کد مطلب: ۳۲۸۳
تعداد بازدید: ۱۱۱۴
تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱۳۹۸ - ۲۰:۲۵
نگاهی بر زندگی امام رضا(ع)| ۶
آن حضرت برای رفع مشکلات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مردم، در همه‌ی امور دخالت می‌کرد، و در متن جامعه قرار داشت، و در امور و مسائل مختلف اجتماعی هرگز لحظه‌ای بی‌تفاوت نزیست، به ویژه در دو بُعد فرهنگی و سیاسی، تلاش فراوان داشت...

امام رضا(ع) در مدینه، پس از امامت| ۱


مدت امامت حضرت رضا(ع) حدود 20 سال طول کشید، که 17 سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت.
امام رضا(ع) در مدینه، پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگی امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد، و به تدریس و تکمیل حوزه‌ی علمیه جدّش امام صادق(ع) پرداخت و در این راستا گام‌های بزرگ و استواری برداشت.
موقعیت امام رضا(ع) در مدینه، همه‌ی علما و شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی حجاز را تحت‌الشعاع خود ساخت، مردم آن بزرگوار را در همه‌ی شؤون مادّی و معنوی، مرجع و پناه خود می‌دانستند، و نور وجود او چون خورشیدی بر قلب‌ها می‌تابید، و تاریکی‌ها را از نظرات گوناگون روشن می‌ساخت.
آن حضرت برای رفع مشکلات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مردم، در همه‌ی امور دخالت می‌کرد، و در متن جامعه قرار داشت، و در امور و مسائل مختلف اجتماعی هرگز لحظه‌ای بی‌تفاوت نزیست، به ویژه در دو بُعد فرهنگی و سیاسی، تلاش فراوان داشت، آن بزرگوار در گفتگویی با مأمون در خراسان، فرمود:
وَ مَا زَادنِی هَذا الاَمر الَّذی دَخَلتُ فِیه، فِی النِّعمة عِندِی شَیئاً وَ لَقَد کنتُ بِالمَدینة وَ کِتابِی یَنفذ فِی المَشرِقِ وَ المَغربِ، وَ لَقَد کنتُ ارکَب حِمارِی، وَ اَمُرّ فِی سکک المَدِینَة، وَ مَا بِها اَعزّ مِنِّی، وَ مَا کَان بِها اَحَدٌ یَسألنی حَاجَة یُمکِننِی قَضَاؤهَا لَهُ الَّا قَضَیتُهَا لَهُ:
«اینکه من در اینجا (خراسان) به عنوان ولیعهد، شده‌ام از نظر من هیچ‌گونه بر موقعیت من افزوده نشده است، من در مدینه در موقعیتی بودم که نامه‌ام به مشرق و مغرب می‌رفت (دست خطّم را در همه جا می‌خواندند) بر مرکب خود سوار می‌شدم، و در راه‌های مدینه عبور می‌کردم، هیچ‌کس در آنجا عزیزتر از من نبود، و هرکسی حاجتی داشت و آن را از من می‌طلبید، تا حدّ توان نیازهای نیازمندان را تأمین می‌کردم.»[1]
 

موضع‌گیری امام رضا(ع) در برابر هارون


پس از شهادت امام کاظم(ع) که در سال 183 هـ.ق رخ داد، آغاز امامت حضرت رضا(ع) شروع شد، و با توجه به اینکه هارون (پنجمین خلیفه عباسی) در سال 193 از دنیا رفت، ده سال از امامت حضرت رضا(ع) معاصر این زمان بود.
موضع‌گیری امام رضا(ع) در برابر هارون، مانند موضع‌گیری پدر بزرگوارش امام کاظم(ع) بود، و از این موضع، کوچک‌ترین عقب‌نشینی نکرد، در همین عصر، امامت خود را آشکار نمود، و این خود اعلان آشکار بر ضدّ حکومت هارون بود، امام رضا(ع) هرگز حکومت هارون را تأیید نکرد، و چنانکه قبلاً ذکر شد، هرگونه کمک به دولت عباسیان را، تحریم نمود و صریحاً فرمود: «کمک به آنها و کارمند شدن در ادارات آنها، و کوشش برای تأمین نیازهای آنها معادل کفر است، و توجه عمدی به آنها از گناهان کبیره‌ای است که نتیجه‌اش عذاب آتش دوزخ است.»[2] برای اینکه موضع‌گیری حضرت رضا(ع) را در برابر هارون به روشنی دریابیم، نظر شما را به روایات زیر جلب می‌کنم:
1. صفوان‌بن یحیی می‌گوید: پس از شهادت امام کاظم(ع)، حضرت رضا(ع) درباره‌ی امامت خود صریحاً سخن گفت، ما از آشکار شدن این امر، بر جان حضرت ترسیدیم (که مبادا هارون به او آسیب برساند) شخصی به امام رضا(ع) عرض کرد: «شما امر بسیار مهمی را آشکار نمودید، و ما ترس آن داریم که از ناحیه‌ی این طاغوت (هارون) به شما گزندی برسد.»
امام رضا(ع) فرمود: «او (هارون) هر چه می‌خواهد تلاش کند ولی بر من راهی ندارد.»[3]
2. محمد بن سنان یکی از دوستان حضرت رضا(ع) می‌گوید: «به آن حضرت عرض کردم؛ شما بعد از پدرتان، امامت خود را آشکار ساختید، با اینکه از شمشیر هارون، خون می‌چکد؟!»
آن حضرت در پاسخ فرمود: سخنی از رسول خدا(ص) مرا بر این کار جرأت داد، آنجا که فرمود: «اگر ابوجهل از سر من یک لاخه مو بگیرد، گواهی دهید که من پیامبر(ص) نیستم.»
«وَ اَنَا اَقُولُ لَکُم اِن اَخَذَ هارُونُ مِن رَأسِی شَعرَةً فَاشهَدوُا اَنِّی لَستُ بِاِمامٍ:
«اگر هارون از سر من یک لاخه‌ی مو بگیرد، گواهی دهید که من امام نیستم.»[4]
3. در مورد دیگر آمده: علی بن ابی حمزه به امام رضا(ع) عرض کرد: «از این که امامت خود را آشکار نموده‌ای از دستگاه هارون نمی‌ترسی؟»
آن حضرت در پاسخ فرمود: «اگر بترسم، آنها را یاری کرده‌ام.» ابولهب رسول خدا(ص) را تهدید کرد، رسول خدا(ص) به او فرمود: «اگر از ناحیه‌ی تو خراشی به من برسد، من دروغگو هستم.» ... من نیز به شما می‌گویم: «اگر از ناحیه‌ی هارون خراشی به من برسد من دروغگو هستم.»[5]
به این ترتیب حضرت رضا(ع) با کنایه‌ای رساتر از تصریح، هارون را ابوجهل و ابولهب عصر خود خواند، و این مطلب را آشکار ساخت که ماجرای من و هارون مثل ماجرای رسول خدا(ص) و ابوجهل و ابولهب است، ماجرای حق و باطل است که در هر عصری به شکلی آشکار می‌گردد.
4. اباصلت هروی می‌گوید: روزی حضرت رضا(ع) (در مدینه) در خانه‌اش بود، فرستاده‌ی هارون نزد آن حضرت آمد و گفت: «امیرمؤمنان هارون شما را می‌خواهد، هم اکنون دعوت او را اجابت کن.»
حضرت رضا(ع) برخاست و به من فرمود: «هارون در چنین وقتی مرا نطلبیده مگر این که آسیبی به من برساند، ولی سوگند به خدا او نمی‌تواند به من آسیبی برساند، به خاطر کلماتی (دعاهایی) که جدّم رسول خدا(ص)، به من تعلیم نموده.» (که به وسیله‌ی آن خودم را از گزند او حفظ می‌کنم).
اباصلت می‌گوید: همراه حضرت رضا(ع) نزد هارون رفتیم، ولی هنگامی که در روبروی هارون قرار گرفتیم، هارون گفت: «ای ابوالحسن، دستور داده‌ایم صد هزار درهم در اختیارت بگذارند، مبلغ نیازهای اهل خانه و بستگانت را برای ما بنویس، اکنون اگر می‌خواهی به سوی بستگانت بازگرد.»
هنگامی ‌که امام رضا(ع) از نزد هارون به سوی خانه‌اش بازگشت، هارون به پشت سر امام رضا(ع) نگاه می‌کرد و گفت: «من تصمیمی داشتم ولی خداوند اراده‌ی دیگری داشت، و اراده‌ی خدا بهتر است.»[6]
5. هنگامی که هارون از رقّه عازم مکّه شد، یکی از همراهانش عیسی‌بن جعفر به او گفت: «به یاد بیاور که سوگند یاد نموده‌ای اگر کسی بعد از موسی بن جعفر(ع) ادعای امامت کند، گردنش را بزنی، اینک این علی (حضرت رضا) پسر موسی بن جعفر است که ادعای امامت می‌کند، و شیعیانش همان اعتقاد را که در مورد موسی بن جعفر(ع) درباره‌ی او دارند؟!»
هارون در حالی‌که خشمگین بود به او گفت: «این چه سخنی است که می‌گویی آیا می‌خواهی همه‌ی آنها را بکشم؟»[7]

 
پاسخ به یک سؤال


در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که چرا هارون نسبت به امام کاظم(ع) آن‌گونه برخورد خشن داشت، ولی نسبت به امام رضا(ع) چنان برخوردی نداشت.
پاسخ این که: شهادت امام کاظم(ع) در زندان هارون، برای هارون بسیار گران تمام شد، گرچه هارون در مورد کتمان شهادت امام کاظم(ع) بسیار کوشید، و حتی در پیامی به سلیمان بن ابی جعفر گفت: «خداوند سندی بن شاهک را لعنت کند او این کار را کرد.»[8] ولی حقیقت موضوع برای بسیاری کشف شد، از این رو هارون از پشت کردن مردم به او، نگران بود و نمی‌خواست دستش را به خون پاک حضرت رضا(ع) بیالاید.
بر همین اساس، وقتی که یحیی بن خالد برمکی برای تحریک هارون بر ضد حضرت رضا(ع)، به هارون گفت: «این علی (حضرت رضا) پسر او (امام کاظم) است که بر مسند نشسته، و ادعای امامت برای خود می‌کند.» هارون در پاسخ گفت:
«ما یَکفِینا ما صَنَعنا بِاَبِیهِ؟ تُرِیدُ اَن نَقتُلَهُم جَمِیعاً:
آیا آنچه با پدرش کردیم کافی نیست؟ می‌خواهی همه‌ی علویان را بکشیم؟»[9] 
 

خودآزمایی
 

1- موضع‌گیری امام رضا(ع) در برابر هارون چگونه بود؟
2- امام رضا(ع) در پاسخ افرادی که می‌گفتند «از آشکار شدن امامت شما می‌ترسیم» چه پاسخی دادند؟
3- چرا هارون نسبت به امام کاظم(ع) آن‌گونه برخورد خشن داشت، ولی نسبت به امام رضا(ع) چنان برخوردی نداشت؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1] عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 155.
[2] وسائل الشیعه، ج 12، ص 138.
[3] اصول کافی، ج 1، ص 487.
[4] روضة الکافی، ص 257ـ بحار، ج49، ص 115.
[5] مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 340 ـ بحار، ج 49، ص 115.
[6] بحار، ج 49، ص 116.
[7] عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 226.
[8] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 100.
[9] عیون اخبار الرضا، ج2، ص 226.
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: