امنیّت عرض
عدالت باید برای مردم آن قدر نیرومند و صحیح اجرا شود که خاطر تمام طبقات مردم مطمئن باشد. باید آرامش همه جانبه برای تمام افراد ملّت از دوست و دشمن ایجاد گردد تا افرادی که در یک کشور زندگی میکنند مطمئن باشند که در زیر لقای مقدّس عدالت از همه جهت مصون از تعرّض نابجا هستند. یکی از مسائلی که در دنیای امروز بسیار اهمیّت دارد و ذهن سازمانهای بینالمللی را به خود متوجّه کرده است و زمامداران هوشیار دنیا به آن عنایت دارند، موضوع امنیّت است. این مطلب یکی از شاخههای عدل است که اسلام در چهارده قرن قبل به آن کمال توجّه داشته و در پی تشریع قوانین مقدّسه خود در راه تأمین امنیّت مادّی و اجتماعی کوشیده است.
اسلام امنیّت دارد. ملل زنده دنیا امروز هم امنیّت دارند. امّا دامنه امنیّت در اسلام آن قدر وسیع است که نه ملل اروپایی و نه امریکایی بتوانند درجه امنیّت خود را به آنجا بکشاند که اسلام کشانده است. اسلام درباره امنیّت مال، امنیّت جان و امنیّت عرض کاملاً بحث کرده است.
در موضوع امنیّت جان از نظر اسلام که مطلب روشن است. امّا در موضوع امنیّت مال در اسلام باید گفت: اسلام ارزش مال مردم را دقیقتر از دنیای امروز میداند، زیرا اسلام هم مال دارد و هم مالک دارد. یک جوال گندم هم ملک است و هم مال. یعنی هم مالک دارد و هم در مقابل او مردم مال میدهند. امّا یک حبّه گندم مالک دارد ولی مردم در مقابل او مالی نمیدهند. در تمام محاکم قضایی دنیا دعاوی امنیّت مالی را درباره چیزی قبول میکنند که هم مال باشد و هم ملک. اگر کسی در دادگستری برود و بگوید فلانی به خانه من آمد و از ملک من بدون اجازه یک دانه تخمه خورد، دادستان به او میخندد. امّا اگر این دعوی را به نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) میبردند، پیغمبر نمیخندید و عرض حال را میپذیرفت. قرآن میگوید:
«فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَهُ»[1]
«اگر کسی به اندازه یک ذرّه از قانون اسلام تجاوز کند عمل خلاف انجام دهد به نتیجه شوم کردارش میرسد.»
اسلام امنیّت مالی را آنقدر دقیق آورده که اگر در لباس شما نیم گرم نخ غصبی باشد، یا باید آن نخ را خارج کنید والّا حقّ تصرّف در آن لباس را نخواهید داشت.
امّا درباره عرض، اسلام منطق عرض را در قوانین خود از منطق دادگستری قویتر دارد. محاکم قضایی و دادگاهها آن عرضی را رسیدگی میکنند که مثلاً کسی شکایت کند فلانی به من در بازار فحش داده است که همه شاهدند و هتک شرافت من نموده است. امّا اگر کسی برود دادگستری شکایت کند که من دیشب در خانهام خوابیده بودم، همسایهام به من گفت: «ریش فلانی کوسه است» و به من توهین کرده است. دادستان میگوید: «مگر ریش تو کوسه نیست؟» جواب میدهد: چرا. میگوید: «خب این که شکایت ندارد.» این عرض حال را دادستان نمیپذیرد. امّا اگر این شکایت به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) عرضه میداشتند، ایشان میفرمود: «آه! فاسق شد.»
«وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»[2]
«نباید بعضی از شما بعض دیگر را غیبت کند. آیا یکی از شما دوست دارد گوشت مردار برادر خود را بخورد؟ مسلّماً کراهت خواهید داشت.»
در اسلام برای این که عرض مردم در ظلّ قانون در مهد امنیّت باشد، غیبت برادر مسلمان را به عنوان عمل محرّم معرّفی فرموده است.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«الغِیبَةُ عَلَی اَربَعَة اَوجُه الاَوَّل یَنجُر اِلَی الکُفرِ وَ الثَّانِی اِلَی النِّفاقِ وَ الثَّالِث اِلَی المَعصِیَّة وَ الرّابِع اِلَی المُباحِ امَا اِن الغِیبَة یَنجُر اِلَی الکُفرِ من اغتَابَ مُسلِماً قِیلَ لَه لَم تَغتَب قَالَ لَیسَ هَذَا بِغِیبَةِ فَهُوَ کُفر، وَ امَا اَنَّه یَنجُر اِلَی النِّفاقِ مَن اغتَابَ مُسلِماً وَ لَم یَذکُر اسمَه وَ المُستَمِعُونَ یَعرِفُونَهُ وَ امَا اَنَّه یَنجُر اِلَی المَعصِیَّة مَن اغتَابَ مُسلِماً بِشَئ اِذَا سَمِعَ یَسیی وَ امَا اَنَّه یَنجُر اِلَی المُبَاحِ فَغِیبَة الاَمِیر الفَاسِق الجَائر وَ الفَاجِر»[3]؛
«غیبت بر چهار قسم است: قسم اوّل از غیبت منجر به کفر میشود و قسم دوّم آن به نفاق و دوروئی منتهی میگردد و قسم سوّم آن موجب ارتکاب معصیّت است و قسم چهارم غیبت از نظر اسلام به عنوان عمل مباح و بیاشکالی قلمداد شده.
امّا قسم اوّل عبارت است از این که کسی غیبت مسلمانی را بنماید و وقتی که او را از غیبت نهی میکنند، بگوید این سخن که میگویم غیبت نیست. این نوع غیبت کفر است که حرام خدا را حلال میداند. قسم دوّم عبارت است از این که کسی غیبت مسلمانی را بکند و اسم او را نبرد امّا مستمعین او را بشناسد. این نوع از غیبت موجب نفاق است.
قسم سوّم غیبت عبارت است از این که برادر مسلمان چیزی نسبت دهد که اگر او بشنود بدش میآید. قسم چهارم عبارت است از غیبت زمامدار فاسق و فاجر و جابر.»
نکته قابل توجّه در این روایت این است که پیغمبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) تا آن جایی که غیبت موجب هتک عرض باشد آن را کفر و نفاق و معصیّت معرّفی میکند. ولی اگر غیبت موجب هتک عرض نشد بلکه باعث بیداری ملّت مظلوم و غافل گردید آن را تجویز میفرماید. و آن غیبت زمامداری است که خود با جنایتکاری و ستمش عرض خویش را معدوم ساخته و عرض و آبرویی ندارد تا غیبت او موجب هتک عرض شود و از طرفی هم اگر جنایات وی ناگفته بماند و مردم به عنوان این که غیبت است آن را گوشزد مظلومین غافل نکنند، چنگالهای دژخیمانهاش در گوشت ملّت بیشتر فرو رفته و خونآشامیاش افزون میگردد. لذا پیغمبر روشن اندیش اسلام این نوع از غیبت را تجویز فرموده اند.
پیغمبر اکرم(صلی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود:
«مَا عُمِرَ مَجْلِسٌ بِالْغِيبَةِ إِلَّا خَرِبَ مِنَ الدِّينِ فَنَزِّهُوا أَسْمَاعَكُمْ مِنِ اسْتِمَاعِ الْغِيبَةِ فَإِنَّ الْقَائِلَ وَ الْمُسْتَمِعَ لَهَا شَرِيكَانِ فِي الْإِثْمِ.»[4]
«هر مجلسی که از نظر غیبت آباد باشد، از نظر دین خراب است. پس بپرهیزید از استماع غیبت، زیرا گوینده و شنونده غیبت هر دو در گناه آن شریکاند.»
«وَ رُوِيَ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ إِنِّي قُلْتُ لِامْرَأَةٍ وَ أَنَا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ هَذِهِ لَطَوِيلَةُ الذَّيْلِ فَقَالَ الْفِظِي الْفِظِي فَلَفَظْتُ بَضْعَةً مِنْ لَحْم.»[5]؛
«روایت شده روزی درخدمت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) سخن از زنی به میان آمد. عایشه گفت: آن زنان طویل الذلیل است(یعنی قسمت پایین تنهاش بلند است.) پیغمبر با کمال عتاب به او فرمود: (تف کن.) وی تف کرد و یک قطعه گوشت از دهانش افتاد.»
«قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلّم) مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً أَوْ مُسْلِمَةً لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ صَلَاتَهُ وَ لَا صِيَامَهُ أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ لَيْلَةً إِلَّا أَنْ يَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ.»[6]؛
«پیغمبر فرمود: هرکس برادر یا خواهر مسلمان خود را غیبت کند روزه و نمازش تا چهل روز در درگاه خدا پذیرفته نمیشود مگر این که صاحب غیبت او را ببخشد.»
نتیجه بدگویی و غیبت دگران ایجاد حقّه، کینه و عداوت در دلها است. زیرا وقتی انسان فردی را در غیاب بدگویی کرد، این بدگویی به وی میرسد و در نتیجه کینه و عداوت این فرد غیبتکننده در دل وی جای گرفته و در مقام انتقام برمیآید. تا آنجا که او هم به بدگویی و غیبت او میپردازد و عرض را در مخاطره میاندازد.
از امام صادق(علیه السّلام) نقل شده است:
«لَا تَغْتَبْ فَتُغْتَبْ وَ لَا تَحْفِرْ لِأَخِيكَ حُفْرَةً فَتَقَعَ فِيهَا فَإِنَّكَ كَمَا تَدِينُ تُدَانُ.»[7]؛
«غیبت کسی را نکن که غیبت تو را خواهند کرد و گودالی برای برادرت حفر ننما، که تو خود در آن واقع خواهی شد. به هر دستی که بدهی به همان دست باز میستانی.»
مولوی در کتاب مثنوی این حقیقت را به صورت مثلی بیان کرده است میگوید: «روزی شیر مریض شد. تمام حیوانات به دیدن او آمدند مگر روباه. گرگ سخنچین از موقعیّت استفاده کرده به شیر گفت: همه حیوانات به عیادتت آمدهاند، فقط روباه است که انجام وظیفه ننمود. شیر گفت: وقتی آمد مرا یادآوری کن تا سزایش را بدهم.
این خبر به روباه رسید. با عجله به خدمت شیر آمد. شیر به او عتاب کرد تا حالا کجا بودی؟ روباه در جواب گفت: من وقتی شما مریض هستید به فکر این افتادم دوایی برایتان تهیّه نمایم تا بهبودی حاصل کنید. پرسید چیزی به دست آوردی؟ جواب داد: آری. در پشت پای گرگ غدهای هست که برای معالجه شما مؤثّر است. شیر پرید با چنگال خود مقداری از پشت پای گرگ را بیرون آورد. روباه آهسته از گوشهای خارج شد در بین راه چشمش به گرگ افتاد که با پای خونآلود میآمد. گفت: ای چکمه قرمز! وقتی در حضور بزرگان مینشینی مواظب باش از دهانت چه خارج شود».
هرصدایی را صدا آید جواب/ ناسزا را ناسزا آید خطاب
چون هجا گویی ترا گوید هجا/ آن که آن را گفته تو ناروا
آنچه اندر معنی غیبت بود/ دوست را از آن رنج و کدرت بود
دم فرو بست ز بدگویی خلق/ عیب نگرفتن به ژنده جامه دلق
دل نیازردن به شمشیر زبان/ حفظ غیبت دوستان اندر نهان
شرط سیر سالکان حقّ بود/ بال عیان این قید حقّ مطلق بود
نقش غیبت در روانکاوی
از نظر روانکاوی منشأ غیبت، بعضی از انحرافات روحی میباشد. طغیان بعضی از غرایز به ضمیمه عقده حقارت موجب میشود که انسان از برادر ایمانی خود غیب کند. در یک محفلی که عدّهای از دوستان گرد هم نشستهاند و وقتی که سخن از معایب بعضی از افراد به میان میآید وظیفه شرعی و وجدانی هر کس در آن مجلس نشسته این است که از مجلس خارج شود و یا غیبتکننده را منع کند. ولی در عین حال این شخص موظّف علاوه بر این که انجام وظیفه نمیکند، در این بدگویی با سایرین هم شرکت جسته و آنها را تأیید مینماید، زیرا نمیترسد اگر به آنها اعتراض کند مورد حمله قرار میگیرد. این عمل از غریزه محبوبیّت طلبی سرچشمه میگیرد و طغیان این غریزه موجب شده است که دست به این گناه بزرگ آلوده کند. بدگویی و غیبت نماینده ترس و جبن است و دلالت دارد که ما قدرت صراحت لهجه نداریم و نمیتوانیم حقیقت را آشکار بگوییم. لذا امام علی(علیه السّلام) میفرماید:
«الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ.»[8] ؛
«غیبت، کوشش فرد ناتوان است.»
«هلن شاختر» میگوید: «هر احتیاجی که برآورده نشد، موجب ناراحتی میشود و هر ناراحتی ما را به تدبیر عمل وامیدارد. ولی همه کس برای رفع ناراحتی خود که از برنیامدن احتیاجات اجتماعی تولید میشود، یکسان عمل نمیکنند. وقتی شخصی خود را چنان که احتیاج دارد، مورد توجّه نمیبیند یکباره از مردم میگریزد تا مبادا در میان جمع مورد تحقیق واقع شود. کنارهگیری را بر هر گونه خلطه و آمیزش ترجیح میدهد. یا آن که در میان جمعیّت ناراحت، پریشان و ترسیده به کنجی مینشیند و یک کوه حرف نمیزند یا آن که بنای مسخرگی میگذارد و شوخیها و خندههای بیجا میگذارد و از غائبین بد میگوید و به حاضرین میپرد و به هرچه بگویند ایراد میگیرد تا بدین وسائل خود را طرف توجّه کرده باشد».
«مان» در اصول روانشناسی میگوید: «برای جبران شکست و پوشانیدن عیوب خود گاهی از این راه میرویم که گناه را به گردن دیگران بیاندازیم و بدین طریق حرمت ذات خود را در نظر خود حفظ کنیم. اگر در امتحانی شکست خوردهایم سؤال امتحان یا معلّم را ملامت میکنیم. اگر نتوانیم به مقامی برسیم، آنهایی که به آن مقام رسیدهاند تخطئه میکنیم. گاه نیز دیگران را مسئول شکست خود میدانیم که در واقع هیچ مسئولیّتی ندارند».
خودآزمایی
۱. اقسام غیبت را نام برده و هر قسم را توضیح دهید؟
۲. دامنه امنیّت در اسلام در مقایسه تطبیقی با سایر کشورهای غربی به چه صورت است؟
پینوشتها
.[1] سوره زلزال، آیه 7.
.[2] سوره حجرات، آیه 12.
.[3] مواعظ العددیّة، ص 121.
.[4] بحارالانوار، ج 72، ص 259.
.[5] بحارالانوار، ج 72، ص 258.
.[6] مجموعه ورّام، ج 1، ص 118.
.[7] امالی، ص 420.
.[8] غررالحکم، ص 57.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سیداحمد علم الهدی