زید فرزند «صوحان بن حجر» اهل کوفه و کینهاش «ابوسلمان» و بهنقلی «ابوعایشه» یا «ابومسلم» یا «ابوعبدالله» میباشد.(1) وی برادر بزرگ سیحان و صعصعه عبدی است. و هر سه از خواص شیعیان امیرمؤمنان علی علیه السلام بهشمار آمدهاند. مخصوصاً زید که مردی حُرّ، دیندار، فاضل و دانشمند بود. او و برادرانش صعصعه و سیحان، از بزرگان قوم خود، عبدالقیس، بودند.
در این که زید به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است یا نه، اختلاف است؛ زید شخصیتی فاضل، دیندار، نیکوکار و از صلحاء و اتقیاء و عبادتکنندگان عصر خویش و بسیار با درایت و خردمند بود؛ وی در میان طایفه خود به مقام ریاست و آقایی رسیده بود.(2)
نقل شده در یکی از سفرها شبی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «زید و ما زید، جُندُب و ما جُندُب زید و چه زیدی؛ جندب و چه جندیی»؛ اصحاب گفتند: یا رسولالله! شب گذشته جملهای فرمودید که معنایش را نفهمیدیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: اینها دو نفر از امت مناند که یکی از آن ها قسمتی از بدنش قبل از خودش بهبهشت میرود و سپس بقیه بدنش به او ملحق خواهد شد، و دیگری یک بار شمشیری بهکار میبرد که با آن، حق و باطل را از هم جدا میسازد.»(3)
جابر جعفی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که امام علیه السلام در فضیلت «زید بن صوحان» فرمودند: «شهد مع علی بن ابیطالب علیه السلام من التابعین ثلاثة نفر بصفین شهد لهم رسولالله بالجنۀ و لم یرهم: اویس القرنی، و زید بن صوحان العبدی، و جندب الخیر الأزدی رحمۀ الله علیهم؛ سه نفر از تابعین در رِکاب امیرالمؤمنین علیه السلام بودند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنان را بدون آن که دیده باشند، اهل بهشت خوانده اند: اویس قرنی، جُندب الخیر أزدی و زید بن صوحان عبدی که رحمت خدا بر همه آنان باد».(4)
در تاریخ دمشق از گروهی نقل شده که: در جنگ جمل هفتاد نفر از اصحاب بدر و هفتصد نفر از آنان که زیر درخت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کردند با علی علیه السلام بودند و در رکابش جنگیدند. سه نفر از تابعین در رکاب امام علی علیه السلام بودند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را ندیده بودند و آنان را بهبهشت بشارت دادند، آن سه نفر عبارتند از: زید بن صوحان عبدی، اویس قرنی، جُندب الخیر که زید در جمل و اویس در صفین بهشهادت رسیدند.(5)
زید در میان صحابی شخصیت و مقام والایی داشت. در یکی از جنگ ها که سلمان فارسی فرمانده لشکر بود، امامت نماز را بهزید واگذار کرد، و چون روز جمعه میشد، به زید بن صوحان میفرمود: «یا زید! قم فذکّر قومک» ای زید! برخیز و قومت را موعظه کن. وی بسیار روزه میگرفت و نماز میخواند، و شبهای جمعه را احیاء میگرفت.(6)
اما این احترامها باعث نمیشد که زید حق را پایمال کند، چنان که روزی بهعثمان اعتراض کرد و گفت: چون تو منحرف شدی، امت هم منحرف شدند؛ اگر تو به حق بگرایی، مردم هم به اعتدال میگرایند. عثمان که وضع را چنین دید، وی را بهشام تبعید کرد.(7)
خردمندی زید نزد معاویه در تعبیدگاه:
بلاذری می نویسد: وقتی زید بن صوحان و برادرش صعصعه و مالک اشتر و دیگران از طرف سعید بن عاص والی کوفه و بهدستور عثمان بن عفان بهشام تبعید شدند، ابتدا بر «عمرو بن زراره» وارد شدند و عمرو آنها را نزد معاویه برد، معاویه ابتدا آنان را مورد اکرام قرار داد؛ اما با گفت وگو و مذاکره، بین مالک اشتر و معاویه سخنان تندی رد و بدل شد که معاویه به خشم آمد و دستور داد مالک اشتر را زندانی کردند. عمرو بن زراره در مقام اعتراض برخاست و عمل معاویه را سرزنش نمود. معاویه دستور داد که او را هم زندانی کنند، سایر همراهان که وضع را چنین دیدند سکوت کردند و حرفی نزدند. معاویه پرسید: پس چرا شما چیزی نمیگویید؟ زید با زیرکی خاص خود که حکایت از کمال عقل و درایت داشت، گفت: سخن فایدهای ندارد، اینک اگر ما ستمکاریم، پس توبه میکنیم و اگر مظلومیم از خدا عافیت میطلبیم.
معاویه تحت تأثیر سخن زید قرار گرفت و گفت: ای ابوعایشه، تو مرد راستگویی هستی. پس به او اجازه داد که به کوفه بازگردد.
بلاذری در ادامه مینویسد: معاویه نامهای برای سعید بن عاص والی کوفه نگاشت و در آن نامه از زید بن صوحان تجلیل به عمل آورد و چنین نوشت: اما بعد، ای سعید بن عاص، من اجازه بازگشت زید بن صوحان را بهمنزلش در کوفه دادم، زیرا او مردی با فضیلت و صداقت و برخوردار از روشی پسندیده یافتم، بنابراین تو نیز به او احسان کن و از اذیت به او خودداری نما و همواره با او به دوستی و محبت برخورد کن، او با من عهد بسته که دیگر از او بدی نبینم.
زید هنگام خداحافظی درباره زندانیان (مالک اشتر و عمرو بن زید) میانجیگری کرد و معاویه پذیرفت و آنان را آزاد کرد.(8) اما همچنان به رفتار بد عثمان و حاکم کوفه اعتراض کردند که این بار به حمص تبعید شدند.(9)
شخصیت زید در کلام برادرش صعصعه
صعصعه در سخنی برادر خود (زید) را چنین توصیف کرده است: زید دارای مروتی بزرگ، اخوتی شریف، منزلتی رفیع و نفسی عزیز بود. او مردی خوش بین و بسیار قابل اعتماد بود. او همنشین بادیهنشینان بود و برخوردار از سینهای پاک، قبلی صاف و بهدور از وسوسههای روزگار بود. شب و روز بهیاد خداوند بود و تشنگی و گرسنگی برایش مساوی بود. او در امر دنیای خود حریص و شتابنده و آزمند نبود. بسیار سکوت مینمود و سخن نگه میداشت. اگر سخنی میگفت به جا و بهموقع می گفت، اراذل و اشرار از او گریزان بودند، و انسانهای آزاده و نیکوکار دوست و علاقمند به او بوند.(10)
موقعی که دست زید بن صوحان در یکی از فتوحات عراق (جلولا یا قادسیه) قطع شد در حالی که خون از محل دست بریده فوران میکرد، زید متبسم بود و بر آن لبخند میزد. یکی از مردان قبیلهاش در آن محل حاضر بود به او گفت: ما هذا موضع تبسم؛ این چه جای خنده است؟ زید گفت: همانا من از این حالت امید ثواب خدا دارم، آیا آن پاداش را با جزع و فزع که دردی را تسکین نمیدهد از بین ببرم و هیچگاه هم جبران نمیشود، بهعلاوه تبسم من بر این مصیبت، تسلیتی است برای بعضی از براداران ایمانی که برادران خود را از دست دادهاند.(11)
زید و بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام
زید پس از کشته شدن عثمان در میان مهاجرین به محضر حضرت امیر علیه السلام آمد و بدون آن که شک و تردیدی داشته باشد، با حضرت تا پای جان بیعت کرد.(12) او در موارد بسیاری این ارادت و عشق خود به ولای امیرالمؤمنین علیه السلام را بهمَنَصه ظهور و بروز گذاشت. و در جریان جنگ جمل نقش زیادی در ترغیب مردم برای یاری امام علیه السلام داشت و به ابوموسی که مخالف یاری امام بود به شدت اعتراض کرد.(13)
مورخان شعیه و سنی، زید را از ارادتمندان خاص اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بهشمار آوردهاند و کسی در این باره تردید از خود نشان نداده است.
شیخ طوسی مینویسد: زید از اشراف و نُجَبای جمل در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود و بهدست سپاهیان جمل به شهادت رسید و هنگامی که عایشه از شهادت آن زاهد روزگار با خبر شد چون به او علاقمند بود کلمه استرجاع (انّا لله و انّا الیه راجعون) را به زبان جاری کرد.(14)
ابن اثیر مینویسد: رؤسای گروهی که به جانب کوفه حرکت کردند (و بهامیرمؤمنان علیه السلام اخلاص داشتند) و برای جنگ با سپاه جمل در «ذی قار» به سپاه حضرت امیر علیه السلام ملحق شدند، عبارتند از: زید بن صوحان، مالک اشتر، عدی بن حاتم، مسیب بن نجبه و یزید بن قیس.(15)
هنگامی که عایشه در قالب سپاهیان جمل به فرماندهی طلحه و زبیر بر شهر بصره مسلط شد و به فرمان او «عثمان بن حنیف» والی و استاندار بصره را ناجوانمردانه زدند و موهایش را تراشیده و از شهر بیرونش کردند، بهفکر تقویت خود و تضعیف نیروهای امیرالمؤمنین علیه السلام افتاد. در این راستا به عدهای از مردم کوفه نامه نوشت و این نامه را بهزید نیز نوشت تا او را به خود جذب کند. عایشه در آن نامه برای زید کمال احترام و شخصیت را قائل شده بود و چنین نوشت: از عایشه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به فرزند خالص خود زید بن صوحان؛ اما بعد، هرگاه نامه من به تو رسید، فوری اقدام کن و ما را یاری نما، و اگر نخواستی مارا یاری کنی، پس در خانه بنشین و مردم را از پیوستن به علی بر حذر دار تا آن که نامه و دستور بعدی من بهتو برسد!
زید با کمال شهامت، جواب نامه عایشه را به صورتی نوشت که علاوه بر اظهار اطاعت نکردن از وی، او را بهاشتباهاتش آگاه سازد؛ زید در پاسخ گفت: تو به کاری مأمور شدهای و ما به کاری دیگر؛ ولی آنچه ما بهآن مأموریم را تو به جا آوردهای و به ما دستور میهی که آنچه را تو به آن مأموری، ما بهجا آوریم، در حالی که تو مأموری که در خانهات بنشینی، و ما مأموریم که بجنگیم تا فتنهای پیش نیاید.(16)
مبارزه زید درجنگ جمل و وصایای او
زید بـا جمع زیـادی از مـردم کـوفه در قـالب یـک لشکـر دوازده هزار نفری از کوفه حرکت کردند و در «ذیقار» بین راه کوفه و بصره، به امیرالمـؤمنین علیه السلام و سپاهیانش ملحق و از آنجا عازم بصره برای جنگ با سپاه جمـل گردیدند.
در این جنگ که زید فرماندهی قبیله عبدالقیس را بهعهده داشت(17) با دو برادرش، سیحان و صعصعه مردانه جنگیدند و از حریم اهلبیت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام شجاعانه دفاع کردند و بر خصم پیمانشکن تاختند تا آن که خود زید و برادرش، سیحان بهشهادت رسیدندو صعصعه دیگر برادرشان با جراحت و نیمهجان از معرکه نجات پیدا کرد.
و به نقل برخی از مورخان زید بن صوحان بهدست عمرو بنیثربی به شهادت رسید و او قبل از آن که به نبرد با ابنیثربی بشتابد بهحضرت امیر علیه السلام عرض کرد: ای امیرمؤمنان، من ر این جنگ کشته میشوم. امیرمؤمنان فرمودند: از کجا میگویی؟ زید گفت: در خواب دیدم که دستی از آسمان بهسوی من آمد و گفت: بهسوی من بشتاب.(18) اینک من با اجازه شما به مصاف ابن یثربی میروم، اگر بهدست او کشته شدم، مرا عسل ندهید و با لباسهای خونینم مرا دفن کنید؛ زیرا میخواهم به این طریق در فردای قیامت حجتی قوی اقامه کنم.
زید با گفتن این سخنان و بیان این وصایا وارد میدان شد و با حریف تنومند سپاه جمل به مبارزه تن به تن پرداخت. اما طولی نکشید زید بهدست ابن یثربی به شهادت رسید.
کشی در کتاب رجال خود بهنقل از «عبدالله بن سنان» از امام صادق علیه السلام روایت میکند که حضرت فرمودند: پس از آن کـه زیـد فـداکـاری بسیار کـرد و از کثرت جـراحـات بهزمین افتاد، امیر مؤمنان علیه السلام بهبالینش آمده، بالای سرش نسشتند و بـهاو فـرمـودند: «رحمک الله یا زید قد کُنتَ خفیف المؤنه عظیمُ المعونه؛ ای زید! خدا تو را بیامرزد که مردی کمتوقع اما پشتیبانی بزرگ و یاوری توانمند بودی».
زید گفت: یا امیرالمؤمنین، خداوند جزای خیر به تو عنایت فرماید، به خدا سوگند نیافتم تو را جز این که تو عالم به خدایی و جایگاه تو را در کتاب خدا (قرآن)، بزرگ و حکیم یافتم و خوب میدانم که در سینه شما چیزی جز حضور و تجلی خدا نیست، البته کورکورانه بهشما نپیوستم و از روی خودسری و نادانی وارد پیکار با دشمنان شما نشدهام، چرا که من خود از امّسلمه ـهمسر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلمـ شنیدم که میگفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرمودند:«من کمتُ مولاه فعلیٌ مولاه اللهم والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداه و اُنصُر مَن نَصرَهُ و اُحذلُ مَن خَذلَه؛ هر که من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خدایا! دوست دار هر که او را دوست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد؛ یاری کن کسی را که علی را یاری کند و خوار ساز آن که او را خوار سازد»؛ لذا دوست نداشتم که خدا مرا خوار کند.
زمزمههای عارفانه زید در هنگام شهادت
سپس زید در ادامه با این زمزمههای عارفانه سخن خود را بهپایان برد و گفت: «فکرهت و الله أن أخذ لک، فیخذلنی الله؛ یا علی! بهخدا قسم، کراهت داشتم در یاری شما سستی و کوتاهی نمایم که مورد سرافکندگی و خذلان خداوند قرار گیرم.»
زید این را گفت و چشم از جهان بست و روح بلندش بهعالم ملکوت پرواز کرد.(19)
زید و برادرش سیحان در سال 36 هجری در جنگ جمل شهید و در یک قبر دفن شدند.(20)
نامه حضرت علیه السلام بهامهانی و یادی از زید
زید بن صوحان بهقدری مورد عنایت امیرالمؤمنین علیه السلام بود که از خاطره آن حضرت نمیرفت و در مواقعی بهمناسبت از عظمت و شخصیت او یاد میکردند و فراق او را تلخ و ناگوار میشمردند، لذا پس از پیروزی در جنگ جمل نامههایی به افراد و یا اهالی بلاد مینوشتند و مسائل مهمی را یادآور می شدند. از جمله، نامهای بهخواهرشان«امهانی بنت ابیطالب» نوشتند و در آن یادی از بعضی شهدای جمل از جمله زید بن صوحان نمودند.(21)
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
* این نوشتار با کمی تغییر از کتاب اصحاب امام علی علیه السلام نوشته استاد سید اصغر ناظم زاده قمی و دائرة المعارف صحابه پیامبر اعظم استفاده شده است.
پی نوشت ها
1 . اسدالغابه، ج 2، ص 234؛ تاریخ بغداد ج 8، ص 439.
2 . اسدالغابه، ج 2، ص 234.
3 . تاریخ مدینۀ دمشق، ابن عساکر 312:11. چنان که حضرت فرموده بودند، یک دست زید بن صوحان در جنگ نهاوند قطع و خود او در جمل در رکاب امیر مؤمنان علیه السلام شهید شد.
4 . الاختصا ص، ص 81.
5 . اعیانالشیعه، ج 7، ص 103.
6 . الطبقات الکبری، ابن سعد ج 6 ص124 و سیر اعلام النبلاء، ج3 ص527.
7 . الطبقات الکبری، ابن سعد ج 6 ص124 و سیر اعلام النبلاء، ج3 ص527.
8 . اعیان الشیعه، ج 7، ص 104.
9 . شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 134.
10 . الجمل، ص397.
11 . اعیانالشیعه، ج 7، ص 103.
12 . الجمل، ص 104.
13 . شرح ابن ابی الحدید، ج 14، ص 10 و 20- الجمل ص 249.
14 . الرجال طوسی، ص 41، ش 2.
15 . الکامل فی تاریخ، ج 2، ص 332.
16 . اخیتار معرفۀ الرجال، شیخ طوسی ج1 ص 284 -شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید ج6 ص 236 - تاریخ الطبری، طبری ج3 ص 492- الجمل، ص 230.
17 . الجمل، ص 320.
18 . شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید ج1 ص 285 -اعیان الشیعه، ج1 ص 485.
19 . رجالکشی، ص 66، ح 119؛ الاختصاص، ص 79.
20 . الغارات، ج 2 ص 894 - اختیار معرفۀ الرجال ج 1 ص 284 - الاختصاص، ص79- المناقب، ص 177.
21 . الجمل، ص 397.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سعید
بلوکی