کد مطلب: ۳۳۷۷
تعداد بازدید: ۸۵۷
تاریخ انتشار : ۲۸ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۰
اخلاق و روان‌کاوی از نظر اسلام| ۲۳
اساس دلبستگی و علاقه‌مندی خواه بین دوستان، خویشاوندان و یا عشاق باشد و یا اعضای جمعیّت و افراد ملّتی بر تمایلات مشترک آنها است. دو نفر در کاری با هم شریک و ذی‌نفع شدند، چه بسا که به یکدیگر علاقه‌مند و دلبسته ‌می‌شوند.

عشق و محبّت


آنچه باعث وجود و پیدایش موجودات شده، موضوع محبّت و پیوستگی بوده است. امّا در اجسام، پیوستگی ذرّات اتمی و محبّت آنها به یکدیگر تشکیل اجسام و مواد داده است. و زندگی روحی انسان‌ها و حیوانات بر اساس محبّت و به هم بستگی روح با بدن است و زیبایی‌های عالم بر اثر محبّت تشکیل یافته است.
 جز به محبّت جهان قرار نگیرد / کوی و مکان باقی از بقای محبّت
گر ز محبّت نبود هستی انسان / خانه دل کی شدی بنای محبّت
حتی در افلاک، محبّت موجب تجمع کرات و منظومه شمسی شده است. از آن طرف فنا و نیستی موجودات بر اثر جدایی، سلب دوستی و به هم پیوستگی است و اصولاً وجود موجودات رهین وصل و فنای آنها بر اثر فضل است. لذا مولوی ‌می‌گوید:
 بشنو از نی چو حکایت می‌کند / از جدایی ها شکایت می‌کند
 کز نیستان تا مرا ببریده‌اند / از نفیرم مرد و زن نالیده اند
دانشمند روانشناس «هاری» و «بونارواروستریت» می‌گویند: «اساس حیات بر محبّت است وگرنه هیچ مولودی زنده نمی‌ماند. جانور تا وقتی به حدّ رشد نرسیده اگر از یاری و نوازش مادر محروم باشد، خواهد مرد. انسان نیز از این قانون برون نیست، منتها چون رشد نامحدود است تمام عمر را به دوستی و دستگیری دیگران نیاز دارد. مهربانی، بنیادی است که زندگی بشر بر آن نهاده شده است. هرجا که این پایه سست و لغزان شد، بنای آسایش فرو ‌می‌ریزد و بددلی، کین و دشمنی در ‌میان ‌می‌افتد و جهان را به ویرانی و سیه‌روزی ‌می‌کشاند. شاید گربه سیر و فربه که بر بستر فراغت لمیده از حال زار گربه گرسنه که بر سر دیوار فغان ‌می‌‌کند نمی‌اندیشد و غمی به دل نمی‌گیرد. امّا از صفات انسان یکی این است که خود را به جای گرفتاران و بدبختان ‌می‌بیند و از غم و درد همنوع خود پریشان و دردمند‌می‌شود».[1]
بیا تا مونس هم یار هم غمخوار هم باشیم / انیس جان هم فرسوده بیمار هم باشیم
شب آید شمع هم گردید و بهر یکدیگر سوزیم / شود چون روز دست و پای هم در کار هم باشیم
دوای هم شفای هم فدای هم برای هم / دل هم جان هم جانان هم دلدار هم باشیم
بهم یک تن شویم و یکدل و یکرنگ و یکپیشه / سری در کار هم آریم دوش بار هم باشیم
جدایی را نباشد بهره‌ای تا در ‌میان باشد / بهم آریم سرگرد هم پرگار هم باشیم
غم هم شادی هم دین هم دنیای هم گردیم / بلای جان هم را چاره و ناچار هم باشیم
حیات یکدیگر باشیم و بهر یکدگر ‌میریم / گهی خندان و هم گه خسته و افکار هم باشیم
یکی از روانشناسان «جان بی کایزل» بحث جامع و مفصّلی درباره عشق و محبّت دارد و ما متن سخنان و گفتار وی را در اینجا نقل ‌می‌کنیم: «احتیاج به محبّت با هر نوزادی به دنیا ‌می‌آید. ظاهراً کودک نوزاد ابتدا غذا و آسایش ‌می‌خواهد، لکن چند هفته نمی‌گذرد که به مادر ‌می‌چسبد، لبخند ‌می‌زند و تمنای محبّت ‌می‌‌کند. یعنی پس از آنچه برای حفظ بقاء لازم دارد، اوّلین احتیاج کودک به دوست داشتن و محبوب بودن است».[2]
 محبّت قوی‌ترین هیجان روح است. هر حس دیگری را خاموش ‌می‌‌کند و زیرپا ‌می‌گذارد و هم هزار گونه حس خوب و بد از آن به وجود ‌می‌آید. در تعریف این غریزه گفته‌اند محبّت شبیه به آن حسّی است که ما را به آنچه دلپذیر است، علاقه‌مند ‌می‌سازد.
 اساس دلبستگی و علاقه‌مندی خواه بین دوستان، خویشاوندان و یا عشاق باشد و یا اعضای جمعیّت و افراد ملّتی بر تمایلات مشترک آنها است. دو نفر در کاری با هم شریک و ذی‌نفع شدند، چه بسا که به یکدیگر علاقه‌مند و دلبسته ‌می‌شوند. حتی اشخاص مخالف وقتی به یک نظر گفتار و مجبور به همکاری باشند، غالباً کینه دیرینه را فراموش ‌می‌کنند.
پیوند دوستی در اوائل زندگی آسان ‌می‌گیرد و غالباً در تمام عمر دوام ‌می‌‌کند. امّا هرچه سالیان بر ما ‌می‌گذرد، در دوست گرفتن محتاط‌تر و ایرادگیرتر ‌می‌شویم. زیرا بنای دوستی در جوانی بر خواه دل، آسان‌پذیر و بعدها بر تمیز عقل، مشکل‌پسند است.
مراد خسرو از شیرین کناری بود و آغوشی / محبّت کار فرهاد است و کوه بیستون کندن
 خلاصه زندگی اجتماعی که مؤثّرترین عوامل در تکوین شخصیّت آدمی ‌‌است نباید به محیط جسمانی محدود گردد. بلکه بایست آ‌میزش‌ها نتیجه اتحاد روان‌ها بوده و حشر و تماس‌های صوری مظهری از هم‌آهنگی و تناسب روحی باشد و هنگامی ‌‌که جامعه از یک وحدت صوری و معنوی‌ برخوردار بود، محال است زندگی صفا و جذبه خود را از دست بدهد. بزرگ وسیله این همبستگی روحی، داشتن حس اغماض و گذشت از خطاها و بدی‌های دیگران است. بالاترین آسایش آن است که شخص با سایرین راه مسالمت و مدارا را بپیماید.
 در مقابل در ‌میان بیماری‌های گوناگون اخلاقی، کینه‌جویی یکی از بزرگ‌ترین بال‌های سعادت و آسایش است که از نیروی وحشتناک غیب سرچشمه ‌می‌گیرد و موازنه روحی انسان را بر هم می‌زنند. هرچند دشمنی و کینه برای تسکین هیجان درونی صورت ‌می‌گیرد، امّا زیان و آسیبی که انسان از ناحیه دیگری ‌می‌بیند به مراتب کمتر است از اینکه بخواهد بدی را به بدی مقابله نموده و با صدمه مشابهی پاسخ گوید. زیرا آن هزار به هر مقدار دشوار باشد ‌می‌گذرد، ولی اگر رشته خصومت را گرفت همچون خار زهرآلود در جان و دل ‌می‌خلد و پیوسته او را معذّب ‌می‌دارد. امام علی(علیه السّلام) ‌می‌‌فرماید:
«الْحَقُودُ مُعَذِّبُ النَّفْسِ مُتَضَاعِفُ الْهَم»[3]؛
«کینه‌جو همواره در عذاب روح و غم افزون به سر ‌می‌برد.»
 «دیل کارنگی» ‌می‌گوید: «وقتی که ما از دشمنان‌مان کینه به دل ‌می‌گیریم، آن را بر خواب، خوراک، فشار خون و سلامتی بدن خود و حتی خوشی و شادی خویش مسلّط ‌می‌کنیم، قدرتی برای این کار به آنها ‌می‌دهیم. کینه ما آزاری به آنها نمی‌رساند، بلکه روز و شب خودمان را به یک آشوب و غوغای جهنّمی‌ تبدیل ‌می‌‌کند.[4]
گذشته از این، عداوت نمی‌تواند بدی را از ‌میان ببرد، بلکه شکاف را عمیق‌تر و دامنه‌دارتر خواهد ساخت و قهراً خصم به مقتضای غریزه دفاع از خویشتن برای مبارزه آماده‌تر و مجهّزتر خواهد گردید. هنگامی ‌‌انسان به آسایش روحی دست ‌می‌یابد که نقش کینه‌توزی را از لوح دل خویش بزداید. امیرالمؤمنین(علیه السّلام) ‌می‌‌فرماید:
«مَنِ اطَرَحَ الْحِقْدَ اسْتَراحَ قَلْبُهُ وَ لُبُّهُ»[5] ؛
«هر کس که کینه‌توزی را ترک کند آسایش دل و روان ‌می‌یابد.»
 در بخش روانی مجله سلکسیون می‌نویسد: «اگر فوری از سرکشی و افراط خشم و کینه خود جلوگیری کنید، از ابتلای به بیماری‌های عصبی که منجر به عدم تعادل روحی ‌می‌گردد، برکنار خواهید ماند.»
امام علی(علیه السّلام) ‌فرمود:
«اَشَدُّ القَلبِ غَلَا قَلب الحُقُود»؛[6]
«سخت‌ترین دل‌ها از نظر غش داشتن، دل کینه‌توز است.»
همچنین امام عسکری(علیه السّلام) ‌می فرماید:
«اَقَلُّ النَّاسِ رَاحَة الحُقُود»؛
«آسایش کینه‌جو از تمام مردم کمتر است. اساساً کینه‌توزی زیان‌های بی‌شماری به بار ‌می‌آورد.»
بنا به نوشته «هاری» و «بونارواروستریت»: «چه شب‌های آسایش و روزهای فراغت که صرف دشمنی، خودخوری و حسادت ‌می‌شود. چه اوقات گران‌بها که به جای معرفت اندوختن، کار مفید کردن و خوش گذراندن به خون دل و زهر دشمنی خوردن ‌می‌گذرد. کینه ورزیدن و دشمنی کردن و از عاقبت نیندیشیدن، نه تنها خطایی است که اشخاص مرتکب می‌شوند؛ گناهی است که حتی سیاستمداران و راهنمایان ملل به گردن ‌می‌گیرند و مردم بی‌گناه را به ذلت و مصیبت ‌می‌کشانند. از افسر‌‌‌ عالی‌مقا‌می پرسیدند: آیا اگر باز جنگی عالم را بگیرد، بمب اتمی به کار خواهد رفت؟ گفت: بلی، منتها برای فاتحین به جز صحرایی بی‌آب و علف چیزی باقی نخواهد ماند. یعنی غرض از جنگ کینه ورزی و دشمنی است نه سود و منفعت»[7].
لقمان به پسرش فرمود: دروغ گفته است کسی که گفته بدی، بدی را فرو می‌نشاند. زیرا اگر این مطلب راست باشد لازمه‌اش این است که هرگاه آتشی را کنار آتشی روشن کنند آن آتش دوّم آتش اوّل را خاموش کند و حال این که چنین امری ممکن نیست بلکه؛ خوبی بدی را فرو می‌نشاند آنچنان که آب آتش را خاموش ‌می‌‌کند.
سرخصم اگر بشکند مشت تو / شود نیز آزرده انگشت تو
«جان بی کایزل» می‌گوید: «زیانی که به شما وارد آمد با زیانی که شما به دیگری وارد بیاورید، جبران نمی‌شود. پوچی انتقام به خصوص در احوال طوایف وحشی خوب نمایان است که سال ها از یکدیگر ‌می‌کشند، در صورتی که گاهی حسّ موضوع اوّلیه انتقام فراموش شده است. لکن اگر بتواند اضافه بر گذشت بدی‌های طرف را قلباً نیز ببخشید و به او محبّت کنید بهتر است و اگر خوب تامل کنید غالباً صدمه‌ای به شما رسیده بیشتر وهم است».
امام صادق(علیه السّلام) فرمود:
«زَرَعَ الْعَدَاوَةَ حَصَدَ مَا بَذَر»
«هر کسی دشمنی را در زمین دل خود بکارد درو ‌می‌‌کند آنچه را کاشته است.»
این روایت اشاره به اثر سوء روانی کینه دارد که خود به تمام معنی عقده روانی شدیدی است. زیرا انتقام‌جویی که نتیجه و محصول عداوت است، یکی از مهم‌ترین و خطرناک‌ترین عکس‌العمل‌های عقده حقارت است. کتابی است تالیف یکی از روانشناسان بزرگ به نام کتاب عقده حقارت، در صحفه 16 آن کتاب می‌نویسد: «علّت دیگر پیدایش عقده حقارت، رفتار خشن و بی‌رحمانه‌ای است که درباره بعضی از کودکان اعمال ‌می‌گردد. یعنی به آنها به نظر حقارت و نفرت نگریسته ‌می‌شود. چنین آدمی‌‌ طغیان ‌می‌‌کند، قلبش جایی برای عشق و صفا و محبّت ندارد و در صف کینه‌توزترین دشمنان جامعه در ‌می‌آید و در اوّلین فرصت فکر انتقام گرفتن است.»
گاهی از اوقات انسان در مقام انتقام‌گیری به مصائبی دچار ‌می‌شود که از این انتقام‌جویی‌اش سخت نادم و پشیمان ‌می‌گردد. روی این حساب امام باقر(علیه السّلام‌) می‌‌فرماید:
«النِّدامَةُ عَلَی العَفوِ اَفضَلُ وَ اَیسَرُ مِنَ النِّدامَةِ عَلَی العُقُوبَةِ»[8] ؛
«پشیمانی از بخشش بهتر و آسانتر است از ندامت بر عقوبت.»
کمند مهر چنان پاره کن که گر روزی / شوی ز کرده پشیمان بهم توانی بست
با خواست خدا و تاییدات حجّت دوران بقیة الله فی الارضی صاحب العصر و الزمان عجّل تعالی فرجه الشریف این جزوه ناقابل در تاریخ 27 دیماه 1351 شمسی مصادف با زادروز سلطان سریر ارتضاء ابی الحسن علی بن موسی الرّضا علیه آلاف التحیّاة و الثناء در آستان ملک پاسبان حضرتش پایان پذیرفت.
 پایان

خودآزمایی

 
۱. اساس محبّت و دلبستگی میان افراد چیست؟
۲. چرا انسان کینه‌جو همواره در عذاب و ناراحتی به سر می‌برد؟
 

پی‌نوشت‌ها


.[1] سلامت روح، ص127.
.[2] ادکامی، ص22.
.[3] غررالحکم.
[4]. آیین دوست‌یابی.
.[5] غررالحکم.
[6]. غررالحکم.
[7]. سلامت روح، ص94.
.[8] محجة البیضاء، ج 5.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سیداحمد علم الهدی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: