کد مطلب: ۳۱۴۴
تعداد بازدید: ۱۴۵۳
تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱۳۹۸ - ۱۰:۳۳
نماز، رمز پرواز| ۴
انسان پس از این که خدا را یافت و صفات کمال او را شناخت، اعتقاد به معاد و نبوّت و امامت پیدا می‌کند و در مقام برمی‌آید که با آن «غنیّ مطلق» ارتباط برقرار کند و او را از خود راضی نگه بدارد و برنامه‌ی زندگی خود را از او بگیرد که همان «دین» است.

سبب بی‌رغبتی به نماز و دعا


در روزنامه‌ای خواندم: دو دختر محصّل در کلاس سوّم متوسّطه مردود شدند و این عقب ماندگی را تحمّل نکردند و مادّه‌ی سمّی خوردند و خود را کُشتند!! امّا آفرین بر ما که چقدر صبور و پرتحمّل هستیم! سی سال و چهل سال است در کلاس اوّل دین درجا می‌زنیم و هرگز متأثّر نشده‌ایم! انتحار[1] هم نکرده‌ایم، به راستی عجیب است! اگر یک لکّه‌ی چربی روی لباس ما بیفتد ناراحت می‌شویم و فوراً آن را تحویل خشکشویی می‌دهیم و پاکش می‌کنیم. اگر روزی احساس کم اشتهایی به غذا در خود بنماییم مثلاً به جای نود لقمه که هر روز می‌خوردیم امروز سی لقمه خورده باشیم پریشان حال می‌شویم و خود را به طبیب عرضه می‌کنیم که معده و روده‌ی ما را اصلاح کند و اشتهای به غذا را به حال اوّلش برگرداند؛ امّا یاللاسف که لکّه‌های فراوان بر جامه‌ی قلب ما افتاده و تیرگی‌های معاصی آیینه‌ی قلب ما را سیاه کرده و از قابلیّت پذیرش انوار معنوی انداخته است! ولی ما هیچ گاه احساس ناراحتی نمی‌کنیم و شستشوی لباس جان را لازم نمی‌دانیم و آنچنان بیماری کم اشتهایی به غذاهای روحی در ما پیدا شده که اصلاً رغبتی به نماز و دعا در خود نمی‌بینیم. احساس حلاوتی از تلاوت قرآن و مناجات با خدا نمی‌کنیم. از سفرهای مکرّر به مکّه و مدینه و دیگر مشاهد مشرّفه، آنگونه که باید، بهره نمی‌بریم و با این همه اصلاً خود را بیمار نیازمند به طبیب نمی‌دانیم.
به فرموده‌ی امام سیّد السّاجدین(ع) که برای تنبیه و تعلیم ما فرموده‌اند:
«فَمَنْ يَکونُ اَسْوَأ حالاً مِنّی اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلی مِثْلِ حالِی اِلَی قَبْرِی؛[2]
پس چه کسی بدحال‌تر و بدبخت‌تر از من خواهد بود اگر با همین حالی که الان دارم به خانه‌ی قبرم وارد شوم؟!»
آنجا نه فرشی گسترده و نه چراغی آویخته‌ام و نه اشجار و انهاری احداث کرده‌ام؛ آن خانه‌ی قبرم یا گودالی از آتش سوزان خواهد بود و یا زندانی از زَمهریر[3] و یخبندان. «اعاذنا الله من شرور انفسنا و من سیّئات اعمالنا».
 

نماز، عمود خیمه‌ی دین


در اهمّیّت موقعیّت نماز هر چه بگوییم حقّ مطلب را ادا نکرده‌ایم امّا همین بس که فرموده‌اند:
«اَلصَّلوةُ عَمُودُ الدِّين؛[4]
نماز ستون دین است.»
در این بیان نورانی، دین، به خیمه‌ای که روی ستونی استوار است و به محض افتادن آن ستون، آن خیمه نیز می‌خوابد، تشبیه شده است. با این تشبیه لطیف نشان داده‌اند که تمام خیمه‌ی دین روی یک ستون استوار شده‌است و آن ستون، نماز است و از این رو ترک نماز، مساوی با خروج از دین است. آدم بی‌نماز، یعنی آدم بی‌دین.
از رسول خدا(ص) نقل شده که:
«ما بَيْنَ الْمُسْلِمِ وَ بَيْنَ اَن يَکْفُرَ اِلّا اَنْ يَتْرُکَ الصَّلوةَ الْفَريضَةَ مُتَعَمِّداً اَوْ يَتَهاوَنَ بِها يُصَلِّيهَا؛[5]
فاصله‌ی بین مسلمان و کافر همین قدر است که نماز واجب را عمداً ترک کند یا از روی سبک شماری، آن را نخواند.»
احتمالاً راز این عظمت منزلت نماز این است که حقیقت دین، همان دلبستگی به خداست که در فطرت و سرشت انسان نهاده شده است. آدمی، فطرتاً خداجو و خداطلب است. از آنجا که خود را سراپا فقر و تهی دست می‌یابد طبعاً دست حاجت به سوی «غنیّ مطلق» دراز می‌کند و می‌کوشد خود را به دامن او بیفکند و او جز «خدا» کسی نمی‌باشد که خودش فرموده است:
«يَا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛[6]
ای آدمیان؛ شما نیازمندان به خدایید و خدا بی‌نیاز [مطلق] است. پس دین فطری همان سرشت خداطلبی است که فرموده است:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ... ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ ... ؛[7]
پس روی قلب خود را به طرف دین حنیف و پاک متوجّه گردان، همان فطرت الهی که خدا مردم را بر آن سرشت آفریده است ...»
انسان پس از این که خدا را یافت و صفات کمال او را شناخت، اعتقاد به معاد و نبوّت و امامت پیدا می‌کند و در مقام برمی‌آید که با آن «غنیّ مطلق» ارتباط برقرار کند و او را از خود راضی نگه بدارد و برنامه‌ی زندگی خود را از او بگیرد که همان «دین» است. در این مرحله می‌یابد که بارزترین جزء برنامه‌ی دینی او «نماز» است که تنها راه ارتباط با آن معبود غنیّ بی‌نیاز است و لذا «دین» با «نماز» تحقّق می‌یابد و بدون نماز از بین می‌رود. از این روست که فرمودند: «اَلصَّلوةُ عَمُودُ الدّين»؛ ستون برپادارنده‌ی خیمه‌ی دین، نماز است و با افتادن نماز، دین نیز افتاده است.
 

در هر حالی نماز را ترک نکنید


اینجا مناسب است از باب تذکّر و یادآوری به آقایان جوانان و نوجوانان عزیز عرض شود که شما در هر حال و در هر راه و کاری که هستید، دست از نماز برندارید. البتّه گناه نکنید که گناه سمّ مهلکی برای روح آدمی است؛ ولی اگر خدای ناکرده آلوده به گناه شدید، این فکر را نکنید که دیگر نماز من چه فایده‌ای به حال من خواهد داشت؟ نه، این فکر از هر گناهی خطرناک‌تر است و راه نجات را به کلّی به روی انسان می‌بندد.
آری، شما در هر نوع آلودگی هم که باشید، دست از نماز برندارید که همین نماز عاقبت، دست شما را می‌گیرد و از لجنزار گناه بیرونتان می‌آورد. این حدیث شریف را بشنوید که خدمت رسول خدا(ص) عرض کردند:
«اِنَّ فُلاناً يُصَلّی بِالنَّهارِ وَ يَسْرِقُ بِاللَّيْلِ؛
فلان آدم، روز نماز می‌خواند و شب دزدی می‌کند.»
«قالَ اِنَّ صَلاتَهُ لَتَردَعُهُ؛[8]
فرمود: عاقبت، نمازش او را از گناه باز می‌دارد.»
در عبارت دیگری فرمودند:
«اِنَّ صَلاتَهُ تَنْهاهُ يَوماً مَا؛[9]
نمازش، روزی او را از گناه باز می‌دارد.»
«فَلَمْ يَلْبَثْ اِلّا تابَ؛
چندی نگذشت آن مرد توبه‌کار شد و به راه آمد.»
قرآن هم فرموده است:
«... إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ ... ؛[10]
... [از جمله فواید و خصایص] نماز [این] است که جلو فحشا و منکر را می‌گیرد ...»
البتّه این نوع سخن با جوانان است امّا سخن با کهنسالان نوع دیگری است. به جوانان می‌گوییم: ای جوان! گناه نکن و اگر احیاناً مبتلا به گناه شدی؛ از نماز دست برندار که نماز عاقبت دستت را خواهد گرفت. امّا به بزرگسالان می‌گوییم: ای کسانی که چهل، پنجاه سال و بلکه شصت، هفتاد سال است نماز می‌خوانید و هنوز دست از گناه و عصیان برنداشته‌اید! این نماز نیست که شما می‌خوانید. رسول خدا(ص) فرموده است:
«مَنْ لَمْ تَنْهَهُ صَلاتُهُ عَنِ الفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللهِ اِلّا بُعْداً؛[11]
آن کس که نمازش او را از زشت کاری‌ها باز نداشته است، در واقع جز دور شدن از خدا چیزی عائدش نشده است.»
«لا صَلوةَ لِمَنْ لَمْ يُطِعِ الصَّلوةَ؛
نماز ندارد آن کس که مطیع نماز نمی‌باشد.»
«وَ طاعَةُ الصَّلوةِ اَنْ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر؛[12]
اطاعت نماز این است که از بد عملی‌ها باز می‌دارد.»
نمازخوان بدعمل، اطاعت از فرمان نماز نمی‌کند. قرآن نیز اعلان خطر کرده که:
«فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ؛[13]
وای به حال نمازگزارانی که از حقیقت نماز و خواسته‌های نمازشان در حال غفلتند و اصلاً توجّه ندارند که نماز از آنها چه خواسته است؟»
 

محروم از در خانه‌ی سلطان؟!


آیا شما در کجای عالم سراغ دارید که سلطان کریمی یک گدای بینوایی را به دربار خود دعوت نماید، آنگاه او را با دست خالی و پای برهنه از خانه‌اش بیرون کند؟ این ممکن نیست مگر اینکه آن گدا یک آدم رذلِ پست فطرت بی‌ادبی باشد که وقتی به حضور سلطان رسید، به جای عرض احترام و ادب، به در و دیوار و نقش و نگار کاخ بنگرد، با قالی و قالیچه وَر برود و بی‌اعتنا به سؤالات سلطان به گفتگو با نوکرها و پیش خدمت‌ها بپردازد. در این صورت طبیعی است که چنین گدای رذل بی‌تربیت، نه تنها استحقاق لطف و عنایت ندارد، بلکه سزاوار این است که یک پس گردنی محکم به او بزنند و با یک لگد محکم او را از کاخ بیرونش بیفکنند تا متنبّه گردد و آدم بشود!
حال ای بندگان خدا! ما را به دربار خدا، سلطان عالم هستی دعوت کرده‌اند؛ آن هم نه یک بار و دو بار، بلکه در هر شبانه‌روز پنج بار دعو‌ت‌نامه‌ی رسمی از آسمان به وسیله‌ی پاک‌ترین و مقرّب‌ترین رسولانش حضرت محمّد مصطفی (ص) فرستاده است. در دعای تکبیرات افتتاحیه‌ی نماز به این دعوت اشاره شده است:
«اللهُمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعْوَةِ التّامَّةِ وَ الصَّلَوةِ الْقائِمَةِ؛
ای پروردگار صاحب دعوت! دعوتم کرده‌ای، اکنون آمده‌ام.»
 

خودآزمایی


1- به فرموده رسول خدا (ص) فاصله‌ی بین مسلمان و کافر چه قدر است؟
2-  تشبیه لطیف «نماز ستون دین است» بیانگر چیست؟
3- بارزترین جزء برنامه‌ی دینی چیست؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1] . خودکشی.

[2] . دعای ابوحمزه ثمالی.

[3] سرمای کُشنده.

[4] . بحارالانوار، جلد 82، صفحه‌ی 218.

[5] . همان صفحه، 216.

[6] . سوره‌ی فاطر، آیه‌ی 15.

[7] . سوره‌ی روم، آیه‌ی 30.

[8] . بحارالانوار، جلد 82، صفحه‌ی 198.

[9] . همان.

[10] . سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 45.

[11] . بحارالانوار، جلد 82، صفحه‌ی 198.

[12] . بحارالانوار، جلد 82، صفحه‌ی 198.

[13] . سوره­ی ماعون، آیات 4 و 5.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی‌مسجد هدایت

آیت الله سید محمد ضیاءآبادی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: