چرا خمس فقط برای سادات؟
گاهی گفته میشود چرا سادات امتیاز دارند و میتوانند از خمس بهره ببرند و دیگران نمیتوانند؟ آیا دین مقدّس خواسته برای سادات امتیاز مالی بیشتری قائل شود؟
در پاسخ باید گفت، سادات از نظر مالی هیچ امتیازی بر دیگران ندارند. مثلاً، فرض کنید دو نفر نیازمندند؛ یکی نیازمند غیر سیّد و دیگری نیازمند سیّد است و مخارج سال هر دو آنها نیز یک میلیون تومان میشود. به هر دو آنها به طور مساوی سهم میرسد؛ به آن سیّد یک میلیون تومان میدهیم و به غیر سیّد هم یک میلیون میدهیم. هیچ فرقی با هم ندارند. تنها فرقشان این است که غیر سیّد باید از صندوق زکات ببرد و سیّد از صندوق خمس ببرد. بنابراین، نه تنها هیچ امتیازی در بین نیست بلکه اگر تحقیق کنیم میبینیم سیّد محرومتر هم هست و کمتر از غیر سیّد میبرد، چون در مورد سیّد سه شرط باید در نظر گرفته شود:
١- نیازمند باشد. اگر نیازمند نباشد به او خمس نمیرسد. برخی از مردم میگویند اگر ناودان خانهی سیّد از طلا هم باشد، باز خمس به او میرسد. این حرف نادرستی است. به قول یک نفر، اگر خانهاش ناودان هم نداشته باشد خمس نمیبرد، در صورتی که بالفعل یا بالقوّه مخارج سالش را داشته باشد.
۲- زکات بر او ممنوع است و حقّ ندارد مخارجش را از صندوق زکات تأمین کند.
٣- فقط به قدر مخارج یک سال میتوان به او خمس داد. ما به نیازمند غیر سیّد میتوانیم آن قدر بدهیم که غنی شود. مثلاً، نیازمندی که سیّد نیست مخارج سالش را که یک میلیون میشود ندارد. ما یک میلیون از صندوق زکات برای مخارج سالش به او میدهیم. بعد هم میتوانیم مثلاً پانصد هزار تومان دیگر بدهیم که سرمایهی کسبش قرار دهد و غنی شود، اما به سیّدی که نیازمند است فقط به قدر مخارج سالش میتوان خمس داد. مثلاً اگر یک میلیون تومان مخارج سال اوست، همین مقدار را به او میتوان داد. حال، به صورت تدریجی باشد یا یک باره فرقی نمیکند، امّا بیش از این جایز نیست. مسکن یا خوراک و پوشاک میخواهد، مرکب میخواهد و... همه را میتوان از خمس به او داد، اما بیش از آن نمیتوان داد. ولی به نیازمند غیر سیّد بیشتر میتوان داد. این خود محرومیّتی برای سیّد است. پس او زیادتر از دیگران نمیبرد، بلکه کمتر هم میبرد. حالا ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا باید سیّد حتماً از صندوق خمس ببرد و غیر سیّد از صندوق زکات؟
در جواب عرض میشود: ما همهی اسرار را نمیفهمیم ولی میتوان گفت، شاید پیغمبر اکرم(ص) خواسته است سادات یک گروه مشّخص در میان مردم باشند به طوری که شناخته شوند و نَسَب پیغمبر(ص) از بین نرود. خواستهاند نسب محفوظ بماند. اگر چه هیچ امتیازی از نظر مالی ندارند، ولی خود این مشخص بودن سلسلهی سادات کثرت نسل پیغمبر(ص) را نشان میدهد و خود این کثرت نسل از معجزات پیغمبر اکرم(ص) است. سورهی مبارکهی کوثر وقتی نازل شد که پیغمبر اکرم(ص) هیچ چیز نداشت. نه ثروتی نه قدرتی و نه اولادی. آن روز خدا به او فرمود: من به تو کوثر دادهام. نسل تو کثیر خواهد شد و دشمنانت ابتر و مقطوع النّسل خواهند شد. و حالا در دنیا این پیشگویی اعجاز آمیز تحقّق پیدا کرده؛ سادات و ذراری پیغمبر اکرم(ص) که روی زمین راه میروند، وجودشان معجزهی پیغمبر اکرم(ص) و نشانهی صدق گفتار جدّشان است. عجیب است شما اکنون به هر مجلس بروید، اگر سادات در آن مجلس بیشتر نباشند، کمتر نیستند و حال آن که اجداد دیگران از تیرههای مختلفاند و همه از یک تیره نیستند؛ اما نسب سادات فقط به حضرت فاطمه(س) میرسد. از یک دختر این همه نسل کثیر! این خودش معجزهی پیغمبر اکرم(ص) است.
آری، پیغمبر(ص) خواسته که سادات در دنیا یک گروه مشخّص باشند تا مردم بفهمند که آن حضرت چهارده قرن قبل پیشگویی کرده و گفته نسل من در دنیا زیاد خواهد شد و نسل بدخواهان من از بین خواهد رفت (که رفته است). ابوسفیان نسلش کجاست؟ عمروعاص کجاست؟ مغيرة بن شعبه کجاست؟ هیچ نسل مشخّصی ندارند. نوشتهاند در زمان سلطان عبدالحمید اوّل عثمانی (که حدوداً ۲۰۰ سال پیش بوده) خواستند آماری از سادات آن روز به دست بیاورند. آمار آن وقت هم مثل حالا دقیق نبوده. طبق آماری که به دست آوردند و ناقص هم بود، در آن زمان ۱۹ میلیون نفر فقط سادات حسنی و حسینی بودهاند. تا به حال که الی ماشاءالله شده است. خود این مشخّص بودن سادات در میان مردم معجزهی پیغمبر اکرم(ص) است؛ یعنی هر سیّدی که روی زمین راه میرود بیان میکند که جدّ من راست گفته که «اِنّا اَعطیناک الکَوثَر»؛ مادر من كوثر بوده و این نشان کوثر بودن مادر ما، زهرای اطهر(س)، و نشان حقّانیّت جدّ ما، رسول الله اعظم است. این یک فایده است و فایدهی دیگر این که مردم از طریق سادات به فیضهای معنوی بسیار میرسند و درجات عالی اُخروی به دست میآورند. چون اظهار محبّت به آنها نشانهی محبت به پیغمبر اکرم(ص) است، یعنی مردم سادات را که میبینند به یاد پیغمبر اکرم(ص) میافتند. به یاد فاطمهی زهرا(س) میافتند. قهراً با اظهار محبّت به آنها به فیضها و برکات معنوی نائل میشوند و خود این مطلب شایان توجه است. حال، روایتی را در این باره عرض میکنیم. رسول خدا(ص) فرمود:
«اَربَعَةٌ اَنَا لَهُم شَفیعٌ يَومَ القِيامَةِ؛
چهار گروهاند که من روز قیامت به گونهی خاصّی شفاعتشان میکنم.»
البتّه، شفاعت پیغمبر اکرم(ص) شامل حال همه خواهد بود. انبیا(ع) به شفاعت او محتاجاند. ولی در عین حال چهار گروهاند که میفرماید من آنها را به طور مخصوص شفاعت میکنم:
1- «اَلمُكرِمُ لِذُرِّیَّتِی مِن بَعدِی؛
کسی که بعد از من فرزندانم را گرامی بدارد.»
آن کسی که پس از من فرزندان و ذرّیّهی مرا اکرام و احترام کند. مسئلهی احترام، تجلیل و اظهار ادب در مقابل آنهاست.
۲- «وَ القاضي لَهُم حَوائِجَهُم؛
و کسی که نیازهای آنان را تأمین کند.»
و آن کسی که مشکلات مالی آنها را رفع کند.
٣- «وَ السّاعي لَهُم فِي اُمُورِهِم عِندَ مَا اضطُرُّوا اِلَيه؛
و کسی که در هنگام اضطرار و گرفتاریهای آنان یاورشان باشد. »
موقعی که مشکلات غیرمالی و گرفتاریهایی دارند، بکوشد تا مشکل آنها را حل کند و از آن گرفتاری و مضیقه نجاتشان دهد.
4- «وَ المُحِبُّ لَهُم بِقَلبِهِ وَ لِسانِهِ؛[1]
و کسی که به قلب و زبان خود دوستدار آنان باشد.»
و دیگر کسی که توانایی ندارد کمکی کند امّا در قلبش سادات را دوست میدارد و به زبان هم اظهار محبّت میکند.
همچنین، در کتاب وسائل الشّيعه از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:
«اِذا كانَ يَومَ القِيمَةِ نادَى مُنادٍ اَیُّهَا الخَلائِقُ اَنصِتُوا فَاِنَّ مُحَمَّداً يُكَلِّمُكُم؛
روز قیامت که برپا شود، خطاب میشود: ای اهل محشر، همه سکوت کنید، پیغمبر اکرم(ص) میخواهد با شما صحبت کند.»
رسول اکرم(ص) در جایگاه مخصوص میایستد:
«وَ يَقُولُ يا مَعشَرَ الخَلائِقِ مَن كانَت لَهُ عِندی یَدٌ اَو مِنَّةً فَليَقُم حَتّى اُكافِيَهُ؛
ای گروه خلایق، هر کدام منّتی بر من دارید یا طلبی از من دارید برخیزید تا من حقّتان را ادا کنم.»
همه میگویند: یا رسول الله، شما بر همهی ما منّت دارید. شما بر ما احسان کردهاید. ما چه منّتی بر شما خواهیم داشت؟ سپس پیامبر(ص) میفرماید:
«بَلی مَن آوَى اَحَداً مِن اَهلِ بَيتِی اَو بَرَّهُم اَو کَساهُم فَليَقُم حَتّى اُكافِيَهُ؛
هر کدام از شما به یکی از فرزندان من مكان داده، مسکنی داده که نداشته یا لباسی به او پوشانده که نداشته یا احسان و خدمتی به او کرده، برخیزد تا من حقّش را ادا کنم.»
جمعّیتی که در دنیا موفّق به این کار بودهاند برمیخیزند. سپس از جانب خدا به رسول اکرم(ص) ندا میرسد که:
«یا حَبیبی یا مُحَمَّدُ قَد جَعَلتُ مُكافاتَهُم اِلَيكَ؛
حبیب من، ای محمّد، من پاداش آنان را به تو واگذار کردم.»
هرگونه که میخواهی به آنها پاداش بده و در هر جای بهشت که میخواهی آنها را مسکن بده. بعد رسول اکرم(ص) آنها را حرکت میدهد و در وسیله که یکی از مقامات بهشتی است مسکنشان میدهد؛ به طوری که میان آنها و خاندان عصمت(ص) حاجب و حایلی نمیماند.[2]
این روایت نشان میدهد که مردم از وجود سادات بهره میبرند. این را هم باید بدانیم که برای خود سیّد از این جهت فضیلتی نیست، نه این که او به خودش ببالد که من سیّدم؛ پس مرغ بهشتم، خیر. زیرا ملاک فضیلت در نزد خدا تقوا است و بس.
«... إنَّ أكرَمَكُم عِندَ اللهِ أتقاكُم..؟ [3]
گرامیترین شما نزد خدا، باتقواترین شماست.»
این فضیلت متعلّق به پیغمبر اکرم(ص) است، نه سادات. وجود سادات نشانهی معجزهی پیغمبر اکرم(ص) و کوثر بودن مادر آنهاست و دیگر این که برای مردم فضیلت است و مردم با اظهار محبّت به آنها به درجات عالی میرسند. امّا خود سادات چه وضعی دارند؟ خود سیّد اگر تقوا دارد نزد خدا فضیلت دارد و اگر تقوا ندارد فضیلت که ندارد هیچ، مستحقّ عذاب هم هست؛ و لذا «زیدالنّار» مورد توبیخ امام رضا(ع) قرار گرفت.
میدانیم که زید از برادران امام رضا(ع) است. زید بن موسی که سری پرشور داشت در مدینه خروج کرد و جمعی را دور خودش جمع کرد و بر حکومت وقت شورید. در صورتی که قیام او به صلاح نبود، از این رو امام رضا(ع) او را تأیید نکردند. او جمعی را کشت و خانههای بنی عبّاس را آتش زد. معروف به زیدالنّار شد. یعنی زید آتشین. مأمون لشکر فرستاد و او را سرکوب و دستگیر کرد. او را نزد مأمون آوردند و مأمون هم به احترام امام رضا(ع) گفت: او را نزد برادرش ببرید، کیفر او با خود ایشان است. زید را نزد امام رضا(ع) آوردند. امام به او تندی کرد و فرمود: زید، این نادانهای کوفه تو را مغرور کردهاند، گفتهاند آتش جهنم بر فرزندان فاطمه(س) حرام است. این را شنیدی و خیال کردی که تو از آنها هستی و چون از فرزندان زهرا(س) هستی پس هر کاری کنی جهنّمی نخواهی شد. تو اشتباه کردهای! این شرف و امتیاز مال فرزندان بلاواسطهی حضرت زهرا(س) است. مربوط به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) است. اگر بنا بشود هر چه دلت خواست در دنیا گناه کنی، با این حال، چون فرزند زهرا(س) هستی به بهشت بروی و از آن طرف، پدر تو هم که این همه در دنیا زجر کشیده و زندانها دیده و بندگی خدا کرده بهشتی بشود، پس چه فرقی بین تو و او خواهد بود؟ بلکه در این صورت تو از او بالاتر خواهی بود. برای این که تو در دنیا لذّت بردهای و سرانجام هم به بهشت رسیدهای. پدرت این همه زجر کشیده، او هم به بهشت رسیده. در این صورت تو افضل از او خواهی بود! بدان که ما فرزندان پیغمبر اگر خوب باشیم دو پاداش به ما میدهند و اگر بد باشیم دو کیفر به ما میدهند. سیّد گنهکار دو کیفر دارد. برای این که اوّلاً خودش گناه کرده و ثانیاً برای دیگران الگو شده. میگویند این که سیّد است و به پیغمبر نزدیک است و این قدر بیپرواست، معلوم میشود که خبری نیست. این سیّد هم خودش بدکار بوده هم برای بدکاران الگو شده، پس دو کیفر میبیند. ولی اگر خوب بود دو پاداش میبیند؛ یکی برای این که آدم خوبی بوده، دوّم برای این که برای خوبها الگو شده و دیگران را هم تشویق به خوبی کرده است. تو خیال کردی چون فرزند زهرا(س) هستی، دیگر هیچ اشکالی برتو وارد نیست؟ زید گفت: آقا، مگر من برادر شما نیستم؟ مگر من پسر پدر شما نیستم؟ فرمود: چرا هستی، امّا مادامی که خوب باشی با ما اهلیّت داری. باید بندهی مطیع خدا باشی. مگر در قرآن نخواندهای که پسر نوح پیغمبر زاده بود؟ خود نوح گفت: خدایا، این پسر من است.
«...رَبِّ إنَّ ابنِی مِن أهلِى...؛ [4]
پروردگارا، این پسر من و از خانوادهی من است.»
از طوفان نجاتش بده. خطاب رسید:
«... إنَّهُ لَيسَ مِن أهلِكَ إنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صالِحٍ ....؛ [5]
او از خانوادهی تو نیست؛ او فردی ناصالح است.»
او با تو ارتباطی ندارد. با این که پسر توست، اهل تو نیست. چون با تو سنخیّت ندارد و صالح نیست. پیغمبرزاده است ولی قرآن او را نفی کرده است.
پســر نوح با بدان بنــشسـت/ خانـــدان نبــوّتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند/ پی نیکان گرفت و مردم شد
امام رضا(ع) هم به برادرش فرمود: تو به اشتباه خیال کردی چون پسر پیغمبر و حضرت زهرا(س) هستی، پس اهل بهشتی ! نه، چنین نیست.[6]
خودآزمایی
1- چرا سادات میتوانند از خمس بهره ببرند و دیگران نمیتوانند؟
2- چهار گروهی که رسول خدا(ص) در روز قیامت به گونهی خاصّی شفاعتشان میکند را نام ببرید.
3- مطابق با سخن امام رضا(ع)، چرا به فرزندان پیغمبر اگر خوب باشند دو پاداش و اگر بد باشند دو کیفر میدهند؟
پینوشتها
[1]- وسائل الشیعه، جلد ۶، صفحهی ۵۵۸، حدیث ۶.
[2] - وسائل الشیعه، جلد ۶، صفحهی ۵۵۶ ، حدیث ۳.
[3] - سوره حجرات، آیهی ۱۳.
[4] - سورهی هود، آیهی ۴۵.
[5] - همان، آیهی ۴۶.
[6] - بحارالانوار، جلد ۴۹، صفحهی ۲۱۷، حدیث ۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی