کد مطلب: ۳۳۰۰
تعداد بازدید: ۶۶۶
تاریخ انتشار : ۲۵ فروردين ۱۳۹۹ - ۲۰:۲۹
نگاهی بر زندگی امام جواد(ع)| ۹
چند مسأله از او سؤال شد، ولی او جواب نادرست داد، حاضران متحیّر و اندوهناک شدند و فقهای مجلس، پریشان گشتند، تصمیم گرفتند که برخیزند و آن خانه را ترک کنند، و با خود می‌گفتند: اگر حضرت جواد(ع) پاسخ سؤالات ما را می‌دانست، عبدالله جواب نادرست به ما نمی‌داد...

امام جواد(ع) در دوران امامت| ۴

 

اجتماع شیعیان در مدینه برای جستجوی امام راستین

 
علی‌بن ابراهیم از پدرش نقل کرده، گفت: هنگامی که حضرت رضا(ع) از دنیا رفت، با جمعی برای حجّ به مکّه رفتیم، در این سفر، به محضر امام جواد(ع) مشرّف شدیم، در آنجا بسیاری از شیعیان را که از بلاد مختلف برای دیدار آن حضرت آمده بودند دیدیم، در این وقت عبدالله‌بن موسی(ع) عموی امام جواد(ع) که پیرمردی به ظاهر بزرگوار و دانشمند بود، وارد مجلس شد، لباس خشن در تن داشت، و آثار سجده در پیشانیش دیده می‌شد، امام جواد(ع) در حالیکه پیراهن و ردایی از کتان در تن داشت و کفش سفید در پایش بود، از حجره بیرون آمد، و وارد آن مجلس شد، عبدالله برخاست و از او استقبال کرد و بین دو چشمش را بوسید، و شیعیان حاضر، به احترام او برخاستند، و آن حضرت به کرسی (صندلی) نشست، و حاضران از روی حیرت و تعجّب در مورد خُردسالی آن حضرت، به همدیگر نگاه می‌کردند، در این هنگام یکی از حاضران، سکوت را درهم شکست و به عبدالله عموی امام جواد(ع) گفت: «خدا کارت را سامان بخشید، چه می‌گویی در مورد مردی که با حیوانی آمیزش نموده است؟»
عبدالله: «دست راستش قطع می‌شود و حدّ بر او جاری می‌گردد.»
حضرت جواد(ع) از این پاسخ عمویش در خشم شد و به او رو کرد و فرمود: «ای عمو! از خدا بترس، و پرهیزکار باش، بسیار گستاخی بزرگ است که در قیامت در پیشگاه خدا بایستی، و خدا به تو بفرماید: «چرا از روی جهل و ناآگاهی فتوا دادی با این‌که در میان امّت کسی که از تو اعلم باشد، وجود داشت؟»[1]
عبدالله: «ای آقای من، آیا پدرت، در این مسأله این‌گونه که گفتم، نفرمود؟»
امام جواد: از پدرم این سؤال را کردند که مردی، قبر زنی را نبش کرده، و با او آمیزش نموده است، پدرم فرمود: «دست راستتش به‌خاطر نبش قبر، قطع می‌شود، و سپس حدّ زنا بر او جاری می‌گردد، زیرا احترام میّت مانند احترام زنده است.»
عبدالله عرض کرد: «درست فرمودی ای سرور من، و من از درگاه خدا طلب آمرزش می‌کنم.»
حاضران از پاسخ امام جواد(ع) تعجّب کردند، و عرض نمودند: «ای سرور ما! آیا اجازه می‌دهی، ما از شما سؤال کنیم؟»
امام جواد: آری بپرسید.
آنگاه آن‌ها در یک مجلس از «سی هزار مسأله»[2] پرسیدند و آن حضرت با اینکه نُه سال داشت، پاسخ همه‌ی آنها را داد.[3]
 

سفر هشتاد نفر از برجستگان شیعه به مدینه برای یافتن امام برحقّ

 
در کتاب «عیون المعجزات» روایت شده: هنگامی که امام رضا(ع) از دنیا رفت، امام جواد(ع) در حدود هفت سال داشت، در بغداد و سایر شهرها، بین شیعیان در مورد جانشین حضرت رضا(ع) اختلاف شد، موسم حجّ نزدیک شده بود، هشتاد نفر از فقها و ... مانند: ریّان‌بن صَلْت، صفوان‌بن یحیی، محمدبن حکیم، عبدالرّحمن‌بن حجّاج و یونس‌بن عبدالرّحمن و جماعتی از بزرگان و معتمدین شیعه، در خانه «عبدالرحمن‌بن حَجّاج» در حالیکه بسیار پریشان بودند نشستند و گریه می‌کردند و آه‌های جانسوز می‌کشیدند، یونس[4] به آنها گفت: «گریه را کنار بگذارید، تا ببینیم چه کسی عهده‌دار مقام امامت است، و مسائل خود را از چه کسی بپرسیم، تا حضرت جواد(ع) بزرگ شود؟!»
ریّان‌بن صَلت[5] برخاست، و از شدّت ناراحتی دستش را بر گلوی یونس گذاشت، و سیلی بر او می‌زد و می‌گفت: «تو کسی هستی که در نزد ما اظهار ایمان می‌کنی، ولی شک و شرک[6] خود را پنهان می‌سازی، اگر امامت حضرت جواد(ع) از طرف خدا است، هرگاه او کودک یک روزه باشد همانند پیرمردی عالِم است، بلکه بالاتر، و اگر از طرف خدا نباشد، هرگاه هزار سال عمر کند، مانند یک فردی از سایر مردم است، این موضوعی است که سزاوار است درباره‌ی آن فکر شود.»
پس از آن، سایر حاضران، به یونس رو کردند و او را سرزنش نمودند، آن وقت، ایّام حجّ بود، هشتاد نفر از فقهای بغداد و سایر مردم که برای انجام حجّ، بیرون آمده بودند به مدینه آمدند تا از نزدیک با امام جواد(ع) دیدار نمایند، در مدینه به خانه‌ی امام صادق(ع) که خلوت بود، وارد شدند، بر روی فرش بزرگی که در آنجا گسترده شده بود، نشستند، آنگاه دیدند عبدالله‌بن موسی(ع) (عموی حضرت جواد) آمد و در صدر مجلس نشست، شخصی اعلام کرد که این آقا، فرزند پیامبر(ص) است، هرکس سؤال دارد از او بپرسد.
چند مسأله از او سؤال شد، ولی او جواب نادرست داد، حاضران متحیّر و اندوهناک شدند و فقهای مجلس، پریشان گشتند، تصمیم گرفتند که برخیزند و آن خانه را ترک کنند، و با خود می‌گفتند: اگر حضرت جواد(ع) پاسخ سؤالات ما را می‌دانست، عبدالله جواب نادرست به ما نمی‌داد، در این هنگام ناگاه دری از جانب صدر مجلس، باز شد و موفّق (غلام و خدمتکار حضرت جواد) وارد مجلس شد، و حضرت جواد(ع) را نشان داد و گفت: ‌«این، ابوجعفر (حضرت جواد (ع)) است» که هم‌اکنون می‌آید، همه‌ی حاضران به احترام او برخاستند و به استقبالش شتافتند و به او، سلام کردند، آن حضرت در حالیکه دو پیراهن در تن داشت، و عمّامه با دو تحت‌الحنک بر سر نهاده بود، و کفشی در پا نموده، وارد گردید و نشست و همه‌ی حاضران در سکوت بودند، آنگاه صاحب مسأله برخاست و چند مسأله پرسید، و امام جواد(ع) جواب آنها را طبق حکم الهی بیان داشت، شیعیان خوشحال شدند، و او را مدح کرده ستودند و گفتند: «عموی شما عبدالله، چنین و چنان، فتوا داد»، حضرت جواد(ع) فرمود: لا اِلهَ اِلّا اللهُ! ای عمو! در پیشگاه خدای بزرگ است که در قیامت در برابرش توقّف کنی، او به او(تو) بگوید چرا از روی جهل، در بین بندگانم فتوا دادی، وَ فِی الْاُمَّةِ مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْکَ: «با اینکه در میان امّت کسی که آگاه‌تر از تو بود، وجود داشت.»[7] به این ترتیب، آنها به امامت حضرت جواد(ع) اطمینان یافتند و به وطن خود بازگشتند.
 

خودآزمایی

 
1- به چه دلیل امام جواد(ع) از پاسخ عمویش عبدالله‌بن موسی، خشمگین شد؟
2- چرا ریان‌بن صلت از شدّت ناراحتی دستش را بر گلوی یونس گذاشت؟
3- چگونه هشتاد نفر از برجستگان شیعه به امامت حضرت جواد(ع) اطمینان حاصل کردند؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1] یا عَمِّ اِنَّهُ عَظِیمٌ عِنْدَاللهِ اَنْ تَقِفَ غَداً بَیْنَ یَدَیْهِ، فَیَقُولُ لَکَ: لِمَ تُفْتِی عِبادِ بِمالَمْ تَعْلَمْ، وَ فِی‌الْاُمَّةِ مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْکَ؟
[2] در اینجا این سؤال می‌شود که چطور ممکن است، در یک مکان و جلسه، جواب «سی هزار مسأله» داده شود؟
پاسخ آنکه: علّامه مجلسی(ره) در بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۹۳ و ۹۴ همین سؤال را مطرح کرده و هفت پاسخ به آن داده است، سه پاسخ مناسبتر او اینکه:
1. از کلمات آن حضرت، پاسخ به سی هزار سؤال، استنباط می‌شد.
2. منظور، جواب آن حضرت در یک مکان، در چند روز بوده است.
3.آنها سؤالات خود را در طومارها و نامه‌ها نوشته بودند، و حضرت جواد(ع) از روی اعجاز، تمام سؤالات آنها را در آن طومارها و نامه‌ها، مرقوم فرموده بودند.
[3] اختصاص شیخ مفید، ص ۱۰۲ – بحار، ج ۵۰، ص ۸۵ و ۸۶ و ص ۱۰۰.
[4] یونس بن عبدالرّحمن، غلام آزاد شده‌ی علی‌بن یقطین، در میان اصحاب امامان مقام ارجمند داشت و از امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) نقل روایت می‌کند، حضرت رضا(ع) در علم و فتوا دادن، به او اشاره کرده است، و او وکیل امام رضا(ع) بود، و امام رضا(ع) مال بسیاری به او داد. ولی او آن را نگرفت، او تا آخر عمر، در راه حقّ، استوار بود و در سال ۲۸۰ ﻫ . ق از دنیا رفت.
[5] ریّان‌بن صَلْت، بغدادی قمی، اصلاً از اهالی خراسان بود، از امام رضا(ع) نقل می‌کند، راستگو و مورد وثوق است، حضرت رضا(ع) پیراهنی از پیراهن‌های خود را همراه سی درهم از درهم‌های مسکوک نام خود به او داد.
[6] ناگفته نماند چنانکه در پاورقی قبل، بیان شد؛ یونس بن عبدالرّحمن(ره) از رجال برجسته و موثّق شیعه بود، و به تعداد امامان(ع) آگاهی داشت، و در این راه استوار بود، و بر فرض صحّت حدیث فوق، گویا او در آن مجلس، تقیّه می‌کرده است، زیرا «ریّان‌بن صَلت»، با اینکه موثّق بود، از اصحاب خاص معتصم، خلیفه وقت به شمار می‌آمد.
[7] بحار، ج ۵۰، ص ۹۹ و ۱۰۰ – دلائل الامامه طبری، ص ۲۰۴،۲۰۶ – اثباة الوصیّه مسعودی، ص ۲۱۳، ۲۱۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: