در عصر امامت امام صادق(ع) و قبل از آن، قیامها و نهضتهایی بر ضّد طاغوتیان وقت روی داد، امام صادق(ع) به عللی به طور مستقیم وارد آن نشد، ولی آن قیامهایی را که بر اساس صحیح اسلامی رخ میداد تأیید میکرد، با توّجه به این که تأیید امام، نقش مهمّی در پیشرفت و به ثمر رسیدن معنوی آن قیامها داشت، در اینجا نظر شما را به نمونههای زیر جلب میکنم:
1- عبدالله بن حسن مثنّی (نوهی امام حسن مجتبی) که به عبدالله محض[١] معروف است، با جمعی با پسر عبدالله به نام محمّد ( معروف به نفس زکیه ) بیعت کردند تا بر ضد طاغوت وقت (که در آن هنگام، خلفای بنی امیّه بودند) قیام کنند، و بعضی محمّد بن عبدالله را همان مهدی موعود میخواندند.
شیخ مفید(ره) نقل میکند، عبدالله محض، از امام صادق(ع) تقاضا کرد که با پسرش محمّدبن عبدالله، بیعت کند.
امام صادق(ع) در پاسخ تقاضای عبدالله، فرمود:
«اِنْ کُنْتَ تَری اَنَّ ابْنَکَ هذا هُوَ الْمَهْدِیُّ فَلَیْسَ بِهِ، وَ لا هذا اَوانُهُ، وَ اِنْ کُنْتَ تُرِیدُ اَنْ تُخْرِجَهُ غَضَباً لِلَّهِ وَ لِیأْمُرَ بِالْمَعْروُفِ وَ یَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ، فَاِنَّا وَ اللهِ لا تَدَعُکَ، فَاَنْتَ شَیْخُنا، وَ نُبایعُ اِبْنَکَ فِی هَذَا الْآمْرِ:
ای عبدالله! اگر تو میپنداری که این پسر(محمّد) همان مهدی موعود است، بدان که این او نیست، و نه اکنون زمان(خروج) مهدی(ع) است، و اگر میخواهی به محمّد(پسرت) دستور خروج دهی، به خاطر قاطعیّت در کار خدا، و این که امر به معروف و نهی از منکر کند، سوگند به خدا (در این صورت) ما تو را که پیرمرد(یا بزرگ) ما هستی، وانگذاریم، و با پسرت برای قیام بیعت کنیم.»[2]
چنان که ملاحظه میکنید؛ امام صادق(ع) با صراحت میفرماید:
«اگر منظور از قیام، امر به معروف و نهی از منکر، و قاطعیّت برای خدا باشد، ما قیام کننده را تنها نمیگذاریم و با او بیعت خواهیم کرد.»
این سخن بیانگر آن است که امام صادق(ع) قیام بر ضدّ طاغوت را اگر بر اساس صحیح باشد تأیید میکرد، و حتّی تا سر حدّ بیعت حاضر بود با صاحبان قیام، همکاری کند.
مؤیّد دیگر در این راستا این که: هنگامی که محمّد و ابراهیم و پدرشان عبدالله محض در عصر سلطنت منصور دوانیقی، به خاطر ضدّیت با منصور، زندانی شدند، سپس به دستور منصور آنها را از مدینه به ربذه و از آنجا با سختترین شکنجهها به کوفه بردند، چند نفر از آنها در آنجا در زندان، با سختترین وضع به شهادت رسیدند، و این زندان نزدیک پل شطّ فرات کوفه بود.
امام صادق(ع) در مورد شهادت این عزیزان، گریهی سختی کرد و بنا به روایتی، آن حضرت بیست شب تب کرد و شب و روز میگریست.[3]
خلّاد بن عُمیر میگوید: در مدینه به محضر امام صادق(ع) رفتم، آن حضرت از آل حسن(ع) (عبدالله محض و پسرانش) یاد کرد، و بسیار گریست، به طوری که من و حاضران از گریه او گریه کردیم، آنگاه فرمود: «پدرم از فاطمه دختر امام حسین(ع) نقل کرد که گفت: پدرم امام حسین(ع) فرمود: «ای فاطمه! چند نفر از فرزندان تو[4] در کنار شطّ فرات کشته میشوند که:
«ما سَبَقَهُمُ الْاوَّلُونَ، وَ لا یُدْرِکُهُمُ الْآخِرونَ:
پیشینیان، در فضیلت از آنها سبقت نگرفتند، و آیندگان به درجهی آنها نخواهند رسید.»
آنگاه امام صادق(ع) فرمود: «اینک از فرزندان فاطمه (دختر امام حسین) جز اینها (عبدالله و پسرانش) که در زندان کشته شدند، کسی دیگر نیست که مصداق سخن مذکور امام حسین(ع) باشد.»[5]
چنانچه ملاحظه میکنید، امام صادق(ع) با گفتار صریح خود، انقلابیون و قیام کنندگان بر ضدّ منصور، طاغوت عصر را، تأیید نموده، و از آنها با کمال احترام و تجلیل یاد نموده است.
زید بن امام سجّاد(ع) عموی امام صادق(ع) از انقلابیّون بزرگ قرن دوّم هجری بود که با یاران خود بر ضدّ سلطنت هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموی) قیام کرد و جنگید و سرانجام در روز جمعه سوّم ماه صفر سال120 یا121 ه.ق به شهادت رسید.
قیام و شهادت او در عصر امامت امام صادق(ع) رخ داد، هنگامی که امام صادق(ع) از شهادت زید با خبر شد، فرمود:
«رَحِمَ اللهُ عَمِّی زَیْداً اِنَّهُ دَعا اِلَی الرَّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوْ ظَفَرَ لَوَفیَ بِما دَعا اِلَیْهِ:
خداوند عمویم زید را رحمت کند، او مردم را (در قیام خود) به سوی خشنودی آل محمّد(ع) دعوت میکرد، اگر پیروز میشد قطعاً به این دعوت، وفا مینمود.» (یعنی امامت امامان معصوم را میپذیرفت)[6]
و نیز از تأییدات امام صادق(ع) این که آن حضرت در شأن زید بن امام سجّاد(ع) چنین فرمود:
«مَضی وَ اللهِ عَمِّی شَهِیداً کَشُهَداءَ اِسْتَشْهَدُوا مَعَ رَسُولِ اللهِ وَ عَلِیٍّ وَ الْحُسَیْنِ، مَضی وَ اللهِ شهِیداً:
سوگند به خدا عمویم(زید) همچون کسانی که در رکاب رسول خدا(ص) و علی(ع) و حسین(ع) شهید شدند، شهید شد، سوگند به خدا، او به شهادت رسید.»
نیز فرمود:
«اِنَّ زَیْداً کانَ عالِماً، وَ کانَ صَدُوقاً، و لَمْ یَدَعْکُمْ اِلی نَفْسِهِ، وَ اِنَّما دَعاکُمْ اِلَی الرَّضا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ لَوْ ظَفَرَ لَوَفَی بِما دَعاکُمْ اِلَیْهِ:
همانا زید، مردی عالم و راستگو بود، و شما را به سوی خودش دعوت نمیکرد، بلکه شما را به راهی که مورد رضایت آل محمّد(ص) است فرا میخواند، و اگر او پیروز میشد، به وعدهی خود، وفا مینمود.»[7]
و در سخن دیگر فرمود:
«اَمَّا الْباکِی عَلی زَیْدٍ فَمَعَهُ فِی الْجَنَّةِ، اَمَّا الشَّامِتُ فَشَرِیکٌ فِی دَمِهِ:
آن کسی که در سوگ زید گریست، همراه او در بهشت است و آن کسی که (قیام) او را سرزنش کرد، در خون او شریک است.»[8]
عالم بزرگ شیخ مفید در ارشاد مینویسد: «هنگامی که زید کشته شد، امام صادق(ع) بسیار غمگین گردید، و از مال خود (هزار دینار) میان خانوادههای پیروان زید که با او کشته شده بودند پخش کرد.»[9]
امام صادق(ع) به یکی از یاران زید، که در رکاب او شش نفر از سپاه بنی امیّه را کشته بود فرمود: «خداوند مرا در این خونها شریک گرداند، سوگند به خدا، عمویم زید همان رفتار علی(ع) و یارانش را در جهاد با دشمن انجام دادند.»[10]
مطابق پارهای از روایات، امامان، از جمله امام صادق(ع) زید را از قیام نهی کردند، ولی با توجّه به همهی روایات در این موارد، چنین به دست میآید که نهی امامان(ع) از روی تقیّه، و یا از روی دلسوزی بوده، آنها تذکّر میدادند که رهبران قیام، شکست میخورند و کشته خواهند شد، گرچه قیام آنها در عین شکست، دارای فواید خواهد بود، چنان که روایت شد، زید نزد امام صادق(ع) آمد و در مورد قیام خود به مشورت پرداخت، امام صادق(ع) به او فرمود:
«یا عَمِّ اِنْ رَضِیتَ اَنْ تَکُونُ الْمَقْتُولُ الْمَصْلُوبُ بِالْکُناسَةِ فَشَأنکَ:
ای عمو! اگر راضی هستی که در محلّهی کُناسه کوفه، کشته شوی و به دار آویخته گردی، اختیار با خودت است.»
وقتی که زید از حضور امام صادق(ع) رفت، امام صادق(ع) فرمود:
«وَیْلٌُ لِمَنْ سَمِعَ واعِیَتَهُ فَلَمْ یُجِبْهُ:
«وای بر کسی که صدای کمک خواهی زید را بشنود، ولی جواب به او ندهد.»[11]
یکی از بزرگمردان که با یاران اندک خود، قهرمانانه با حکومت طاغوتی هادی عبّاسی (چهارمین خلیفهی عبّاسی) جنگید، و در سرزمین «فَخّ» (حدود یک فرسخی مکّه) به شهادت رسید حسین بن علی بن حسن مثلّث است که شهادت او در 8 ذیحجّه سال169 هجری، رخ داد.
امام صادق(ع) با این که در عصر قیام او نبود (زیرا امام صادق در سال 148 رحلت کرد) از قیام حسین بن علی، پیشگویی نمود و آن را در سطحی بسیار عالی تأیید فرمود، در این راستا نظر را به روایت زیر جلب میکنم:
نضر بن قرواش میگوید: شتران خود را به امام صادق(ع) (برای سفر از مدینه به مکّه) کرایه داده بودم، به سوی مکّه حرکت کردیم، هنگامی که به سرزمین «بطن مَرّ» رسیدیم و از آنجا حرکت کردیم، امام به من فرمود: «هنگامی که به سرزمین فَخّ رسیدیم، به من یادآوری کن.» ... وقتی که به سرزمین فَخّ رسیدیم، نزدیک محمل آن حضرت رفتم، محمل را حرکت دادم، آن حضرت از خواب بیدار گردید، از محمل پیاده شد و وضو گرفت و در آن مکان نماز خواند دعا کرد و سپس سوار شد، پرسیدم: آیا این نماز از اعمال حجّ بود، فرمود:
«لا وَلکِنْ یُقْتَلُ ههُنا رَجُلٌُ مِنْ اَهْلِ بَیْتِی فِی عِصابَةٍ تَسْبِقُ اَرْواحُهُمْ اَجْسادَهُمْ اِلَی الْجَنَّةِ:
نه، ولی در این سرزمین مردی از اهل بیت من همراه گروهی کشته میشوند، که روحهای آنها قبل از جسدهایشان به سوی بهشت، پیشی میگیرند.»[12]
1- امام صادق(ع) در پاسخ تقاضای عبدالله، فرمودند در چه صورتی با محمّدبن عبدالله، برای قیام بیعت میکنند؟
2- زید بن امام سجّاد(ع) بر ضدّ سلطنت کدام طاغوت اموی قیام کرد و در چه تاریخی به شهادت رسید؟
3- با توجّه به همهی روایات٬ به چه دلیل٬ امامان از جمله امام صادق(ع) زید را از قیام نهی کردند؟
[1] . زیرا مادرش، به نام فاطمه دختر امام حسین(ع) بود، و از ناحیهی مادر و پدر، به بنی هاشم و سادات، نسبت داشت، از این رو او را سیّد محض (خالص) خواندند.
[2] . ترجمهی ارشاد مفید، ج2، ص186.
[3] . اقتباس از تتمّة المنتهی، ص130 تا133.
[4] . باید توّجه داشت که فاطمه دختر امام حسین(ع) همسر حسن مثّنی فرزند امام حسن مجتبی(ع) بود، و در نتیجه عبدالله محض فرزند او بود، و محمّد و ابراهیم فرزندان عبدالله و نوههای فاطمه بودند.
[5] . تتمّه المنتهی، ص130.
[6] . عیون اخبار الرّضا، ج1، ص249.
[7] . الغدیر، ج3، ص70.
[8] . همان مدرک.
[9] . ارشاد مفید (ترجمه شده)، ج2، ص170.
[10] . قاموس الرّجال، ط انتشارات اسلامی، ج4، ص570.
[11] . عیون اخیارالرّضا، ج1، ص249- لازم به ذکر است که دربارهی زیدبن امام سجّاد(ع)، روایات ذمّ نیز نقل شده، ولی محقّقین علمای اسلام، قسمتی از آن روایات را در نظر سند مردود شمردهاند، و قسمتی را براساس تقیّه دانستهاند. مرجع راحل حضرت آیتالله العظمی خوئی(ره) در کتاب ارزشمند «معجم رجال احادیث الشّیعه» در شرح حال زیدبن علی که روایت کنندهی روایات بسیار است، به ذکر نُه روایت که بیانگر از زید است پرداخته، و سپس همهی آنها را از نظر سند، و یکی از آنها را از نظر دلالت رد کرده است. (معجم رجال الحدیث، ج7، ص348 تا356)
[12] . مقاتل الطّالبین، ص438- بحار، ج48، ص170.