من چیره شده‌ای؟»
ابلیس گفت: نه، ولی تو دارای یک خصلت هستی که مرا خشنود کرده (و امیدوار نموده که بتوانم به ‌وسیله این خصلت بر تو راه یابم).
یحیی(ع) گفت: آن خصلت چیست؟
ابلیس گفت: «تو سیرخورنده هستی، امید آن را دارم که از همین راه وارد شوم و تو را از بعضی از شب‌زنده‌داری و نمازهای شب باز دارم».
یحیی(ع) به این موضوع توجّه و دقّت مخصوص کرد و به ابلیس گفت:
«إِنِّي أُعْطِي‌ اَللَّهَ عَهْداً أَلَّا أَشْبَعَ مِنَ ‌الطَّعَامِ حَتَّى أَلْقَاهُ؛
من با خدا عهد کردم که هیچ‌ گاه تا آخر عمر، از غذا سیر نخورم».
ابلیس گفت: «من هم با خدا عهد کردم تا آخر عمر هیچ مسلمانی را نصیحت نکنم». سپس ابلیس از نزد یحیی(ع) رفت و دیگر هرگز نزد یحیی(ع) نیامد.[2] به‌ این ‌ترتیب یحیی(ع) مراقب بود که هرگونه عوامل زمینه‌ساز نفوذ شیطان از جمله زیاد خوردن را از خود دور سازد.
***
در حدیث دیگر از امام صادق(ع) نقل شده: «حضرت یحیی(ع) به شیطان فرمود: این دام‌ها چیست؟ شیطان گفت: این‌ها شهوت‌ها و هوس‌هایی است که انسان‌ها را به‌ وسیله آن‌ها به دام می‌اندازم.»
یحیی(ع) فرمود: «آیا چیزی از این‌ها به من هم راه دارد؟»
شیطان گفت: «ای‌بسا با خوردن غذا سیر شدی و همین سیری، تو را از نماز و یاد خدا باز دارد».
یحیی(ع) فرمود: «از ناحیه خدا بر گردن من که دیگر هرگز غذا به ‌حدّی که سیر شوم نخورم».[3]
شیطان گفت: «از ناحیه خدا بر گردن من که از این ‌پس هرگز مسلمانی را نصیحت نکنم».
در این هنگام امام صادق(ع) فرمود: «از ناحیه خدا بر گردن جعفر و آل جعفر (یعنی؛ امام صادق(ع) و آل او) که هرگز برای دنیا عمل نکنند، بلکه هدف‌شان آخرت باشد».[4]
پیامبر(ص) فرمود: «روح و روان خود را با پرخوری و پرنوشی، مرده نکنید؛ زیرا روح و روان می‌میرند، چنان ‌که زراعت بر اثر آب زیاد، تباه می‌شود».[5]


۶- رژیم غذایی موجب اصلاح زن و شوهر شد


روایت شده: «روزی عیسی(ع) از شهری عبور می‌کرد دید زن‌ و شوهری با هم بگو و مگو و نزاع می‌کنند. نزد آن‌ها رفت و فرمود:«علّت درگیری شما چیست؟»
شوهر گفت: «ای پیامبر خدا! این زن همسر من است و بانوی شایسته می‌باشد و کار بدی نکرده، ولی دوست دارم از او جدا گردم».
عیسی(ع): چرا، برای چه؟
شوهر: این زن با این که هنوز پیر نشده، صورتش چروک برداشته و فرسوده شده است.
عیسی(ع) به زن رو کرد و فرمود: «ای زن! آیا دوست داری که چهره‌ات صاف و شاداب گردد؟»
زن گفت: آری، البته.
عیسی(ع) فرمود: هرگاه غذا می‌خوری تا سیر نشده‌ای دست از غذا بردار، زیرا وقتی ‌که غذا روی غذا در معده انباشته شد، موجب دگرگونی صورت شده و آن را نازیبا می‌کند.
آن زن به دستور عیسی(ع) عمل کرد و نتیجه گرفت و زیبایی خود را بازیافت و محبوب شوهرش گردید.[6]
بر همین اساس امام کاظم(ع) فرمود:
«لَوْ أَنَّ‌ النَّاسَ قَصَدُوا فِي ‌الطَّعْمِ لَاَعْتَدَلَتْ أَبْدَانَهُمْ؛[7]
هرگاه مردم در خوردن غذا رعایت اعتدال می‌نمودند بدن‌های آن‌ها معتدل و موزون می‌شد».
حضرت علی(ع) فرمود: «از پرخوری بپرهیز، زیرا موجب بیماری‌ها و باعث ناهنجاری‌ها خواهد شد.»[8]
 

۷- گوشه‌ای از ساده‌زیستی پیامبر(ص) و علی(ع)


حضرت علی(ع) در شأن ساده‌زیستی و زندگی خالی از هر گونه تجمّل پیامبر(ص) چنین می‌فرماید: «آن حضرت بیش‌ از حدّ نیاز از دنیا بهره نگرفت. پهلویش از همه لاغرتر و شکمش از همه گرسنه‌تر بود، روی زمین (بدون فرش) می‌نشست و غذا می‌خورد و متواضعانه همچون بردگان می‌نشست و با دست خود کفش و لباس خود را وصله می‌کرد و بر مرکب برهنه سوار می‌شد، حتّی کسی را پشت سر خود سوار می‌نمود. روزی پرده‌ای را در حجره یکی از همسرانش آویخته دید، که دارای تصویرهایی بود، به او فرمود:
«غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ ‌الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا؛
آن را از من دور ساز که هرگاه چشمم به آن می‌افتد به یاد دنیا و زرق‌ و برق آن می‌افتم».
از شما می‌پرسم آیا خداوند محمّد(ص) را که دارای چنین روشی بود گرامی داشت، یا او را تحقیر کرد؟ اگر کسی بگوید خدا او را تحقیر نمود، سوگند به خدا دروغ بزرگی را به خدا نسبت داده است و اگر بگوید خداوند او را به‌ خاطر این ‌که ساده‌زیستی را برگزید گرامی داشت، پس باید بداند که خداوند غیر او (از اسراف‌کاران و تجمّل‌پرستان) را تحقیر کرده است، بنابراین؛ سزاوار است که انسان پیامبر را الگو قرار دهد و در خط او حرکت کند ... او با شکم گرسنه از این جهان رفت و با سلامت روح و ایمان به سرای دیگر روانه شد. او تا زمانی که در قید حیات بود و تا هنگامی ‌که دعوت حق را لبّیک گفت، سنگی روی سنگ نگذاشت. به‌ راستی خداوند چه منّتی بر ما گذاشت که چنین پیشوا و رهبری به ما عنایت فرمود، تا او را الگو قرار داده و راهش را بپوییم.
«وَ الله لَقَدْ رَقَعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اِسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا؛
سوگند به خدا آن ‌قدر این پیراهنم را وصله زدم که از وصله‌کننده‌اش شرم دارم. کسی به من گفت، چرا این پیراهن فرسوده را به ‌دور نمی‌اندازی؟ گفتم:
اُعْزُبْ عَنِّي، فَعِنْدَ ‌الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ‌ السُّرَى؛[9]
از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستایش می‌شوند»
(یعنی آن‌ها که بیدار بودند، و ره سپردند و به مقصد رسیدند، از آن‌ها که در خواب ماندند و به مقصد نرسیدند، شناخته می‌شوند).
 

۸- نگاهی به تجمّل‌پرستی بنی‌امیّه


پیامبر(ص) فرمود:
«إِذَا بَلَغَ بَنُوالْعَاصِ ثَلاَثِينَ رَجُلاً اِتَّخَذُوا مَالَ ‌اَللَّهِ دُوَلاً وَ عِبَادَالله خَوَلاً؛[10]
هنگامی‌ که فرزندان عاص به سی نفر برسند، مال خدا (بیت‌المال) را در دست خود بگردانند و بندگان خدا را برده‌ی خود سازند».
همان‌گونه که فرموده بود، همان‌طور شد، به ‌عنوان نمونه عثمان که از بنی‌امیّه است، اسراف و اتلاف در بیت‌المال مسلمانان را از حدّ گذراند.
توضیح این ‌که: عثمان برای اوّلین‌بار در حکومت اسلامی، قصری عالی با تشریفاتی عریض و طویل ساخت که درهایش از ساج و عرعر بود.
و آن‌قدر از بیت‌المال برای خود برداشت که رقم سرسام‌آور صد و پنجاه‌ هزار دینار طلا و ۳۵ میلیون و پانصد هزار درهم نقره را تشکیل داد، در سال ۲۹ هجرت که به حجّ رفت دستور داد در صحرای منا سراپرده گران‌قیمت اشرافیش برپا ساختند.
از بخشش‌های سرسام‌آور او یک نمونه این ‌که به «عبدالرّحمن» (برادرخوانده و شوهر خواهرش) آن‌قدر بخشید که وقتی او مرد، هزار شتر و سه هزار گوسفند و صد اسب غیر از زمین‌های مزروعی به‌ جای گذاشت.[11]
مسلمین که با مرام عادلانه اسلام خو گرفته بودند از هر طرف صدای اعتراض بلند کردند که عجبا این ‌همه پول از کجا آمده جز این ‌که از بیت‌المال مسلمین چپاول کرده، در این‌ صورت به بیت‌المال خیانت شده؟ و اگر از ارث پدر آن قصر را ساخته اسراف کرده است تا سرانجام به خانه‌اش ریختند و او را کشتند.
در تفسیر علی ­ابن ابراهیم نقل شده: از بعضی از نواحی صد هزار درهم از خراج و صدقات نزد عثمان آوردند، ابوذر نزد عثمان آمد دید اطرافیانش به طمع تقسیم آن پول گردن کشیده‌اند، قفل سکوت را شکست و گفت:
این پول‌ها چیست؟ عثمان گفت: صد هزار درهم است، منتظرم به همین مقدار هم بیاورند تا با آن‌ها آن‌ چه خواستم انجام دهم.
ابوذر گفت: صد هزار درهم بیشتر است یا چهار دینار؟
عثمان گفت: البته صد هزار درهم.
ابوذر گفت: آیا یاد داری شبی به ­حضور رسول اکرم(ص) رفتیم او را گرفته خاطر دیدیم، وقتی ‌که صبح شد او را خوشحال دیدیم از علّت گرفتگی شب پرسیدیم در پاسخ فرمود:
«از مال مسلمین به ‌مقدار چهار دینار مانده بود می‌ترسیدم که مرگ سراغم آید و این چهار دینار در نزدم بماند، ولی امروز آن را به صاحبانش رساندم و راحت شدم. عثمان با شنیدن این جریان دیگر جوابی نداشت جز این‌ که به کعب‌الاحبار پناه برد و سپس ابوذر را به ربذه تبعید کرد».[12]

خودآزمایی


1. کدام خصلت حضرت یحیی(ع) ابلیس را برای گمراه کردن ایشان امیدوار کرده بود؟ به چه دلیل؟
2. اولین خلیفه­ای که در حکومت اسلامی به اسراف کردن رو آورد که بود؟ دو نمونه از اسراف آن را بیان کنید.
3. حضرت عیسی(ع) برای شادابی صورت آن زن چه دستور فرمودند؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]. بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۱۸۹.

[2]. بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۱۷۲ و ۱۷۳ (با تلخیص) به‌ نقل از امالی ابن‌الطّوسی.

[3]. این جمله، صیغه نذر است.

[4]. وسائل‌الشیعه، ج 16، ص 607.

[5]. مستدرک‌الوسائل، ج ۳، ص ۸۰.

[6]. علل‌الشرایع، ص 169.

[7]. وسائل‌الشیعه، ج 16، ص ۴۰6.

[8]. مستدرک‌الوسائل، ج ۳، ص ۸۲.

[9]. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۹ (قسمت آخر).

[10]. بیت‌المال در نهج‌البلاغه، ص 62.

[11]. شرح بیشتر را در الغدیر، ج ۸، ص ۲۵۴ و 286 بخوانید.

[12].  شرح این قسمت را در کتاب ابوذر غفاری نوشته نگارنده بخوانید.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
حسین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۷/۰۱
0
0
عالی بود
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: