حضرت علی از آغاز تا هنگام هجرت پیامبر(ص)| ۴
ظهور و بروز ایمان علی(ع) در آغاز ظهور اسلام
سه سال بعد از آغاز بعثت، پیامبر(ص) به آشکار نمودن دعوت خود، مأمور گردید، در این هنگام آیهی ۲۱۴ سورهی شعراء بر پیامبر(ص) نازل شد:
«وَ اَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْاَقْرَبِینَ»:
«و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن».
پیامبر(ص) حدود چهل نفر از بستگانش مانند عموها و عموزادگانش و سایر بنیهاشم را به خانهی ابوطالب برای نهار دعوت کرد، به علی(ع) که در آن هنگام سیزده سال داشت، دستور داد، غذایی از گوشت و شیر تهیّه نمود، دعوت شدگان وارد شدند و پس از صرف غذا، همین که پیامبر(ص) خواست دعوتش را آشکار کند، ابولهب برخاست و با گفتار بیهوده و سبک، مجلس را به هم زد، آن روز گذشت، پیامبر(ص) فردای آن روز را نیز توسّط علی(ع) بستگانش را به نهار دعوت کرد، و علی(ع) غذا را فراهم نمود، دعوت شدگان حاضر شدند، پیامبر(ص) پیشدستی نمود و دعوت خود را آغاز کرد و در ضمن گفتاری فرمود:
«هیچ کس برای بستگانش، چیزی را بهتر از آنچه را که من آوردهام، نیاورده است، من خواهان سعادت دنیا و آخرت شما هستم، خدایم به من فرمان داده تا شما را به پذیرش یکتایی خدا و رسالت خویش دعوت نمایم، چه کسی از شما مرا در این راه کمک میکند، تا برادر و وصیّ و نمایندهی من در میان شما باشد؟»[1].
سکوت مجلس را فرا گرفته بود، ناگاه علی(ع) برخاست و قفل سکوت را شکست و گفت: «ای پیامبر خدا! من تو را یاری میکنم»، سپس دستش را به سوی پیامبر(ص) دراز کرد تا به عنوان بیعت فداکاری و وفاداری بفشرد.
پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: بنشین، علی(ع) نشست.
پیامبر(ص) برای بار دوّم سؤال خود را تکرار کرد، باز علی(ع) برخاست و همان سخنانش را تکرار نمود، این بار نیز پیامبر(ص)، به او فرمود: بنشین، بار سوّم نیز هیچکس جز علی(ع) اعلام آمادگی نکرد، در این هنگام پیامبر(ص) دست خود را بر دست علی(ع) زد، و مطابق بعضی از روایات، گردن علی(ع) را گرفت و در شأن علی(ع) در آن مجلس استثنایی بنیهاشم، چنین فرمود:
«اِنَّ هذا اَخِی وَ وَصِّیِّی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ اَطیِعُوهُ»:
«این برادر و وصیّ و جانشین من در میان شما است، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید»[2].
و در سیرهی حلبی این جمله نیز افزوده شده که پیامبر(ص) فرمود:
«وَ وَزِیرِی وَ وارِثی»: «و وزیر و وارث من باشد».
به این ترتیب میبینیم در همان آغاز ظهور اسلام ولایت و امامت حضرت علی(ع)، از زبان پیامبر(ص) مشخّص شده است.
***
حمایتهای ابوطالب پدر بزرگوار علی(ع) در این ماجرا نیز، بسیار مهم است، از جمله، هنگامی که ابولهب با استهزاء و درشتگوییها و تهدیدهایش مجلس را ترک کرد، ابوطالب به او گفت:
«وَ اللهِ لَنَمْنَعَنَّهُ ما بَقِینا»:
«سوگند به خدا تا زنده هستیم از محمّد(ص) دفاع میکنیم، و گزند دشمن را از او دفع خواهیم کرد»[3].
همراهی علی(ع) با پیامبر(ص) در دو هجرت موقّت
هنگامی که ابوطالب پدر بزرگوار علی(ع) در سال دهم بعثت در مکّه از دنیا رفت، آزار مشرکان نسبت به پیامبر(ص) بیشتر شد، چرا که دیگر ابوطالب نبود تا از آنها جلوگیری نماید.
پیامبر(ص) برای حفظ جان خود، دوبار از مکّه هجرت موقّت کرد، یکبار به سوی طائف رفت، و در آنجا ده روز و به گفتهی بعضی چهل روز ماند، و مردم را به اسلام دعوت کرد، ولی هیچکس دعوت آن حضرت را نپذیرفت، بلکه به تحریک زراندوزان مشرک و مغرور، عدّهای مزدور آن حضرت را سنگباران کردند، و آن حضرت با پای خونآلود از طائف بیرون آمد.
در این سفر خطیر، حضرت علی(ع) و زیدبن حارثه، پیامبر(ص) را همراهی میکردند[4].
آری حضرت علی(ع) در چنان شرائطی همراه پیامبر(ص) هجرت کرد، تا یار و یاور او باشد و او را تنها نگذارد.
نیز نقل شده؛ آن حضرت، پس از وفات ابوطالب، به هجرت دیگری نیز دست زد، به او وحی شد: «از مکّه بیرون برو زیرا یاور تو از دنیا رفته است» آن حضرت همراه حضرت علی(ع) از مکّه خارج شد و به میان قبیله بنیعامربن صعصعه رفت، و خود را به آنها معرّفی کرد و از آنها درخواست یاری نمود، و آیات قرآن را برای آنها خواند، ولی آنها دعوت آن حضرت را نپذیرفتند، آن بزرگوار ده روز به این هجرت، که نخستین هجرت آن حضرت بود، ادامه داد[5].
در این هجرت نیز، علی(ع)، پیامبر(ص) را تنها نگذاشت، و همسفر و همیار استوار و مخلص و مهربانی با آن حضرت بود.
بر همین اساس است که «ابن ابیالحدید» دانشمند معروف اهل تسنّن در ضمن اشعاری میگوید:
وَ لَوْلا اَبُوطالِبٍ وَابْنُهُ/ لَمّا مُثِّلَ الدِّینُ شخصاً فَقاما:
«اگر ابوطالب و پسرش علی(ع) نبودند، ستون دین اسلام، برپا نمیشد، آنها هر دو برای استواری دین، قیام کردند»[6].
فداکاری و جانبازی علی(ع) در شعب ابیطالب
هنگامی که مشرکان مکّه از هر راه و وسیلهای برای جلوگیری از تبلیغ دین اسلام توسط پیامبر(ص) وارد شدند ولی نتیجه نگرفتند، تصمیم گرفتند آن حضرت و بستگان او از بنیهاشم را در شعب ابوطالب [که درّهای در پشت کوه ابوقبیس بود و خانههای بنیهاشم در آنجا قرار داشت] محاصرهی شدید اقتصادی نمایند، تا آنها از شدّت گرسنگی و تشنگی بمیرند.
مشرکان در این مورد قطعنامهای نوشتند و هشتاد نفر آن را امضاء کردند و آن را در میان پارچهای نهاده در داخل کعبه آویختند.
محاصره در آغاز محرّم سال هفتم بعثت شروع شد و حدود دو سال یا سه سال ادامه یافت، در این مدّت بر بنیهاشم و زنان و کودکان آنها بسیار سخت گذشت، گاهی مخفیانه، بعضی به آنها غذا میرساندند...
یکی از امور مهم در ماجرای محاصره این بود، که ابوطالب پدر بزرگوار علی(ع) شب و روز در فکر نگهبانی پیامبر(ص) بود، شبها مکرّر بستر او را عوض میکرد و غالباً فرزندش علی(ع) را در بستر او میخوابانید، و او را در جای دیگر، تا مبادا بستر آن حضرت شناخته گردد و مشرکان با مکر و نیرنگ به آن حضرت، آسیب برسانند، یا از بالای کوه ابوقبیس به سوی بستر او، سنگ پرتاب کنند.
حضرت علی(ع) با کمال شهامت و خلوص در بستر پیامبر(ص) میخوابید، و جان خود را فدای آن حضرت میکرد[7].
ابن ابیالحدید در اینباره مینویسد: «ابوطالب غالباً در مورد شبیخون دشمن و آسیبرسانی شبانه به پیامبر(ص) در هراس بود، شب از خواب برمیخواست و پسرش علی(ع) را در بستر پیامبر(ص) میخوابانید»[8].
صبر و استقامت علی(ع) در شعب ابیطالب
ماجرای محاصره در شعب ابیطالب، آن هم بیش از دو سال، در درّهای سوزان، بدون وسیله، بسیار طاقتفرسا بود، برای درک این مطلب به روایت زیر توجّه کنید:
در آن درّه سوزان، فشار گرسنگی بهحدّی رسید که سعد وقّاص میگوید: «شبی از درّه بیرون آمدم در حالی که از شدّت گرسنگی، تمام نیرویم را از دست داده بودم، ناگهان پوست خشکیدهی شتری را دیدم، آن را برداشتم و شستم و سوزاندم و کوبیدم و با آب مختصری خمیر کردم و خوردم و از این طریق سه روز به سر بردم»[9].
آری ابوطالب و پسرش علی(ع) به خاطر حمایت از پیامبر(ص) در چنین فشاری قرار گرفت، ولی دست از حمایت او برنداشت، آیا عاملی جز «ایمان و اخلاص» میتوانست، ابوطالب و امثال او را اینگونه پایدار نگهدارد؟
در چنین شرائطی جان علی(ع) بعد از پیامبر(ص) از همه بیشتر در خطر بود، زیرا برای حفظ پیامبر(ص) در بستر آن حضرت میخوابید، هر لحظه احتمال میرفت که از بالا و کمرگاه کوه ابوقبیس، سنگ بزرگی به سوی آن بستر پرتاب گردد و یا با شبیخون جلاّدان مشرک، به آن بستر هجوم شود، شبی علی(ع) به پدرش گفت:
«اِنِّی مَقْتُولٌ»:
«من کشته شدنی هستم».
ابوطالب با اشعاری، فرزندش را به صبر و مقاومت دعوت کرد، حضرت علی(ع) با اشعار زیر به پدر پاسخ داد:
اَتَّأْمُرُنِي بِالصَّبْرِ فِي نَصْرِ اَحْمَدَ/ وَ وَاللهِ ما قُلْتُ الَّذِي قُلْتُ جازِعاً
وَ لكِنَّنِي اَحْبَبْتُ اَنْ تَرَی نُصْرَتِي/ وَ تَعْلَمُ اَنِّي لَمْ اَزَلْ لَكَ طائِعاً
وَسَعْيِي لَوَجْهِ اللهِ فِي نَصْرِ اَحْمَدٍ/ نَبِيِّ الْهُدى الْمَحْمُودِ طِفْلاً وَيافِعاً:
«آیا در یاری پیامبر(ص) به من دستور استقامت میدهی؟، سوگند به خدا آنچه گفتم از بیصبوری نبود.
ولی دوست داشتم یاری مرا بنگری و بدانی که من همیشه فرمانبر شما بودهام [و در عین آن که مرگ را در چشم خود میبینم در بستر پیامبر(ص) میخوابم].
و کوشش من از کودکی تا جوانی برای خدا، در یاری احمد پیامبر راهنما و ستوده، بوده است»[10].
خودآزمایی
1- در اولین دعوت آشکار پیامبر(ص) تنها چه کسی دعوت و کمک به ایشان را پذیرفت؟
2- چرا ابوطالب(در شعب ابیطالب) شبها مکرّر بستر پیامبر(ص) را عوض میکرد و غالباً چه کسی را در بستر او میخوابانید؟
3- عاملی که توانست ابوطالب و حضرت علی(ع) را اینگونه در شعب ابیطالب نسبت به رسول خدا(ص) پایدار نگه دارد چه بود؟
پینوشتها
1. ... فَاَیُّکُمْ یُوازِرُنِی عَلی اَنْ یَکُونَ اَخِی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتِی.
2. احقاق الحقّ، ج ۴، ص ۶۲ به بعد – تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۱۷.
3. الغدیر، ج ۷، ص ۳۵۴.
4. شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج ۱۴، ص ۹۶، و ج ۴، ص ۱۲۸.
5. همان مدرک، ج ۴، ص ۱۲۸.
6. همان مدرک، ج ۱۴، ص ۸۴.
7. بحار، ج ۳۵، ص ۹۳ – الائمة الاثنیعشر (هاشم معروف)، ج ۱، ص ۱۶۱ و ۱۶۲.
8. همان مأخذ.
9. سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۷۹ – تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷۹.
10. بحار، ج ۳۵، ص ۹۳ – شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج ۱۴، ص ۶۴ (با اندکی تفاوت).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی