کد مطلب: ۳۳۲۲
تعداد بازدید: ۷۳۸
تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۶
نگاهی بر زندگی امام علی(ع)| ۹
مسلمانان از وحشت، در سکوت فرو رفته بودند، تنها حضرت علی(ع) با شنیدن صداهای پیاپی «عمرو»، مکرّر به پیامبر(ص) التماس می‌کرد تا اجازه رفتن به میدان را به او بدهد.

نگاهی بر زندگی علی(ع) بعد از هجرت، در عصر پیامبر(ص)| ۳


علی(ع) در سال چهارم و پنجم هجرت


سال چهارم هجرت، برای علی(ع) دارای حوادث شیرین و تلخ بود، از حوادث شیرین اینکه در سوّم شعبان این سال، حسین ‌بن علی(ع) دوّمین نواده رسول اکرم(ص) چشم به جهان گشود، و چشم علی(ع) به رخسار فروزان دوّمین پسرش روشن گردید.
و از حوادث تلخ سال چهارم هجرت این بود که «فاطمه بنت اسد» مادر علی(ع) که از بانوان پیشگام اسلام بود، و زحمات طاقت‌فرسایی برای پیامبر(ص) و اسلام کشید، از دنیا رفت، که درباره‌ی شأن و مقام او، اندکی در آغاز این کتاب سخن گفتیم.
 

چهره‌ی علی(ع) در جنگ خندق

 
بزرگترین حادثه‌ی سال پنجم هجرت، ماجرای جنگ خندق بود، مردان اطّلاعاتی پیامبر(ص) گزارش دادند که بیش از «ده هزار نفر» که از قبیله‌‌‌‌های مختلف تشکیل شده‌اند، از مکّه برای براندازی اسلام و مسلمین به سوی مدینه حرکت کرده‌اند، پیامبر(ص) بی‌درنگ با سران اسلام به مشورت پرداخت، سلمان پیشنهاد کندن خندق [سنگری عظیم در سراسر راه‌های ورودی مدینه] نمود، این پیشنهاد پذیرفته شد، و طبق فرمان پیامبر(ص)، مسلمانان گروه گروه به کندن خندق پرداختند، مسلمانان سه هزار نفر بودند، خندق که طولی در حدود شش هزار متر و عرضی به وسعت مقداری که سواران دشمن نتوانند از آن سوی آن به این سو بپرند، ساخته و پرداخته شد، لشگر عظیم دشمن فرا رسید، خود را در برابر خندق دید، حدود یک ماه پشت خندق زمین‌گیر شد و نتوانست وارد مدینه شود، سرانجام پنج نفر از قهرمانان دشمن از نقطه‌ی باریکی عبور کردند، و در بین خندق و کوه سَلْع (مرکز سپاه اسلام) به میدان تاختند و مبارز طلبیدند، این پنج نفر عبارت بودند از: ۱- عمرو بن عَبْدود ۲- عکرمة بن ابی جهل ۳- هُبَیرة بن وهب ۴- نوفل ‌بن عبدالله ۵- ضرار بن خطّاب.
عمرو بن عبدود، قهرمان بی‌بدیل عرب بود و او را با هزار مرد جنگی می‌سنجیدند، با نعره‌های پیاپی مبارز می‌طلبید و می‌گفت:
«وَ لَقَدْ بُحِحْتُ مِنَ النِّداءِ بِجَمْعِکُمْ هَلْ مِنْ مُبارِزٍ...»:
«صدایم از فریاد کشیدن، گرفت و خسته شدم، آیا کسی هست که به نبرد با من به میدان آید؟».
مسلمانان از وحشت، در سکوت فرو رفته بودند، تنها حضرت علی(ع) با شنیدن صداهای پیاپی «عمرو»، مکرّر به پیامبر(ص) التماس می‌کرد تا اجازه رفتن به میدان را به او بدهد.
سرانجام پیامبر(ص) به علی(ع) اجازه داد، و عمّامه‌ی خود را بر سر او بست و شمشیرش را به دست او داد و هنگام بدرقه، در حقّ علی(ع) چنین دعا کرد: «خدایا! در جنگ بدر، «عبیدة ‌بن حارث» (پسرعمویم) را از من گرفتی، در جنگ اُحُد، حمزه (عمویم) را از من گرفتی، اینک این علی ‌بن ابیطالب برادر من است پروردگارا مرا تنها نگذار».
سپس فرمود: «تمام اسلام در برابر تمام کفر قرار گرفت».[1]
حضرت علی(ع) شتابان به میدان «عمرو» رفت، وقتی که در برابر «عمرو» قرار گرفت، بین آنها چنین گفتگو شد:
علی: «ای عمرو! تو در عصر جاهلیّت می‌گفتی سوگند به لات و عُزّی، هرکس مرا به یکی از سه چیز بخواند همه‌ی سه تقاضای او، یا یکی از آنها را می‌پذیرم».
«عمرو»: آری چنین است.
علی(ع) فرمود: من از تو تقاضا دارم و آن گواهی دادن به یکتایی خدا و رسالت محمّد(ص) می‌باشد.
عمرو: از این تقاضا بگذر.
علی: بیا و از راهی که آمده‌ای بازگرد.
عمرو: نه، این کار ننگ است و نُقل مجالس زنان قریش خواهد شد، هرگز این ننگ را به زبان زنان نمی‌افکنم.
علی: تقاضای دیگری دارم و آن اینکه: از اسب پیاده شو و با من بجنگ.
عمرو، خندید و گفت: «گمان نمی‌کردم مردی از عرب، چنین پیشنهادی به من کند، من دوست ندارم مرد بزرگواری چون تو را بکشم، با اینکه با پدرت در زمان جاهلیّت دوست بودم».
علی: ولی من دوست دارم تو را بکشم، اگر می‌خواهی پیاده شو! «عمرو» از این سخن برآشفت، پیاده شد و بر صورت اسبش ضربه‌ای زد، اسب از آنجا رفت، درگیری شدید بین علی(ع) و «عمرو» رخ داد، گرد و غباری که از زیر پای آنها برخاست، آنها را پوشانید.
جابربن عبدالله انصاری می‌گوید: ناگاه صدای تکبیر علی(ع) را شنیدم، فهمیدم که علی(ع)، «عمرو» را کشته است.
یاران «عمرو» با اسب، خود را به خندق افکندند، از سوی دیگر مسلمانان با شنیدن صدای تکبیر علی(ع)، کنار خندق آمدند، دیدند «نوفل» با اسبش در میان خندق افتاده، و آن اسب نمی‌تواند او را از آنجا بیرون برد، او را سنگباران کردند، نوفل گفت: «چنین نکنید بلکه مردی از شما بیاید و با من بجنگد»، در این هنگام علی(ع) به نوفل حمله کرد و او را نیز کشت، سپس به قهرمان سوّم دشمن «هُبَیرَه» حمله کرد، او نیز بر خاک هلاکت افتاد، و دو قهرمان دیگر (عکرمه و ضرار) گریختند.
هلاکت این قهرمانان به دست علی(ع) از یک‌سو، و طوفان و شدّت سرما و کمبود علوفه‌ی دشمن از سوی دیگر، موجب شد که سپاه ده هزار نفری دشمن با کمال خواری، جبهه را ترک کرده و به سوی مکّه عقب‌نشینی نمود.[2]
حضرت علی(ع) سر از بدن «عمرو» جدا نمود و آن را نزد پیامبر(ص) آورد، و آن را پیش روی پیامبر(ص) بر زمین انداخت، ابوبکر و عمر به پیش آمدند و سر مبارک علی(ع) رو بوسیدند.[3]
 

اوج ارزش ضربت علی(ع)

 
هنگامی که حضرت علی(ع) با پیروزی به حضور پیامبر(ص) آمد، پیامبر اکرم(ص) درباره‌ی ارزش ضربت و پیروزی علی(ع) فرمود:
«ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عَبادَةِ الثَّقَلَیْنِ»:
«ارزش ضربتی که علی(ع) در جنگ خندق بر دشمن فرود آورد، از ارزش عبادت جنّ و انس برتر است».[4]
و در عبارت دیگر آمده فرمود:
«لَوْ وُزِنَ الْیَوْمُ عَمَلُکَ بِعَمَلِ جَمِیعِ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ، لَرُجِّحَ عَمَلُکَ عَلی عَمَلِهِمْ...»:
«اگر امروز ارزش عمل تو با ارزش عمل همه‌ی امّت من سنجیده شود، ارزش عمل تو بر ارزش عمل همه‌ی امّت، برتری می‌یابد».
سپس افزود: «زیرا با کشته شدن عمرو بن عبدود، به همه‌ی خانه‌های مشرکان، ذلّت و خواری وارد گردید، و به همه‌ی خانه‌های مسلمانان، عزّت و شکوه، وارد شد».[5]
شرح کوتاه اینکه: اگر علی(ع) به میدان نرفته بود، هیچ‌ یک از مسلمانان چنین جرأتی را نداشتند، و ارتش ده هزار نفری دشمن وارد مدینه شده و سپاه اسلام را تار و مار می‌کرد، با کشته شدن «عمرو» و قهرمانان دشمن به دست علی(ع)، حلقه‌ی محاصره دشمن شکسته شد، و کمر دشمن خم گردید و داغ جانکاهی بر دل دشمن نهاده شد، که موجب عقب‌نشینی آنان گردید.
اگر علی(ع) قهرمانان پیشتاز دشمن را نمی‌کشت، عبور سپاه دشمن از خطّ دفاعی خندق، قطعی بود، و در چنین صورت نه تاک می‌ماند و نه تاک‌نشان، بر همین اساس و محاسبات نظامی، و ارزیابی دقیق است که پیامبر(ص)، ارزش ضربت علی(ع) را برتر از ارزش اعمال جنّ و انس دانست.
 

ریشه کنی یهودیان کارشکن به دست علی(ع)

 
یکی از حوادث سال پنجم، نابودی یهود بنی‌قُرَیظَه بود، این گروه مانند ستون پنجم دشمن در داخل کشور اسلامی [همچون کشور اسرائیل در عصر حاضر] پایگاهی برای مشرکان بودند و در هر فرصتی به دشمن کمک کرده و کارشکنی می‌نمودند، پس از پیروزی اسلام در جنگ خندق، پیامبر(ص) سی نفر از مسلمانان خزرجی را به فرماندهی علی(ع) به سوی آنها فرستاد، آنها در قلعه‌ی خود سنگر گرفتند و بیرون نیامدند، وقتی که علی(ع) با همراهان، کنار قلعه‌ی آنها آمد، چند نفر از آنها از بالای دیوار سرکشیدند و علی(ع) را دیدند، آن‌چنان وحشت‌زده شدند، که بعضی از آنها فریاد می‌زدند:‌ »کشنده‌ی عمروبن عبدود، به سوی شما آمده است» و بعضی از آنها رَجَز می‌خواند که ترجمه‌ی رَجَز او چنین بود:
« علی(ع) «عمرو» را کشت، علی(ع) شاهباز دلاور را شکار کرد، علی(ع) پشت کافران را شکست و کار مسلمانان را استوار نمود».
تا اینکه به فرمان پیامبر(ص)، قلعه‌ی آنها محاصره شد و این محاصره، ۲۵ شبانه‌روز ادامه یافت، و سرانجام به حکم سعدبن معاذ (مجروح جنگی، نبرد خندق) حکم اعدام آنها صادر شد، و علی(ع) به فرمان پیامبر(ص)، آن گروه پلید و کارشکن، و آن اسرائیل آن عصر را سر به نیست نمود، و مزاحمت‌های آنها را برای همیشه از آن دیار، ریشه‌کن کرد.[6]
 

خودآزمایی

 
1- یک حادثه شیرین و یک حادثه تلخ، که در سال چهارم هجرت برای حضرت علی(ع) روی داد را بیان کنید.
2- هنگامی که حضرت علی(ع) پس از کشتن عمرو بن عَبْدود با پیروزی به حضور پیامبر(ص) آمد، پیامبر اکرم(ص) درباره‌ی ارزش ضربت و پیروزی حضرت علی(ع) چه فرمودند؟
3- یکی از حوادث سال پنجم هجرت، چه بود؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1] بَرَزَ الْاِیمانُ کُلُّهُ اِلَی الشِّرْکِ کُلِّهِ – بحار، ج ۲۰، ص ۲۱۵.
[2] ترجمه ارشاد مفید، ج ۱، ص ۸۹ و ۹۰ – تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۴۸۶.
[3] ترجمه ارشاد مفید، ج ۱، ص ۹۳.
[4] مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۳۲ – احقاق الحقّ، ج ۶، ص ۵۴ و ۵۵.
[5] بحار، ج ۲۰، ص ۲۱۶.
[6] اقتباس از ترجمه‌ی ارشاد مفید، ج ۱، ص ۹۷- ۹۹.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: