حضرت زهرا(س) پس از رحلت پیامبر(ص)| ۱
اشاره:
پیامبر اکرم(ص) در ۲۷ صفر سال ۱۱ هجرت، رحلت کرد، حضرت زهرا(س) در ۱۵ یا ۱۳ جمادیالاولی، یا سوّم جمادی الثّانیه همان سال به شهادت رسید، بنابراین حضرت زهرا(س) بعد از رحلت رسول خدا(ص) ۷۵ روز یا ۹۵ روز زنده بوده است.
ولی مطابق بعضی از روایات، آن حضرت ۷۲ روز و نیم، و به روایتی چهل روز یا شش ماه بعد از رحلت پیامبر(ص) زندگی کرد.[1]
در این مدّت حضرت زهرا(س) از دو جهت، در فشار و رنج بسیار طاقتفرسا قرار گرفت، نخست فراق جانکاه پدر بود، دوّم ماجرای ظلمهایی که در رابطه با رهبری حضرت علی(ع)، و غصب این مقام از ناحیهی دیگران، به آن حضرت وارد آمد، در اینجا در رابطه با این دو موضوع به مطالب زیر توجّه کنید:
علاقهی شدید پیامبر(ص) و زهرا(س) به همدیگر
پیامبر اکرم(ص) بسیار به حضرت زهرا(س) علاقمند بود، چنان که حضرت زهرا(س) نیز به همان اندازه به پیامبر(ص) علاقه داشت، و این علاقه به خاطر علاقه پدر و فرزندی نبود، بلکه براساس معیارهای ارزشی و معنوی بود.
پیامبر(ص) در شأن فاطمه(س) میفرمود:
«فاطِمَةُ بَضْعَةٍ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ ثَمَرَةُ فُؤادِی وَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبِی وَ هِیَ الْحَوْراءُ الْاِنْسِیَّةُ:
فاطمه(س) پارهی وجود من است، او نور چشم و میوهی قلبم، و روح من است، او بانوی بهشتی انسانصفت است»[2] و نیز فرمود:
«فاطِمَةُ اَعَزُّ الْبَرِیَّةِ عَلَیَّ:
فاطمه(س) عزیزترین مردم در نزد من است».[3]
حضرت فاطمه(س) نیز براساس سنخیّتی که با پدر داشت، بسیار به پدرش، پیامبر(ص) علاقمند بود، همواره با شوق و هیجان، در مکّه و مدینه و در جبههها، به پدر خدمت میکرد، و خاطرش لبریز از محبّت او بود، روایت شده: پیامبر(ص) در یکی از سفرهای جنگی به مدینه بازگشت، طبق معمول نخست به مسجد رفت و دو رکعت نماز خواند، سپس قبل از ملاقات با همسرانش به خانهی فاطمه(س) رفت و با او دیدار نمود، تا نگاه فاطمه(س) به چهرهی ملکوتی پیامبر(ص) افتاد، عاشقانه به استقبالش شتافت، پیوسته صورت و چشمهای پدر را میبوسید و گریه میکرد، پیامبر(ص) فرمود: «چرا گریه میکنی؟»
فاطمه(س) عرض کرد: «چون رنگ و رخسارت را دگرگون میبینم»[4] ...
غم جانکاه فراق
علاقهی حضرت زهرا(س) و پیامبر(ص) به همدیگر در حدّی بود که هنگامی که پیامبر(ص) در بستر رحلت قرار گرفت، آن چنان گریه کرد که محاسنش از اشک چشمش خیس شد، یکی از حاضران گفت: «ای رسول خدا چرا گریه میکنی؟» پیامبر(ص) فرمود: «برای فرزندانم که بعد از من مورد آزار بدترین افراد امّتم قرار میگیرند، میگریم، گویا دخترم فاطمه(س) را میبینم که بعد از من به او ظلم شده، و فریاد میزند «ای بابا!»، ولی هیچکس به کمک او نمیشتابد».
وقتی که فاطمه(س) از این موضوع باخبر شد، گریهی سختی کرد، پیامبر(ص) فرمود: «دخترم گریه نکن».
فاطمه(س) عرض کرد: گریهام به خاطر بدرفتاری مردم با من، بعد از تو نیست،
«وَ لکِنِّی اَبْکی لِفِراقِکَ یا رَسُولَاللهِ:
ولی گریهام به خاطر جدایی تو است ای رسول خدا(ص)».
پیامبر(ص) به فاطمه مژده داد و فرمود: گریه نکن (مدّت فراق اندک است) تو بعد از من ۷۲ روز و نیم بیشتر در دنیا نیستی که به من میپیوندی، در اینجا بود که:
«فَضَحِکَتْ فاطِمَةُ(س):
فاطمه(س) از خوشحالی خندید».[5]
به راستی عجیب خندهای، خندهای در درون گریه، شادی در دریای اندوه، آری:
خدای نتوان دید جز به چشم رسول/ رسول را نبود نور چشم غیر بتول
اگر بتول به چشم رسول، نور نبود/ ندیده بود خدا را کسی به چشم رسول
حضرت فاطمه(س) در سوگ پدر
هنگامی که پیامبر(ص) رحلت کرد، فاطمه(س) در اندوهی جانکاه فرو رفت و با قلبی غمبار، از اوصاف پدر میگفت و میگریست، روایت شده:
«ما زالَتْ بَعْدَ اَبِیها مُعَصَّبَةَ الرّأْسِ ... باکِیَةَ الْعَیْنِ، مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ...
بعد از رحلت رسول خدا(ص)، حضرت زهرا(س) پیوسته شال عزا بر سر بسته بود، جسمش بر اثر بار سنگین غم، رنجور شده بود، چشمانی گریان و قلبی سوزان داشت، لحظه به لحظه منقلب میشد، و به فرزندانش حسن و حسین(ع) میفرمود: «کجا رفت پدرتان که به شما احترام میکرد و پیوسته شما را بر شانهی خود سوار میکرد؟، کجا رفت آنکه برای شما از همه مهربانتر بود؟ دیگر او نیست تا از این در، وارد خانه شود، دیگر او نیست تا شما را بر شانهاش سوار کند...».[6]
***
اشعار اندوهبار حضرت زهرا(س) از فراق پدر، بسیار است، از جمله چنین میگفت:
ماذا عَلی مَنْ شَمَّ تُرْبَةَ اَحْمَدِ/ اَنْ لا یَشُمَّ مَدَی الزَّمانِ غَوالِیا
صُبَّت عَلَیَّ مَصائِبٌ لَوْ اَنَّها/ صُبَّتْ عَلَی الْاَیّامِ صِرْنَ لَیالِیاً:
«آن کسی که بوی خوش تربت (خاک قبر پیامبر) را میبوید، اگر زمانی طولانی، بوی خوش دیگر نبوید چه خواهد شد؟ (یعنی تا آخر عمر همین بوی خوش کافی است).
آن چنان باران غم و اندوه بر جانم ریخته که اگر به روزهای روشن میریخت، آن روزها مانند شب، تیره و تار میشدند».[7]
مُصْحف فاطمه(س)
امام صادق(ع) فرمود: حضرت زهرا(س) پس از رحلت رسول خدا(ص) بسیار اندوهگین بود، خداوند در آن ایّام که ۷۵ روز بود، جبرئیل را نزد او فرستاد، جبرئیل او را به طور نیکو تسلّی خاطر میداد، و سرگذشتهای پیامبر(ص) و مقامهای آن حضرت و حوادث آینده را برای فاطمه(س) بازگو میکرد...».[8]
در روایت دیگر آمده: امام صادق(ع) فرمود: خداوند بعد از رحلت پیامبر(ص)، فرشتهای را نزد فاطمه(س) فرستاد، تا او را دلداری دهد، فاطمه(س) ماجرای سخن گفتن فرشته با او را به حضرت علی(ع) گفت، علی(ع) فرمود: «وقتی که آمدن فرشته را احساس کردی، مرا خبر کن».
فاطمه(س) آمدن فرشته را به علی(ع) خبر داد، علی(ع) حاضر شد، فاطمه(س) آنچه از آن فرشته میشنید برای علی(ع) بیان میکرد، و علی(ع) آن را مینوشت، تا این که آن گفتار به صورت مجموعهای به نام «مُصْحَفْ» در آمد.
امام صادق(ع) پس از بیان این مطلب فرمود:
«اَما اِنَّهُ لَیْسَ فِیهِ شَیْیءٌ مِنَ الْحَلالِ وَ الْحَرامِ وَلکِنْ فِیهِ عِلْمُ ما یَکُونُ:
بدانید که در آن مصحف، چیزی از حلال و حرام نیست، بلکه در آن علم به حوادث آینده است»[9].
مطابق روایات، مصحف فاطمه(س) در نزد امامان(ع) بود تا این که هماکنون در نزد حضرت مهدی(عج) است، این کتاب یکی از منابع بزرگ علمی امامان(ع) بود، و گاهی از حوادث آینده خبر میدادند و میفرمودند: «در مصحف فاطمه(س) چنین آمده است».
کوتاه سخن آن که: نزول جبرئیل و فرشتهی الهی نزد فاطمه و نوشته شدن مُصْحف، بیانگر مقام بسیار با عظمت فاطمه(س) است، و حاکی از پیوند و رابطه مخصوص او با ملأ اَعْلی دارد.
تجدید داغ فراق با اذان بلال
پس از رحلت پیامبر(ص)، بلال حبشی به خاطر آن که حکومت وقت را تأیید نکند، اذان نمیگفت، یک روز حضرت زهرا(س) به یاد دوران پدر و صدای ملکوتی اذان بلال، در آن عصر افتاد، برای آن که عصر درخشان پدر را در خاطرش تجدید کند، فرمود: «بسیار مشتاقم صدای اذان مؤذّن پدرم را بشنوم».
این خبر به بلال رسید، تصمیم گرفت به خاطر اشتیاق حضرت زهرا(س) اذان بگوید.
وقتی که گفت:
«اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ»
فاطمه(س) به یاد پدر افتاد و عصر پدر را به یاد آورد، به قدری دگرگون شد که نتوانست گریه خود را نگه دارد.
وقتی که بلال به جملهی:
«اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»
رسید، فاطمه از شدّت اندوه عمیق آن چنان صیحه و فریاد کشید که از جانب صورت به زمین افتاد و غش کرد، مردم به بلال گفتند: «اذان را ادامه نده که فاطمه(س) از دنیا رفت» (آنها گمان کردند که فاطمه(س) جان داد).
بلال اذان را قطع کرد، طولی نکشید فاطمه(س) به هوش آمد، و از بلال خواست تا اذان را تمام کند، بلال عرض کرد: «من نگران آن هستم که به جان عزیز شما آسیب برسد، معذورم بدار».
حضرت زهرا(س) عذر او را پذیرفت و او را بخشید.[10]
گوشهای از مقام فاطمه(س) در قیامت
پیامبر(ص) فرمود: وقتی که قیامت برپا شود، منادی خدا از درون عرش صدا میزند: «ای اهل محشر، سرهای خود را پائین اندازید، و دیدگان خود را فرو خوابانید تا فاطمه(س) از روی پل صراط بگذرد».
فاطمه(س) با شکوه و جلال میآید در حالی که هفتاد هزار کنیز از حورالعین (بانوان بهشتی) او را همراهی میکنند.[11]
خودآزمایی
1- انواع روایات در مورد مدت حیات حضرت زهرا(س) بعد از رحلت پیامبر(ص) را بیان کنید.
2- علت گریه پیامبر(ص) در بستر رحلت چه بود؟
3- مُصْحف فاطمه(س)چیست؟ توضیح دهید.
پینوشتها
[1] بحار، ج ۴۳، ص ۲۰۰ و ۲۰۱.
[2] ریاحین الشّریعه، ج ۱، ص ۲۱.
[3] امالی شیخ مفید، ص ۲۵۹.
[4] حلیة الاولیاء، ج ۲، ص ۳۰.
[5] بحار، ج ۴۳، ص ۱۵۶.
[6] مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۳۶۲.
[7] بیتالاحزان، ص ۲۲۵.
[8] اصول کافی، ج ۱، ص ۴۵۸.
[9] اقتباس از اصول کافی، ج ۱، ص ۲۴۰.
[10] من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۴۰.
[11] کشف الغمّه، ج ۲، ص ۸۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت