صلاحیّت برای مرجعیّت!
مرحوم صاحب جواهر یکی از فقهای بزرگ شیعه است. ایشان یک دوره فقه استدلالی دقیق را در بیش از ۴۰ جلد کتاب نوشتهاند که محصول زحمت سیسالهی ایشان بوده است و این اثر، سفرهی گستردهای است که حوزههای علمیّه از آن تغذیه میکند. این مرد اگر دنیا دار بود هرگز نمیتوانست این اثر عظیم را از خود باقی بگذارد. در حالات این مرد بزرگ نوشتهاند که: وقتی در نجف به مرجعیّت تام رسید، یکی از علما از تبریز حرکت کرد و به نجف رفت. وقتی شنید که ایشان مرجع شده، گفت: او صلاحیّت داشت که به این مقام برسد. من خاطرهای از ایام جوانی و طلبگیشان دارم. آن موقع من از طرف مرجع وقت موظف بودم که میان آقایان طلاب که در حوزهی علمیّه تحصیل میکردند، پول تقسیم کنم. حساب کردم دیدم نفری یک تومان به آنها میرسد. آن وقت به او که طلبهای بیش نبود محمّد حسن میگفتند. به او گفتم: محمّد حسن، بیا این یک تومان هم مال توست. گفت: نمیگیرم. گفتم: چرا؟ گفت: من امروز فقط به دو ریال محتاجم. بیشتر نمیگیرم. گفتم: برای روزهای آیندهات نگهدار. گفت: نه، این کار را نمیکنم، چون روز آینده معلوم نیست که من زنده بمانم. گفتم: بسیار خوب! این یک تومان را بگیر و دو ریالش را بردار. گفت: من پول خرد ندارم تا بقیّهاش را بدهم. اگر داشتم که نمیگرفتم. ناچار شدیم از کفشداری حرم پول خرد کردیم و دو ریال به او دادیم. با این ورع و پرهیز، آن هم در سن جوانی، به مقام بزرگ مرجعیّت تام امّت اسلامی نایل شد.
دقّت فراوان در توزیع سهم امام(ع)
برخی از علما آن قدر زهد و ورع و تقوا در امر سهم امام اعمال میکردهاند که تحمّل آن برای دیگران دشوار میشده است. مرحوم محدّث قمی(ره) در فوائد الرّضویه در حالات مرحوم کلباسی(ره)، که از علمای بزرگ اصفهان بوده است، نقل میکند:
ایشان که خود زندگی فقیرانهای داشت و سختگیر بود، دربارهی دیگران نیز احتیاط شدید داشته است. اگر کسی میآمد و اظهار میکرد من نیازمندم میفرمود: یک شاهد عادل بیاور که نیازمند هستی. به گفتار خودش اکتفا نمیکرد. آن شاهد که میآمد، تازه او را هم به راحتی رها نمیکرد. میفرمود: شغلت چیست؟ بعد مسائل شرعی راجع به آن شغل را از او میپرسید. اگر بلد نبود میگفت: تو عادل نیستی و شهادتت مقبول نیست، چون کسی که در شغل خودش مسائل شرعی را بلد نباشد، گرفتار ربا و .... میشود. اگر بلد بود و جواب میداد، دوباره او را قسم میداد که قسم بخور، من دروغ نمیگویم. بعد وقتی میخواست پول به آن شخص مستحق بدهد میفرمود: تو هم قسم بخور که پولی را که از من میگیری، فقط در ضروریّات زندگی خرج کنی و اسراف نکنی. او هم قسم میخورد. آن گاه به قدر خرج یک ماه به او میداد. نوشتهاند مردی نزد ایشان آمد تا شهادت بدهد که فلان آدم محتاج است. فرمود: شغلت چیست؟ گفت: من غسّالم، مرده شوری میکنم. مسائل شرعیاش را پرسید که چطور مرده را غسل میدهی؟ او قدری در جواب دادن به ایشان به زحمت افتاد. بعد گفت: آقا، ما بعد از این که میّت را غسل دادیم و کفن پوشاندیم و خواستیم بند کفن را ببندیم، چیزی هم در گوشش میگوییم. فرمود: چه میگویید؟ گفت: میگوییم خوشا به حالت که زود مردی و نیامدی نزد آقای کلباسی شهادت بدهی![1]
وسوسهی شیطان
دین مقدّس از طرفی مردم را ترغیب میکند که به سوی فقها و علما بروید و از طرفی هم علما را تهدید میکند که دنیادار نباشید. در این مورد امام صادق(ع) فرموده است:
«اِذا رَأيتُمُ العالِمَ مُحِبّاً لِدُنياهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَی دینِکُم فَاِنَّ کُلَّ مُحِبٍّ یَحُوطُ ما اَحَبَّ؛[2]
هر وقت دیدید عالمی دنیادار شد او را در مسائل دینتان متهم بدانید. در مسائل دینی به او اعتماد نکنید، زیرا هر محبّی دنبال محبوبش میگردد.»
این جمله از حضرت مسیح(ع) نقل شده است:
«الدّينارُ داءُالدّين وَ العالِمُ طبيبُ الدّين اِذا رَأيتُمُ الطَّبيبَ يَجُرُّ الدّاءَ اِلى نَفسِهِ فَاتَّهِمُوهُ وَ اعلَموا اَنَّهُ غَيرُ ناصِحٍ لِغَيرِهِ؛[3]
پول بیماری دین و عالم طبیب دین است. هر وقت دیدید طبیبی درد را به سوی خود میکشد به او اعتماد نکنید. طبیبی که درد را میطلبد چطور میتواند درد دیگران را معالجه کند؟ »
رسول خدا(ص) فرمودند:
«اَشَدُّ النّاسِ عَذاباً عالِمٌ لا يَنتَفِعُ مِن عِلمِهِ بِشَیءٍ؛[4]
سختترین عذاب در روز قیامت برای عالمی است که علمش به حال خودش هم نفعی نداشته باشد ]چه برسد به دیگران].»
بعضی از افراد در انفاقات مستحبّ خیلی جدّی هستند، اما در انفاق واجب بسیار سست و سهل انگارند. این هم وسوسهی شیطان است. برخی انفاق مال زیاد میکنند که به نظر خودشان به جا و شایسته است، اما طبق دستور شرع عمل نمیکنند. به انفاق واجب که میرسند استنکاف میکنند و از ادای خمس واجب به صورتهای گوناگون امتناع میورزند. گویی توجّه ندارند که هزاران عمل مستحبی جای یک عمل واجب را نمیگیرد. میلیونها تومان انفاقات مستحب جای خالی یک تومان انفاق واجب را پر نمیکند. شب عاشورا تا صبح سینه بزنید و اشک بریزید اما دو رکعت نماز صبح را نخوانید، جهنّمی خواهید بود.
شیطان هر کسی را به شیوههای مختلف وسوسه میکند. به انسانهای متدیّنی که واقعاً دستشان باز است و سخاوتمند هستند، از این راه وارد میشود و میگوید: تو خودت بهتر میتوانی موارد استحقاق را تشخیص بدهی، خمس مال خودت را خودت به مستحقین برسان. آن آقای متدیّن هم توجّه ندارد که فرمودهاند اشتغال ذمّهی یقینی برائت ذمّهی یقینی میخواهد؛ یعنی کسی که یقین دارد که ذمّهاش به حق دیگری مشغول است باید طوری ادای حقّ کند که یقین به برائت ذمّه حاصل شود.
پس شما به عنوان یک فرد متدیّن که یقین دارید ذمّهی شما مشغول به حق امام است، باید طوری ادای حق کنید که یقین به رضای امام پیدا کنید. تشخیص شما در احراز رضای امام ملاک نیست. بنابراین چنانچه خمس را طبق تشخیص خودتان مصرف کنید، برائت ذمّه حاصل نمیشود. مال امام باید در جایی که خود امام مشخص فرموده است به مصرف برسد و باید به دست فقیه جامع الشّرایط برسد. حالا وقتی شما تحقیق کردید و ظنّ قوی پیدا کردید که این شخص، فقيه صالح است و سهم امام را به او دادید، اگر او به مصرف حقّ نرساند خودش مسئول است و ذمّهی شما پاک شده است، چون شما به قدر وسع و توان خود تحقیق کردهاید و ظن قوی حاصل شده که این فقيه صالح است و به او دادهاید. اگر او برخلاف رضای خدا مصرف کرد، شما مسئول نیستید.
خالص برای خدا
اصل مطلب این است که در کارها اخلاص باید رعایت شود، نه آن که عجب و غرور دامنگیر آدمی بشود و تحقیر و توهین فرد دیگری پیش بیاید. کلمهی لله هم که در آیهی خمس مقدّم شده (فَاِنَّ لِلّه خُمسَهُ) و خدا اوّل خودش را معرّفی کرده که من خود دریافت کنندهی خمسم، شاید برای این باشد که دریافتکنندگان احساس حقارت نکنند و بدانند که خدا هم دریافتکنندهی خمس است. سهم سادات در ردیف سهم امام و خدا و رسول خدا(ع) است و خدا هم خودش سهم میبرد تا آنها احساس حقارت نکنند و پرداخت کنندگان خمس هم احساس غرور نکنند.
مردی که پول فراوانی به عنوان سهم امام آورده بود، خدمت امام صادق(ع) آمد. آن مرد با امکانات آن زمان، از راهی دور و با پذیرفتن خطر راهزنهای در کمین که با قافله حرکت میکردند، زحمت فراوانی کشید تا خود را به مدینه و خدمت امام(ع) رسانید. وقتی آمد، امام(ع) احساس کرد که عجب و غروری او را فرا گرفته که من خیلی کار کردهام که این همه پول آوردهام! عُجب بیماری مهلک است و امام هم طبیب حاذق. باید بیمار را معالجه کند و غرور و تکبّر او را بشکند. لذا خادمشان را صدا زدند که بیا و آن تشت رختشویی را که در گوشهی حیاط افتاده بیاور. وقتی آورد، فرمود: سرازیرش کن. وقتی سرازیر کرد، آن مرد دید که سکّههای طلا و نقره و جواهرات فراوان از تشت فرو ریخت. تلی شد حایل میان این مرد و غلام امام(ع). سپس فرمود: شما خیال نکنید که ما به شما نیاز داریم که از شما پول میگیریم. ما منّت بر شما داریم که از شما میپذیریم.
«اِنَّما نَأخُذُ مِنکُم ما نَاخُذُ لِنُطَهِّرَکُم؛
ما که از شما پول میپذیریم، برای این است که شما را پاک کنیم.»
از کثافت تعلّق و قذارت دلبستگی به دنیا شما را نجات دهیم. ما نیازی به این پولها نداریم. کسی که اراده کند تشت خالی پر از پول و جواهرات شود، به شما نیازی ندارد. اخلاص لازم است. مردمی که پول به عنوان خمس و سهم امام میدهند، باید خالصاً لِوَجهِ الله و امتثالاً لِإَمرِالله پرداخت کنند.
تأثیر اخلاص در ادای خمس
مردم نیشابور سهم امام را جمع کردند و مبلغ زیادی شده بود. پنجاه هزار درهم نقره و سی هزار دینار طلا و دو هزار توپ پارچه که همه سهم امام(ع) بود. محمّد بن علی نیشابوری که مرد معتمدی بود انتخاب شد تا آنها را خدمت امام کاظم(ع) ببرد. او پولها را بستهبندی کرد. چند ورق هم نوشتند که در آن مسائلی را از امام(ع) سؤال کرده بودند، به این منظور که امام را از طريق جواب مسائل بشناسند. در زیر سؤالات هم جایی برای مهر و موم کردن مشخص کردند و به او دادند و گفتند: اینها را ببر و این سؤالها را بده، فردا هم بگیر. ببین اگر در این اوراق باز شده باشد، بدان که امام نیست. پولها را برگردان و به او نده. اگر دیدی درش باز نشده، ولی جوابها داده شده، بدان که امام است. پولها را به او بده. وقتی خواست حرکت کند، پیرزنی عصا کوبان آمد و فقط یک درهم با یک کلاف نخ دستش بود که خودش آن را رشته بود. خجالت میکشید که دیگران این همه پول دادهاند و او فقط یک درهم با یک کلاف نخ آورده. وقتی خواست بدهد، گفت:
«اِنَّ اللهَ لا يَستَحیِی مِنَ الحَقّ؛
حق وقتی داده میشود خدا از قبول آن ابا ندارد.»
یعنی، من چیزی ندارم به جز همین یک درهم و این کلاف نخ ، آنها را به خدا تحویل میدهم. این جمله را گفت و آن مرد هم آن را گرفت و وسط بارش انداخت و حرکت کرد. بعد از چند روز با زحمات فراوان به مدینه رسید و با زحمت زیاد هم خانهی امام(ع) را پیدا کرد، چون امام(ع) تحت نظر بود و به این سادگی نمیشد با ایشان ملاقات کرد. به هر حال، خانهی امام را پیدا کرد و نزد او رفت. به محض آن که چشم امام به او افتاد، بعد از سلام و احوال پرسی فرمود: من جواب سؤالها را دادهام. او تعجب کرد که من هنوز سؤالها را به ایشان ندادهام، میفرمایند من جوابها را دادهام. مرد وقتی بستهی اوراق را باز کرد، دید در سوالها اصلاً باز نشده و مهر و موم سر جای خودش است، ولی جوابها داده شده است. بعد فرمود: آن یک درهم شطيطه را بیاور. او هنوز نگفته بود که چه کسی پول داده و چقدر داده است. فرمود: آن یک درهم شطیطه را با آن یک کلاف نخش بیاور، بقیه را به صاحبانش برگردان.
مرد تعجب کرد که اوّلاً هنوز مسائل باز نشده، جوابها داده شده بود و ثانیاً همهی پولها مردود است به جز این یکی. یک درهم را با کلاف نخ آورد و تحویل داد. امام(ع) موقعی که تحویل میگرفت، همان جمله را که شطيطه موقع تحویل دادن گفته بود فرمود:
«اِنَّ اللهَ لا يَستَحیِی مِنَ الحَقّ»؛
بعد فرمود: سلام مرا به شطیطه برسان و این کیسه را که در آن چهل درهم است به شطیطه بده. او یک درهم سهم امام داد، امام(ع) هم چهل درهم به او هدیه داد و فرمود: چون شطيطه یک کلاف نخ برای ما فرستاده من هم یک قطعه از جامههای کفنی خودم را، که خواهر من حليمه با دست خود رشته است، برای او میفرستم. سلام مرا به او برسان و این کیسهی چهل درهمی هدیهی مرا به او بده و در مقابل کلاف نخ او، جامهی کفنی خودم را به او بده و به او بگو از آن روز که این کیسهی درهم به دستت میرسد تا نوزده روز دیگر زنده هستی. در این مدّت شانزده درهم آن را خرج خودت کن، بقیّه را هم صدقه بده. بعد برای نماز خواندن بر جنازهات من خودم خواهم آمد. آن مرد وقتی به نیشابور برگشت، دید آنهایی که پول به او داده بودند همه از دینشان برگشتهاند و فَطَحی مذهب[5] شدهاند و تنها شطيطه بر مذهب حقّ باقی مانده است. شطيطه همان گونه که امام(ع) فرموده بود، نوزده روز بعد از بازگشت آن مرد از دنیا رفت و امام(ع) طبق وعده برای نماز خواندن بر جنازهاش تشریففرما شد.
و السّلام علیکم و رحمة الله و بركاته
پایان
خودآزمایی
1- مرحوم کلباسی(ره) به چه طریقی نیازمندان را تشخیص میداد؟
2- رسول خدا(ص) فرمودند سختترین عذاب در روز قیامت را برای چه کسانی است؟
3- « اشتغال ذمّهی یقینی برائت ذمّهی یقینی میخواهد» یعنی چه؟ مختصری شرح دهید.
پینوشتها
[1]- ريحانة الأدب في تراجم المعروفين بالكنية او الالقاب، میرزا محمّد على مدّرس، چاپ سوّم، تبریز، کتاب فروشی خیّام، جلد ۵، صفحهی ۴۴.
[2]- المحجة البيضاء، للفيض الكاشانی، تهران، مكتبة الصّدوق، ۱۳۳۹ ه.ش، جلد 1، صفحهی ۱۲۷.
[3]- بحارالانوار، جلد ۲، صفحهی ۱۰۷؛ میزان الحکمه، جلد ۶، حدیث ۱۳۷۹۶.
[4]- بحارالانوار، جلد ۲، صفحهی ۳۷؛ میزان الحکمه، جلد ۶، حدیث ۱۳۷۶۱.
[5]- فَطَحی مذهب: کسانی هستند که به امامت عبدالله اَفطَح، فرزند امام صادق(ع) معتقدند
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی