امام جواد(ع) در دوران امامت| ۸
خنثی شدن توطئهی مأمون
مأمون گرچه در برابر عبّاسیان، فضایل و کمالات امام جواد(ع) را آشکار میساخت، تا به اعتراض آنها جواب دهد، و خود را به امام جواد(ع) نزدیک میکرد، تا علویان را از خود راضی نگهدارد، ولی حقیقت این است که کارهای مأمون توطئه سیاسی برای حفظ خودش بود، از اینرو در بعضی از موارد با ترفندهای عجیبی میخواست امام جواد(ع) را دنیاطلب معرّفی کرده، و با تحقیر مخصوصی از شکوه او بکاهد، غافل از آنکه:
چراغی را که ایزد برفروزد / هر آن کس پف کند ریشش بسوزد
در این راستا نظر شما را به ماجرای عجیب زیر، از خنثی شدن توطئهی مأمون، توسّط امام جواد(ع) جلب میکنم:[1]
مأمون هنگام جشن عروسی امام جواد(ع) با دخترش امالفضل، دویست دختر از زیباترین کنیزکان خود را طلبید و به هر کدام جامی که در داخل آن گوهر گرانبهایی (مثلاً یک سکّه طلا) بود داد، تا وقتی که حضرت جواد(ع) بر روی صندلی دامادی نشست، آن دختران یکییکی به پیش آیند، و آن گوهرها را به آن حضرت نشان دهند (تا او بردارد، به این ترتیب حضرت جواد(ع) آن یوسف زهرا(ع) در مجلس عمومی به دام زلیخاهای ساخته و پرداخته شده بیفتد.) آن بانوان زیباچهره با لباسهای زرق و برق از کنار امام جواد(ع) گذشتند ولی امام جواد(ع) به آنها و گوهر آنها هیچگونه توجّه و اعتنا نکرد.
مأمون در همان مجلس، آوازهخوان تار زنی به نام «مُخارِق» را که ریش بلندی داشت مأمور کرده بود تا با ساز و آواز خود، امام جواد(ع) را از حالت ملکوتی بیرون آورده و دلش را به امور مادّی مشغول سازد.
مُخارِق برای اجرای مأموریّت خود، به مجلس جشن، وارد شد و در کنار امام جواد(ع) نشست و نخست مانند الاغ، عرعر کرد، سپس به ساز و آواز پرداخت، و همهی اهل مجلس را به خود جلب کرد، ولی امام جواد(ع) هیچگونه به او توجّه نکرد، و به جانب چپ و راست نیز نگاه ننمود، وقتی که دید آن تار زن بیحیا دستبردار نیست، بر سر او فریاد کشید و فرمود:
«اِتَّقِ اللهَ یا ذَا الْعُثُنُونِ:
ای ریش دراز! از خدا بترس.»
مخارق آنچنان از فریاد امام، وحشتزده شد که ساز و تار، از دستش افتاد، و دستش فلج گردید، و تا آخر عمر، خوب نشد.
مأمون مُخارِق را طلبید و ماجرا را از او پرسید.
مخارِق گفت: «هنگامی که امام جواد(ع) بر سرم فریاد کشید، آنچنان وحشتزده و هراسان شدم، که هنوز وحشت و هراس، وجودم را فراگرفته است، و هیچگاه این حالت از وجودم خارج نمیگردد.»[2]
بازگشت امام جواد(ع) به مدینه و سکونت در آن
از بعضی از روایات فهمیده میشود مأمون اصرار داشت که امام جواد(ع) در بغداد بماند، ولی امام جواد(ع) سکونت در مدینه را ترجیح میداد، از اینرو امام در همان سال ۲۰۴ و ۲۰۵ هجری (و احتمالاً سال ۲۱۵ ﻫ . ق) بهعنوان شرکت در مراسم حجّ، با همسرش امّالفضل از بغداد به سوی مکّه رهسپار شد، و سپس به مدینه بازگشت و حدود پانزده سال (یا پنج سال) با همسرش در مدینه سکونت نمود[3] در این عصر، امام جواد(ع) از دستگاه دولت مأمون به دور بود، و به تربیت شاگرد و ادامهی حفظ حوزهی علمیّه پدرانش، و نگهبانی از فرهنگ و خط فکری تشیّع، و نگهداری از شیعیان پرداخت، و ماندن در حرم رسول خدا(ص) را بر زرق و برق و زندگی مرفّه بغداد ترجیح داد، برای روشن شدن این مطلب به روایت زیر توجّه کنید:
یکی از یاران امام جواد(ع) به نام حسین مکاری میگوید: در بغداد به محضر امام جواد(ع) رفتم، زندگیش را (در ظاهر) مرفّه دیدم، در ذهنم تصوّر کردم که دیگر امام به مدینه باز نمیگردد، امام که سرش پایین بود پس از لحظهای، سر برداشت، دیدم رنگ چهرهاش بر اثر اندوه زرد شده است، به من رو کرد و فرمود:
«یا حُسَیْنُ خُبْزُ شَعِیرٍ، وَ مِلْحٌ جَرِیشٌ فی حَرَمِ رَسُولِ اللهِ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمّا تَرانِی فِیها:
ای حسین! خوردن نان جوین و نمک خشن در حرم رسول خدا(ص) برایم از آنچه را که تو مینگری محبوبتر است.»[4]
به این ترتیب، امام جواد(ع) با تدبیر و تاکتیک و سیاست داهیانه، بار مسؤولیت عظیم امامت را بر دوش گرفت و بخوبی در شرایط سخت آن عصر، به پایان رسانید.
نماز در مسجد مسیّب و سبز شدن درخت خشک سِدر
هنگامی که امام جواد(ع) همراه اُمّالفضل از بغداد بهسوی مدینه خارج میشد، گروهی از مردم آن حضرت را بدرقه میکردند، وقتی که به خیابان بابالکوفه رسیدند، در آنجا وقت غروب فرا رسید، آن حضرت برای نماز، به مسجدی که در آنجا بود (به نام مسجد مسیّب) رفت، در حیاط آن مسجد درخت سدری بود که خشک شده بود، امام جواد(ع) برای وضو آب طلبید و کوزهای که در آن آب بود آوردند، آن حضرت در پای آن درخت سدر، وضو گرفت و سپس وارد شبستان مسجد شد، و نماز مغرب را به جماعت خواند، در رکعت اوّل پس از حمد، سورهی نصر را خواند، و در رکعت دوّم بعد از حمد، سورهی توحید را قرائت کرد، پس از نماز اندکی نشست و ذکر خدا گفت، سپس برخاست و چهار رکعت نافلهی مغرب را خواند، و پس از نافله دو سجدهی شکر بجا آورد، بعد برخاست و از شبستان مسجد بیرون آمد، وقتی که در حیاط مسجد به درخت سدر رسید، مردم دیدند آن درخت سبز و خرّم شده و میوهاش را (که همانند عنّاب قبل از سرخ شدن است) بسیار زیبا و فراوان داده است، شگفتزده شدند و از آن خوردند، آن را شیرین خالص یافتند، آنگاه در همانجا مردم با امام جواد(ع) وداع نمودند و آن حضرت به مدینه رفت و همچنان در مدینه ماندگار شد، تا وقتی که معتصم عبّاسی آن حضرت را به بغداد فراخواند...[5]
نگاهی به حوزهی علمیّه و شاگردان برجسته امام جواد(ع)
یکی از کارهای مهمّ امام جواد(ع) در مدینه، حفظ حوزهی علمیّه تشیّع بود که آغاز آن از جانب امام صادق(ع) تأسیس شده بود، امام جواد(ع) شاگردان پدر و اجدادش را به دور خود جمع کرد، و به ترتیب شاگردان تازه پرداخت، گروه نسبتاً بسیاری از محضر آن حضرت استفادهی علمی میکردند، بعضی مجموع یاران و اصحاب و شاگردان آن حضرت را ۲۵۷ نفر ذکر کردهاند.[6]
به علاوه محدّثان دیگری از غیر شیعیان نیز از کلاس درس آن حضرت استفاده میکردند.
شخصیّتهای برجسته از شاگردان و اصحاب او عبارتند از:
علیبن مهزیار، احمدبن محمدبن ابی نصر بزنطی، زکریّابن آدم، محمّدبن اسماعیلبن بزیع، حسینبن سعید اهوازی، احمدبن محمدبن خالد برقی، شاذانبن خلیل نیشابوری، نوحبن شعیب بغدادی، محمدبن احمد المحمودی، ابویحیی جرجانی، ابوالقاسم ادریس قمّی، علیبن محمّد، هارونبن حسنبن محبوب، اسحاقبن اسماعیل نیشابوری و ...[7]
گفتنی است که امام جواد (ع) در ۲۵ سالگی به شهادت رسید، و در شرایط سخت قرار داشت، از اینرو امکان نداشت که حوزهی درس او همچون حوزهی درس امام باقر و امام صادق(ع) توسعهی بیشتری یابد.
بعضی از شاگردان امام جواد(ع) همان شاگردان حضرت رضا(ع) بودند که بعد از شهادت آن حضرت به امام جواد(ع) پیوستند، مانند: صفوانبن یحیی، محمدبن سنان و زکریّابن آدم، که علیبن مسیّب میگوید: در اواخر عمر امام جواد(ع) به محضرش رفتم، آن حضرت از این سه نفر یاد کرد و فرمود: «خداوند از طرف من به صفوان و محمدبن سنان و زکریّابن آدم پاداش نیک دهد که نسبت به من وفای به عهد نمودند.»[8]
هنگامی که زکریّا بن آدم از دنیا رفت، محمّدبن اسحاق و حسنبن محمّد روایت میکنند به قصد حجّ حرکت کردیم، سه ماه بعد از رحلت زکریّابن آدم، نامهی امام جواد(ع) به ما رسید، در آن نامه از وفات زکریّا یاد کرده بود و در شأن او چنین نوشته بود:
«خدا زکریّابن آدم را رحمت کند، روزی که زاد، و روزی که مرد و روزی که در قیامت محشور میشود، او در طول زندگی خویش، عارف و ناطق به حقّ بود، صبر و اخلاص داشت، و به آنچه که خدا و رسولش دوست داشت قیام و اقدام مینمود، در حالی از دنیا رفت که پیمانی را نشکست و عهدی را تغییر نداد، خداوند پاداش نیّتش را بدهد، و او را به بهترین وجه به آرزویش برساند.»[9]
خودآزمایی
1- هدف مأمون از آوردن زیباترین کنیزکان به همراه گوهرهای گرانبها در جشن عروسی امام جواد(ع) با دخترش امالفضل، چه بود؟
2- به چه دلیل امام جواد(ع) سکونت در مدینه را بر زندگی مرفّه بغداد، ترجیح میداد؟
3- مجموع یاران و اصحاب و شاگردان حضرت جواد(ع) را چند نفر ذکر کردند؟
پینوشتها
[1] محمّدبن ریّان راوی این ماجرای عجیب، در آغاز نقل میگوید: «مأمون برای نیرنگ زدن به حضرت جواد(ع) به هرگونه ترفند و حیله و نقشه، دست زد، ولی به هدف (شوم) خود نرسید، سرانجام از این راه وارد شد...» (بحار، ج ۵۰، ص ۶۱)
[2] اصول کافی، ج ۱، ص ۴۹۴ و ۴۹۵.
[3] چنانکه قبلاً گفتیم، مطابق پارهای از روایات، حرکت امام جواد (ع) همراه همسرش به سوی مدینه در سال ۲۱۵ هجری صورت گرفت.
[4] مختار الخرائج و الجرایح راوندی، ص ۲۰۸ – بحار، ج ۵۰، ص ۴۸.
[5] ارشاد مفید، ص ۳۰۴ – اعلام الوری، ص ۳۳۸ – بحار، ج ۵۰، ص ۸۹.
[6] الامام الجواد من المهد الی اللّحد، علّامه قزوینی.
[7] تاریخ بغداد، ج ۳، ص ۵۵ – اعیان الشّیعه، ج ۲، ص ۳۵.
[8] قاموس الرجال، ج ۴، ص ۱۸۷ – معجم رجال الحدیث، ج ۷، ص ۲۷۳.
[9] همان مدرک – بحار، ج ۵۰، ص ۱۰۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی