موضعگیریهای امام کاظم(ع) در برابر طاغوتها| ۳
یادی از بهلول، یکی از شاگردان امام کاظم(ع)
یکی از شاگردان امام كاظم(ع)، عالم و عارف كامل، «بهلول بن عمرو» بود، او برای حفظ جان خود از خطر گزند هارونالرّشید، با اشاره امام كاظم(ع) خود را به دیوانگی زد و از آن پس به «بهلول مجنون» معروف گردید.
روایت شده: هارون (پنجمین خلیفه عبّاسی) میخواست برای بغداد «قاضی القضاة» تعیین كند، در این باره با اصحاب و علما مشورت كرد، همه آنها بهلول را برای این كار شایسته دانستند.
هارون، بهلول را احضار كرد و به او گفت: «ای فقیه هوشمند! ما را در مورد قضاوت، یاری كن.»
بهلول: من برای این کار صلاحیّت ندارم.
هارون: همه اطرافیان و مردم بغداد، تو را برای این كار شایسته میدانند.
بهلول: عجبا! من خودم به خودم آگاهتر از دیگران هستم، وانگهی این كه میگویم: صلاحیّت ندارم، یا راست میگویم كه صلاحیّت ندارم، یا دروغ میگویم، در این صورت آدم دروغگو، شایسته مقام قضاوت نیست.
هارون: تو را آزاد نمیکنم تا این مقام را بپذیری.
بهلول: «اکنون كه چنین است، یك شب به من مهلت دهید، تا در این مورد بیندیشم.» به او مهلت دادند، به خانهاش رفت، فردای آن روز، صبح زود با چوبی بلند كه در دست داشت از خانه بیرون آمد و خود را به دیوانگی زد و وارد بازار گردید، مردم دیدند آیتالله بهلول، لباس و عبا و عمامهاش، كج و معوج شده و چوبی به دست گرفته و بر آن سوار شده و فریاد میزند، از پیش رویم كنار روید تا اسبم به شما لگد نزند، مردم گفتند: حضرت بهلول، دیوانه شده است. این خبر به هارون رسید، هارون گفت:
«ما جَنَّ وَ لكِنْ فَرَّ بِدِینِهِ مِنَّا:
او دیوانه نشده، بلكه به این وسیله به خاطر حفظ دینش از ما فرار كرد.»[1]
بهلول تا آخر عمر به همین وضع به سر برد، تا مبادا طاغوتهای عبّاسی از وجود او سوء استفاده كنند، و او از همین وضع ساختگی خود، بر ضدّ طاغوتها استفاده بسیار كرد، و با طنز و مزاح و تاكتیکهای گوناگون به افشاگری پرداخت، در اینجا در میان دهها طنز و مناظره او، نظر شما را به دو واقعه جلب میکنم:
1- انتقاد شدید بهلول به هارون
روزی بهلول به کاخ هارونالرّشید وارد گردید، دید او به تعمیر و زیباسازی کاخ دستور داده است و ساختمانهای تازهای به آن افزوده است، هارون از بهلول تقاضا کرد تا جملهای در دیوار کاخ بنویسد، بهلول ذغالی به دست گرفت در یکی از آن دیوارها چنین نوشت:
«رَفَعْتَ الطِّینَ، وَوَضَعْتَ الدِّیْنَ، رَفَعْتَ الْجِصَّ، وَ وَضَعْتَ النَّصَ، اِنْ كَانَ مِنْ مَالِكَ فَقَدْ اَسْرَفْتَ، اِنَّ اللهَ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ، وَ اِنْ كَانَ مِنْ مَالِ غَیْرِكَ فَقَدْ ظَلَمْتَ وَ اللهَ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ:
گِل را بالا بردی، دین را پایین آوردی، گچ را بالا بردی، نصّ و دستور صریح پیامبر(ص) را پایین آوردی، این کاخها را که ساختهای اگر از مال شخصی خود ساختهای، اسراف نمودهای و خداوند اسرافگران را دوست ندارد، و اگر از مال دیگران ساختهای، به آنها ظلم کردهای و خدا ظالمان را دوست ندارد.»[2]
2- گفتار غرورشکن بهلول به هارون
هارون الرّشید با اسکورت و جاه و جلال در محلّی عبور میکرد، بُهلول در آنجا او را دید، صدا زد: «آهای هارون! آهای هارون!»
هارون: کیست که مرا میطلبد؟
حاضران: بهلول است.
هارون، بهلول را طلبید و گفت: آیا مرا میشناسی؟
بهلول: آری.
هارون: من کیستم؟
بهلول: تو کسی هستی که اگر در مشرق به کسی ظلم شود و تو در مغرب باشی، خداوند در روز قیامت، در این مورد از تو بازخواست میکند.
هارون گریست و گفت: «حالم را چگونه میبینی؟»
بهلول: وضع خود را بر قرآن، عرضه و مقایسه کن، قرآن میفرماید:
«إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ:
همانا نیکان در نعمتند و بدان در دوزخ میباشند.» (انفطار/13)
هارون: پس آن همه اعمال نیک ما چه میشود؟
بهلول: قرآن میگوید:
«إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ:
«همانا خداوند از پرهیزکاران میپذیرد.» (مائده/27)
هارون: پس رحمت خدا به کجا میرود؟
بهلول: قرآن میفرماید:
«إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ:
همانا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.» (اعراف/56)
هارون: خویشاوندی ما با رسول خدا(ص) چه میشود؟
بهلول: قرآن میفرماید:
«فَلَا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لَا یَتَسَاءَلُونَ:
در روز قیامت نسبها بین آنها نقش ندارد، و از همدیگر تقاضای کمک نمیکنند.» (مؤمنون/101)
هارون: پس شفاعت رسول خدا(ص) به کجا میرود؟
بهلول: قرآن میفرماید:
«یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً:
آن روز شفاعت (هیچ کس) سودی نبخشد، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده و از گفتار او راضی است.» (طه/109)
هارون: آیا حاجتی به من داری تا برآورم.
بهلول: آری، حاجتم این است که گناه مرا بیامرزی و مرا وارد بهشت کنی.
هارون: این کار از من ساخته نیست، ولی به ما خبر رسیده که مقروض هستی، اگر بخواهی قرض تو را میپردازیم.
بهلول: ای هارون! قرض، قرض را ادا نمیکند، اگر راست میگویی، اموال مردم را که در نزد تو قرض است، به صاحبانش بده.
هارون: دستور میدهم مخارج زندگی تو را هر روز تا آخر عمر، بپردازند.
بهلول: ای هارون! من و تو هر دو بنده خدا هستیم، آیا به نظر تو، خدای بزرگ، تو را به یاد میآورد و مرا فراموش میکند؟[3] همان خدایی که مولای تو است، مولای من نیز هست بنابراین:
غم روزی مخور بر هم مزن اوراق دفتر را/ که قبل از طفل ایزد پر کند پستان مادر را
خودآزمایی
1- چرا بهلول خود را به دیوانگی زد؟
2- بهلول چگونه به ساخت کاخ توسط هارونالرشید انتقاد کرد؟
3- بهلول شاگرد کدام امام بود؟
پینوشتها
[1] - بهجة الآمال، ج 2، ص 435 و 436.
[2] - همان مدرک، ص 437.
[3] - عنوان الکلام فشارکی، ص206 و 207.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی