کد مطلب: ۳۱۷۰
تعداد بازدید: ۱۳۹۰
تاریخ انتشار : ۰۷ دی ۱۳۹۸ - ۰۷:۵۱
اسراف؛ بلای خانمان‌سوز| ۱۹
بختیشوع گفت: «کتاب شما (قرآن) و پیامبر شما برای جالینوس (طبیب معروف) طبّی باقی نگذاشته است». یعنی در این چند کلمه همه مطالب طبّ و پیشگیری درمانی آمده است و آن‌ چه جالینوس در این‌ راستا گفته بیش ‌از این نیست.

داستان‌های آموزنده در نکوهش اسراف(۴)


۱۴- نهی امام صادق(ع) از قربانی کردن زیاد


حسین‌ بن ابوالعلاء یکی از شاگردان برجسته امام صادق(ع) بود، همراه کاروان ۲۵ نفری به‌ سوی مکّه برای انجام حجّ حرکت کرد. حسین‌ بن ابوالعلاء در بین راه هر روز از مال خود گوسفندی قربانی می‌کرد و به همراهانش غذا می‌داد.
پس از مراسم حجّ به مدینه بازگشت. حسین به ‌محضر امام صادق(ع) آمد و پس از سلام و احوال‌پرسی، به ‌جای این ‌که امام صادق(ع) از انفاق و احسان او تمجید کند، از روی اعتراض به او فرمود: «ای حسین! وای بر تو، مؤمنان را ذلیل کردی».
حسین عرض کرد: مگر چه ‌کار کردم؟
امام صادق(ع) فرمود: «شنیده‌ام در راه حجّ هر روز گوسفند قربانی می‌کردی و به کاروانیان غذا می‌دادی».
حسین عرض کرد: آری، خدا را گواه می‌گیرم، هدفی جز رضای خدا نداشتم.
امام صادق(ع) فرمود: «می‌دانم ولی آیا فکر نکردی که در میان آن کاروان افرادی بودند که می‌خواستند مثل تو قربانی کنند، ولی توان مالی نداشتند، از این‌رو خجالت می‌کشیدند، گرچه کار خوبی کردی، ولی لازم بود آبروی همراهان را حفظ کنی. تو سبب تحقیر آن‌ها شدی. ای حسین! مؤمن در پیشگاه خدا از زمین‌ها، آسمان‌ها، کوه‌ها و همه مخلوقات، حتی از کعبه، شریف‌تر است».[1]
این روایت نیز بیانگر آثار شوم اسراف در انفاق است.
 

۱۵- نه اقتار و نه اسراف


چنان‌ که قبلاً ذکر شد و در آیه 67 سوره فرقان آمده، نه اسراف رواست و نه سخت‌گیری و زندگی محقّر، بلکه آن‌ چه مطلوب است اعتدال و میانه‌روی است. بنابراین، لازم است به آنان که راه تفریط را می‌پیمایند، و به ‌خاطر دوری از اسراف، به درّه تفریط می‌افتند تذکّر داد که این روش نیز درست نیست. چنان‌ که به‌ عنوان ‌مثال در روایات متعدّد آمده رسول خدا(ص) فرمود: «از سعادت مرد، همسر شایسته، مسکن وسیع، مرکب با شکوه و فرزند صالح است». در این‌ راستا نظر شما را به داستان زیر جلب می‌کنم:
امام کاظم(ع) خانه‌ای برای غلام آزاد شده خود خرید و به او فرمود: «به این خانه برو و در آنجا زندگی کن، زیرا خانه‌ی تو تنگ و کوچک است» (ولی این خانه نسبتاً بزرگ است).
غلام گفت: همین خانه‌ای که در آن سکونت دارم کافی و خوب است؛ زیرا از پدرم به یادگار مانده، به‌ همین ‌خاطر همین ‌جا می‌مانم.
امام کاظم(ع) به او فرمود:
«إِنْ كَانَ أَبُوكَ أَحْمَقٌ يَنْبَغِي أَنْ تَكُونَ مِثْلَهُ؛[2]
آیا اگر پدرت احمق بود، تو هم می‌خواهی مثل او باشی؟»
 

۱۶- خلیفه‌ی اسراف‌کار و چپاول‌گر


هارون‌الرشید پنجمین طاغوت عبّاسی، یکی از ستمگران و خون‌خواران اسراف‌کار بود که امام کاظم(ع) را به شهادت رسانید. در حالات او می‌نویسند: «روزی به گوشت جَزور (شتر جوان وارد به شش سال) اظهار علاقه کرد. آشپز غذایی از گوشت آن شتر را تهیّه کرد و کنار غذاهای چندین رقمی سفره خلیفه گذاشت، هارون لقمه‌ای از غذای گوشت «جَزور» را برداشت و بر دهان گذاشت.
جعفر برمکی، وزیر هارون، خندید.
هارون گفت: چرا می‌خندی؟ و اصرار کرد تا او علّت خنده خود را بگوید.
جعفر گفت: آیا می‌دانی این لقمه چقدر تمام شده؟
هارون: چقدر تمام شده؟
جعفر: صد هزار درهم!
هارون: یعنی چه؟ چطور ممکن است؟
جعفر توضیح داد: فلان ‌‌روز که اظهار میل به گوشت جزور کردی، آشپز چنین گوشتی در اختیار نداشت. از آن‌ روز تا حال دستور دادم هر روز یک شتر جوان ذبح کنند و گوشتش را بپزند، تا هر وقت شما میل به آن کردی آماده باشد. سرانجام امروز اظهار میل کردی و من تا کنون چهارصد هزار درهم صرف خریداری شتر جزور کردم، از این‌رو می‌گویم: «این لقمه این‌قدر تمام شده است».
روزی هارون در حالی ‌که خنده بر لب داشت از قصر همسرش «زبیده» خارج شد. از علّت خنده پرسیدند، در پاسخ گفت:
در منزل همسرم زبیده خوابیده بودم. بر اثر صدای ریختن سکّه‌های طلا، بیدار شدم. آن سکّه‌ها سیصد هزار دینار بود که از مصر فرستاده بودند. زبیده از من خواست تا آن‌ها را به او ببخشم، به او بخشیدم. هنگام خروج، شنیدم زبیده می‌گفت:
«این چه پول اندکی بود که هارون به من داد، من هرگز از او خیری ندیده‌ام».[3]
 

۱۷- همه‌ی دانش پزشکی در نصف آیه‌ی قرآن


بختیشوع یکی از پزشکان معروف عصر هارون‌الرشید (پنجمین خلیفه عباسی) پیرو آیین مسیح(ع) و دکتر مخصوص هارون بود.
روزی در محضر هارون بود در آنجا جمعی از جمله دانشمند عصر، علی ‌بن واقد که از علمای اسلام بود، حضور داشتند. بختیشوع به علی‌ بن واقد گفت: در کتاب آسمانی شما مسلمانان (یعنی قرآن) از دانش پزشکی چیزی نیست، با این ‌که علم و دانش (مهم) دو علم است: 1- علم ادیان ۲- علم ابدان (بدن‌ها).
علی ‌بن واقد در پاسخ گفت: خداوند همه‌ی علم پزشکی را در نصف آیه‌ای ذکر نموده است، آنجا که می‌فرماید:
«کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا؛
بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید».[4]
بختیشوع گفت: «آیا از پیامبر شما چیزی از دستورهای پزشکی نقل شده است؟»
علی ‌بن واقد گفت: روایت شده پیامبر اسلام تمام دانش پزشکی را در چند کلمه جمع کرده است، آنجا که می‌فرماید:
«اَلْمِعدَةُ بَيْتُ كُلِّ دَاءٍ، وَ الْحِمْيَةُ رَأْسُ كُلِّ دَوَاءٍ؛
معده خانه هر درد است، پرهیز و رعایت رژیم غذایی، در رأس هر دارو و درمان است».
بختیشوع گفت: «کتاب شما (قرآن) و پیامبر شما برای جالینوس (طبیب معروف) طبّی باقی نگذاشته است».[5]
یعنی در این چند کلمه همه مطالب طبّ و پیشگیری درمانی آمده است و آن‌ چه جالینوس در این‌ راستا گفته بیش ‌از این نیست.
 

۱۸- عاقبت فلاکت‌بار اسراف‌کار عیّاش


سعدی می‌گوید: «فقیرزاده‌ای بر اثر مرگ دو عمویش، دارای ارث کلان و ثروت بسیار گردید. او با آن ثروت (بادآورده) به فسق، انحراف و آلودگی پرداخت و با اسراف و ریخت‌ و پاش زیاد، آن ثروت کلان را در راه‌های گمراهی مصرف می‌کرد و به هر گناهی دست زد و هر شرابی را آشامید.
از روی نصیحت و خیرخواهی به او گفتم: «ای فرزند! درآمد، همچون آب جاری است و زندگی همانند آسیایی است که به ‌وسیله‌ی آن آب در گردش است.»
به‌ عبارت ‌دیگر، خرج کردن بسیار از کسی پذیرفته و شایسته است که موجب کاهش و نابودی درآمد نگردد (آب که کم شد یا از بین رفت، سنگ آسیا از گردش می‌افتد):
چو دخلت نیست، خرج آهسته‌تر کن/ که می‌گویند ملّاحان[6] سُرودی
اگر باران به کوهستان نبارد/ به‌ سالی دجله گردد، خشک ‌رودی
موازین عقل و ادب را رعایت کن و از امور بیهوده، باطل و گمراه‌گر بپرهیز؛ زیرا وقتی ‌که ثروتت تمام شود، به رنج و دشواری می‌افتی و پشیمان خواهی شد.
آن پسر که غرق در عیش ‌و نوش و غافل از سرانجام کار بود، نصیحت مرا نپذیرفت و به من اعتراض کرد و گفت: «آسایش زندگی حاضر را نباید به ‌خاطر رنج آینده، به‌ هم زد، اگر کسی چنین کند برخلاف شیوه خردمندان رفتار کرده است» {این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار}
خداوندان کام و نیکبختی[7]/ چرا سختی خورند از بیم سختی؟
برو شادی کن ای یار دل‌افروز/ غم فردا نشاید خورد امروز
برای چه غم فردا را بخورم، بلکه برای من آن شایسته است که در پیشگاه مجلس مردانگی باشم و پیمان جوانمردی ببندم، مردم یاد نیک‌بخشی مرا زبان ‌به‌ زبان بگویند:
هر که عَلَم شد به سخا و کرم/ بند نشاید که نهد بر دِرَم
نام نکویی چو برون شد به‌کوی/ در نتوانی که ببندی به‌ روی
دیدم نصیحت مرا نمی‌پذیرد و دم گرم در آهن سرد او، بی‌اثر است. هم‌نشینی با او را ترک کردم و دیگر نصیحتش نکردم و به گفتار حکیمان فرزانه دل‌بستم که گفته‌اند:
«بَلِّغ مَا عَلَیکَ، فَاِن لَم‌ یَقبَلُوا مَا عَلَیکَ؛
آن‌چه بر عهده‌ی تو است برسان، اگر از تو نپذیرفتند، بر تو خرده‌گیری نیست».
گرچه دانی که نشنوند بگوی/ هر چه دانی ز نیک ‌دانی و پند
زود باشد که خیره‌سر بینی/ به دو پای او فتاده اندر بند
دست بر دست می‌زند که دریغ/ نشنیدم حدیث دانشمند
مدّتی از این ماجرا گذشت، همان‌گونه که من پیش‌بینی می‌کردم، همانطور شد. آن فقیرزاده تازه‌ به ‌دوران‌ رسیده، بر اثر عیّاشی و اسراف، آنچه را داشت نابود کرد، کارش به‌ جایی رسید که دیدم لباس پروصله و پاره‌پاره پوشیده، لقمه‌لقمه به دنبال غذا است تا آن را برای شبش بیاندوزد. با دیدن آن وضع نکبت‌بارش خاطرم دگرگون شد، ولی دیدم از مردانگی دور است که اکنون نزدش بروم و با سرزنش کردن، نمک بر زخمش بپاشم. پیش خود گفتم:
حریفِ سِفله[8] در پایان مستی/ نیندیشد ز روز تنگدستی
درخت اندر بهاران برفشاند/ زمستان لاجرم[9] بی‌برگ ماند[10]
 

۱۹- مرگ قوی و زنده ماندن ضعیف، چرا؟


دو پارسا از اهالی خراسان با هم به سفر رفتند. یکی از آن‌ها ضعیف بود و هر دو شب یک ‌بار غذا می‌خورد. دیگری قوی بود و روزی سه بار غذا می‌خورد، از قضای روزگار در کنار شهری به اتهام این ‌که جاسوس دشمن هستند، دستگیر شدند، و هر دو را در خانه‌ای زندانی نمودند، و درِ آن زندان را با گِل گرفتند و بستند. بعد از دو هفته معلوم شد که جاسوس نیستند و بی‌گناه‌اند. در را گشودند، دیدند قوی مرده، ولی ضعیف زنده مانده است. مردم در این‌ مورد تعجّب نمودند که چرا قوی مُرده است؟!
طبیب فرزانه‌ای به آن‌ها گفت: اگر ضعیف می‌مرد باعث تعجّب بود، زیرا مرگ قوی از این‌رو بود که پرخور بود و در این چهارده روز، طاقت بی‌غذایی نیاورد و مُرد، ولی آن ضعیف کم‌خور بود، مطابق عادت خود صبر کرد، و بهسلامت ماند:
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را/ چو سختی پیشش آید سهل گیرد
وگر تن‌پرور است اندر فراخی/ چو تنگی بیند از سختی بمیرد[11]
 

خودآزمایی


1. آیه 67 سوره فرقان بر چه موضوعاتی دلالت دارد؟
2. با توجّه به سخن رسول خدا(ص)، از سعادت مرد چه چیزهایی است؟
3. علی ‌بن واقد در پاسخ بختیشوع چه (نیم) آیه‌ای را بیان کرد؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]. اقتباس از داستان‌های پراکنده از شهید عبدالحسین دستغیب، ج 3، ص ۱۵۸.

[2]. بحارالانوار، ج 76، ص ۱۵۵.

[3]. البدایة و النّهایة، ج ۱۰، ص 216 و ۲۱۹.

[4]. سوره اعراف، آیه 31.

[5]. مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۴۱۳؛ المخازن، ج ۱.

[6]. ملّاحان: کشتیبانان.

[7]. معنی: مرادیافتگان و خوشبختان.

[8]. حریف سِفله: میگسار پستخوی.

[9]. لاجرم: ناچار.

[10]. گلستان سعدی، باب هفتم.

[11]. گلستان سعدی، باب سوّم.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: