کد مطلب: ۳۳۱۷
تعداد بازدید: ۶۵۶
تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۳:۱۵
نگاهی بر زندگی امام علی(ع)| ۴
عباس گفت: آن مرد زیبایی که جلوتر آمد، برادرزاده‌ام محمّد(ص) است، و آن نوجوان، که در جانب راستش آمد، علی(ع) پسر ابوطالب است، و آن بانو، خدیجه(س) همسر محمّد(ص) می‌باشد، سوگند به خدا در سراسر زمین هیچ‌کس جز این سه نفر، پیرو این دین تازه (اسلام) نیست.

 

حضرت علی از آغاز تا هنگام هجرت پیامبر(ص)| ۳

 

۵- زبردستی عجیب علی(ع) برای حفظ پیامبر(ص)


ابولهب عموی پیامبر مانع بزرگی برای گسترش اسلام بود و تا می‌توانست کارشکنی می‌کرد، اما به حساب خویشاوندی با پیامبر(ص)، از قتل او مانع می‌شد.
روزی قریشیان به فکر توطئه‌ای افتادند و آن این بود که: روز معینی، اُم‌ّجمیل (همسر ابولهب) ابولهب را در خانه نگهدارد، تا آنها در غیاب ابولهب، پیامبر(ص) را به قتل رسانند.
اُمّ‌جمیل قول همکاری داد، روز موعود فرا رسید، اُمّ‌جمیل در آن روز درِ خانه را محکم بست، و در میان اطاق، شوهرش را سرگرم کرد و از هر دری با او سخن می‌گفت تا او را از بیرون خانه کاملاً بی‌خبر نگهدارد.
ابوطالب از ماجرا آگاه شد، در فکر چاره‌جویی فرورفت سرانجام چاره‌ی عجیبی اندیشید و آن اینکه به فرزندش علی(ع) (که در این وقت نوجوان بود) گفت: برو منزل عمویت ابولهب اگر در بسته بود، دقّ‌الباب کن تا باز کنند، اگر باز نکردند آن را بشکن و باز کن و خود را به ابولهب برسان و بگو پدرم گفت:
«اِنَّ امْرَءً عَمُّهُ عَیْنُهُ فِی الْقَوْمِ لَیْسَ بِذَلِیلٍ»:
«شخصی که عمویی همانند تو رئیس قوم داشته باشد خوار نمی‌گردد».
علی(ع) به خانه ابولهب رفت، در را باز نکرد، آن را فشار داد و شکست و باز کرد و خود را به ابولهب رساند و سخن فوق را گفت.
ابولهب گفت: «پدرت راست گفته، مگر چه شده؟».
علی(ع) ماجرای توطئه دشمن در مورد قتل پیامبر(ص) را در غیاب او توضیح داد.
ابولهب که جمله‌ی فوق، احساساتش را برانگیخته بود، برخاست، شمشیرش را به‌ دست گرفت و حرکت کرد، اُمّ‌جمیل سر راهش را گرفت تا او را برگرداند، ولی او آنچنان خشمگین بود که سیلی محکمی به صورت اُمّ‌جمیل زد که چشمش آسیب سختی دید، به‌طوری که بر اثر آن (بعداً) مرد، اُمّ‌جمیل کنار رفت و ابولهب سراسیمه خود را به قوم رساند، قریش متوجّه او شدند دیدند آثار خشم از چهره‌ی او آشکار است.
ابولهب فریاد زد: «من با شما هم‌پیمان شده‌ام که مسلمان نشوم و جلو گسترش اسلام را بگیرم، ولی شما در غیاب من برای قتل برادرزاده‌ام، توطئه چیده‌اید به لات و عُزّی (دو بت بزرگ) سوگند اگر از این توطئه دست نکشید، مسلمان می‌شوم!!».
آنها دیدند مسلمان شدن ابولهب خیلی گران تمام می‌شود، از در پوزش وارد شده و از تصمیم خود اظهار پشیمانی کردند، آنگاه ابولهب خاموش شد[1].
 

۶- جلوگیری علی(ع) از آزار کودکان به پیامبر(ص)


امام صادق(ع) فرمود: مشرکان در مکّه به خاطر وجود ابوطالب(ع) جرأت آزار گستاخانه به پیامبر(ص) نداشتند، ولی بعد از مرگ ابوطالب گروهی از کودکان را فریب دادند تا پیامبر(ص) را سنگباران کنند و خاک به سوی آن بزرگوار بریزند، پیامبر(ص) [با توجّه به این که آنها کودک بودند، علی(ع) را که در سنّ نوجوانی بود برای جلوگیری از آنها مناسب دانست] علی(ع) را طلبید و ماجرا را به او فرمود، علی(ع) عرض کرد: «هنگامی که از خانه بیرون می‌روی، مرا نیز همراه خود ببر!».
پیامبر(ص) این بار هنگام خروج از خانه، علی(ع) را همراه خود نمود، کودکان مزدور و فریب‌خورده‌ی مشرکان، طبق معمول به سوی پیامبر(ص) سنگ انداختند، علی(ع) به سوی کودکان جهید، صورت و بینی و گوش آنها را با فشار شدید وِشْگون گرفت، کودکان در حالی که گریه می‌کردند نزد پدران خود بازگشتند و با گریه می‌گفتند:
«قَضَمَنا عَلِیٌّ، قَضَمَنا عَلِیٌّ»:
«علی(ع) به ما وشگون گرفت، علی(ع) ما را با وشگون آزرد».
از این‌رو آن حضرت با لقب «قُضَمْ» خوانده می‌شد، به این ترتیب از آزار کودکان، جلوگیری شد.
بر همین اساس در جنگ اُحُد هنگامی که نخستین پرچمدار قهرمان دشمن به نام «طلحة ‌بن ابی‌طلحه»، در حالی که با رجزهای خود، نعره می‌کشید و شعار می‌داد، به میدان تاخت و مبارز طلبید، حضرت علی(ع) به میدان او رفت، طلحه گفت: «ای جوان تو کیستی؟».
علی(ع) فرمود: «من علی پسر ابوطالب هستم»، طلحه گفت:
«قَدْ عَلِمْتُ یا قُضَمُ اَنَّهُ لا یَجْسِرَ عَلَیَّ اَحَدٌ غَیْرَکَ»:
«ای گازگیرنده، دانستم که هیچ‌کس جرأت جنگ با من جز تو ندارد.»
[احتمال دارد همین طلحه، در مکّه جزء آن کودکانی بوده که علی(ع) با وِشگون گرفتن آنها، آنان را از آزار به پیامبر(ص) بازداشت، و اکنون در جنگ اُحُد به یاد شجاعت علی(ع) افتاده است] درگیری شروع شد، علی(ع) با سپر خود، ضربت او را رد کرد، سپس آنچنان ضربتی بر ران‌های او زد که هر دو پای او قطع شد. و او را رها کرد و فرمود: «ضربتی به او زدم که هرگز جان سالمی بدر نمی‌برد»، طولی نکشید که طلحه مرد.[2]
***
این حکایت‌ها و روایت‌ها بیانگر آن است که حضرت علی(ع) علاوه بر ایمان، در همان کودکی از شجاعت و قهرمانی، در سطح بالایی برخوردار بوده است.
چنانکه خود در یکی از گفتارش می‌فرماید:
«اَنَا وَضَعْتُ فِی الصَّغَرِ بِکَلاکِلِ الْعَرَبِ، وَ کَسَرْتُ نَواجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَ مُضِرَّ»:
«من در دوران نوجوانی، قهرمانان و شجاعان عرب را به خاک افکندم، و شاخه‌های بلند درخت قبیله‌ی «ربیعه» و «مُضِرّ» را درهم شکستم».[3]
 

علی(ع) نخستین مرد مسلمان


از نظر تاریخ اسلام و روایات شیعه و سنّی، قطعی است که نخستین شخصی که به دعوت پیامبر اسلام(ص) لبیک گفت و اسلام را پذیرفت، حضرت علی(ع) بود، و این افتخار پیشگامی در اسلام، تنها نصیب امام علی(ع) گردید، پیامبر(ص) در روز دوشنبه به پیامبری رسید، و علی(ع) در روز سه شنبه، اسلام را پذیرفت[4] و مطابق روایات، در آغاز بعثت در سراسر زمین جز سه نفر، در آئین اسلام نبودند، و آنها عبارت بودند از پیامبر(ص) و علی(ع) و خدیجه(س).
عبدالله‌بن مسعود می‌گوید: در آغاز بعثت، با چند نفر برای دیدار پیامبر(ص) وارد مکّه شدیم، از رهگذران پرسیدیم: محمّد(ص) کجا است؟ آنها ما را به عباس عموی پیامبر(ص) راهنمایی کردند، نزد او که در کنار چاه زمزم نشسته بودند رفتیم، و نشستیم، در این هنگام دیدیم؛ مردی زیبا چهره از جانب کوه صفا به سوی ما می‌آید که بدنش را با دو جامه سفیده پوشیده است، در پهلوی راستش نوجوانی دیده می‌شد، و پشت سرش بانویی حرکت می‌کرد، این سه نفر کنار حجرالاسود رفتند و آن را بوسیدند، سپس مشغول طواف کعبه شدند، آنگاه هر سه نفر رو به کعبه نماز خواندند، و قنوت نماز را طول دادند، من آنها را نشناختم، به عبّاس گفتم: «اینها کیستند؟ و این دین تازه چیست که از آنها دیده می‌شود؟!».
عباس گفت: آن مرد زیبایی که جلوتر آمد، برادرزاده‌ام محمّد(ص) است، و آن نوجوان، که در جانب راستش آمد، علی(ع) پسر ابوطالب است، و آن بانو، خدیجه(س) همسر محمّد(ص) می‌باشد، سوگند به خدا در سراسر زمین هیچ‌کس جز این سه نفر، پیرو این دین تازه (اسلام) نیست».[5]
نظیر این ماجرا، از «عُفَیف کندی» نیز نقل شده است.[6]
 

خودآزمایی


1- چرا ابولهب مانع قتل پیامبر(ص) می‌شد؟
2- به چه دلیل مشرکان در مکّه جرأت آزار گستاخانه به پیامبر(ص) را نداشتند؟
3- نخستین مردی که اسلام آورد که بود؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]. بحار، ج ۲۲، ص ۲۶۵ و ۲۶۶.
[2]. بحار، ج ۲۰، ص ۵۲ و ۵۰.
.[3] نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۲ (قاصعه).
.[4] شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج ۱۳، ص ۲۲۹.
[5]. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج ۱۳، ص ۲۲۵.
.[6] همان، ص ۲۲۶ – کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۲۲.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: