کد مطلب: ۳۳۶۳
تعداد بازدید: ۱۰۷۷
تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱۳۹۹ - ۱۴:۵۵
نگاهی بر زندگی امام جواد(ع)| ۱۹
امام جواد(ع) از آن کتک خورده‌ی بینوا دلجویی فرمود، و مبلغی پول به او داد، تا لباسش را که پاره شده بود ترمیم نماید، و معاش زندگیش را تأمین کند، به این ترتیب امام با دلجویی و مهربانی به او، او را راضی و خشنود نمود.

نمونه‌هایی از گفتار و رفتار امام جواد(ع)| ۲


سفارش به طواف کعبه به نیابت از امامان(ع)

 
موسی‌بن قاسم می‌گوید: به امام جواد(ع) عرض کردم:
«خواستم به نیابت از شما و پدرت، خانه خدا (کعبه) را طواف کنم، به من گفته شد، به نیابت از اوصیا، طواف کردن، روا نیست.»
امام جواد(ع) فرمود: «بلکه هر قدر می‌توانی طواف کن، و بدان که طواف (از جانب اوصیا) جایز است.»
سه سال از این ماجرا گذشت، با آن حضرت ملاقات کردم، گفتم: «من سه سال قبل، از شما اجازه خواستم تا به نیابت از شما و پدرت طواف کنم، شما اجازه دادید، و من آنچه خواستم طواف کردم، سپس خیالی به قلبم آمد، و مطابق آن عمل کردم.»
فرمود: چه خیالی کردی و به آن عمل نمودی؟
عرض کردم: «یک روز، به نیابت از رسول خدا(ص) طواف کردم»، آن حضرت سه بار فرمود: صَلَّی اللهُ عَلی رسولِ اللهِ (درود خدا بر رسول خدا (ص).)
گفتم: در روز دوم، از جانب امیر مؤمنان علی(ع)، طواف کردم، در روز سوم از جانب امام حسن(ع) در روز چهارم، از جانب امام حسین(ع)، در روز پنجم از جانب امام سجّاد(ع)، در روز ششم از جانب امام باقر(ع)، در روز هفتم از جانب امام صادق(ع)، در روز هشتم، از جانب امام کاظم(ع)، در روز نهم از جانب امام رضا(ع) و در روز دهم از جانب شما طواف نمودم، و ایشان هستند که من براساس ولایتشان، دین خدا را پذیرفتم.»
امام جواد(ع) فرمود: «سوگند به خدا اکنون دارای دین خدا هستی، همان دینی که جز آن از بندگان، پذیرفته نمی‌شود.»
عرض کردم: «چه بسا به نیابت از مادرتان فاطمه زهرا(س) طواف کردم، و گاهی طواف نکردم، فرمود: «این کار را بسیار بجا آور، زیرا بهترین عملی که انجام می‌دهی به خواست خدا، همین است.»[1]
فرستادن پول هنگفت برای یکی از خویشان مستمند
ابوهاشم جعفری می‌گوید: امام جواد(ع) سیصد دینار به من داد و به من فرمود: این پول را نزد یکی از پسرعموهایم (فلانی) ببر، و آگاه باش که او به تو خواهد گفت: «مرا به پیشه‌ور راهنمایی کن، تا با این پول، کالایی از او خریداری کنم، تو او را به پیشه‌ور راهنمایی کن.»
ابوهاشم می‌گوید: من آن دینارها را نزد او بردم، به من گفت:
ای ابوهاشم مرا به پیشه‌وری راهنمایی کن تا با این پول از او کالایی بخرم، من او را به یک نفر پیشه‌ور راهنمایی نمودم.[2]
 

پیدا کردن کار برای ساربان مستضعف

 
شترچران مستضعفی، دربدر دنبال کار می‌گردید، کاری نجست، تنها امیدش این بود که اگر امام جواد(ع) از بی‌کاری او آگاه شود، او را ناامید نمی‌کند، در این مورد با «ابوهاشم جعفری» که از شاگردان برجسته‌ی امام جواد(ع) بود صحبت کرد، که اگر به حضور آن حضرت رفت، به عرض او برساند که: «فلان ساربان، بی‌کار است و دنبال کار می‌گردد، برایش کاری را پیدا کن.
ابوهاشم می‌گوید: به این قصد به حضور امام جواد(ع) رفتم دیدم با جماعتی مشغول غذا خوردن است، فرصتی به‌دست نیامد تا در مورد سفارش ساربان، صحبت کنم.
امام جواد(ع) رو به من کرد و فرمود: بیا جلو از این غذا بخور، کاسه‌ی غذا را جلو من گذاشت و فرمود: «بخور»، در همین هنگام بی آنکه من در مورد ساربان سخنی بگویم، یکی از غلامان خود را صدا زد و به او فرمود: «ساربانی هست که با ابوهاشم نزد ما می‌آید، او را پیش خود نگهدار و برای او کاری معیّن کن، تا مشغول گردد.»[3]
 

دعای امام جواد(ع) برای برادر مؤمن

 
ابوهاشم می‌گوید: همراه امام جواد(ع) به باغی رفتیم، عرض کردم: «من اشتیاق زیاد به خوردن گِل دارم، برای من دعا کن تا این عادت زشت را ترک کنم»، آن حضرت سکوت کرد، و بعد از چند روز با من ملاقات نمود و پرسید: «ای ابوهاشم خداوند آن عادت را از تو برداشت؟»
عرض کردم:‌ »آری، اکنون بقدری از گِل نفرت دارم، که آن را از همه‌چیز بدتر می‌دانم.»[4]
به این ترتیب آن حضرت در مورد برادر مؤمنش دعا کرد، و دعایش مستجاب گردید.
 

کمک به غارت شدگان بینوا


سهل‌بن زیاد می‌گوید: با گروهی برای انجام مراسم حجّ، به سوی مکّه رهسپار شدیم، در راه دزدها سر راه ما را گرفتند و هرچه داشتیم همه را غارت نمودند، به مدینه رفتیم، من در یکی از کوچه‌های مدینه، امام جواد(ع) را دیدم و همراهش به خانه‌اش رفتم، و ماجرای غارت را به آن حضرت خبر دادم، آن بزرگوار دستور داد برای من لباس آوردند، و مقداری دینار پول به من داد و فرمود: «این دینارها را بین همسفرانت به اندازه‌ای که از آنها غارت شده تقسیم کن.»
من آن دینارها را بین همسفرانم تقسیم کردم، به گونه‌ای که به همه‌ی آنها به اندازه‌ی آنچه از آنها غارت شده بود – نه کم و نه زیاد – رسید.[5]
 

لطف الهی به نیکوکار

 
قاسم‌بن حسن یکی از شیعیان می‌گوید: در سفری بین مکه و مدینه بودم، فقیر ناتوانی به من رسید و تقاضای کمک کرد، دلم به حالش سوخت، و یک عدد نان به او دادم، او از من گذشت و من به راه خود ادامه دادم، در مسیر راه، گردباد تندی وزید به‌طوری که عمامه‌ام از سرم افتاد و باد آن را برد، هرچه به اطراف نگریستم نفهمیدم که عمامه‌ام را کجا برد.
وقتی که به مدینه رسیدم، به محضر امام جواد(ع) رفتم، آن حضرت تا مرا دید فرمود:‌ «ای قاسم! عمامه‌ات در راه گم شد؟» گفتم: آری. به غلامش فرمود: «عمامه این شخص را بیاور!» غلام عمامه‌ام را آورد و به من داد.
گفتم: ای پسر رسول خدا! چگونه عمامه‌ام به حضور شما آورده شد؟ فرمود: «تو به یک بیابانگرد فقیر انفاق کردی، خداوند از تو تشکّر نمود و عمّامه‌ات را به تو برگردانید.
«اِنَّ اللهَ لا یُضِیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنِینَ:
همانا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌سازد.»[6]


لزوم شکر الهی


دِعْبِل خُزاعی (شاعر مدّاح محبوب خداندان رسالت) یک روز به محضر امام رضا(ع) آمد، امام رضا(ع) دستور داد به او هدیه‌ای دادند، او هدیه را گرفت ولی به‌ عنوان شکر خدا نگفت: اَلْحَمْدُلِلّهِ.
امام رضا(ع) با لحن سرزنش‌آمیز به او فرمود: «چرا حمد و سپاس نگفتی؟»
دِعْبِل می‌گوید: پس از مدّتی به محضر امام جواد(ع) رسیدم، دستور داد به من هدیه‌ای دادند، گفتم: اَلْحَمْدُلِلّهِ
امام جواد(ع) فرمود:
«تَأَدَّبْتَ:
اکنون (به‌خاطر تذکّر پدرم) ادب شدی.»[7]
 

دلجویی از ستمدیده

 
یک روز گوسفند یکی از کنیزان امام جواد(ع) گم شد، بستگان او به چند نفر از همسایگان بدگمان شدند و آنها را کشان کشان به محضر امام جواد(ع) آوردند و گفتند: اینها گوسفند را دزدیده‌اند.»
امام جواد(ع) فرمود: «همسایگانتان را رها کنید، اینها دزدی نکرده‌اند، گوسفند در خانه‌ی فلانی است.»
آنها همسایگان را رها کرده و به خانه‌ی آن کس که امام فرموده بود گوسفند در خانه او است رفتند، گوسفند را در آنجا دیدند، صاحب آن خانه را گرفتند و کتک زدند و لباسش را پاره کردند و به او گفتند:
چرا گوسفند ما را دزدیده‌ای، و او قسم می‌خورد که من گوسفند را ندزدیده‌ام بلکه گوسفند خودش به خانه‌ی ما آمده است.
امام جواد(ع) وقتی این وضع را دید ضاربان را مورد سرزنش قرار داد و فرمود: «وای بر شما، گوسفند به خانه‌ی این آقا رفته، و او از آن خبر نداشته، رهایش کنید.»
سپس امام جواد(ع) از آن کتک خورده‌ی بینوا دلجویی فرمود، و مبلغی پول به او داد، تا لباسش را که پاره شده بود ترمیم نماید، و معاش زندگیش را تأمین کند، به این ترتیب امام با دلجویی و مهربانی به او، او را راضی و خشنود نمود.[8]
 

خودآزمایی

 
1- نظر امام جواد(ع) درباره طواف کردن به نیابت از اوصیا چیست؟
2- امام جواد(ع)، درباره دلیل بازگشت عمامه قاسم‌بن حسن‌، چه پاسخی دادند؟
3- امام جواد(ع) دلیل ادب شدن «دِعْبِل خُزاعی» را چه عنوان فرمودند؟
 

پی‌نوشت‌ها

 

1 فروع کافی، ج ۴، ص ۳۱۴.
2 اصول کافی، ج ۱، ص ۴۹۵.
3 همان مدرک، ص ۴۹۵.
4 همان مدرک.
5 بحار، ج ۵۰، ص ۴۴.
6 توبه/۱۲۰. (همان مدرک، ص ۴۷)
7 اصول کافی، ج ۱، ص ۴۹۶.
8 بحار، ج ۵۰، ص ۴۷.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: