کد مطلب: ۳۳۴۰
تعداد بازدید: ۱۹۵۱
تاریخ انتشار : ۲۳ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۹
شرح دعای مکارم‌الاخلاق| ۷۰
بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است، همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى ‏برد، سپس خشك مى ‏شود به گونه ‏اى كه آن را زردرنگ مى ‏بينى سپس تبديل به كاه مى ‏شود!
«وَ اعْصِمْنِي مِنَ الْفَخْر». و مرا از فخر و بالیدن (به خود) حفظ فرما.
 

فخرفروشی و مباهات به خود


ملّا احمد نراقی در باره ی «فخر» می نویسد:
و آن مباهات كردن است به زبان به واسطه ی چيزى كه آن را كمال خود توهّم كند. و فى الحقيقه اين نيز بعضى از اقسام تكبّر است. پس آن چه دلالت بر مذمّت تكبّر مى‏ كند دلالت بر مذمّت آن نيز مى ‏كند. و آن چه به آن، علاج تكبّر مى ‏شود، علاج آن نيز مى ‏شود. و آن نيز مانند تكبّر، ناشى از محض جهل و سفاهت است. و حضرت سيّد السّاجدين - عليه السّلام- فرموده است: «عَجَباً لِلْمُتَكَبِّرِ الْفَخُورِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً ثُمَّ هُوَ غَداً جِيفَةٌ/ عجب از متكبّر افتخار كننده، كه ديروز نطفه بود و فردا مردارى مى ‏شود».[1] و از حضرت امام محمّد باقر- عليه السّلام- مروى است كه: «صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمِنْبَرَ يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَفَاخُرَهَا بِآبَائِهَا أَلَا إِنَّكُمْ مِنْ آدَمَ ع وَ آدَمُ مِنْ طِينٍ أَلَا إِنَّ خَيْرَ عِبَادِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَاهُ/ ‏در روز فتح مكّه حضرت پيغمبر - صلّى اللّه عليه و آله- بر بالاى منبر آمد و فرمود: اى مردمان! به درستى كه خداى - تعالى- نخوت جاهليّت، و تفاخر كردن به پدران را از شما برداشت، آگاه باشيد كه شما همه از آدم هستيد و آدم از خاك است، به درستى كه بهترين بنده ی خدا بنده‏اى است كه تقوى را شعار خود سازد».[2] منقول است كه: «روزى قريش تفاخر بر يكديگر مى‏ كردند و سلمان در آن جا حاضر بود، گفت: امّا من خلق شده ‏ام از نطفه ‏اى نجس، و مردار گنديده خواهم شد، پس به نزد ميزان اعمال خواهم رفت؛ اگر ترازوى عملم سنگين باشد من كريم خواهم بود و اگر سبك باشد لئيم خواهم بود».[3] و ضدّ اين صفت، آن است كه: به زبان و قول، خود را حقير شمارى و ديگران را بر خود ترجيح دهى.[4]
همان طور که از کلام نراقی پیداست، فخرفروشی یکی از جلوه ها و اقسام تکبّر است. بنا بر این برای آشنایی بیشتر با آن و آگاه شدن از راه تفصیلی درمانش، مخاطبان گرامی را به مباحث مربوط به تکبّر (که ذیل عبارت: «و لا تبتلینّی بالکبر» از دعای مکارم الاخلاق بیان شد) ارجاع می دهیم.
 

دنیا محلّ تفاخر


قرآن کریم دنیا را در نظر دنیاپرستان، مکان تفاخر می داند و می فرماید: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ». بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است، همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى ‏برد، سپس خشك مى ‏شود به گونه ‏اى كه آن را زردرنگ مى ‏بينى سپس تبديل به كاه مى ‏شود! و در آخرت، عذاب شديد است يا مغفرت و رضاى الهى و (به هر حال) زندگى دنيا چيزى جز متاع فريب نيست.[5]
علّامه طباطبایی در ذیل این آیه ی شریفه می نویسند: «"تفاخر" به معناى مباهات كردن به حسب و نسب است. و "تكاثر در اموال و اولاد" به اين معنا است كه شخصى به ديگرى فخر بفروشد كه من مال و فرزند بيشترى دارم. و زندگى دنيا عرضى است زائل، و سرابى است باطل كه از يكى از خصال پنجگانه زير خالى نيست: يا لعب و بازى است، يا لهو و سرگرم كننده، يا زينت است، (كه حقيقتش جبران نواقص درونى خود با تجمّل و مشاطه‏ گرى است)، يا تفاخر است، و يا تكاثر، و همه ی اين ها همان موهوماتى است كه نفس آدمى بدان و يا به بعضى از آن ها علاقه مى ‏بندد، امورى خيالى و زائل است كه براى انسان باقى نمى ‏ماند، و هيچ يك از آن ها براى انسان كمالى نفسانى و خيرى حقيقى جلب نمى ‏كند و از شيخ بهايى (رحمه اللّه) نقل شده كه گفته است: اين پنج خصلتى كه در آيه ی شريفه ذكر شده، از نظر سنين عمر آدمى و مراحل حياتش مترتّب بر يكديگرند، چون تا كودك است حريص در لعب و بازى است، و همين كه به حدّ بلوغ مى‏ رسد و استخوان ‏بنديش محكم مى ‏شود، علاقه ‏مند به لهو و سرگرمى ‏ها مى ‏شود، و پس از آن كه بلوغش به حدّ نهايت رسيد، به آرايش خود و زندگيش مى‏ پردازد و همواره به فكر اين است كه لباس فاخرى تهيه كند، مركب جالب توجّهى سوار شود، منزل زيبايى بسازد، و همواره به زيبايى و آرايش خود بپردازد، و بعد از اين سنين به حدّ كهولت مى ‏رسد، آن وقت است كه (ديگر به اين گونه امور توجّهى نمى ‏كند، و برايش قانع كننده نيست، بلكه) بيشتر به فكر تفاخر به حسب و نسب مى‏ افتد، و چون سالخورده شد همه ی كوشش و تلاشش در بيشتر كردن مال و اولاد صرف مى ‏شود».[6]
در تفسیر نمونه در باره ی مراحل مذکور چنین آمده است: «مراحل نخستين تقريبا بر حسب سنين عمر مشخص است ولى مراحل بعد در افراد كاملا متفاوت مى ‏باشد، و بعضى از آن ها، مانند مرحله ی تكاثر اموال، تا پايان عمر ادامه دارد، هر چند بعضى معتقدند كه هر دوره ‏اى از اين دوره ‏هاى پنجگانه هشت سال از عمر انسان را مى ‏گيرد، و مجموعا به چهل سال بالغ مى‏ گردد، و هنگامى كه به اين سن رسيد شخصيت انسان تثبيت مى‏ گردد. اين امر نيز كاملا ممكن است كه بعضى از انسان ها شخصيتشان در همان مرحله ی اوّل و دوّم متوقّف گردد، و تا پيرى در فكر "بازى و سرگرمى و معركه گيرى" باشند، و يا در دوران تجمّل پرستى متوقّف گردد، و ذكر و فكرشان تا دم مرگ فراهم كردن خانه و مركب و لباس زينتى باشد، اين ها كودكانى هستند در سن كهولت، و پيرانى هستند با روحيه ی كودك ... .
و سرانجام آيه را با اين جمله پايان مى ‏دهد: "و زندگى دنيا جز متاع غرور و فريب چيزى نيست"! (وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ). ... مفهومش اين است كه وسيله و ابزارى است براى فريبكارى، فريب دادن خويشتن، و هم فريب ديگران و البته اين در مورد كسانى است كه دنيا را هدف نهايى قرار مى ‏دهند و به آن دل مى ‏بندند، و بر آن تكيه مى‏ كنند و آخرين آرزويشان وصول به آن است، امّا اگر مواهب اين جهان مادّى وسيله‏ اى براى وصول به ارزش هاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنيا نيست، بلكه مزرعه ی آخرت، و قنطره و پلى براى رسيدن به آن هدف هاى بزرگ است. بديهى است توجّه به دنيا و مواهب آن به عنوان يك "گذرگاه" يا يك "قرارگاه" دو جهت ‏گيرى مختلف به انسان مى ‏دهد كه در يكى (قرارگاه) مايه ی نزاع و فساد و تجاوز و بيدادگرى و طغيان و غفلت است، و در ديگرى (گذرگاه) وسيله ی بيدارى است و آگاهى و ايثار و فداكارى و برادرى و گذشت».[7]
آن چه مهم است آن است که خداوند تعالی انسان متکبّر فخر فروش را دوست نمی دارد: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ». متكبّرانه روى از مردم برمگردان، و در زمين با ناز و غرور راه مرو، همانا خدا هيچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد.[8]، به همین جهت افراد فخرفروش اگر از کرده ی خود پشیمان نشده و سعی در درمان بیماری خود و جبران گذشته نکنند، هرگز روی سعادت را نخواهند دید. امام صادق علیه السّلام فرمودند: «أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ حَتَّى عَدَّ تِسْعَةً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَا إِنَّكَ عَاشِرُهُمْ فِي النَّارِ». مردی خدمت رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! من فلانی پسر فلانی هستم و تا نه تن از پدران و اجداد خود را (به خاطر فخر و مباهات) نام برد (که احتمالاً آن ها نیز اهل تکبّر و فخر بوده و یا از کفّار و مشرکین بوده اند)، رسول خدا صلّی الله علیه و آله به او فرمودند: بدان که تو دهمین آن ها در آتش (جهنّم) هستی.[9]
مکن به مال تفاخر مناز بسیار/ به نعمتی که مصون نیست از فنا و زوال
چند غرور ای دغل خاکدان/ چند منی ای دو سه من استخوان
پیشتر از تو دگران بوده اند/  کز طلب جاه نیاسوده اند
حاصل آن جاه ببین تا چه بود/ سود بد امّا بزیان شد چو سود
این چه نشاط است کز آن خوشدلی/ غافلی از خود که ز خود غافلی[10]
 

دنیای دنیّ (پست)


حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به عمار ياسر فرمود: اى عمار، براى دنيا غم مخور كه جمله لذّات دنيا شش است: مطعوم (خوردنی)، مشروب (نوشیدنی)، ملبوس (پوشیدنی)، منكوح (ازدواج و امور جنسی)، مركوب (سوارشدنی)، مشموم (بوئیدنی). شريف ترين مطعومات عسل است و آن لعاب مگس باشد، و بهترين مشروبات آب است و جمله حيوانات در آن مساويند، و نيكوترين مشمومات مُشك و آن خون آهو باشد، و زيباترين مركوبات اسب است و راكب آن در مظنّه ی هلاكت است (یعنی هر آن احتمال دارد تا بنا به جهاتی چون رَم کردن حیوان، آسیب دیده و از دنیا برود)، و نفيس‏ ترين ملبوسات ابريشم است و آن تنيده ی كِرم باشد، و معظم فوائد منكوحات مواقعه (آمیزش جنسی) است و آن ادخال مجراى بول باشد در بول ديگر و چون معظم لذّات دنيا مبتنى بر اين امور خسيسه دَنيّه است، پس معلوم شود كه قدر و منزلت آن چه اندازه باشد.
حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روزى با جمعى صحابه بر بزغاله ی مرده‏ اى گذشت، ديد متورّم و متعفّن شده، كنار راه افتاده، فرمود: كيست اين را به دِرَمى (واحد پول) بخرد؟ گفتند: يا رسول اللّه در زندگى به يك درم نمى ‏ارزيد، اكنون كه مرده و گنديده است، كه او را به درمى بخرد؟ فرمود: به خدا سوگند كه دنيا نزد حق تعالى حقيرتر از اين بزغاله است. و حضرت امير المؤمنين عليه السّلام پرسيد وصف دنيا فرما، فرمود: الدّنيا اوّلُهُ بُكاءٌ وَ اَوسطُهُ عناءٌ و آخرُهُ فناءٌ: دنیا اوّلش گريه، و وسطش غم و اندوه، و آخرش فنا باشد».[11]
بنا بر این دنیایی که قدر و ارزشش تا این اندازه نزد خداوند پایین و پست است، واقعاً در جایگاهی نیست که انسان بدان نسبت به دیگران فخر بفروشد و به خود ببالد. برخی از علماء این حقیقت را در قالب شعر چنین سروده اند:
تفاخر الناس فی الدنیا بأربعة/ أکل و شرب و ملبوس و منکوح
فإن تفکرت فیها فهی اربعة/ روث و بول و مطروح و مفضوح[12]
-فخر فروشی مردم در دنیا به چهار چیز است: خوردن و نوشیدن و پوشیدن و ازدواج.
-اگر در (حقیقتِ) این چهار مورد فکر کنی در می یابی که (حقیقتِ) آن چهار مورد عبارت است از: مدفوع و ادرار و دورافتاده و مایه ی رسوایی.
همچنین شاعر دیگری در باره ی تفاخر به علم و دانش چنین می گوید:
یا من تقاعد عن مکارم خلقه/ لیس التفاخر بالعلوم الزاخرة
من لم یهذّب علمه أخلاقه/ لم ینتفع بعلومه فی الآخرة[13]
-ای کسی که نسبت به مکارم اخلاق توجّهی نداری و بدان اهمیّت نمی دهی، فخر فروختن به علومِ اندوخته، صحیح نیست.
-هر کس دانش خود را با (حُسنِ) اخلاقش پاکیزه نکند، از دانشش در آخرت سودی نخواهد برد.
 

خودآزمایی

 
1- مرحوم نراقی راه درمان فخر را چه می داند؟
2- آیه ای از قرآن کریم در مذمّت فخرفروشی بنویسید؟ 


پی‌نوشت‌ها

 
[1] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 328.
[2] همان ج ‏8 ص 246.
[3] قریب به این مضمون در: بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏70 ص 231.
[4] معراج السعادة ص 304.
[5] سوره حدید/ آیه 20 (ترجمه مکارم).
[6] ترجمه الميزان ج ‏19 ص 288.
[7] تفسير نمونه ج ‏23 ص 352 تا 354.
[8] سوره لقمان/ آیه 18 (ترجمه انصاریان).
[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج ‏2 ص 329.
[10] گناهان كبيره (جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى) ‏ج ‏2 ص 145 (پاورقی1).
[11] تفسير اثنا عشري ج ‏13 ص 36.
[12] المواعظ العددیة ص 301.
[13] همان ص 135.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی‌زاده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: