بخش اوّل: حضرت زهرا(س) از آغاز تا هنگام هجرت به مدینه| ۲
ولادت ملکوتی حضرت زهرا(س) و نخستین سخن او
هنگامی که حضرت خدیجه(س) با پیامبر(ص) ازدواج کرد، زنان مکّه اعتصاب عمومی کردند، که از خدیجه(س) دوری کنند، و به او اعتنا نکنند، آن بانوی مقاوم، از سرزنش سرزنشگران نهراسید و به حمایت خود از پیامبر(ص) و اسلام ادامه داد، هنگامی که ولادت حضرت زهرا(س) نزدیک شد، طبیعی است که بانوان در چنین وقتی نیاز به کمک بانوان دیگر دارند، خدیجه(س) از زنان قریش و بنیهاشم، کمک خواست، ولی آنها بر اثر کینه و عداوتی که با اسلام و خدیجه(س) داشتند، پیام دادند که هرگز ما تو را یاری نخواهیم کرد.
خدیجه(س) غمگین شد، ناگاه در همین لحظه چهار بانوی بلند قامت و گندمگون که شبیه زنان بنیهاشم بودند به محضر خدیجه(س) آمدند، خدیجه(س) از دیدن آنها وحشتزده شد، یکی از آنها گفت: «غمگین نباش، ما از جانب خدا به سوی تو آمدهایم، ما خواهران تو هستیم، من «ساره» (همسر ابراهیم خلیل) هستم، و این «آسیه» است، آن دیگری مریم(س) است، چهارمی کلثوم خواهر موسی(ع) است، خداوند ما را برای کمک به تو فرستاده است».
یکی از آنها در جانب راست خدیجه(س) نشست، و دیگری در جانب چپ او و سوّمی در پیش روی او و چهارمی پشت سر او نشستند و در این هنگام فاطمه زهرا(س) چشم به جهان گشود، در حالی که به طور کامل پاک و منزّه بود...
نخستین سخنی که حضرت زهرا(س) در همان روز ولادت به زبان آورد این بود:
«گواهی میدهم که معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست، و پدرم رسول خدا است، و شوهرم سرور اوصیاء است، و فرزندانم سرور نوههای پیامبرند».
فاطمه(س) در رشد و نموّ، بینظیر بود، به طوری که روایت شده: «اندازهی رشد یک روز او برابر اندازه رشد یک ماه سایر کودکان بود».[1]
علاقهی پیامبر(ص) به فاطمه(س)، چرا؟
پیامبر(ص) بسیار به فاطمه(س) علاقمند بود، او را تحت نظارت دقیق خود پرورش داد، و همواره ملازم او بود، و او را نوازش میداد و میبوئید و میبوسید، از او جدا نمیشد.
جابر بن عبدالله انصاری، یکی از اصحاب نزدیک پیامبر(ص) میگوید: یکی از حاضران به آن حضرت عرض کرد: «به گونهای با فاطمه(س) رفتار میکنی که با هیچ کدام از دخترانت این گونه رفتار نکردی؟»
پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: «جبرئیل سیبی از سیبهای بهشت را برایم آورد و به من داد، از آن خوردم، آب آن در صُلب من قرار گرفت، و فاطمه از همان آب به وجود آمد؛
فَاَنَا اَشُمُّ مِنْها رائِحَةَ الْجَنَّةِ:
من بوی خوش بهشت را از وجود فاطمه(س) استشمام میکنم».
روزی عایشه (یکی از همسران پیامبر) نیز همین سؤال را کرد، پیامبر(ص) شبیه همان پاسخ را داد، و در پایان فرمود:
«فَما قَبَّلْتُها قَطُّ اِلّا وَجَدْتُ رائِحَةَ شَجَرَةِ طُوبی:
هرگز فاطمه(س) را نبوسیدم مگر این که بوی خوش درخت طوبی بهشت را، از وجود او در روح و روانم یافتم».[2]
برای این که بیشتر به مقام بسیار ارجمند حضرت زهرا(س) پی ببریم، به سخن جالب و عمیق زیر نیز که از جانب پیامبر(ص) است، با نظر دقیق توجّه کنید:
«رائِحَةُ الْاَنْبِیاءِ رائِحَةُ السَّفَرْ جَلِ، وَ رائِحَةُ الْحُورِ الْعِینِ رائِحَةُ الْاسِ، وَ رائِحَةُ الْمَلائِکَةِ اَلْوَرْدُ، وَ رائِحَةُ اِبْنَتِی فاطِمَةُ الزَّهْراءِ رائِحَةُ السَّفَرْ جَلِ وَ الآسِ وَ الْوَرْدِ:
بوی پیامبران بوی «به» است، بوی بانوان بهشت، بوی درخت مُوْرد (شبیه درخت انار که برگ و گل خوشبو دارد) میباشد، بوی فرشتگان بوی گل سرخ است، و بوی دخترم زهرا(س) بوی بِهْ و آس و گل سرخ است».[3]
یعنی در وجود این دختر ممتاز، خوی و سرشت پیامبران و بانوان بهشت و فرشتگان، در یکجا جمع است.
فاطمه در مکّه، شریک غم و همدرد رنجهای پدر
حضرت فاطمه(س) از همان وقتی که خود را شناخت، و دوران کودکی را میگذرانید، یار غمخوار و نوازشگر مهربانی برای پدر بود، رنجهای پدر را از نزدیک میدید و برای پدر دعا میکرد، او بنابر مشهور، پنج ساله بود که با رحلت جانسوز مادرش خدیجه(س) روبرو شد، او حدود سه سال همراه مادر و پدرش در شعب ابیطالب در محاصرهی مشرکان بود، و سختی گرسنگی و گرمای سوزان و رنجهای آن سه سال را از نزدیک دید و چشید، و از میان رنجها بزرگ شد، بنابراین فاطمه(س) رنج دیده و خودساخته بود، برای درک رنجهای حضرت زهرا(س) به نمونههای زیر توجّه کنید:
۱- پس از وفات حضرت ابوطالب(ع) در سال دهم هجرت، جرئت و آزاررسانی مشرکان به پیامبر(ص) زیادتر شد، تا آنجا که یکی از مزدوران بیخرد مشرکان، به سر و صورت پیامبر(ص) خاکروبه ریخت، پیامبر(ص) با همان حال به خانه آمد، یکی از دخترانش [که ظاهراً حضرت زهرا(س) بود] آب آورد و سر و صورت پدر را شست و از گرد و غبار پاک کرد، در حالی که سرشک اشک از دیده میریخت، پیامبر(ص) فرمود: «دختر عزیزم گریه نکن، خداوند پدرت را از گزند دشمنان حفظ خواهد کرد».[4]
۲- ابن عبّاس نقل میکند روزی پیامبر(ص) کنار کعبه آمد و به نماز ایستاد ابوجهل دشمن پرکینهی پیامبر(ص) مشرکان را به دور خود جمع کرد و به آنها گفت: «چه کسی به سوی این مرد (اشاره به پیامبر) میرود تا نمازش را تباه سازد؟».
یکی از مشرکان به نام «ابن زبعری» مقداری از خون و محتویات شکمبه گوسفندی را برداشت، کنار پیامبر(ص) آمد و به سر و روی آن حضرت ریخت، ابوطالب از این حادثه آگاه شد، با شمشیر کشیده نزد مشرکان آمد و به آنها گفت: «چه کسی این کار را کرد؟»، آنها گفتند: «عبدالله بن زَبْعری» چنین کرد.
ابوطالب مقداری خون و داخل شکمبه حیوانی را برگرفت و به سر و روی او ریخت و به این ترتیب قصاص نمود.
مطابق روایتی که در صحیح بخاری آمده: حضرت زهرا(س) در این هنگام به حضور پدر آمد و سر و صورت پدر را شستشو نمود.[5]
۳- در یکی از روزها، فاطمه(س) در کنار کعبه بود، چشمش به گروهی از مشرکان افتاد که در حِجر اسماعیل (کنار کعبه) اجتماع کردهاند، هوشمندانه کنجکاوی کرد تا بداند آنها برای چه در آنجا جمع شدهاند، دریافت که آنها با هم به سه بت «لات، عُزّی و منات» پیمان میبندند که دسته جمعی به پیامبر(ص) حمله کنند و او را بکشند.
فاطمه(س) با شتاب نزد پدر آمد، و در حالی که اشک میریخت، توطئهی مشرکان را به آن حضرت گزارش داد.
پیامبر(ص) فرمود: «دختر عزیزم، آب حاضر کن وضو بسازم».
فاطمه(س) آب حاضر کرد، و پیامبر(ص) وضو گرفت و سپس به سوی مسجد (کنار کعبه) حرکت کرد، وقتی که مشرکان آن حضرت را دیدند: «گفتند: این است که میآید ...!»، آنها با دیدن چهرهی نورانی پیامبر(ص)، آن چنان سر در گریبان فرو بردند و درمانده شدند، که هیچ یک از آنها جرئت دست درازی به طرف پیامبر(ص) ننمود، پیامبر(ص) مقداری خاک از زمین برداشت و به صورت آنها پاشید و فرمود:
«شاهَتِ الوُجوهُ:
زشت باد روی شما»
آن خاک به هر کدام از آنها اصابت کرد، در جنگ بدر به هلاکت رسید.[6]
۴- روز دیگری مزدوران مشرک، به تحریک ابوجهل، شکمبه گوسفندی را بر سر پیامبر(ص) که در سجده بود افکندند و حاضران با صدای بلند خندیدن، هیچ کس جرئت دفاع از پیامبر(ص) را نداشت، این خبر به فاطمه(س) رسید، با شتاب خود را به پدر رسانید و آن شکمبه را برداشت و با شجاعت و صلابت خاصّ، ابوجهل و یارانش را سرزنش کرد و با شمشیر زبان مجازات نمود و برای آن ستمگران نفرین کرد.[7]
خودآزمایی
1- هنگامی که ولادت حضرت زهرا(س) نزدیک شد، چهار بانویی که به محضر و کمک خدیجه(س) آمدند، چه کسانی بودند؟
2- چرا پیامبر(ص) به فاطمه(س)، علاقهی زیادی داشتند؟
3- بنابر مشهور، حضرت زهرا(س) چند ساله بود که با رحلت جانسوز مادرش خدیجه(س) روبرو شد؟
پینوشتها
[1] اقتباس از بحار، ج ۴۳، ص ۳.
[2] بحار، ج ۴۳، ص ۵ و ۶.
[3] بحار، ج ۶۶، ص ۱۷۷.
[4] سیرهی ابن هشام، ج ۲، ص ۵۸.
[5] مناقب آل ابیطالب، ج ۱، ص ۶۰.
[6] مناقب آل ابیطالب، ج ۱، ص ۷۱.
[7] صحیح بخاری، ج ۵، ص ۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت