حضرت زهرا(س) پس از رحلت پیامبر(ص)| ۲
شهادت جانسوز حضرت زهرا(س)
اعتراضات و دفاعهای حضرت زهرا(س) همچنان در هر فرصتی ادامه داشت، تا این که مسألهی بیعت گرفتن اجباری از امیر مؤمنان علی(ع) با ابوبکر پیش آمد، علی(ع) درِ خانه را به روی خود بسته بود، گروهی برای بردن آن حضرت به مسجد، به خاطر بیعت نمودن، به در خانهی حضرت علی(ع) آمدند، در بسته بود، کوبه در را زدند، حضرت زهرا(س) پشت در آمد، در را به روی آنها باز نکرد، و به آنها فرمود: «دست از ما بردارید، به ما ظلم نکنید...»
ولی در را سوزاندند در حالی که فاطمه(س) پشت در بود، در را فشار دادند و فاطمه(س) آن چنان بین فشار در و دیوار قرار گرفت که بچّهاش (که نام آن را محسن گذاشته بودند) سقط شد، صدای زهرا(س) بلند شد:
«یا اَبَتاهُ! یا رَسُولَاللهِ هکَذا یُفْعَلُ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ...:
ای بابا! ای رسول خدا بنگر که اینگونه به محبوب دل و دختر تو رفتار میشود...».[1]
از آن پس فاطمه(س) بستری شد و پس از چهل روز یا ۱۵ روز بستری شدن، در حالی که ۱۸ سال بیشتر نداشت در راه دفاع از حریم ولایت و رهبری حقّ، به شهادت رسید.[2]
گفتار حضرت زهرا(س) به بانوان عیادت کننده
در همان هنگام که حضرت زهرا(س) بستری بود، گروهی از بانوان مهاجر و انصار به عیادتش آمدند، حضرت زهرا(س) از فرصت استفاده کرد و به افشاگری پرداخت و مطالب را بیپرده برای آنها توضیح داد، در اینجا به فرازهایی از آن، توجه کنید:
آگاه باشید، روش مردان شما زیانی آشکار است، آنها از ابوالحسن علی(ع) روی گرداندند... سوگند به خدا اگر آنها زمام امّت را به دست علی(ع) میدادند، او هر کسی را که از راه راست کج میشد، به راه راست میآورد، و هر کسی را که از حجّت روی برمیتافت به سوی آن میکشانید... و انسانهای راستین و دروغین، پارسا و حریص، در پرتوی رهبری او از همدیگر جدا میشدند...
سوگند به خدا آنها (مردان شما) شاهپرهای نیرومند را رها کرده و به پرهای مرغان ناتوان چسبیدند، به ما ستم کردند.
«اَفَمَنْ یَهْدی الی الحقِّ اَحَقُّ اَن یُتَّبَعَ اَمَّنْ لا یَهِدِّی اِلاّ اَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ:
آیا کسی که هدایت به حقّ میکند، برای پیروی شایستهتر است، یا آن کسی که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند، چه میشود شما را؟ چگونه داوری میکنید؟!» (یونس – ۳۵)...
بانوان حاضر، پیام حضرت زهرا(س) را به مردان خود ابلاغ نمودند، جمعی از آنها نزد حضرت زهرا(س) آمده و به عذرخواهی پرداختند، از جمله گفتند: «اگر علی(ع) پیشدستی میکرد، ما او را رها نمیکردیم، ولی ابوبکر پیشدستی کرد و ما با او بیعت نمودیم» [کار از کار گذشته است].
حضرت زهرا(س) به آن عذرتراشان کودن فرمود: «از من دور شوید، دیگر با آن همه حجّت، عذری باقی نمانده است»[3].
ندای انقلابی فاطمه(س) در کنار مزار شهیدان
حضرت زهرا(س) بعد از رحلت پیامبر(ص)، مکرّر کنار قبر شهیدان اُحُد، از جمله کنار قبر سیّد شهیدان حضرت حمزه(ع) میآمد، در آنجا هم از فراق پیامبر(ص) میگریست و هم از ارواح پاک شهیدان، استمداد میکرد، روح شهادت طلب زهرا(س) چرا او را کنار قبر شهیدان میآورد؟، زیرا پیوند تنگاتنگی بین زهرا(س) و شهیدان بود، چرا که آرمان شهیدان، همان آرمان زهرا(س) بود که با ایثار و جانبازی، آن آرمان را دنبال کردند.
گریهی زهرا(س) تنها گریه عاطفی نبود، بلکه گریهی اعتراض و انقلابی بر ضدّ ستمپیشگان نیز بود.
محمودبن لُبَید میگوید: کنار مزار شهیدان اُحُد رفتم، دیدم حضرت زهرا(س) در کنار قبر حضرت حمزه(ع) گریه میکند، عرض کردم: «ای سرور زنان جهان! گریهات رگ قلبم را قطع کرد»، فرمود:
«سزاوار است که از فراق پدر بگریم، چقدر مشتاق دیدار پدر هستم!»
گفتم: میخواهم سؤالی که در سینهام در جولان است بپرسم»، فرمود: بپرس.
گفتم: آیا رسول خدا(ص) به امامت علی(ع) تصریح فرمود؟»
فرمود: شگفتا! آیا غدیرخُمّ را فراموش کردید؟!
گفتم: آن را میدانم، ولی آنچه را که پیامبر(ص) در این مورد به تو فرمود، میخواهم از تو بشنوم.
فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم فرمود: «علی(ع) بهترین جانشین بعد از من است که در میان شما میگذارم، او امام و خلیفه بعد از من است، و دو سبط من (حسن و حسین) و نُه نفر از فرزندان حسین(ع) امامان بعد از او هستند، اگر شما از آنها پیروی کنید، آنها را راهنمای راه یافته مییابید، و اگر با آنها مخالفت کنید، اختلاف شما تا قیامت ادامه مییابد».
گفتم: چرا علی(ع) در کنار نشسته؟ (و قیام نمیکند؟)
فرمود: مَثَل امام، مَثَل کعبه است، که باید به دور او بیابند، نه او به دور مردم بیاید [اگر یار و یاور داشته باشد قیام خواهد کرد] سپس فرمود:
«سوگند به خدا اگر حق را به صاحبش میدادند، و از عترت پیامبر(ص) پیروی مینمودند، حتّی بین دو نفر، اختلاف نمیشد، و امامان یکی بعد از دیگری میآمدند تا «قائم ما»(عج) که نهمین نفر از فرزندان حسین(ع) است ظهور و قیام میکرد، ولی آنان، آن را که خدا تأخیر انداخته، مقدّم داشتند و آن کس را که خدا مقدّم داشته، به آخر افکندند، وقتی که پیامبر رحلت کرد، به دنبال هوسهای نفسانی خود رفتند، آیا این آیه را نشنیده بودند که خداوند ( در آیه ۶۸ قصص) میفرماید:
«وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ:
پروردگار تو هرچه را بخواهد میآفریند و هرچه را بخواهد برمیگزیند، آنها اختیاری (در برابر او در انتخاب رهبر) ندارند».
آری شنیده بودند ولی [به فرموده خداوند در آیه ۴۶ سورهی حجّ]:
«فَاِنَّها لا تَعْمَی الْاَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ:
چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمیشود بلکه دلهایشان کور میگردد».
آه! آنها دنبال آرزوهای مادّی رفتند، و عاقبت و عواقب بعد از مرگشان را از یاد بردند، تیره بخت شدند و اعمالشان تباه شد.
«اَعُوذُ بِکَ یا رَبِّ مِنَ الْحَوْرِ بَعْدَ الْکَوْرِ:
پروردگارا! به تو پناه میبرم از گمراهی بعد از هدایت، و از تباهی بعد از اصلاح»[4].
این نیز فراز دیگری از ندای افشاگرانهی حضرت زهرا(س) در مورد مخالفان امیر مؤمنان علی(ع) است، که در کنار مزار شهیدان دلاور اسلام، به گوش جهانیان میرسد، که دنبال کوردلان هوسباز نروند، بلکه برگزیدگان خدا را رهبر خود سازند.
وصیّت انقلابی حضرت زهرا(س)
حضرت زهرا(س) در ساعات آخر عمر، به حضرت علی(ع) وصیّت کرد که مجموع آن در مواد پنجگانه زیر خلاصه میشود:
۱- ای پسر عمو میدانی که کمال صداقت را در زندگی با تو رعایت کردم، و هرگز با تو مخالفت ننمودم، حضرت علی(ع) او را تصدیق کرد.
۲- مردان نیاز به زن دارند، به تو وصیّت میکنم، بعد از من با دختر خواهرم «اَمامه» ازدواج کن، زیرا او نسبت به فرزندانم همانند من است.
۳- جنازهام را با تابوت (پوشاننده) حمل کن.
۴- به تو وصیت میکنم آنان که به من ظلم کردند و حقّ مرا پایمال نمودند، کنار جنازهام حاضر نشوند، مبادا آنها با یکی از پیروانشان بر جنازهام نماز بخوانند.
۵- مرا آخرهای شب که همه خوابند، به خاک بسپار
حضرت علی(ع) به همهی این وصیّتها عمل کرد، و قبر آن حضرت را مخفی نمود، و هفت صورت قبر درست کرد، تا قبر او شناخته نشود تا مبادا به او دست یابند.
تنها امام حسن، امام حسین(ع)، سلمان، ابوذر، عمّار، مقداد، زبیر، بُرَیده و چند نفر از بنیهاشم در تشییع و نماز و دفن حضور داشتند[5].
با توجّه به این وصیّت در مییابیم، که بخشی از وصیّت زهرا(س) جنبهی حقوقی داشت، آنجا که فرمود: «من با تو مخالفت نکردم و همواره به شرایط پیمان وفا نمودم»، و بخشی جنبهی فطری داشت، آنجا که فرمود: «مردان به زن نیاز دارند و تو بعد از من ازدواج کن»، و بخشی جنبهی عاطفی داشت، آنجا که فرمود: «با خواهرزادهام «امامه» که نسبت به فرزندانم مثل من (مهربان) است ازدواج کن»، و بخشی جنبهی اجتماعی و حفظ عفّت داشت، که زنان در هر حال خود را بپوشانند، و بخش عظیم آن جنبهی مبارزاتی و سیاسی داشت، که فرمود: «آنها که حقّم را ربودند و به من ستم کردند در نماز و تشییع و دفن من حاضر نگردند.
در اینجا سخن بسیار است، ولی نظر به اینکه بنای این کتاب بر اختصار است، این قسمت را با مناظرهی جالب زیر به پایان میبریم:
مناظرهی عجیب شیخ بهایی با عالم بزرگ شافعی
محمّدبن حسینبن عبدالصّمد معروف به «شیخ بهایی» از علمای معروف و از مفاخر جهان تشیّع در قرن دهم و یازدهم هجری است که به سال ۱۰۳۱ ﻫ . ق از دنیا رفت و قبرش در مشهد در جوار مرقد شریف حضرت رضا(ع) است.
او در یکی از سفرهای خود، با یکی از علمای اهل تسنّن ملاقات نمود، و خود را در مقابل او، در ظاهر شافعی وانمود کرد.
آن دانشمند اهل سنّت که از علمای شافعی بود، وقتی که دانست شیخ بهایی، شافعی است، و از مرکز تشیّع (ایران) آمده، به او گفت: «آیا شیعه برای اثبات مطلوب و ادّعای خود، شاهد و دلیل دارد؟».
شیخ بهایی: من گاهی در ایران با آنها روبرو شدهام میبینم آنها برای ادّعای خود شواهد محکمی دارند.
دانشمند شافعی: اگر ممکن است یکی از آنها را نقل کنید.
شیخ بهایی: مثلاً میگویند: در صحیح بخاری (که از کتب معتبر اهل سنّت است) آمده، پیامبر(ص) فرمود:
«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی مَنْ آذاها فَقَدْ آذانِی وَ مَنْ اَغْضَبَها فَقَدْ اَغْضَبَنِی:
فاطمه(س) پارهی تن من است، کسی که او را آزار دهد، مرا آزار داده، و کسی که او را خشمگین نماید مرا خشمگین نموده است»[6].
و در چهار ورق دیگر در همان کتاب است:
«وَ خَرَجَتْ فاطِمَةُ مِنَ الدُّنْیا وَ هِیَ غاضِبَةٌ عَلَیْهِما:
و فاطمه وفات کرد در حالی که نسبت به ابوبکر و عمر، خشمگین بود»[7].
جمع این دو روایت و پاسخ به این سؤال طبق مبنای اهل سنّت چگونه است؟
دانشمند شافعی در فکر فرو رفت (که با توجّه به این دو روایت، نتیجه این است که آن دو نفر، عادل نبودند پس لایق مقام رهبری نیستند) پس از ساعتی تأمّل گفت: گاهی شیعیان دروغ میگویند، ممکن است این هم از دروغهای آنها باشد، به من مهلت بده امشب به کتاب «صحیح بخاری» مراجعه کنم، و صدق و کذب دو روایت فوق را دریابم، و در صورت صدق، پاسخی برای سؤال فوق پیدا کنم.
شیخ بهایی میگوید: فردای آن روز، آن دانشمند شافعی را دیدم و گفتم: «مطالعه و بررسی تو به کجا رسید؟!».
او گفت: همانگونه که گفتم؛ شیعهها دروغ میگویند، زیرا من صحیح بخاری را دیدم هر دو روایت فوق در آن مذکور است، ولی بین نقل این دو روایت، بیش از پنج ورق فاصله است، در حالی که شیعه میگفت: چهار ورق فاصله است!![8].
براستی عجب پاسخی؟ و شگفت مغلطهای منظور وجود این دو روایت در آن کتاب است، خواه بین نقل آن دو روایت، پنج ورق فاصله باشد یا پنجاه ورق، چه فرقی میکند؟!
کرامتی از حضرت زهرا(س)
حسن و حسین(ع) دوران کودکی را میگذراندند، روزی در حالی که پیراهن کهنه در تن داشتند نزد مادر آمده و گفتند: ای مادر! فرا رسیدن روز عید نزدیک است، فلان دودمان برای فرزندان خود، پیراهنهای نو و فاخر فراهم کردهاند، آیا برای ما به مناسبت ایّام عید، پیراهن نو و شیوا نمیدوزی؟!».
حضرت زهرا(س) در پاسخ فرمود:
«یُخاطُ لَکُما اِنْ شاءَاللهِ:
به خواست خدا، پیراهن برای شما دوخته شود».
روز عید فرا رسید، جبرئیل دو پیراهن بهشتی را نزد رسول خدا(ص) آورد تا به حسن و حسین(ع) بدهد، و داستان گفتگوی حسن و حسین(ع) با مادرشان، و وعدهی مادر به آنها را برای پیامبر(ص) بازگو نمود، سپس گفت: «خداوند هنگامی که سخن حضرت زهرا(س) را شنید که به فرزندانش فرمود: «به خواست خدا برای شما پیراهن دوخته شود»، روا ندانست که سخن و وعدهی فاطمه(س) به فرزندانش، تا روز عید، به انجام نرسد و خلاف درآید».[9]
خودآزمایی
1- حضرت زهرا(س) در مورد عدم قیام حضرت علی(ع) برای حکومت، چه تمثیل و دلیلی آوردند؟
2- مواد پنجگانه وصیّت حضرت زهرا(س) در ساعات آخر عمر، به حضرت علی(ع) را بیان کنید.
3- چه افرادی در تشییع و نماز و دفن حضرت زهرا(س) حضور داشتند؟
پینوشتها
[1] دلائل الامامه طبری، بحار، ط قدیم، ج ۸، ص ۲۲۲ – بیتالاحزان، ص ۱۴۴.
[2] اعیانالشّیعه، ج ۱، ص ۳۱۹.
[3] بحار، ج ۴۳، ص ۱۹۲ و ۱۹۳.
[4] بحار، ج ۳۶، ص ۳۵۳ و ۳۵۴.
[5] اقتباس از احتجاج طبرسی، ج ۱، ص ۱۴۷ تا ۱۴۹.
[6] صحیح بخاری، ط دارالجیل بیروت، ج ۷، ص ۴۷.
[7] همان مدرک، ج ۹، ص ۱۸۵ – و مدارک دیگر در کتاب «فضائل الخمسه منالصحّاح الستّه»، ج ۳، ص ۱۹۰.
[8] روضات الجنّات (شرح حال شیخ بهاءالدین عاملی)
[9] بحار، ج ۴۳، ص ۷۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت