حضرت علی(ع) در عصر خلفاء| ۲
علی(ع) در عصر خلافت عمر
اشاره:
حضرت علی(ع) در عصر خلافت عمر، گرچه اصل حکومت او را قانونی نمیدانست و اعتراض کرد، و در خطبهی شقشقیّه در مورد این عصر فرمود:
«سوگند به خدا مردم گرفتار ناراحتی و رنج عجیبی بودند، و من در این مدّت طولانی [ده سال و شش ماه] با محنت و عذاب، چارهای جز تحمّل و شکیبایی نداشتم».
ولی در کنار حکومت، برای تقویت اسلام در برابر بیگانگان، به تلاشهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی پرداخت، و گاهی در امور سیاسی مورد مشورت قرار میگرفت، رأی خود را اظهار میکرد و پذیرفته میشد، در این عصر، حضرت علی(ع) یگانه مرجع فتوا بود، حوادثی رخ داد که برای حلّ آنها از حضرت علی(ع) کمک میگرفتند، حضرت علی(ع) نظر خود را ارائه میداد، عمربن خطّاب هفتاد بار گفت:
«لَوْلا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَرٌ:
اگر علی نبود، عمر هلاک میشد».
و چندین بار گفت: «خدا عمر را در جای دشواری قرار ندهد که پسر ابوطالب در آنجا نباشد».
با مطالعه قضاوتهای حضرت علی(ع) در عصر خلفاء، به روشنی، این مطلب به دست میآید[1]، در اینجا به ذکر چند نمونه میپردازیم:
تعیین آغاز تاریخ اسلام بر اساس نظر علی(ع)
در سوّمین سال خلافت عمر (سال ۱۶ هجری)، مسلمانان هنوز از نظر مبداء سال، دارای تاریخ معیّنی نبودند، تا در نامهها و قراردادها و اسناد و یادبودها، آن را ثبت کنند، عمر با اصحاب بزرگ در این باره به مشورت پرداخت، هرکدام نظری دادند، بعضی میلاد پیامبر(ص) و بعضی مبعث آن حضرت را پیشنهاد کردند، ولی حضرت علی(ع) هجرت پیامبر(ص) را پیشنهاد نمود، چرا که هجرت، دوری از سرزمین شرک، به سرزمین اسلام بود و بزرگترین تحوّل و ترقّی اسلام به شمار میآمد، عمر این نظر را پذیرفت، از آن پس، مبداء تاریخ اسلام، همان سال اوّل هجرت، قرار داده شد و اکنون سال قمری و سال شمسی بر اساس هجرت میباشد.[2]
استفادهی علی(ع) از اصول روانی برای قضاوت
روزی جوانی نزد عمر آمد و میگفت: «خدایا! ای حاکمترین حاکمان، بین من و مادرم داوری کن»، عمر گفت: «ای جوان! چرا مادرت را نفرین میکنی؟»
جوان گفت: «مادرم مرا نُه ماه در رحم نگه داشته، سپس دو سال به من شیر داده و بعد مرا بزرگ کرده و اکنون که خوب و بد را میفهمم، مرا از خانه طرد کرده و میگوید: این فرزند من نیست و من هنوز دوشیزه هستم و کسی با من ازدواج نکرده است».
عمر دستور داد زن را احضار کردند، او آمد و به شدّت منکر فرزندش شد و گفت: «من ازدواج نکردهام».
برادران زن چهار نفر بودند و چهل نفر گواهی به صدق ادّعای زن دادند.
ولی فرزند او اصرار داشت که: «من ۹ ماه در رحم این زن بودهام، سپس او مرا شیر داده و بزرگ کرده، وقتی که خوب و بد را شناختم، مرا طرد کرده و انکار میکند».
عمر دستور داد تا جوان را زندانی کنند، تا دربارهی گواهان تحقیق کند، در مسیر راه، آن جوان، حضرت علی(ع) را دید و فریاد زد: «ای پسرعموی رسول خدا! من جوانی مظلوم هستم به دادم برس».
آنگاه ماجرای خود را به علی(ع) عرض کرد.
حضرت علی(ع) به مأموران فرمود: «جوان را نزد عمر برگردانید»، آنها اطاعت کردند، وقتی که جوان را نزد عمر آوردند، عمر علّت بازگرداندن او را پرسید، مأموران گفتند: «علی(ع) دستور داد، و ما از شما شنیدیم که فرمودی هرگاه علی(ع) دستوری داد، سرپیچی نکنید».
در این هنگام علی(ع) وارد شد و به عمر فرمود: :«آیا اجازه میدهی در این مورد قضاوت کنم؟».
عمر گفت: سُبْحانالله! چگونه اجازه ندهم با اینکه از رسول خدا(ص) شنیدم فرمود:
«اَعْلَمُکُمْ عَلِیُّ بْنِ اَبِیطالِبٍ:
علی(ع) آگاهترین شخص در میان شما است».
حضرت علی(ع) به زن رو کرد و فرمود: «آیا گواه داری؟» او گفت: آری، آنگاه چهل نفر را آورد و همه گواهی به صدق ادّعای زن، و دروغگویی جوان دادند، حضرت علی(ع) فرمود: «امروز قضاوتی کنم که مورد خشنودی خدا بر فراز عرش باشد، و آن را حبیبم رسول خدا(ص) به من آموخته است»، آنگاه از آن زن و بستگان او اختیار گرفت تا زن را در عقد هرکس که خواست درآورد، آنان نیز علی(ع) را وکیل نمودند، امام علی(ع) پس از اخذ وکالت از آن جوان، به او رو کرد و فرمود: «من این زن را همسر تو نمودم و عقد ازدواج او را برای تو خواندم، مهریّه او را چهارصد درهم قرار دادم، حاضران گواهی دهند»، سپس به قنبر فرمود: چهارصد درهم بیاور، قنبر کیسهای محتوای چهارصد درهم آورد، علی(ع) آن را به غلام داد و به او گفت:
«این مهریّه را به همسرت بده، و دست این زن را بگیر و دیگر نزد من نیا مگر اینکه آثار عروسی یعنی غسل جنابت بر سر و صورتت باشد».
جوان پولها را به دامن زن ریخت، و به او گفت: برخیز برویم، در این هنگام زن فریاد زد:
«اَلنّارُ، اَالنّارُ یَابْنَ عَمَّ مُحَمَّدٍ اَتُرِیدُ اَنْ تُزَوِّجَنِی مِنْ وَلَدِی؟ هذا وَاللهِ وَلَدِی...:
آتش! آتش! [از آتش دوزخ میترسم] ای پسرعموی محمّد(ص)، آیا میخواهی من با پسرم ازدواج کنم، سوگند به خدا این پسر من است، برادرانم مرا به عقد ازدواج غلامزادهای (که با فامیل ما تناسب نداشت) درآوردند، و این پسر، از این ازدواج بهوجود آمد، وقتی که این پسر بزرگ شد، برادرانم به من امر کردند تا او را طرد کنم، با اینکه قلبم از محبّتش میجوشد، سوگند به خدا، او پسر من است».
سپس دست پسرش را گرفت و با خود برد، در این هنگام عمر فریاد زد:
«وا عمراه! لولا علی لهلک عمر:
وای به حال عمر! اگر علی نبود، عمر هلاک میشد»[3].
به این ترتیب حضرت علی(ع) یک مشکل پیچیدهای را با شیوههای روانشناسی، و اصول روانکاوی حل کرد، زیرا وجدان یک زن هرگز به او اجازهی همبستر شدن با فرزندش را نمیدهد، حضرت علی(ع) با به صدا درآوردن این وجدان، از اسرار، پرده برداشت و مظلومی را نجات داد.
حضرت علی(ع) در عصر خلافت عثمان
پس از آنکه عمربن خطّاب در بستر مرگ قرار گرفت، در مورد خلیفه بعد از خود، شورای شش نفری تشکیل داد، تا آنها بر اساس شیوهای که خود طرح کرده بود، خلیفهی بعد از او را تعیین کنند، آن شش نفر عبارت بودند از: «علی(ع)، عثمان، سعد وقّاص، عبدالرّحمنبن عوف، طلحه و زبیر».
شکل و روند این شورا به گونهای بود که ناگزیر عثمان به نام شورا، انتخاب میشد، ولی در حقیقت، شورایی در کار نبود.
عمر از دنیا رفت، شورا با همان ترفند از پیش تعیین شده، عثمان را به عنوان خلیفه سوّم، اعلام کرد، و عثمان در چهارم محرّم سال ۲۴ هجری، بر مسند خلافت تکیه زد.
اعتراضهای شدید علی(ع) به حکومت عثمان
حضرت علی(ع) به شدّت از حکومت عثمان ناراضی بود، و آن را غیرقانونی میدانست، چنانکه در فرازی از خطبه شقشقیّه میفرماید:
«سرانجام سوّمی (عثمان) به پا خاست، او همانند شتر پرخور و شکم برآمده، هوس و هدفی جز انباشتن و خوردن بیتالمال نداشت، بستگان پدرش (بنی امیّه) به همکاریش برخاستند، آنها همچون شتران گرسنهای که بهاران به علفزار بیفتند و با حرص و آز عجیبی گیاهان را ببلعند، برای خوردن اموال خدا، دست از آستین برآوردند، امّا سرانجام، بافتههایش (برای استحکام خلافتش) پنبه شد، و کردار ناشایستش، کارش را تباه ساخت، و در نتیجه شکمخوارگی و زراندوزی، او را برای همیشه نابود کرد»[4].
تلاشهای فرهنگی و اقتصادی علی(ع) در عصر حکومت عثمان
حضرت علی(ع) در عصر خلافت عثمان نیز از متن سیاست و حکومت برکنار بود، ولی هرگز به گوشهی انزوا نرفت، بلکه در هر فرصتی به نفع حقّ و عدالت، سخن میگفت و تلاش میکرد، و تلاشهای او در امور فرهنگی و اقتصادی نیز همانند عصر خلفای پیشین ادامه داشت، و آن حضرت در مسائل دینی و قضایی، همچنان یگانه مرجع فتوا بود، در اینجا برای رعایت اختصار تنها به ذکر نمونهای میپردازیم:
پاسخ علی(ع) به پرسشی عجیب
در آن هنگام که عثمان خلیفه بود، مردی نزد عثمان آمد و جمجمهی انسان مردهای را که در دستش بود نشان داد و گفت: «شما معتقدید که این جمجمه در عالم قبر (به خاطر کفر و گناه) به وسیلهی آتش، عذاب میشود، من دستم را روی این جمجمه میگذارم ولی احساس داغی آتش نمیکنم».
عثمان از پاسخ فرو ماند، و شخصی را به محضر حضرت علی(ع) فرستاد و او را طلبید، حضرت علی(ع) پس از دریافت پیام عثمان، در مجلس عثمان حاضر شد، مجلس پر از جمعیّت بود، عثمان به مرد پرسشکننده رو کرد و گفت: «مسأله خود را بازگو کن».
آن مرد، سؤال خود را تکرار کرد. عثمان از علی(ع) خواست که پاسخ او را بدهد، حضرت علی(ع) بیدرنگ فرمود: «یک سنگ چخماق (آتش زنه) با یک سنگ معمولی به اینجا بیاورید».
آن دو سنگ را نزد علی(ع) آوردند، سؤال کننده و حاضران همه به علی(ع) چشم دوخته بودند، حضرت علی(ع) آن دو سنگ را به هم زد و بر اثر برخورد آنها، آتش جرقّه زد.
سپس علی(ع) به سؤالکننده فرمود: «دستت را روی سنگ چخماق بگذار» او دستش را روی آن سنگ نهاد.
حضرت علی(ع) به او فرمود: «آیا احساس داغی میکنی؟».
او [در حالی که پاسخ خود را یافته بود، و متوجّه شده بود که در درون سنگ سرد، آتشی هست و جرقّه میزند ولی از سنگ احساس داغی نمیشود] از پاسخ امیر مؤمنان علی(ع) حیران و بهتزده شد و فرو ماند. در همین هنگام عثمان گفت:
«لَوْلا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُثْمانٌ:
اگر علی(ع) نبود، عثمان به هلاکت میرسید»[5].
خودآزمایی
1- چه کسی هجرت پیامبر(ص) را به عنوان مبداء تاریخ اسلام پیشنهاد نمود؟ چرا؟
2- حضرت علی(ع)، در خطبه شقشقیّه درباره حکومت عثمان چه فرمود؟
3- حضرت علی(ع) مشکل پیچیدهی قضاوت درباره آن زن را با چه شیوهها و اصولی حل کرد؟
پینوشتها
[1]- بخشی از این قضاوتها، در بحار، ج ۴۰، از صفحه ۲۱۸ تا ۳۱۷ آمده است.
[2]- تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۳ – شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج ۳، ص ۱۱۳.
[3]- فروع کافی، ج ۷، ص ۴۲۳.
[4]- نهجالبلاغه، خطبه ۳.
[5]- زینالفتی، حافظ عاصمی، مطابق نقل الغدیر، ج ۸، ص ۲۱۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی