ارجاع امام باقر(ع) مردم را به امام صادق(ع)
محمّد بن مسلم (که از فقها و شاگردان برجسته امام باقر(ع) بود) میگوید: روزی در محضر امام باقر(ع) بودم، ناگاه پسرش جعفر (امام صادق) وارد شد... امام باقر(ع) پسرش را به سینهاش چسبانید و فرمود: پدر و مادرم به فدایت، آنگاه به من رو کرد و فرمود «بعد از من، امام تو این (پسر) است، از این رو پیروی کن، و از علم او بهره بگیر، سوگند به خدا این پسر همان صادق است که رسول خدا (ص) او را برای ما توصیف فرمود که پیروان او در دنیا و آخرت، اهل نجات و مورد یاری خدا هستند، و دشمنانش از زبان همهی پیامبران، لعنت شدهاند.»
در این هنگام خندهای بر لبهای امام صادق(ع) نشست، و چهرهاش سرخ شد، امام باقر(ع) به من رو کرد و فرمود: «سؤالهای خود را از این فرزند بپرس»، من به امام صادق(ع) (که در آن هنگام هنوز به امامت نرسیده بود) عرض کردم: «ای فرزند رسول خدا! خنده از کجا (کدام عضو) نشأت میگیرد؟» آن حضرت در پاسخ سؤال من فرمود:
«یا مُحُمَّدُ! اَلْعَقْلُ مِنَ الْقَلْبِ، وَ الْحُزْنُ مِنَ الْکَبَدِ، وَ النَّفَسُ مِن الرِّیَهِ، وَ الضِّحْکُ مِنَ الطِّحالِ:
ای محمّدبن مسلم! عقل از قلب (روح) است، حزن و اندوه از ناحیهی جگر است، تنفّس از ناحیهی ریه و شُش است، و خنده از ناحیه طِحال (سپرز) میباشد.»
برخاستم و سر مبارک آن حضرت را بوسیدم.[1]
در مورد دیگر میبینیم امام باقر(ع) سرپرستی تربیت شاگردانش را بر عهدهی امام صادق(ع) نهاد، چنان که امام صادق(ع) فرمود:
«پدرم هنگام وفات، به من فرمود: در مورد نیکی کردن به اصحاب (و شاگردانم) به تو سفارش میکنم و آنها را به تو میسپارم.»
به پدر عرض کردم:
«جُعِلْتُ فِداکَ وَاللهِ لَاَدَعَنَّهُمْ وَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ یَکُونُ فِی الْمِصْرِ فَلا یَسْأَلُ اَحَداً:
فدایت گردم سوگند به خدا آنان را چنان بگذارم (و به گونهای تربیت و آموزش دهم) که مردی از آنها در شهر از کسی پرسش نکند» (و از پرسش از دیگران بینیاز گردد.)[2]
علّامه مجلسی میگوید: خلاصه معنی این سخن آن است که: «من از تربیت و آموزش آنها دست نمیکشم، تا به درجهی مقام علما برسند و در مسائل به کسی نیاز نداشته باشند.»[3]
یکی از یاران امام باقر(ع) به نام طاهر میگوید: در محضر امام باقر(ع) نشسته بودم، در همان هنگام امام صادق(ع) وارد شد، امام باقر(ع) به او اشاره کرده فرمود:
«هذا خَیْرُ الْبَرِیَّه:
این شخص بهترین مخلوقات است.»[4]
امام باقر(ع) با این سخن، آیه7 سورهی بیّنه را یادآور شد، که خداوند میفرماید:
«اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ:
«کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات خدایند.»
امام صادق(ع) از روشنترین مصداق این آیه است.
سؤال خضر از حضرت صادق(ع) و پاسخ او
روایت شده: امام باقر(ع) با پسرش حضرت صادق(ع) برای انجام مراسم حجّ در مکّه بودند، مردی ناشناس به محضر امام باقر(ع) آمد و در پیش روی آن حضرت نشست و عرض کرد: «آیا اجازه میدهی مسألهای دارم سؤال کنم؟»
امام باقر: «از پسرم جعفر(ع) بپرس.»
آن مرد ناشناس متوّجه حضرت صادق شد و عرض کرد: آیا اجازه هست سؤال کنم؟
حضرت صادق: آنچه میخواهی بپرس.
مرد ناشناس: سؤال من این است؛ مردی گناه بزرگ کرده.
حضرت صادق: آیا روزه خود را در ماه رمضان از روی عمد خورده؟
مرد ناشناس: بلکه بزرگتر از این گناه را انجام داده است.
حضرت صادق: آیا در ماه رمضان زنا کرده؟
مرد ناشناس: بلکه گناه بزرگتری انجام داده است.
حضرت صادق: آیا انسانی را کشته است؟
مرد ناشناس: گناهی بزرگتر از آن مرتکب شده است.
حضرت صادق(ع): اگر او از شیعیان علی(ع) است، به سوی خانه خدا کعبه برود و در آنجا سوگند یاد کند که دیگر آن گناه را تکرار نخواهد کرد (در این صورت گناهش بخشیده میشود) ولی اگر از شیعیان علی(ع) نیست، گناه او جبرانناپذیر نیست (توبهاش پذیرفته نمیشود، زیرا شرط قبولی توبه، اعتقاد به ولایت علی(ع) و اولاد علی(ع) است.)
مرد ناشناس که پاسخ خود را دریافت کرده بود و به مقصود رسیده بود، از حضرت صادق(ع) تقدیر و تشکّر نمود و سه بار گفت: «ای فرزند فاطمه! خداوند شما را رحمت کند، همان گونه که فرمودی، عین آن را از رسول خدا (ص) شنیدم.» آنگاه آن مرد ناشناس از آنجا رفت.
امام باقر(ع) به فرزندش حضرت صادق(ع) فرمود: «آیا این مرد ناشناس را شناختی؟» او عرض کرد: نه، امام باقر(ع) فرمود:
«ذلِکَ الْخِضْرُ، اِنَّما اَرَدْتُ اَنْ اُعَرِّفَکَهُ:
آن مرد ناشناس، خضر پیامبر بود، که من خواستم تو را به او بشناسانم، از این رو پاسخ سؤال او را به تو واگذاردم.»[5]
تبعید امام صادق(ع) همراه پدر از مدینه به شام
در شمارهی قبل (زندگی امام باقر ع) ماجرای تبعید امام باقر(ع) همراه پسرش امام صادق(ع) را که به فرمان هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) صورت گرفت، و ماجرای مراجعت آنها به مدینه را به طور مشروح ذکر کردیم. در اینجا به ذکر چند نکته که مربوط به امام صادق(ع) است میپردازیم:
1- در ماجرای تبعید و مراجعت از تبعیدگاه، امام صادق(ع) از آغاز تا انجام، همراه پدر بود، و چون یاری مخلص و راستین در غم و رنجهای پدر شرکت داشت، و بازوی پر توان پدر، در این سفر پر خطر و رنج آور بود.
2- عامل سرعت دادن به تبعید، سخنرانی امام صادق(ع) در حجّ بود، توضیح این که: هشام بن عبدالملک، در آن سال برای انجام مراسم حج وارد مکّه شد، در همان مراسم، امام باقر(ع) و پسرش حضرت صادق(ع) نیز شرکت نموده بودند، حضرت صادق(ع) از موقعیت و فرصت اجتماع مردم در مراسم حجّ استفاده کرده و مطالب را در ضمن گفتار و سخنرانیها بیپرده بیان میکرد از جمله در یکی از سخنرانیهایش چنین فرمود:
«اَلْحَمْدُلِلهِ الَّذِی بَعَثَ بِالْحَقِّ مُحَمَّداً نَبِیّاً، وَ اَکْرَمَنا بِهِ، فَنَحْنُ صَفْوَةُ اللهِ عَلی خَلْقِهِ، وَ خِیرَتِهِ مِنْ عِبادِهِ، فَالسَّعِیدُ مَنْ اِتْبَعَنا، وَ الشَّقِیُّ مَنْ خالَفَنا، وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ اَنَّهُ یَتَوَلّانا، وَ هُوَ یَتَولّی اَعْدائَنا وَ مَنْ یَلِیهِم مِنْ جُلَسائِهِمْ وَ اَصْحابِهِمْ فَهُوَ لَمْ یَسْمَعْ کَلامَ رَبِّنا وَ لَمْ یَعْمَلُ بِهِ:
«حمد و سپاس خداوندی را که محمّد (ص) را بر اساس حقّ به پیامبری برانگیخت، و ما را به وسیلهی او گرامی داشت، ما برگزیدگان خدا و برترین انسانها در میان مخلوقات و بندگانش هستیم، سعادتمند کسی است که از ما پیروی کند، تیره بخت کسی است که با ما مخالفت کند، بعضی از مردم (اشاره به هشام بن عبدالملک) ادّعا میکند که ما را دوست دارد، با این که او دشمنان ما و همپالگیهای آنها را دوست دارد، بنابراین او نسبت به کلام پروردگار ما، ناشنوا است و به آن عمل نمیکند.»
مسیلمة بن عبدالملک این سخن سیاسی و قاطع امام صادق(ع) را شنید و به برادرش هشام بن عبدالملک گزارش داد.
هشام که پیوسته از ناحیه دودمان آل محمّد(ص) احساس خطر میکرد با شنیدن این سخن تکان خورد (تصمیم گرفت امام باقر و پسرش را به شام تبعید کند و آنها را مورد آزار خود قرار دهد، ولی شاید بنا به ملاحظاتی در اثنای مراسم حجّ متعرّض آنها نشد.)
هشام به پایتخت خود «دمشق» بازگشت، و به فرماندار مدینه فرمان داد که امام باقر(ع) و پسرش را از مدینه به شام روان سازد.
فرماندار مدینه همین فرمان را اجرا نمود.[6]
بنابراین سخنرانی امام صادق(ع) قبل از امامت، در مراسم حجّ، باعث تبعید او و پدرش از مدینه به شام شده است و با توجّه به محتوای سخنرانی به خوبی روشن میشود، که امام صادق(ع) چگونه با صراحت و قاطعیّت، حکومت هشام را تخطئه کرده و مردود شمرده است.
3- در کاخ هشام بن عبدالملک در شام، هنگامی که هشام، امام باقر(ع) را به مسابقهی تیراندازی وادار کرد و امام باقر(ع) با مهارت و زبردستی عجیب در تیراندازی، همهی حاضران را تحت تأثیر قرار داد، هشام از امام باقر(ع) پرسید: «آیا جعفر (حضرت صادق) نیز مانند تو در تیراندازی مهارت دارد؟»
امام باقر(ع) در پاسخ هشام فرمود:
اِنّا نَتَوارَثُ الْکمالَ وَ التَّمام وَ الدِّینَ، اِذْ اَنْزَلَ اللهُ تَعالی عَلی نَبِیِّهِ قولُهُ: «اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاِسْلامَ دیناً»، فالْاَرضُ مِمَّنْ یَکْمِلُ دِینَهُ لا تَخْلُوا فَکانَ ذلِکَ عَلامَةُ هذِه الَّتی یُقْصَرُ عَنْها غَیْرُنا:
«ما خاندان، کمال و مرحلهی عالی زندگی و دین را از همدیگر به ارث میبریم، همان گونه که خداوند این آیه را (در روز غدیر) بر پیامبرش نازل کرد که: امروز دین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمود، و اسلام را به عنوان دین (جاویدان) شما پذیرفتم.[7]
و هرگز زمین از چنین افرادی خالی نمیماند و این (مهارت) نشانهی اکمال دین و اتمام نعمت ما است که دیگران را یارای دسترسی به آن نیست»
هشام از این سخن امام باقر(ع) بسیار خشمگین شد به طور که آثار خشم از چهرهاش آشکار گردید...[8]
این تابلو نیز بیانگر عظمت و صلابت امام صادق(ع) است که در همان عصر پدر، وارث کمالات و شکوه علمی پدر بود.
هشام با تهمت زدن و جوّسازی، خواست از محبوبیّت امام باقر(ع) و پسرش حضرت صادق(ع) بکاهد ولی نتیجه معکوس گرفت و به این ترتیب سفری که با اجبار و تهدید آغاز شده بود، با سرافرازی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به پایان یافت و به عنوان یکی از سفرهای ثمربخش و آموزندهی تاریخی، در پیشانی زرّین تاریخ، باقی ماند.
شرکت در پایهگذاری نهضت عظیم فرهنگی
از امور بسیار مهمّ عصر امامت امام باقر(ع) پایهگذاری نهضت فکر و فرهنگی تشیّع بود که پس از شهادت امیر مؤمنان علی(ع) بر اثر سانسور و خفقان طاغوتهای اموی، به دست فراموشی سپرده شده بود، در آن عصر فرصتی به دست آمد که امام باقر(ع) به تربیت شاگردان برجستهای پرداخت، و فقه ناب اسلام را بازسازی نمود و سنگ زیرین و پایهی یک حوزهی علمیّه وسیع و عمیق را بنیان کرد، و زمینه سازی بسیار استواری برای آینده نمود.
شاگردانی مانند: جابر بن جُعفی، محمّد بن مسلم و... تربیت نمود، که جابر میگوید: «امام باقر(ع) نود هزار حدیث به من آموخت»[9]و محمّد بن مسلم میگوید: «سی هزار حدیث از امام باقر(ع)، و شانزده هزار از امام صادق(ع) پرسیدم و دریافت کردم.»[10]
به این ترتیب امام باقر(ع) پایه گذار «تدوین حدیث» در قرن دوّم هجری گردید، بهطوری که کتب اهل تسنن و شیعه پر از احادیث او است.
امام صادق(ع) در این نهضت عجیب و عظیم فکری و علمی، یاری بی همتا برای پدر بود، و سهم عظیمی در پایه گذاری این نهضت داشت، و بعد از پدر، دنبال این نهضت را گرفت و دانشگاه عظیم جعفری را پدید آورد که در بخش سوّم به بررسی آن میپردازیم.
خودآزمایی
1- با توجه به پاسخ امام صادق(ع) به حضرت خضر(ع)٬ چگونه و در چه صورت گناه آن مرد (که گناه بزرگ کرده است)٬ بخشیده میشود؟
2- چه عاملی باعث تسریع تبعید امام صادق(ع) و پدرش از مدینه به شام شده است؟
3- چه کسی ماجرای سخنرانی سیاسی و قاطع امام صادق(ع) را در مراسم حج شنید و به هشام بن عبدالملک گزارش داد؟
پینوشتها
[1]. بحار، ج47، ص14 و15.
[2]. ارشاد شیخ مفید، ص289- اصول کافی، ج1، ص306.
[3] . بحار، ج47، ص13.
[4] .اصول کافی، ج1، ص307.
[5] . بحار، ج47، ص21.
[6]. دلایل الامامة طبری امامی، ص104- بحار، ج46، ص306.
[7] . مائده /3.
[8] . دلایل الامامة طبری، ص105.
[9] . سفیني البحار، ج1، ص142.
[10] . بحار، ج49، ص328.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی