امام صادق(ع) در عصر امامت خود| ۴
۶- هوشیاری امام صادق(ع) در مورد طرد قیام عبّاسیان
امام صادق(ع) هرگز حاضر نبود که ظلم و طغیان خلفای اموی، ادامه یابد، از این رو چنان که گفتیم آن حضرت قیامهای اسلامی و صحیح را که بر ضدّ خلفای اموی صورت میگرفت تأیید میکرد، ولی قیامهای غیر اسلامی را شدیداً رد میکرد، بر همین اساس، امام صادق(ع) قیام عبّاسیان را که بر ضدّ حکومت امویان بود هرگز تأیید نکرد، نه به خاطر این که اصل قیام را روا نمیدانست، بلکه از این رو که قیامهای باطل (و جایگزینی بد یا بدتر را به جای بد) روا نمیدانست. ابومسلم خراسانی در خراسان و... مردم را بر ضدّ خلفای اموی، ولی به نفع عبّاسیان تحریک میکرد، او با شعارهای اسلامی و خونخواهی از خون حسین(ع) و دفاع از حریم خاندان رسالت، کاملاً وانمود کرد که اگر پیروز شود زمام حکومت را به دست امامان اهل بیت(ع) خواهد سپرد، تا آنجا که او را «امیر آل محمّد» میخواندند.
امام صادق(ع) که میدانست او برای تحکیم حکومت عبّاسیان، تلاش میکند، هرگز او را تأیید نکرد، و فریب لباس سیاه او را که به نشانهی خونخواهی از خون حسین(ع) در تن داشت نخورد. ابومسلم برای امام صادق(ع) چنین نامه نوشت: «من مردم را به دوستی خاندان رسالت دعوت میکنم، اگر مایل باشی کسی برای خلافت، بهتر از شما نیست.» امام صادق(ع) در پاسخ نامهی او نوشت:
«ما اَنْتَ مِنْ رِجالِی وَ لا الزَّمانُ زَمانِی:
تو از یاران من نیستی، و زمانهی من نمیباشد.»[1]
ابوسلمه خلّال نیز همچون ابومسلم، یکی از سران قیام بر ضدّ خلفای اموی بود، برای امام صادق(ع) نامه نوشت که خود را برای خلافت آماده کند... فرستادهی ابوسلمه، نامهی او را نزد امام صادق(ع) آورد، امام فرمود: «مرا به ابوسلمه که شیعهی دیگران است چه کار؟» به خادم خود فرمود: چراغ را نزدیک بیاور، او چراغ را نزدیک آورد، امام صادق(ع) نامهی ابوسلمه را در آتش چراغ انداخت و آن را سوزانید، نامه رسان تقاضای جواب نامه را نمود، امام صادق(ع) فرمود: «جواب نامهی ابوسلمه همین بود که دیدی.»[2]
به این ترتیب امام صادق(ع) قیامهای باطل را که بر اساس جایگزینی طاغوتی به جای طاغوت دیگر بود، قاطعانه رد میکرد.
امام صادق(ع) چرا قیام نکرد؟
سَدیر صَیْرَفی یکی از شاگردان امام صادق(ع) میگوید؛ به محضر امام صادق(ع) رفتم و گفتم: «به خدا خانهنشینی برای شما روا نیست.»
فرمود: چرا ای سَدیر؟
گفتم: به خاطر یاران و دوستان بسیاری که داری، سوگند به خدا اگر امیرالمؤمنان علی(ع) آن همه یار و یاور داشت نمیگذاشت طایفهی تَیْم و عَدی (دودمان عمر و ابوبکر) به مقام او طمع کنند و حقّ او را بگیرند.
فرمود: ای سَدیر به نظر تو من چه اندازه یار و یاور دارم؟
گفتم: صد هزار!، فرمود: صد هزار؟ گفتم: بلکه دویست هزار، فرمود: دویست هزار؟!
گفتم: بلکه نصف دنیا، حضرت پس از اندکی سکوت، به من فرمود: اگر مایل باشی و برایت سخت نباشد همراه من به «یَنْبُع» (مزرعهای در نزدیکی مدینه) برویم.
گفتم: آمادهام.
امام دستور فرمود: الاغ و استری را زین کردند، من سبقت گرفتم و بر الاغ سوار شدم، تا احترام کرده باشم و آن حضرت سوار بر استر گردد.
فرمود: اگر بخواهی الاغ را در اختیار من بگذار؟
گفتم: استر برای شما مناسبتر و زیباتر است.
فرمود: الاغ برای من هموارتر است.
من از الاغ پیاده شدم و بر استر سوار شدم و آن حضرت بر الاغ سوار شد و با هم حرکت کردیم تا وقت نماز رسید، فرمود: پیاده شویم تا نماز بخوانیم، سپس فرمود: اینجا زمین شوره زار است و نماز در اینجا روا نیست (و مکروه است) از آنجا رفتیم و به زمین خاک سرخی رسیدیم، و آمادهی نماز شدیم، در آنجا جوانی بزغاله میچرانید، حضرت به او و بزغالهها نگریست و به من فرمود:
«وَ اللهِ یا سَدِیرُ لَوْ کانَ لِی شِیِعَهٌ بِعَدَدِ هذِهِ الْجِداءِ ما وَسَعَنِی الْقُعُودُ:
سوگند به خدا ای سَدیر اگر شیعیان من به اندازهی تعداد این بزغالهها بودند، خانه نشینی برایم روا نبود.» ( و قیام میکردم)
سپس پیاده شدیم و نماز خواندیم، پس از نماز، کنار بزغالهها رفتم و شمردم که هفده عدد بودند.[3]
* * *
نظیر این مطلب در مورد ملاقات «سهل خراسانی» با امام صادق(ع) در تاریخ آمده، که سهل به امام صادق(ع) گفت: «چرا نشستهای با این که صد هزار شمشیرزن، یار و یاور داری؟!»
امام صادق(ع) دستور داد در تنور خانه، آتش افروختند، آنگاه به سهل فرمود: «به درون آتش تنور برو و در آن بنشین».
سهل عرض کرد: «ای آقای من، مرا در آتش نسوزان، مرا رها کن تا من نیز حرفم را پس بگیرم.» امام فرمود: تو را رها ساختم.
در همین هنگام هارون مکّی که یکی از یاران راستین امام صادق(ع) بود وارد شد، امام به او فرمود: «برو در درون آتش تنور بنشین.»، او بیدرنگ رفت و در درون آتش نشست، امام صادق(ع) درباره اوضاع خراسان، با سهل به گفتگو پرداخت، به گونهای که گویا در خرسان بوده و همهی اوضاع آنجا را از نزدیک دیده است، سپس به سهل خراسانی فرمود: «برخیز و ببین چه کسی در میان تنور آتش است؟» او برخاست و کنار تنور آمد، دید هارون مکّی چهار زانو در میان آتش نشسته است، امام به سهل فرمود: «در خراسان چند نفر مانند این شخص (هارون) هست؟»
سهل گفت: سوگند به خدا حتّی یک نفر مثل این شخص نیست.
امام صادق(ع) فرمود: «من خروج و قیام نمیکنم در زمانی که (حتّی) پنج نفر یار راستین برای ما پیدا نشود، ما به وقت قیام آگاهتر هستیم.»[4]
دو نمونه فوق بیانگر آن است که امام صادق(ع) اصل قیام را روا میدانست، ولی یاران راستینی که در خط فکری امامان خاندان رسالت حرکت کنند و قیام را به بیراهه نکشانند نداشت، از این رو قیام و نهضت فکری و انقلاب فرهنگی را بر قیام و انقلاب نظامی و مسلّحانه ترجیح میداد.
آیا در عصری که سانسور و خفقان و قلدرهای عباسیان، و دیکتاتوریهای منصور دوانیقی، کوچکترین امان و آزادی به شیعیان نمیداد، و کار به جایی رسیده بود که شیعیان در پشت سپر تقیّه بسر میبردند، و مطابق مَثَل معروف؛
«اُسْتُرْ ذَهَبَکَ وَ ذِهابَکَ وَ مَذْهَبَکَ:
پول و رفت و آمد و مذهب خود را بپوشان،»، آنها به طور کامل در تنگنا و فشار بودند، حضرت امام صادق(ع) چگونه میتوانست با قیام مسلّحانه، به صحنه آید؟ قطعاً بهترین و استوارترین راه مبارزه، در چنین وضعی؛ انقلاب فرهنگی و بازسازی نیروها است، که امام صادق(ع) در سطح وسیع و عمیق به آن اقدام کرد، چنان که در بخش سوّم خاطرنشان میشود.
۷- امام صادق(ع) در برابر منصور
امامت امام صادق(ع) در رابطه با خلفای طاغوتی، بیشتر در عصر سلطنت منصور دوانیقی، دوّمین خلیفه عبّاسی بود، یازده سال از امامت آن حضرت در این عصر گذشت و سرانجام به دستور منصور، آن حضرت را به شهادت رساندند، برخوردهای سیاسی امام صادق(ع) با منصور، بسیار بود، لازم است در اینجا نخست چهرهی منصور را معرّفی کنیم، سپس نظر شما را به ذکر چند نمونه از برخورد امام صادق(ع) با او جلب نماییم:
«منصور دوانیقی» دوّمین طاغوت عبّاسی، از خونخواران بی رحم تاریخ است که با خشنترین برخورد، با آل محمّد (ص) ستم کرد.
مینویسند: یکی از وزرای او به نام «ابو ایّوب مرزبانی» هرگاه نزد منصور میرفت، رنگ میباخت و میلرزید و هرگاه از نزد او بیرون میآمد رنگش برمیگشت.
شخصی به او گفت: «با این که تو به طور مکرّر نزد خلیفه میروی، باز از او بیمناک هستی و رنگ میبازی!»
او در پاسخ گفت: مَثَل گفتگوی من و شما، مانند گفتگوی باز و خروس است، باز به خروس گفت: «کسی بیوفاتر از تو نسبت به صاحبانش نیست هنگامی که در میان تخم مرغ بودی، آن را در آغوش مرغان گذاشتند، در دستشان از میان تخم بیرون آمدی، به تو غذا دادند تا بزرگ شدی، ولی اکنون که بزرگ شدی هرگاه نزدیک تو میآیند، پرواز و جست و خیز میکنی، و تسلیم آنها نمیشوی، و اگر بر سر دیوار باشی که سالها بر روی آن گذراندهای، تا نزدیک تو آیند، بر سر دیوار دیگر پرواز میکنی، در صورتی که مرا در وسط سال در بیابان میگیرند، چشمم را میبندند و خوراک اندک به من میدهند، گاهی نمیگذارند بخوابم و یکی دو روز فراموش میکنند، سپس مرا برای شکار کردن رها مینمایند، به تنهایی میپرم، شکار میکنم و باز میگردم.»
خروس گفت: ای باز! آیا تو یک بار شده که گوشتهای قطعه قطعه شدهی باز را در میان سیخ بر روی آتش بنگری؟ اگر چنین دیده باشی هرگز به سوی آنها باز نمیگردی، ولی من همیشه گوشتهای قطعه قطعه شدهی خروس را در میان سیخ، روی آتش مینگرم.
سپس ابو ایّوب افزود: چگونه بر خشم منصور، بردبار باشم؟ (آیا خروس با دیدن گوشتهای سیخ شدهی خروسان، بردبار میماند؟) اگر شما از منصور آن را میدانستید که من میدانم، اگر شما را به حضورش میخواند، حالتان بسیار بدتر از حال من میشد![5]
*
خودآزمایی
1- چرا امام صادق(ع) قیام عبّاسیان بر ضدّ حکومت امویان را هرگز تأیید نکرد؟
2- به چه دلیل امام صادق(ع)، هرگز قیام ابومسلم خراسانی را تأیید نکرد؟
3- امام صادق(ع) در پاسخ به سَدیر صَیْرَفی٬ چه دلیلی را برای عدم قیام عنوان کردند؟
4- بیشتر امامت امام صادق(ع) در عصر سلطنت کدام خلیفه عبّاسی و چند سال بود؟
پینوشتها
[1] . ملل و نحل شهرستانی، ج1، ص154.
[2] . مروج الذّهب، ج3، ص253.
[3] . اصول کافی، ج2، ص242.
[4] . سفینة البحار، ج2، ص714.
[5] . اقتباس از کشکول شیخ بهایی (ترجمه شده)، ص272.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی