کد مطلب: ۳۲۱۲
تعداد بازدید: ۵۷۲
تاریخ انتشار : ۰۵ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۷
نقطه‌های آغاز در اخلاق عملی| ۲۰
علماى اخلاق معتقدند كنترل زبان سخت دشوار است، چون براى بعضى افراد امكان دارد دست خود را كنترل كنند و سيلى به صورت كسى نزنند، پاى خويش را كنترل كنند و به جاى نامناسبى نروند و در مسيرى كه خلاف است گام برندارند و ... امّا بسيارى از افراد قادر نيستند زبان خويش را كنترل كنند.

پرهیز از محرمات (دوری از گناه و معصیت)| ۷

مسئوليّت‌هاى زبان‏


علماى اخلاق معتقدند كنترل زبان سخت دشوار است، چون براى بعضى افراد امكان دارد دست خود را كنترل كنند و سيلى به صورت كسى نزنند، پاى خويش را كنترل كنند و به جاى نامناسبى نروند و در مسيرى كه خلاف است گام برندارند و ... امّا بسيارى از افراد قادر نيستند زبان خويش را كنترل كنند.
به همين جهت، ائمّه معصومين عليهم السّلام درباره حفظ و نگهدارى زبان از گناه و معصيت به طور جدّى توصيه كرده‌‏اند، زيرا بسيارى از گناهان و خطاهايى كه از انسان سر مى‌‏زند به خاطر عدم كنترل زبان است.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«إِنَّ‏ أَكْثَرَ خَطَايَا ابْنِ‏ آدَمَ‏ فِي‏ لِسَانِه‏.»[1]
«بيشتر اشتباهات انسان در زبان اوست.»
حضرت على عليه السّلام فرمود:
«اللِّسَانُ‏ سَبُعٌ‏ إِنْ‏ خُلِّيَ‏ عَنْهُ‏ عَقَرَ.»[2]
«زبان درّنده‌اى است كه اگر رهايش كنى هار می‌شود و انسان را می‌گزد.»
و در جاى ديگر آن بزرگوار از زبان به عنوان اسب سركش و چموش تعبير كرده و می‌فرمايد:
«... وَ لْيَخْزُنِ‏ الرَّجُلُ‏ لِسَانَهُ‏ فَإِنَّ‏ هَذَا اللِّسَانَ‏ جَمُوحٌ بِصَاحبِهِ وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبداً يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى يَخْزُنَ لِسَانَه‏...»[3]
«... و مرد بايد زبانش را حفظ كند زيرا اين زبان سركش صاحبش را به هلاكت می‌اندازد. به خدا سوگند، باور نمی‌کنم بنده‌اى كه زبانش را حفظ نكند، تقوايى به دست آورد كه به او سود بخشد [يعنى هيچ كس بدون مهار كردن زبان نمی‌تواند در حدّ مطلوب تقوا داشته باشد].»
و در مورد ديگر، امير مؤمنان عليه السّلام سرانجام كنترل نكردن زبان را آتش دوزخ دانسته و می‌فرمايد:
«... مَنْ‏ كَثُرَ كَلَامُهُ‏ كَثُرَ خَطَؤُهُ‏ وَ مَنْ‏ كَثُرَ خَطَؤُهُ‏ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّار...»[4]
«... آن كس كه زياد سخن می‌گويد زياد اشتباه می‌کند و آن كس كه زياد اشتباه كند حيايش كم می‌شود و كسى كه حيايش كم شد پارسايی‌اش نقصان می‌گيرد و كسى كه پارسايی‌اش نقصان گيرد قلبش می‌ميرد و كسى كه قلبش بميرد داخل دوزخ می‌شود ...»
 

غيبت‏


يكى از آفات زيانبار زبان كه از گناهان بزرگ به شمار می‌رود غيبت است.
«غيبت» به كسر غين بر وزن زينت يعنى پشت سر ديگران بدگويى كردن و سخن ناخوشايند گفتن.
اين تعريف با شمول و عمومى كه دارا است شامل انواع غيبت، بهتان، تهمت، افك‏[5]، فحش و حتى ذكر عيوب آشكار می‌شود و حال آن كه هر يك از اين‌ها در اصطلاح تعريف خاصّى داشته و از نظر شرعى داراى احكام ويژه‌اى است‏.
و همه آنها از مصاديق غيبت مصطلح به شمار نمی‌آيد. بنابراين، مفهوم غيبت در لغت مفهومى است اعم از غيبت مصطلح و در احاديث نيز گاهى به همين معنى (مفهوم عام) اطلاق شده است.[6]
 

غيبت در عبارات فقها


فقها در تعريف غيبت تعبيرهاى گوناگونى دارند كه در نگاه نخست ممكن است دليل بر اختلاف آنها در تعريف غيبت شمرده شود، ولى با دقّت و بررسى بيشتر معلوم می‌شود كه اختلاف در تعبير نه به دليل اختلاف در مفهوم بلكه به منظور تبيين موضوع و تميز آن از مفاهيم مشابه است. به عبارت ديگر، فقها در مقام تحديد و تعريف منطقى براى غيبت نبوده‌اند تا كم و زياد شدن يك قيد موجب تغيير ماهوى گردد بلكه فقها با ذكر اين قيود می‌خواستند به عنوان يك تعريف لفظى مصاديق غيبت را از موارد مشابه مانند تهمت، افك، فحش، عيب‌جويى، مسخره كردن، توهين و تحقير، ايذاء و آزار زبانى، اشاعه فاحشه و ... كه احياناً با آنها تداخل مصداقى پيدا می‌کند جدا سازند تا هر يك از عناوين مذكور از حكم خاص و آثار شرعى و حقوقى مخصوص به خود برخوردار شود. توضيح آن كه هر يك از عناوين مذكور از گناهان كبيره محسوب می‌شود، لكن حرام بودن آنها مربوط به عنوان و خصوصيّات خود آنها است نه به عنوان غيبت، و هر كدام در درجه خاصّى از گناه قرار گرفته و بازتاب‌هاى متناسبى دارد و كفاره و جبران هر يك نيز حسب مورد متفاوت است. مثلاً اگر كسى در مقام عيب‌جويى عيب آشكار مؤمنى را بازگو كند يا گناه آشكار وى را بگويد مرتكب گناه شده است، ولى نه به عنوان غيبت كه به عنوان عيب‌جويى و اشاعه فحشاء. مثال ديگر:
چنانچه شخصى پشت سر ديگرى صفتى را كه در او نيست به او نسبت دهد يا به او دشنام و ناسزا بگويد، به خاطر تهمت و ناسزاگويى گناهكار است نه به عنوان غيبت. گاهى نيز ممكن است يك نفر با يك عمل مرتكب چندين گناه شود، يعنى غيبت، تهمت، عيب‏جويى، دشنام و توهين را يكجا و در يك گفتار جمع كند و قهراً جرمش سنگين‌تر و گناهش بزرگ‌تر است. بنابراين، فقها هر يك با ذكر يك يا چند قيد محدوده حكم غيبت را مشخص كرده‌اند و چنان كه اشاره شد منظور آن نبوده كه يك تعريف كامل منطقى بياورند تا با افزودن و يا كاستن يك قيد، تعريف را از ساير تعاريف ممتاز سازند.
بنابراين، می‌توان گفت كه غيبت داراى مفهوم واحدى است كه همان مفهوم لغوى باشد و فقها با عناوين و شرايط خاصّى به همان مفهوم اشاره دارند.
لكن بايد دانست كه در مسئله حرمت غيبت، فقها در تمام مصاديق آن داراى نظر واحد نيستند و بعضى از آنها در حرمت آن قيدى را اضافه و بعضى قيدى را كم كرده‌اند. خلاصه اين قيود از شرايط حكم است نه شرط تحقق موضوع، يعنى آنها كه اين قيود را اضافه كرده‌اند معتقدند كه حرمت غيبت تنها در صورت تحقق اين قيد محقق است و در غير آن، بر فرض كه غيبت صادق باشد، حرمت محقق نمی‌شود و چنانچه از جهت ديگر مانند تهمت يا فحش و ايذاء حرام باشد، ربطى به غيبت ندارد. در هر حال، شرايط و قيودى كه فقها آورده‌اند عبارت است از:
الف. غيبت جنبه كشف سرّ و افشاگرى داشته باشد. بنابراين، بازگو كردن عيب‌ها و گناهان آشكار غيبت نيست و گناه غيبت بر آن بار نمی‌شود، هر چند ممكن است از لحاظ توهين و تحقير يا اشاعه فحشاء ممنوع و حرام بوده و كيفر و عقوبتش با درجه اين گناه تناسب نداشته باشد.
ب. عيب مذكور دروغ نباشد، يعنى در شخص مورد غيبت وجود داشته باشد. پس، اگر واقعيّت نداشته باشد تهمت است و گوينده آن به عنوان مفترى تحت كيفر قرار می‌گيرد و گناهش از غيبت مصطلح بيشتر و شديد‌تر است.
ج. انگيزه عيب‌جويى در ميان باشد. بنابراين، اگر ذكر عيوب ديگران براى حفظ مصلحت آنان باشد شرعاً اشكالى ندارد، هر چند طرف مقابل راضى نباشد. مثلا بازگو كردن خصوصيّات بيمار نزد پزشك از اين قبيل است كه مصلحت بيمار در افشاى آن است، هر چند ممكن است بيمار در بدو امر از اظهار آن ناراحت شود. همچنين ذكر محاسن اشخاص به عنوان تعريف و تمجيد آنها غيبت نيست، هر چند آنها از افشاى محاسن خود ناراحت شوند. البته در صورتى كه افشاى محاسن موجب اذيت و آزار شخص شود كار خوبى نيست لكن نه‏ به عنوان غيبت بلكه به عنوان ايذاء برادر مؤمن، كه براى خود حكم جداگانه‌اى دارد.
د. شخص مورد غيبت مشخص باشد چه با ذكر نام و ساير مشخصات يا با اشاره و كنايه، به طورى‏ كه شنونده طرف را بشناسد. پس، اگر كلّى و نامعلوم باشد و يا آن كه شنونده او را نشناسد غيبت محسوب نمی‌شود.
ه. شخص مورد غيبت مسلمان و برادر دينى انسان باشد. بنابراين، غيبت كافران و مشركان و ملحدان اشكالى ندارد.
و. شخص مورد غيبت متجاهر به فسق نباشد. پس، اگر كسى آشكارا مرتكب گناه می‌شود غيبت او جايز است، زيرا چنين شخصى از گناه كردن و گناهكار بودن باكى ندارد و از اين كه مردم رفتار ناشايسته او را بفهمند هراسى به دل راه نمی‌دهد.
اين بود مجموع قيود و شروطى كه در عبارات فقها و علماى اخلاق و حتى برخى از اهل لغت ديده می‌شود كه به تبعيت از شرايط شرعى ذكر كرده‌اند.
هر چند بعضى از اين شروط در تحقّق معناى لغوى دخالت ندارد ولى، با توجّه به شرايطى كه در احاديث و منابع فقهى آمده است، بايد آن را در ترتّب احكام شرعى دخيل دانست. حال، توجّه شما را به آيات و روايات وارده جلب مى‌‏كنيم.
 

خودآزمایی


1- چرا ائمّه معصومين عليهم السّلام درباره حفظ و نگهدارى زبان از گناه و معصيت به طور جدّى توصيه كرده‌اند؟
2- اختلاف فقها در تعبير غيبت به چه دلیل است؟
3- شرايط و قيودى كه فقها در حرمت غیبت آورده‌اند را بیان و شرح دهید.
 

پی‌نوشت‌ها


[1] - احياء علوم الدين غزالى، ج 3- ص 108، كنز العمال، ج 3- ص 549، حديث 7841.

[2] - نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 57.

[3] - همان، خطبه 175.

[4] - همان، حكمت 341.

[5] - بهتان و تهمت آن است كه بر خلاف واقع چيزى به كسى نسبت داده شود و افك به دروغهاى فاحش و به قول معروف دروغهاى شاخدار و بزرگ می‌گويند، و در اصطلاح شرع دروغ بستن به خدا و پيامبر را افك گويند.

[6] - مانند حديث عايشه كه بيان عيب آشكار به عنوان غيبت مورد نكوهش قرار گرفته است.
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدرضا مهدوی کنی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: