کد مطلب: ۳۳۵۲
تعداد بازدید: ۱۰۰۳
تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۰
خمس مال، زندگی ایده‌آل| ۱۵
بعد به سراغ ثروتمندان و اعیان و اشراف می‌روند و درباره‌ی خمس با آن‌ها بحث می‌کنند و می‌گویند: شما برای خودتان زحمت کشیده‌اید، خون دل خورده‌اید، این همه پول به دست آورده‌اید، حال، چرا آن را به گروه دیگری بدهید تا آن‌ها برای خودشان و اطرافیان‌شان باغ و راغ و مسکن و مرکب تهیّه کنند، شما برای چه این کار را می‌کنید؟

پاسخ به انتقاد در امر تقلید و خمس


برخی روشن‌فکرمآبان در گفتار و نوشته‌هایشان در مورد دو مطلب خیلی خرده‌گیری و تشکیک می‌کنند. آن دو مطلب، یکی تقلید است و دیگری خمس. گاهی به سراغ جوان‌های تحصیل کرده و درس خوانده می‌روند و در مورد تقلید با آن‌ها بحث می‌کنند. می‌گویند معنا ندارد که شما تقلید کنید، تقلید یعنی قلاّده بر گردن افکندن. قلاّده برای برّه و بزغاله است که به گردنش می‌اندازند تا دنبال خود بکشند. شما که حیوان نیستید، شما انسانید. یا این که می‌گویند تقلید برای آدم‌های بی‌سواد و جاهل و نادان است. شما که علم و دانش دارید، تحصیل کرده و باسوادید، دکتر و مهندس، فیلسوف و پروفسور هستید، معنا ندارد که از گروهی تقلید کنید. از اول نمی‌گویند مسلمان نباشید. می‌گویند مسلمان باشید، ولی محقق باشید. این را می‌گویند و غرور علمی و غرور جوانی جوان‌ها را تحریک می‌کنند. آن‌ها هم این حرف را می‌پسندند و با خود می‌گویند: درست است، ما درس خوانده‌ایم و خودمان قرآن و حدیث را می‌فهمیم؛ چه لزومی دارد که از کسی تقلید کنیم.
بعد به سراغ ثروتمندان و اعیان و اشراف می‌روند و درباره‌ی خمس با آن‌ها بحث می‌کنند و می‌گویند: شما برای خودتان زحمت کشیده‌اید، خون دل خورده‌اید، این همه پول به دست آورده‌اید، حال، چرا آن را به گروه دیگری بدهید تا آن‌ها برای خودشان و اطرافیان‌شان باغ و راغ و مسکن و مرکب تهیّه کنند، شما برای چه این کار را می‌کنید؟ این در شأن شما نیست. درست است که مسلمان هستید، ولی باید خودتان افراد مستحق را تشخیص بدهید. نمی‌گوییم بی‌دین باشید؛ متدیّن باشید، ولی پولتان را با تشخیص خودتان به کسانی که مستمند هستند بدهید. به کسانی که یقین دارید نیازمندند بدهید. چه لزومی دارد که به دست دیگران بدهید؟ علاوه بر این، امام هم که غایب است و در دسترس نیست. نیازی هم که ندارد. در حدیث هم خوانده‌ایم که گفته‌اند: اَحلَلنا لِشيعَتنا؛ ما خمس را به شیعیان خود حلال کرده‌ایم، اَبَحنا لِشيعَتِنا؛ به شیعیانمان مباح کرده‌ایم و بخشیده‌ایم و در زمان غیبت سهم امام را نخواسته‌ایم. شما اگر می‌خواهید مسلمان باشید خودتان اموالتان را به جاهایی که می‌دانید امام راضی است برسانید.
ملاحظه می‌کنید؟ این‌ها راه شیطنت را خوب می‌دانند. از طرفی رگ پول‌دوستی را در ثروتمندان به دست آورده‌اند و از طرفی هم رگ غرور علمی و جوانی را در وجود جوانان تشخیص داده‌اند. با آن‌ها در مورد تقلید بحث می‌کنند و با این‌ها درباره‌ی خمس صحبت می‌کنند. حال می‌خواهیم ببینیم علّت مطلب چیست؟ چرا این‌ها به این دو مسئله این ‌قدر حساسیّت دارند؟ علّت اصلی زدن این حرف دشمنی با دین است. اگر حرف مال خودشان هم نباشد الهام گرفته از شیاطینند.
«...إنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إلى أولِيائِهِم لِيُجادِلُوکُم..؛ [1]
...شیاطین انس و جنّ پیروانشان را وسوسه می‌کنند تا با شما به جدال و منازعه برخیزند...»
بی‌تردید، آن‌ها چون دین را مزاحم خود می‌بینند، می‌خواهند دین نباشد و شکی در این نیست که همه‌ی انبیا با مردم "مَلأ" می‌جنگیدند، چون "مَلأ" دین را مزاحم خودشان می‌دیدند.
«کُلَّما جاءَهُم رَسُولٌ بِما لا تَهوِى أنفُسُهُم فَرِيقاً کَذَّبُوا وَ فَرِيقاً یَقتُلُونَ؛[2]
...چون دین را مناسب با هوای نفس‌شان نمی‌دیدند، انبیا را تکذیب می‌کردند یا می‌کشتند.»
آن‌ها دانسته‌اند که اگر بخواهند دین نباشد، باید کاری کنند که فقها و علما نباشند؛ چون علما پاسداران دین هستند(یا چنان که در کتابی نوشته بود «نگهبانان سحر و افسون» هستند. تقریباً چهل و پنج سال پیش کتابی خواندم که از دین به سحر و افسون و از علما به نگهبانان سحر و افسون تعبیر کرده بود). می‌گویند اگر علما نباشند مردم از دین خبری ندارند. از دین بریده می‌شوند و دنبال کار خودشان می‌روند. پس باید فقها نباشند و اگر بخواهیم فقها نباشند، باید مردم را از آن‌ها جدا کنیم؛ چون مردمند که پشتیبان علما هستند. مردم هم از دو راه با این‌ها مرتبطند؛ یکی از راه عواطف و محبّت قلبی، چون خود را نیازمند به علما در مسائل دین‌شان می‌بینند و به سراغ‌شان می‌روند و از آن‌ها پیروی و تقلید می‌کنند و دوّم پیوند مالی است، چون مردم مسلمانند و خود را موظّف به دادن خمس و انفاق مال می‌دانند و حوزه‌های علمیّه با خمس مال مردم، یعنی سهم امام، تأمین می‌شود. اگر این دو رابطه میان مردم و علما قطع شود، علما حتماً منزوی می‌شوند. مردم دیگر به سراغ‌شان نمی‌روند، چون تقلید نمی‌کنند و سهم امام را هم نمی‌دهند. وقتی چنین وضعی پیش آمد، طبعاً حوزه‌های علمیّه از بین می‌رود و قهراً فقها هم نخواهند بود و در نتیجه، دین منزوی می‌شود. از این جهت است که به دو مسئله‌ی تقلید و خمس فوق العاده حسّاسند.
اکنون به بررسی سخنان آن‌ها می‌پردازیم:
تقلید یعنی رجوع غیر متخصّص به متخصّص. این یک مسئله‌ی عقلی و عُقَلایی است. اساساً چرخ زندگی اجتماعی بشر حول محور تقلید می‌چرخد. تقلید دینی یعنی هر کسی که متخصّص در به دست آوردن احکام دین نیست، به متخصّص آن، یعنی فقیه مجتهد جامع الشّرایط، مراجعه می‌کند. آن فقیه مجتهد نیز وقتی مریض شد، از طبیب یعنی از متخصص در فن پزشکی تقلید می‌کند؛ یعنی به پزشک مراجعه می‌کند و از او نسخه می‌گیرد. نسخه‌ای که فقیه از طبیب می‌گیرد همان توضیح‌المسائل اوست. یعنی نسخه را می‌گیرد که عمل کند. این طبیب هم چون متدیّن است و می‌خواهد به احکام دینش برسد، طبعاً به فقیه مراجعه می‌کند. طبيب باید در مسائل دینش از فقیه توضیح‌المسائل و احکام بگیرد. فقیه هم در مسائل پزشکی باید از طبیب نسخه بگیرد. همه‌ی این‌ها تقلید است.
ما در بنّایی، نجّاری، خیّاطی، مخابرات، الکترونیک و...، در همه جا، تقلید می‌کنیم. بدون تقليد ما نمی‌توانیم زندگی کنیم. در تمام شئون زندگی تقلید هست. دین هم کارشناس دارد. هرکسی که متدیّن است و می‌خواهد احکام دین را بفهمد ناچار است به فقیه، که کارشناس دین است، مراجعه کند. پس تقلید یک کار عقلایی است. یعنی عقلا در تمام شئون زندگی اجتماعی‌شان بر اساس تقلید کار می‌کنند. تقلید دستور قرآن هم هست که می‌فرماید:
«... فَسئَلُوا أهلَ الذِّكرِ إن کُنتُم لا تَعلَمُونَ؛[3]
اگر چیزی را نمی دانید از اهل ذكر سؤال کنید.»
این آیه در دو جا آمده: در سوره‌ی نحل و سوره‌ی انبیاء. این یک دستور عقلی و عقلایی است که قرآن می‌فرماید: هرگاه شما مطلبی را نمی‌دانید، به دانایان آن مطلب مراجعه کنید و هر انسان عاقلی می‌فهمد که باید در آنچه نمی‌داند به شخص دانا مراجعه کند.
در مسئله‌ی وجوب خمس هم که قبلاً بحث کردیم. گفتیم که حفظ اساس دین منوط به حفظ فقهاست و حفظ فقها با حفظ حوزه‌های علمیّه و حفظ حوزه‌ها هم با سهم امام پیوند خورده است و غیر از این راهی ندارد. مردم دین‌دار باید سهم امام را بدهند تا حوزه‌ها پایدار بمانند. ما هرگز نمی‌گوییم هر کسی که ادّعای فقاهت کرد، سهم امام را به او بدهیم و از او تقلید کنیم. مسلمانان وظیفه دارند که فقیه واجد شرایط را بشناسند. راهش هم آسان است، مثال می‌آوریم تا مسئله روشن‌تر شود.
اگر کسی مبتلا به بیماری قلبی شد و برای درمان نیاز به پزشک متخصّص داشت، آیا به هر کس که ادعای تخصّص در پزشکی کرد مراجعه می‌کند؟ نه. آیا می‌تواند بگوید حال که طبيب متخصص را نمی‌شناسم، پس با همین مرض می‌سازم تا بمیرم؟ مراجعه به هر مدّعی تخصّص در پزشکی و کنار آمدن با بیماری، هر دو خلاف عقل است و جایز نیست. چون بیماری قلبی دارد، ناچار است که تحقیق کند تا تشخیص بدهد که طبیب حاذق کیست و به او مراجعه کند. در مسائل دینی و احکام شرع نیز همین طور است. یک فرد متدیّن که می‌خواهد احکام دینش را بشناسد و تقلید کند و سهم امام را بدهد، به هر مدّعی فقاهت نمی‌تواند مراجعه کند و به صرف این که نمی‌شناسد هم نمی‌تواند بگوید: من که نمی‌شناسم اعلم کیست و صالح کیست؛ پس نه تقلید می‌کنم نه سهم امام را می‌دهم. این هم درست نیست. پس ناچار باید تحقیق کند و فقیه جامع‌الشّرایط را بشناسد تا از او تقلید کند و سهم امامی را که ادایش واجب است به او بپردازد.
اکنون به نمونه‌هایی از فقهای جامع‌الشّرایط اشاره می‌کنیم. البته، در میان اینان کسانی هستند که در زهد و ورع، تالی مقام عصمت بوده‌اند. بزرگانی همچون شیخ طوسی، شیخ مفید، شیخ صدوق، علامه‌ی حلی، خواجه نصیرالدّین طوسی و...؛ این‌ها بوده‌اند که دین را تا به امروز حفظ کرده‌اند. این‌ها پس از انبیا و ائمّه‌ی هدی(ع) از پاكان عالم بوده‌اند.
 

خودآزمایی

 
1- چرا برخی روشن‌فکرمآبان در گفتار و نوشته‌هایشان در مورد دو مطلب تقلید و خمس خیلی خرده‌گیری و تشکیک می‌کنند؟
2- تقلید یعنی چه؟ آیا تقلید یک مسئله عقلایی است؟ مختصری شرح دهید.
3- مردم دین‌دار باید سهم امام را به چه کسانی بدهند؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]- سوره‌ی انعام، آیه‌ی ۱۲۱.
[2]- سوره‌ی مائده، آیه‌ی ۷۰.
[3]- سوره‌ی نحل، آیه‌ی ۴۳.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: