نگاهی بر زندگی علی(ع) بعد از هجرت، در عصر پیامبر(ص)| ۴
علی(ع) در سال ششم و هفتم هجرت
علی(ع) نویسندهی صلحنامه حدیبیّه
یکی از رخدادهای بسیار مهمّ عصر پیامبر(ص)، «صلح حُدَیبیّه» است که در سال ششم هجرت، در سرزمین حُدَیبیّه (بیست کیلومتری مکّه) رخ داد، و همین صلح، پایه و اساس بسیاری از پیروزیهای دیگر اسلام گردید، صلح حدیبیّه؛ مشرکان را از تحرّکات جنگی بازداشت، و همین موضوع زمینهساز فتح خیبر و فتح عظیم مکّه و ... گردید.
حضرت علی(ع) در تدوین صلح حدیبیّه، نقش بسیار داشت، و موادّ آن را خودش نوشت، و پس از پیامبر(ص)، هیچ شخصی مانند علی(ع) در برقراری چنان صلحی، نقش نداشت.
هشدار پیامبر(ص) و حدیث خاصفالنّعل
در ماجرای صلح حُدَیبیّه، در آغاز «سهیل بن عمرو» با دو یا سه نفر از نمایندگان مشرکان، پیشنهادی کردند (تا مادّه دیگری بر صلحنامه بیفزایند) و آن این بود که گفتند: «گروهی پست و فرومایه از آئین ما به سوی شما آمده و به اسلام گرویدهاند، آنها را باید به ما تحویل دهید».
پیامبر(ص) از این پیشنهاد، بسیار خشمگین شد و به آنها فرمود:
«ای گروه قریش! از این مطلب دست بردارید، و یا مردی را به سوی شما بفرستم که خداوند قلبش را با ایمان آزموده است، تا گردنهای شما را بزند».
ابوبکر و عمر که در آنجا حاضر بودند، از پیامبر(ص) پرسیدند، آن مرد کیست؟».
پیامبر(ص) فرمود: «او هم اکنون کفش مرا وصله میزند».
حضرت علی(ع) میفرماید: «من در آن هنگام در گوشهای نشسته بودم و کفش رسول خدا(ص) را وصله میزدم».
سپس پیامبر(ص) برخاست و فرمود:
«مَنْ کَذَّبَ عَلِیّاً مُتَعِمّداً فَلْیَتَبَوَّءُ مَقْعَدَهُ فِی النّارِ:
آن کس که علی(ع) را از روی عمد، تکذیب کند، جایگاهش پر از آتش شود».[1]
علی(ع) نویسندهی نامههای پیامبر(ص)
در سال هفتم هجرت دو حادثهی مهمّی رخ داد:
۱- پیامبر(ص) برای سران کشورها و شهرها نامه نوشت و آنها را به اسلام دعوت نمود، که تعداد ۱۸۵ نامه از پیامبر(ص) به دست آمده که برای سران و بزرگان نقاط مختلف نوشته است.
یکی از نویسندگان نامهها، حضرت علی(ع) بود، و در این راستا، تلاش و نقش اساسی و پیگیر داشت.[2]
علی(ع) فاتح بیبدیل خیبر
۲- حادثهی بزرگ دیگر، فتح خیبر به دست پرتوان علی(ع) بود، که شرح آن به طور کوتاه چنین است:
خیبر در ۳۲ فرسخی شمال مدینه، دارای هفت قلعه بود[3] و بیست هزار نفر از یهودیان در آن قلعهها سکونت داشتند.
آنها هیچگاه از کارشکنی و دشمنی با اسلام، دست برنمیداشتند، و همواره به دشمنان کمک میکردند، و قلعههای آنها [همچون کشور اسرائیل در عصر حاضر] کانونی بر ضدّ حکومت اسلامی بود، پیامبر(ص) با هزار و ششصد نفر از سپاه اسلام، برای سرکوبی آنها به سوی خیبر حرکت کردند، جنگجویان خیبر که حدود دو هزار نفر بودند، به قلعههای خود پناه بردند و تسلیم حکومت اسلامی نشدند.
سپاه اسلام، قلعههای آنها را یکی پس از دیگری، فتح کرد، ولی دو قلعه به نام «وطیح» و «سَلالِم» باقی ماند، مسلمانان در گشودن این دو قلعه، ده روز با یهودیان جنگیدند و شهدای بسیاری را دادند، ولی نتیجه نگرفتند، در این مدّت هر روز سپاه اسلام تحت فرماندهی یکی از اصحاب برای گشودن این دو قلعه میرفتند، ولی بینتیجه باز میگشتند، یک روز ابوبکر، فرماندهی لشگر شد، روز دیگری، عمر فرمانده شد، ولی یهودیان به فرماندهی «مَرْحَبْ»، از لشگر اسلام جلوگیری نموده، و به این ترتیب سپاه اسلام شکست میخورد، و به پایگاه خود باز میگشت.
پیامبر(ص) و سرداران اسلام از این وضع، بسیار ناراحت بودند، تا اینکه پیامبر(ص) سران لشگر را به حضور طلبید و فرمود:
«لَاُعْطِیَنَّ الرّایَةَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَه وَ یُحِبُهُ اللهُ وَ رسولُهُ یَقْتَحُ اللهُ عَلی یَدَیْهِ لَیْسَ بَفَرّارٍ:
فردا این پرچم را به دست مردی میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش او را دوست دارند، و خداوند این دژ را به دست او میگشاید، او کسی هست که هرگز پشت به دشمن نمیکند».
شب فرا رسید، همه در انتظار فردا به سر میبردند تا ببینند این افتخار نصیب کدام رادمردی میشود، فردا فرا رسید، سپاه اسلام با سکوتی پرانتظار به پیامبر(ص) توجّه داشتند، ناگاه شنیدند که آن حضرت فرمود: «علی(ع) کجاست؟».
گفته شد، درد چشم شدیدی گرفته است، و در گوشهای استراحت نموده است، فرمود: «او را بیاورید»، علی(ع) را آوردند، پیامبر(ص) دستی بر چشمان علی(ع) کشید و برای او دعا کرد، درد چشم او هماندم برطرف شد، آنگاه سپاه اسلام به فرماندهی علی(ع) روانه میدان کرد.
امیر مؤمنان علی(ع) شتابان به سوی قلعه خیبر حرکت کرد، و پرچم اسلام را در کنار در خیبر بر زمین نصب نمود.
در این هنگام درِ خیبر باز شد و دلاور مردان یهود، از قلعه بیرون آمدند، درگیری شدیدی رخ داد، «حارث» برادر «مَرْحب»، قهرمان دشمن به میدان آمد و با نعرههای وحشتانگیز خود رَجَز میخواند، حضرت علی(ع) مثل کوهی استوار به او حمله کرد و هماندم او را بر خاک هلاکت افکند.
در این لحظه «مَرْحب» یکّه تاز نامور یهود به میدان آمد و رَجَز خواند، یکی از اشعار رجز او چنین بود:
قَدْ عَلِمَتْ خَیْبَرُ اَنِّی مَرْحَبٌ/ شاکِی السِّلاحِ بَطَلٌ مُجَرَّبٌ:
«در و دیوار خیبر میداند که من مرحب هستم، مجهّز به اسلحه، و قهرمان آزموده جنگی میباشم».
حضرت علی(ع) هماندم در برابر او قرار گرفت و چنین رَجَز خواند:
اَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی اُمِّی حَیْدَرَة/ ضِرْغامُ آجامٍ وَ لَیْثٌ قَسْوَرَةٌ:
«من همانم که مادرم مرا حیدر(شیر) خواند، مرد دلاور و شیر بیشههای شجاعت میباشم».
درگیری شدید شروع شد، ولی طولی نکشید که ضربت علی(ع) بر سر مرحب فرود آمد، این ضربت به قدری شدید بود که کلاهخود و سنگ و سر مرحب را شکست و تا دندان او را دو نیم ساخت، مرحب کشته شد، و همراهان او گریختند[4].
سپر قراردادن درِ خیبر
پس از کشته شدن «مَرْحَب» جنگجویان یهود به درون قلعهی خود گریختند، و در قلعه را به روی مهاجمین بستند، در این کشمکش، بر اثر برخورد شمشیر یکی از جنگجویان یهود با سپر علی(ع)، سپر آن حضرت به زمین افتاد، علی(ع) هماندم متوجّه درِ قلعه شد و آن را از جای خود کند، و تا پایان جنگ، از آن در، به جای سپر استفاده کرد، و پس از جنگ، آن در را بر روی خندقی که یهودیان در کنار دیوار بلند قلعهی خود کنده بودند، به عنوان پلی برای عبور سپاه اسلام قرار داد[5] سپاه اسلام از روی آن عبور کرده و وارد قلعه شدند و قلعه فتح شد و اموال یهودیان به عنوان غنائم جنگی به دست مسلمانان افتاد.
عالم بزرگ، شیخ مفید نقل میکند که علی(ع) فرمود: «هنگامی که درِ خیبر را از جای خود کندم، آن را سپر خود ساختم تا آنگاه که خداوند یهودیان را شکست داد، در این هنگام آن را پلی برای عبور مسلمانان نمودم، سپس آن را در میان خندق افکندم».
یکی از حاضران پرسید: «آیا از برداشتن آن در، سنگینی بسیاری احساس کردی؟».
علی(ع) در پاسخ فرمود: «سنگینی آن زیادتر از سپری که در جاهای دیگر به دست میگرفتم نبود».
سپس مینویسد: «به گفته تاریخ نویسان؛ هنگامی که مسلمانان تصمیم گرفتند از خیبر بازگردند، خواستند آن در را از زمین بردارند، کمتر از هفتاد نفر با کمک یکدیگر نتوانستند آن را بردارند».[6]
خودآزمایی
1- نقش حضرت علی(ع) در صلح حدیبیّه، چه بود؟
2- دو حادثهی مهمّی که در سال هفتم هجرت رخ داد را نام ببرید؟
3- پیامبر(ص) در حضور سران لشگر درباره شخصی که خیبر را فتح میکند چه فرمودند؟
[1] همان مدرک، ص ۱۹۱.
[2] شرح در کتاب مکاتیب الرّسول آیتالله میانجی.
[3] به نامهای: ناعم، قموص، کتیبه، نسطاة، شقّ، وطیح، و سلالم.
[4] بحار، ج ۲۱، ص ۱۵ و ۱۶ – تاریخ طبری، ج ۲، ص ۹۴.
[5] تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۶.
[6] ارشاد مفید، ص ۵۹.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی