خودخواهی - تکبّر| ۱
غرور
به منظور بقای حیات و ادامه زندگی بشر خداوند متعال در انسان غریزه حبّ ذات را قرار داده است، که در مقابل پیشآمدها و حوادث و زیانها انسان بر حسب خواه این غریزه از خود دفاع و وسایل زندگی را در جهان برای خویشتن کسب نماید. روی حساب این غریزه حبّ ذات است که انسان چون خودش را بیش از همه چیز دوست دارد و همه چیز را برای خود میخواهد. لذا خود را هم از همه برتر و بهتر تصوّر میکند. حتّی جنایتکارترین افراد معتقد نیست به این که او از دیگران بدتر است یا این که دیگران از او بهتر هستند، اصولاً فرض میکند که در اجتماع حقّ از بین رفته و جامعه از او قدردانی نمیکند.
«دیل کارنگی» میگوید: «با استدلال برهانی یا مغالطی اکثر جنایتکاران میکوشند اعمالی را که بر ضدّ جامعه مرتکب شدهاند در انظار درست جلوه دهند. من نامههای بسیار شیرین و جالب توجّه که از متروالس مدیر زندان سینگ سینگ دارم که میگوید کمتر جنایتکاری در سینگ سینگ (زندان نیویورک) خود را بدکار و شرور میپندارد. این اشخاص خود را مانند دیگران سالم و سلیم میدانند و در باب اعمال خود استدلالهایی میکنند و علّت و موجب آنها را بیان مینمایند که مثلاً چرا مجبور شدهاند گاوصندوق را بشکنند یا ماشه تفنگی را بفشار بیاورند».
«آلکاپن» رئیس راهزنان شیکاگو میگوید: «من بهترین سالهای عمر عزیز خود را صرف مسرور کردن و مشغول ساختن مردمان کردهام. آیا پاداش من این بود؟ دشنام – فشار سختی «کراولی» قاتل معروف که به مرد دو طپانچهای معروف شده است از جنایتکاران بزرگ آمریکا است- هنگامی که در جزیره دراز میخواهد در مجلس عیش شرکت کند، وقتی از اتومبیل خود پیاده شد، پاسبانی به او نزدیک شد و گفت: اجازهنامه خود را ارائه دهید. کراولی بدون این که سخنی بگوید طپانچه را کشید و پاسبان را سوراخ سوراخ کرد. این مرد را وقتی پلیس نیویورک در خانه معشوقهاش محاصره کرد برای این که او را دستگیر کنند. در حالی که صندلی بزرگ را سنگر خود قرار داده و با پلیس تیراندازی میکرد. در آن اثنا که بدنش خونآلود بود خطاب به آنان که جسد او را خواهند مینوشت: در این سینه قلب خسته ولی پاک در تپش است که هرگز برای کسی بد نخواسته و به کسی بدی نکرده است. هنگامی که او را دستگیر کردند و در دادگاه محکوم به سیاست صندلی برقی شده بود، چون به اطاق سیاستگاه رسید با خود گفت و فریاد میزد: این پاداش من است که برای دفاع از خود میکوشیدم.»[1]
خلاصه این غریزه حبّ ذات هنگامی که طغیان کرد به مرحله تکبّر میرسد و عُجب به وجود میآورد. تکبّر و خودپسندی از نظر مکتب اسلام به عنوان یک خوی ناپسند و زشت معرّفی شده است و رهبران دینی مردم را از آن برحذر داشتهاند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) در این باره فرموده است:
«لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشِيتُ عَلَيْكُمْ مَا هُوَ أَكْبَرُ مِنْ ذَلِكَ الْعُجْبَ.»[2]
«اگر گناه نکنید، من میترسم بر شما از چیزی که از گناه بدتر است و آن عُجب و به خودگیری است.»
«قَالَ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- لِدَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: يَا دَاوُدُ، بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ، وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ، قَالَ: كَيْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِينَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّيقِينَ؟ قَالَ: يَا دَاوُدُ، بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ أَنِّي أَقْبَلُ التَّوْبَةَ، وَ أَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ، وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ أَلَّا يُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ؛ فَإِنَّهُ لَيْسَ عَبْد أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَك»[3]
«خداوند وحی فرستاد به داود پیغمبر که بشارت ده گناهکاران را و اعلام خطر کن به بندگان عابد و فرمانبردارم. داود عرضه داشت: خداوند چگونه گناهکاران را بشارت دهم و عباد را بترسانم؟ خداوند فرمود: به بندگان عاصیم مژده بده که من توبه و بازگشت آنها را میپذیرم و بندگان عابد را بترسان از اینکه اگر محکمه عدل ما برقرار گردد و بخواهیم از آنان دقیقاً محاسبه کنیم همگی هلاک خواهند شد.»
امام باقر(علیه السّلام) فرمود:
«دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَ الْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ الْفَاسِقُ صِدِّيقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ يُدِلُّ بِهَا فَتَكُونُ فِكْرَتُهُ فِي ذَلِكَ وَ تَكُونُ فِكْرَةُ الْفَاسِقِ فِي التَّنَدُّمِ عَلَى فِسْقِهِ وَ يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ.»[4]
«دو مرد با هم داخل مسجد شدند. یکی از آن دو عابد و دیگری فاسق بود و همین دو نفر با هم خارج شدند، در حالی که عابد فاسق و فاسق عابد گشته بود. زیرا عابد آن ساعتی که از مسجد بیرون آمد، به عبادت خود میبالید و همراه با خود فکر میکرد که چقدر عبادت برای خدا انجام دادهام و فاسق از مسجد خارج شد در حالی که متّقی گردیده و در این فکر بود که در مقابل این همه نافرمانی چقدر در مقابل خداوند شرمنده خواهم بود و مرتب استغفار میکرد از گناهانی که انجام داده بود.»
امام صادق(علیه السّلام) فرمود:
«إِنَّ الْمُتَكَبِّرِينَ يُجْعَلُونَ فِي صُوَرِ الذَّرِّ يَتَوَطَّأُهُمُ النَّاسُ حَتَّى يَفْرُغَ اللَّهُ مِنَ الْحِسَابِ.»[5]
«خودخواهان در صحرای محشر همچون ذرّات ناچیز زیر دست و پای مردم پایمال هستند تا محاسبات خداوندی تمام شود.»
«مطرف بن عبدالله» که از عرفا و دانشمندان با کمال بود، روزی مشاهده نمود مهلب که یکی از رجال مادّی بود لباس خز پوشیده و با کمال تبختر قدم برمیدارد. مطرف فریاد زد: یَا مَهلَب! هَذِهِ مَشِیة یَبغِیهَا الله؛ این راه رفتنی است که خداوند از این سبک راه رفتن غضبناک میشود.
مهلب گفت: مگر مرا نمیشناسی که چه شخصیّتی هستم. مطرف فرمود: چرا تو را میشناسم. اوّلت یک قطره آب گندیده بودی، آخر الامر هم به صورت مردار متعفّنی در میآیی و در داخل هیکل خود هم مقداری نجاست و عذره حمل میکنی. مهلب متنبه شد و این طرز راه رفتن را ترک کرد.
مردی بود در بنی اسرائیل که او را خلیع بنی اسرائیل میگفتند و شغلش دزدی بود. روزی عبور کرد. عابدی از بنی اسرائیل که ابر بر سرش سایه افکنده بود با خود گفت: من مردی فاسدم و این شخص، شخص عابد است. به او نزدیک شوم شاید خدا به برکت او مرا بیامرزد. نزدیک عابد آمد. عابد همین که متوجّه شد خلیع نزد او آمده با خود گفت: من مردی عابدم و این شخص فاسدی است، شایسته نیست من عابد با این فاسق در یکجا جمع شویم. از او کنار گرفت. به ناگاه ابر از بالای سر عابد حرکت و بر سر خلیع نشست و خداوند به پیغمبر زمان وحی فرستاد که من گناه خلیع را آمرزیدم و عمل عابد را حبط تن نمودم.
خاک صفت راه تواضع گزین/ خاکی و از خاک نباید جز این
کفه چو خالی است شود سرافراز/ پر چو شد افتاده به خاک نیاز
چند شوی همچو گل بوستان/ در صفت خویش سراسر زیان
گشت پر از باد تن گوسفند/ پنجه قصاب از او پوست کند
چند در این باد به سر میبری/ نیستی آخر دم آهنگری
جلب دوستی
انسان در دوران زندگی به دوست احتیاج دارد و به وجود رفیق در فراز و نشیب عالم نیازمند میباشد.
«دکتر کارل» در کتاب راه و رسم زندگی چنین مینویسد: «برای آن که جامعه روی سعادت را ببیند، باید که افرادش مانند خشتهای یک بنا با هم بستگی داشته باشد. ولی با چه سیمانی میتوان مردم را این چنین به هم نزدیک کرد. تنها سیمان مقاوم محبّت است.»
جز محبّت نپذیرم که بر لوح وجود/ نیست پایندهتر از نقل محبّت رقمی
این جلب دوستی گاهی از مسیر خود منحرف شده، به صورت آزار مهرطلبی در میآید. البته مهرطلبی تا اندازهای برای بشر لازم است. ولی بیش از اندازه آن انسان را دچار انحرافات روانی خود خواهد کرد و چون این غریزه در ما موجود میباشد، بایستی برای خود ایجاد امیتازاتی بکنیم تا به خاطر آن امتیازات محبوب دیگران واقع بشویم. روی این حساب چون همیشه در فکر ایجاد امتیازات خود هستیم بسیار از اموری که در ما هست را امتیاز خود میپنداریم و برحسب آن اجتماع را موظّف میدانیم که ما را دوست داشته باشد. از همین رو همواره دیگران را از خود پستتر مینگریم. از اینجاست که تکبّر سرچشمه میگیرد و کبر و عُجب و غرور در وجود ما یافت میشود.
«ژه موسسیان» میگوید: «نظر به این که هر چه بیشتر میل داریم شاد باشیم و هرچه بیشتر دیگران ما را دوست داشته بدارند، ما را بیشتر شاد خواهند کرد، لذا مایلیم که دیگران ما را بیشتر دوست بدارند. ولی چون ما آنها را به عنوان علّت (علّت شادی) به نظر بیاوریم باید آنها را بیشتر دوست داشته باشیم. امّا هرگاه نخواهیم چنین کنیم یعنی؛ فقط میل داشته باشیم محبوب دیگران واقع بشویم، جاهطلبی یا خودپرستی خواهد بود.»[6]
و همین خودبینی و تکبّر بزرگ آفت محبّت و دوستی دیگران نسبت به متکبّر خواهد بود، زیرا خودبین همواره متوجّه خود است و میخواهد به دیگران بفروشد. لذا همه از او متنفّرند. «جان بی کایزل» میگوید: «توجّه و دوستی اشخاص وقتی به دست میآید که بدانند شما بیشتر به او توجّه دارید تا به خودتان. ولی گمان نکنید با ظاهرسازی و تعارفات دروغی بتوان احوال حقیقی خود را از دیگران پنهان نمود. آن که دائم متوجّه خویش است و به دیگران نمیکوشد همچون کسی که بیرقی به دست داشته باشد. بین همه مشخص و نمایان است و هر چه ظاهرساز باشد، باطن خود را نمیتواند از انظار پنهان سازد.»[7]
از مردمک دیده به باید آموخت/ دیدن همه کس را ندیدن خود را
امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) فرمود:
«إِيَّاكَ أَنْ تَرْضَى عَنْ نَفْسِكَ فَيَكْثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْك.»[8]
«بپرهیز از آن که از خود راضی باشد، زیرا در این صورت دشمنان تو زیاد خواهد شد.»
چون زلف بتان شکستگی عادت کن/ تا صید کنی هزار دل در نفسی
شخص خودخواه علاوه بر آن که مورد علاقه افراد نیست، اصلاً شخصیّت و موقعیّت اجتماعی نخواهد داشت. زیرا تمام افراد مردم از هر طبقه و هر مقامی که باشند دارای ارزش معیّن و حدّ معمولی هستند. جامعه آنها را به همان حدّ میشناسد و حاضر است در حدود ارزش واقعی به آنان احترام کند. کسانی که به درستی حدّ خود را شناختهاند و از اجتماع به اندازه شایستگی خویش توقّع احترام میکنند، مردم از نظر وظیفهشناسی با آغوش باز به آن توقّع ترتیب اثر میدهند و به همان اندازه آن را احترام میکنند. امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) میفرماید:
«مَنْ وَقَفَ عِنْدَ قَدْرِهِ أَكْرَمَهُ النَّاسُ.»[9]؛
«هر کس در حدّ خود بایستد و بیش از اندازه از مردم توقّع اکرام نداشته باشد، جامعه او را گرامی میدارد.»
کسانی که دارای سجیّه تواضع هستند و خود را کمتر از ارزش واقعی خویش به حساب جامعه میگذارند، مردم در مقابل آن فروتنی عکسالعمل نشان میدهند و با آنان بیش از آنچه شایسته و سزاوارند احترام میکنند.
پیغمبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
«إِنَّ التَّوَاضُعَ لَا يَزِيدُ الْعَبْدَ إِلَّا رِفْعَةً فَتَوَاضَعُوا رَحِمَكُمُ اللَّه»[10]
«فروتنی موجب ترفیع مقام است تواضع کنید خدا شما را رحمت کند.»
اشخاصی که بر اثر خودخواهی میخواهند خویشتن را چندین برابر ارزش حقیقی خود به حساب جامعه بگذارند، مورد اهانت قرار میگیرند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در این باره فرمود:
«مَنْ تَعَدَّى حَدَّهُ أَهَانَهُ النَّاس.»[11]
«هر کس در شئون اجتماعیاش بیش از حدّ بخواهد به جامعه بفروشد مورد اهانت مردم واقع میشود.»
خواهی عزیز دهر شوی خاکسار باش
در دیدهها ز سرمه شدن جاست سنگ را
همچنین ایشان می فرماید:
«مَنْ سَأَلَ فَوْقَ قَدْرِهِ اسْتَحَقَّ الْحِرْمَانَ.»
«هر کس مافوق اندازه سهم خود از اکرام مطالبه کند، استحقاق حرمان و نومیدی دارد.»
خواهی که دوستدار تو گردد جوان و پیر/ چو نخل پر ثمر به تواضع خمیده باش
خودآزمایی
۱. غریزه حبّ ذات چه زمانی به عنوان یک خوی ناپسند و زشت سرزنش میشود؟
۲. چرا فرد خودخواه دارای موقعیّتهای اجتماعی نمیباشد؟
پینوشتها
[1]. آئین دوست یابی ص14و 17.
.[2] بحارالانوار، ج 69، ص 329.
.[3] کافی، ج 3، ص 765.
[4]. کافی، ج 2، ص 314.
[5]. کافی، ج 2، ص 311.
.[6] کتاب تحقیق در صفات انسان ص55
[7]. کتاب شادکامی ص60.
[8]. غررالحکم، ص 166.
.[9] غررالحکم، ص 626.
[10]. مجموعه ورام، ج 1، ص 201.
.[11] غررالحکم، ص 626.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سیداحمد علم الهدی