دانشگاه جعفری و آثار درخشان آن| ۲
رؤسای مذهب حنفی و مالکی در برابر امام صادق(ع)
یکی از دسیسههای منصور دوانیقی (دوّمین خلیفه عباسی) این بود که دو نفر را به عنوان مفتی، در برابر امام صادق(ع) تراشید، و مردم را به پیروی از این دو نفر فرا خواند، با این هدف که از رونق مجلس درس و بحث امام صادق(ع) بکاهد، یکی از اینها «ابوحنیفه» (نعمان بن ثابت وفات یافته در سال 150 ه.ق) بود، و دیگری «مالک بن انس» (وفات یافته در سال 179).
این دو نفر با این که از شاگردان امام صادق(ع) به حساب میآمدند، دو مذهب جداگانه به نام مذهب مالکی و مذهب حنفی را به وجود آوردند.
توضیح این که: ابوحنیفه دو سال شاگرد امام صادق(ع) بود، و پایههای علم خود را در محضر امام صادق(ع) تکمیل کرد، که خود میگوید:
«لَوْلَا السَّنَتانِ لَهَلَکَ نُعْمانُ:
اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاک میشود.»[1]
دانشمندان معروف، ابن حجر عسقلانی، فقهای بزرگی از اهل تسنّن از جمله ابوحنیفه و مالک (دو رئیس دو مذهب اهل سنّت) را نام میبرد که از امام صادق(ع) نقل حدیث میکردند.[2]
مالک بن انس رئیس مذهب مالکی در ضمن گفتاری در شأن امام صادق(ع) میگوید:
«وَ کانَ کَثِیرُ الْحَدیثِ، طَیِّبُ الْمُجالَسَهِ، کَثِیرُ الْفَوایِدِ، فَاِذا قالَ؛ رَسُولُ اللهِ (ص) اِخْضَرَّ مَرَّةً وَ اِصْفَرَّ اُخْرَی، حَتَّی یَنْکِرَهُ مَنْ کانَ یَعْرِفُهُ:
امام صادق (ع) حدیث و گفتار بسیار داشت، خوش مجلس بود، از محضرش بهرههای بسیار آشکار میشد، هرگاه میگفت: رسول خدا(ص) فرمود، (به احترام رسول خدا) رنگ چهرهاش سبز و زرد میشد، به گونهای که برای آشنایان، ناآشنا به نظر میرسید.»[3]
و نیز از سخنان مالک است:
«ما رَأتْ عَیْنٌ وَ لا سَمِعَتْ اُذُنٌ، وَ لا خَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَرٍ اَفْضَلُ مِنْ جَعْفَرِ الصَّادِقِ؛ فَضْلاً وَ عِلْماً وَ عِبادَةً وَ وَرَعاً:
چشمی ندیده و گوشی نشنیده، و به قلب انسانی خطور نکرده مردی را که از نظر علم و عبادت و تقوا، برتر از امام صادق(ع) باشد.»[4]
منصور دوانیقی، ابوحنیفه و مالک را با این که اعتراف به عظمت و برتری امام صادق(ع) داشتند، در برابر امام صادق(ع) قرار داد، و به عنوان رقیب آن حضرت جا زد، در این راستا سخن بسیار است، ما در اینجا به دو شاهد زیر اکتفا میکنیم:
1- موضعگیری امام صادق(ع) در برابر ابوحنیفه
ابوالقاسم بَغّار از مسند ابیحنیفه نقل میکند، حسن بن زیاد گفت: شنیدم، شخصی از ابوحنیفه پرسید:
«مَنْ اَفْقَهُ مَنْ رَأَیْتَ:
فقیهترین شخص که دیدهای کسیت؟»
ابوحنیفه در پاسخ گفت: «جعفر بن محمّد» (یعنی امام صادق(ع)) سپس افزود: هنگامی که منصور دوانیقی، امام صادق(ع) را از مدینه به عراق آورد، منصور برای من چنین پیام داد: «ای ابوحنیفه! مردم شیفته و گرویدهی جعفر بن محمّد(ع) شدهاند، مسائل سختی را آماده کن، تا از او سؤال کنی» (و او را درمانده نمایی.)
من چهل مسأله آماده کردم، سپس منصور که در شهر حیره (نزدیک کوفه) بود، مرا به حضور طلبید، به حضورش رفتم دیدم امام صادق(ع) در طرف راست او نشسته است، وقتی که چشمم به چهرهی امام افتاد، آنچنان تحت تأثیر شکوه او قرار گرفتم، که با دیدن منصور چنین حالتی به من راه نیافت، به او سلام کردم به من اشاره کرد و نشستم.
در این هنگام منصور به امام صادق(ع) رو کرد و گفت: «ای اباعبدالله، این شخص ابوحنیفه است.»
امام صادق(ع) فرمود: «آری میشناسم.» سپس منصور رو به من رو کرد و گفت: «مسائل خود را در پیش اباعبدالله(ع) مطرح کن.» من چهل مسألهای که آماده کرده بودم، یکی پس از دیگری از امام صادق(ع) پرسیدم و آن حضرت به همهی آنها پاسخ داد و در جواب هر مسأله میفرمود: «نظر شما در این مسأله چنین است، اهل مدینه چنان میگویند، و نظر ما چنین است.»
در بعضی از مسائل با هم موافق بودیم و در بعضی مخالف همدیگر...
و در پایان ابوحنیفه گفت:
«اَلَیْسَ اَنَّ اَعْلَمَ النّاسِ اَعْلَمَهُمْ باِخْتِلافِ النّاسِ:
مگر نه این است که آگاهترین مردم، آن کسی است که آگاهترین آنها به اختلاف فتواها و رأیهای مردم باشد؟!»[5]
ابوحنیفه با این که به عظمت علمی و تقدّم امام صادق(ع) از هر جهت اقرار داشت، در عین حال، مقام پرستیاش باعث شد که در برابر امام صادق(ع) قد علم کرد، در یکی از نشستها، امام صادق(ع) دربارهی بطلان فتوا دادن براساس «رأی و قیاس» با ابوحنیفه صحبت کرد، و او محکوم شد و قول داد که دیگر بر اساس «رأی و قیاس» سخن نگوید، ولی امام صادق(ع) سخن او را باور نکرد و به او فرمود:
«کَلّا اِنَّ حُبَّ الرَّیاسَةِ غَیْرُ تارِکُکَ کَما لَمْ یَتْرُکْ مَنْ کانَ قَبْلَکَ:
نه هرگز، ریاست طلبی، تو را رها نمیسازد، چنان که پیشینیان را رها نساخت.»[6]
روزی ابوحنیفه دید امام صادق(ع) بر عصایی تکیه داده، عرض کرد: «ای پسر پیامبر(ص) سنّ و سالت به حدّی نرسیده که عصا به دست گیری.»
امام صادق(ع) فرمود: «آری، ولی این عصا عصای پیامبر(ص) است خواستم به آن تبرّک جویم.» ابوحنیفه به پیش آمد تا آن عصا را ببوسد، امام صادق(ع) از بوسیدن او جلوگیری کرد و دستش را جلو آورد و به او فرمود:
«سوگند به خدا تو میدانی که پوست و موی دستم، پوست و موی رسول خدا(ص) است، آن را نمیبوسی و عصایش را میبوسی؟»[7]
به این ترتیب امام، به ابوحنیفه فهماند که آنچه اصل و مهم است، پیروی از امام بر حقّ است، بوسیدن بدون اعتقاد به اصول، بیفایده خواهد بود.
2- مالک بن اَنَس و امام صادق(ع)
منصور دوانیقی «مالک بن انس» را طلبید و به او احترام شایانی کرد، و رسماً اعلام نمود که کسی جز مالک بن انس و ابن ابی ذئب، حقّ فتوا دادن ندارند، سپس مالک را وادار کرد که کتابی را پیرامون احادیث بنویسد، مالک خودداری میکرد ولی منصور اصرار نمود که باید بنویسی و به او میگفت: «امروز کسی داناتر از تو نیست!!» به ناچار مالک، کتاب «مُوَطّأ» را (که امروز یکی از کتب مشهور اهل تسنّن است) نوشت.
آنگاه منصور فوقالعاده به ترویج این کتاب، و زنده ساختن فتواهای مالک پرداخت، تا مردم را از گرایش به امام صادق(ع) بازدارد.[8]
به این ترتیب میبینیم منصور با مفتی تراشی، و شمعهای ضعیف میخواست نور خورشید وجود امام صادق(ع) را خاموش کند، غافل از آن که:
چراغی را که ایزد بر فروزد/ هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
همان گونه که قبلاً ذکر شد، مالک نیز در عین حال به عظمت امام صادق(ع) اعتراف داشت، و در موارد مختلف آن حضرت را ستود.
گفتار علمای بزرگ اهل تسنّن در شأن امام صادق(ع)
1- سیّد بن مؤمن شبلنجی شافعی، در کتاب «نورالابصار»، در شرح حال امام صادق(ع) چنین مینویسد: «فضایل آن حضرت بسیار است به طوری که حسابگر از شمارش آن درمانده میشود، و فهم علمای آگاه در انواع آن علوم حیران است، جماعتی از شخصیّتهای بزرگ و دانشمندان سترگ اهل تسنّن، مانند: یحیی بن سعید، ابن جُریح، مالک بن انس، ثَوری، ابن عُیَیْنَه، ابو ایّوب سجستانی و غیر از آنها از آن حضرت روایت میکنند.
2- ابن صَبّاغ مالکی در کتاب «فصول المهمّه» مینویسد: بعضی از دانشمندان نقل کردهاند: «کتاب جفر» که فرزندان عبدالمؤمن بن علی، در جهان غرب از یکدیگر به ارث میبرند، از گفتار امام صادق(ع) است، و محتوای این کتاب، اوج عظمت مقام علمی را ثابت میکند.
3- ابو حاتم رازی (یکی از علمای معروف اهل تسنّن) میگوید: «جعفر بن محمّد صادق(ع) مردی مورد وثوق است و در وثوق مثل او جای سؤال نیست.»
4- ابن قُتَیْبَه در کتاب «ادب الکاتب» مینویسد: «کتاب جفر را امام صادق(ع) پسر محمّد باقر(ع) نوشت، در این کتاب، هر چیزی که نیاز به دانستن آن تا روز قیامت هست نوشته شده، و ابوالعلاء مُعَرَّی[9] در اشعار خود، به همین کتاب جفر امام صادق(ع) اشاره کرده و میگوید:
لَقَدْ عَجِبُوا لِآلِ الْبَیْتِ لَمّا/ اَتاهُمْ عِلْمُهُمْ فِی جِلْدِ جَفْرٍ
وَ مِرْآةُ الْمُنَجِّمِ وَ هِیَ صُغْری/ تُرِیهِ کُلَّ عامِرَةٍ وَ قَفْرٍ:
«مردم از خاندان رسالت تعجّت کردند، آن هنگام که علم آنها در پوست جَفْر (جَفْر در لغت یعنی پوست بزغاله چهار ماهه که شیر خوردنش پایان یافته) نزد ایشان آمد.
آینه منجّم (اُسْطرلاب) با این که چیز کوچکی است، آسمان و زمین و مکانهای آباد و غیرآباد را به منجّم نشان میدهد.» {وقتی که از آینهی کوچکی، آن همه کار برآید، بروز علوم از کتاب جفر چه بُعدی دارد؟}[10]
5- ابوبحر جاحظ (دانشمند معروف قرن سوّم) میگوید: «جعفر بن محمّد(ع) شخصی است که علم و فضل او جهان را پر کرده، و گفته میشود که ابوحنیفه و سفیان ثَوْری از شاگردان او هستند، و شاگردی این دو نفر، در اثبات عظمت علمی او کافی است.»[11]
6- ابو حنیفه میگوید: «من فقیهتر و آگاهتر از جعفربن محمّد(ع) ندیدهام.»[12]
7- مالک بن اَنَس رئیس مذهب مالکی میگوید: «من جعفر بن محمّد(ع) را همواره در یکی از سه حال دیدم؛ یا در حال نماز بود، یا روزه بود، یا در حال ذکر، او از بندگان بزرگ الهی و از پارسیان سترگ بود.»[13]
8- ابن حجر هیثمی شافعی مفتی حجاز میگوید: «به اندازهای از امام صادق(ع) علوم مختلف نقل شده که آوازهی آن در همه جا پیچیده، و بزرگترین پیشوایان علم و حدیث مانند: یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثَوْری، ابو حنیفه، ایّوب سجستانی و سفیان بن عُیَیْنَه از او نقل روایت میکنند.»[14]
خودآزمایی
1- یکی از دسیسههای منصور دوانیقی در مقابل امام صادق(ع) چه بود و هدفش چه بود؟
2- چرا ابوحنیفه با این که به عظمت علمی امام صادق(ع) اقرار داشت، در برابر امام صادق(ع) قد علم کرد؟
3- امام صادق(ع) با جلوگیری از بوسیدن عصای پیامبر توسط ابو حنیفه، چه چیزی را به او فهماند؟
پینوشتها
[1]- الامام الصّادق، (حیدر اسد)، ج1، ص70.
[2]- همان مدرک، ص38.
[3]- سفینة البحار، ج1، ص423.
[4]- بحار، ج47، ص28.
[5]- بحار، ج47، ص217.
[6]- احتجاج طبرسی، ج2، ص117.
[7]- بحار، ج47، ص28.
[8]- تذکره الحفاظ ذهبی، ج1، ص212- حیاه الامام موسی بن جعفر (باقر شریف قرشی)، ج1، ص91.
[9]- احمدبن عبدالله، از ادیبان و شاعران قرن پنجم، منصوب به مَعَرَهًُ شام، که در سال449 ه.ق در «مَعَرَّه النّعمان» وفات کرد.
[10]- انوار البهیّه، شرح حال امام صادق(ع)
[11]- الامام الصّادق اسد حیدر، ج1، ص55.
[12]- تذکرة الحفاظ ذهبی، ج1، ص66.
[13]- سفینة البحار، ج2، ص423.
[14]- الصّواعق المحرقه، ص201.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی