صعصعه فرزند صوحان، چون و برادرش زید و سیحان از سادات و بزرگان قبیله عبدالقیس بود. او دوران کودکی را در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، سپری کرد و مسلمان شد، اما توفیق دیدار روی مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نیافت. از بزرگان تابعین بهشمار میآید، وی از رؤسای قومش، عبدالقیس در کوفه و مردی فصیح، فاضل، دین دار و سخنوری توانا و از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود که در جنگهای آن حضرت شرکت نمود.(1) شعبی درباره فصاحت او میگوید: من فنّ سخنوری را از او آموختم.(2)
صعصعه در میان مسلمانان از شأن و منزلت والایی برخوردار بود، معاویه با این که حاضر نبود به شرافت و بزرگی یاران حضرت امیر علیه السلام اعتراف کند، اما در برابر شخصیت صعصعه، ناچار به اقرار شد.
معاویه در ملاقاتی که با عقیل ـبرادر امیرالمؤمنین علیه السلامـ داشت، روزی به عقیل گفت: درباره اصحاب علی علیه السلام برایم سخن بگو و از آلصوحان شروع کن که آنان استاد سخن و کلامند. عقیل در پاسخ ابتدا از صعصعه شروع کرد و گفت: « اما صعصعه، عظیمالشأن، عَضباللِّسان، قائِدُ فُرسان، قاتل أقران، قلیل النظیر؛ او مردی است دارای مقامی بس بلند، در گفتار شیرین زبان، در جنگ فرماندهی شجاع، قاتل هماوران و مردی است کم نظیر». سپس در فضلیت دو برادرش زید و عبدالله(سیحان) سخن گفت. اما معاویه در برابر عظمت و شخصیت پر آوازه صعصعه و دیگر اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام جز فرودآوردن سر تسلیم، چارهای ندید و سکوت اختیار کرد.(3)
عثمان در دوران حکومت یازده سالهاش، مرتکب انحرافات و بدعت های گوناگونی شد. او در عصرحکومتش، بنیامیه و افراد فاسق و سفیه را بر سر کارها می گمارد و غنیمت های بیت المال را به وفور به آنان میبخشید. اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را سبک و خوار مینمود و برخی از آنان را مورد اهانت و ضرب و شتم قرار میداد. عمار یاسر را کتک زد که سبب فتق او شد، عبدالله بن مسعود را دستور داد، زدند و از مسجد بیرون انداختند بهطوری که استخوان دندهاش شکست و ابوذر غفاری را بهربذه تبعید کرد. و در اواخر عمر حکومتش، کسانی را که حتی به اصول اولیه اسلام پای بند نبودند بر شهرهای بزرگ اسلامی گمارد، از جمله ولید بن عقبه، شراب خوار و عیاش را بر کوفه حاکم نمود و چون کوس رسواییاش همهجا را فراگرفت، بهطوری که حد شرابخواری درباره اش جاری شد، او را برداشت و سعید بن عاص مرد فاسد دیگری را به جای او نشاند. این حاکم خودکامه هم برای بقای خود جمعی از بزرگان کوفه، از جمله صعصعه و مالک اشتر و... را بهدستور عثمان به شام تبعید نمود.(4)
صعصعه و دیگر یاران با ایمان کوفه که توسط سعید بن عاص حاکم کوفه و به دستور عثمان به شام تبعید شدند، روزی معاویه آنان را جمع کرد و به خاطر اعتراض آنها به حاکم فاسق کوفه، آنان را توبیخ و تحقیر کرد، اما صعصعه که تاب و تحمل گستاخیهای معاویه را نداشت، برخاست و پاسخ او را داد و خشم او را برانگیخت، لذا معاویه آنان را از شام بیرون و بهمدینه فرستاد.(5)
از موارد دیگر سخنوری و پاسخگویی صعصعه به معاویه این است که روزی معاویه خطاب به سران کوفه که در شام در تبعید بودند گفت: به سرزمین مقدّس انبیاء و رُسُل(6) و به محل حشر و نشر بندگان (در قیامت) خوش آمدید. سپس در فضلیت خود گفت: نزد بهترین امیر آمدید که به بزرگان شما نیکی و به کودکان شما ترحّم میکند و اگر همه مردم اولاد ابوسفیان بودند، همگی مردانی حلیم و عاقل بودند.
معاویه میخواست با این سخنان برای خود و شامیان فضیلتی اثبات نماید و فکر نمیکرد صعصعه یک فرد تبعیدی پاسخ او را دهد، ولی صعصعه با اشاره همراهان، برخاست و در پاسخ معاویه پس از حمد خداوند و درود بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین گفت: ای معاویه، این که گفتی شام سرزمین مقدسی است؛ همانا زمین افراد را مقدس نمی کند، بلکه قداست آن بستگی به اعمال شایسته شان دارد، و این که گفتی پیامبران در این سرزمین بودهاند صحیح است؛ اما فراعنه و اهل نفاق و شرک هم در اینجا بیش از انبیاء بودهاند و این که گفتی شام سرزمین حشر و نشر در قیامت است، بر فرض که بندگان خدا در اینجا حشر و نشر شوند، اما دوری محشر برای مؤمن ضرری ندارد و نزدیکی آن برای منافق سودی ندارد. اما این که گفتی: اگر همه مردم اولاد ابوسفیان بودند، همگی مردانی حلیم و دانا بودند، در این سخن هم اشتباه میکنی، زیرا مردم از فردی بهتر از ابوسفیان یعنی از حضرت آدم بهدنیا آمدهاند، در میان آنان هم افرادی حکیم و دانا هست و هم منافق، فاجر، فاسق، نادان و دیوانه وجود دارد.
معاویه از پاسخ صعصعه خجل و ساکت شد و چیزی نگفت.(7)
پس از آن معاویه گروه تبعیدی کوفه را از شام به مدینه اعزام کرد تا عثمان خود درباره آنها تصمیم بگیرد ولی این گروه در مدینه ساکت نماندند و در برابر نارواگویی عثمان هم اعتراض میکردند، لذا در یکی از روزها که عثمان بالای منبر بود، صعصعه از پای منبر او برخاست و بهاعتراض گفت: ای عثمان، تو از راه اسلام برگشتهای و در نتیجه مردم نیز از مسیر اسلام منحرف گشتهاند، بهراه راست درآی تا مردم نیز به راه راست درآیند، آن روز عثمان سکوت کرد.
باز روزی دیگر، صعصعه برخاست و در مقام اعتراض به راه و رسم عثمان بسیار سخن گفت تا این که عثمان به خشم آمد و به مردم گفت: ای مردم، این آدم پر حرف بیهودهگو، نه از خدا چیزی میداند و نه میداند که او (خدا) در کجاست، حال میخواهد مرا موعظه کند. صعصعه بلافاصله گفت: ای عثمان، این که گفتی من از خدا چیزی نمیدانم، بدان که: «فإنّ اللهَ رَبُّنا و ربُّ آبائِنا الأولین؛ همانا، او پروردگار ما و پروردگار اجداد اولین ماست»؛ اما این که گفتی نمیدانم خدا در کجاست، باید بگویم: «فإنّ اللهَ لَبِا لْمرصاد؛ همانا خداوند در کمین ستمگران است.» و بعد این آیه را تلاوت کرد: ) أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصرِهِمْ لَقَدِيرٌ؛ خداوند بهکسانی که مورد ظلم و ستم واقع شدهاند اجازه پیکار داده است، و خداوند برای یاری و پیروزی ستمدیدگان تواناست(.(8) عثمان در پاسخ او گفت: این آیه درباره ما و دوستان ما نازل شده که از مکه به ناحق رانده شدیم، نه درباره شما! صعصعه ساکت شده و در پاسخ عثمان چیزی نگفتو قضاوت را بهعهده تاریخ و آیندگان گذاشت.(9)
صعصعه کسی است که از همان ابتدا که مردم بعد از عثمان (روز 23 ذیالحجه سال 35 هجری) با حضرت امیر علیه السلام بیعت کردند، او بیعت نمود(10) و ایمان راسخ خود را به مقام شامخ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام ابراز کرد. او با تمام وجود و در همه شرایط بر این عهد و پیمان باقی ماند و از امامت والای آن حضرت در تمام مراحل و شرایط دفاع کرد.
امام صادق علیه السلام درباره امامشناسی صعصعه میفرماید: «ما کان مع امیرالمؤمنین مَن یَعرف حقَّه الّا صعصعة و اصحابه؛ کسی که به راستی، حق امیرالمؤمنین علیه السلام را بشناسد، تنها صعصعه و یارانش بودند».(11)
او در روز بیعت خطاب بهامیرالمؤمنین علیه السلام گفت: «یا امیرالمؤمنین، لقد زیّنتَ الخلافۀ و ما زانَتک و رفعتَها و ما رَفَعتْک، و لَهی إلیک أحوج مِنک إلیها؛ ای امیرالمؤمنین، بهطور قطع خلافت تو را زینت نداد بلکه تو بهخلافت زینت دادی و خلافت بر شأن و مقام تو نیفزود، بلکه تو مقام خلافت را بالا بردی، و همانا خلافت بهوجود تو محتاجتر است از حاجت شما بهآن».(12)
این گونه سخن حکایت از عمق امامشناسی و اعتقاد صعصعه به حضرت امیر علیه السلام دارد.
صعصعه در جنگ جمل از شخصیتهایی بود که مردانه جنگید و به همراه دو برادرش زید و سیحان در رکاب مولای متقیقان علیه السلام بهنبرد با ناکثین پرداخت و در این جنگ، دو برادرش زید و سیحان به شهادت رسیدند و خود صعصعه نیز مجروح گردید.(13)
در صفین هنگامی که لشگر معاویه، فرات را تصرف کرد، صعصعه از سوی امام علیه السلام نزد آنان رفت تا آنان را به سوی هدایت و ترک جنگ و آزاد کردن شریعه فرات فراخواند که در نهایت نپذیرفتند و به او و امیرالمؤمنین علیه السلام جسارت کردند، تا این که سپاه امام علیه السلام با حمله غافلگیرانه شریعه فرات را از دست لشگر معاویه خارج ساختند.(14)
وی در صفین از جانب امام علیه السلام فرماندهی گروه عبدالقیس کوفه را بهعهده داشت و در تمام مراحل جنگ صفین حضور داشت و بسیاری از وقایع این جنگ از او به یادگار مانده است.(15)
در ماجرای خوارج نهروان، گروهی از شیعیان حضرت علیه السلام از روی جهالت و نادانی دست به شورش زدند و داستان حکمیت را ـکه خود بر اجرای آن اصرار میورزیدندـ بهانه کرده و با حضرت امیر علیه السلام مخالفت کردند و جنگ ناخواستهای را بر آن حضرت تحمیل نمودند.
امیرالمؤمنین علیه السلام به سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگز در این جنگها (صفین و جمل و این جنگ) آغازگر نبودند تا شاید با مذاکره و گفت وگو از خونریزی جلوگیری شود، بر همین اساس جمعی از افراد سرشناس و متعهد مثل عبدالله بن عباس، زیاد بن نضر و... را برای گفتوگو به نزد خوارج اعزام کردند و آنها را به متارکه جنگ داخلی و حرکت بهسوی شام، برای سرکوبی قاسطین و ستمگران فراخواندند، یکی از آن افراد که از سوی امام علیه السلام به جانب خوارج رهسپار شد و بین او و سران نهروان سخن به درازا کشید، صعصعة بن صوحان بود، اگرچه آنها در جذب صعصعه و اهانت بهساحت مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام کوتاهی نکردند، ولی صعصعه کمترین توجهی به سخنان آنان ننمود و براعتقادات خود و حمایت از حضرت امیر علیه السلام پافشاری کرد، تا آن که به او گفتند: «اگر علی با ما و در جای ما قرار داشت، باز هم از او حمایت میکردی؟» صعصعه گفت: آری، علی به هرطرف رو کند من با او خواهم بود.(16) خوارج او را مذمت کرده و گفتند: پس تو در دین خود از علی تقلید میکنی، برگرد که تو دین نداری!
صعصعه پاسخ داد: وای بر شما! آیا از مقلّد خدا، تقلید نکنم که تا بهترین تقلید را انجام داده باشم!؟ علی کسی است که در دوران زندگی بهراستی در راه خدا قدم برداشت، او صدّیق أعظم است که در راه خدا همواره خود را بهرنج انداخته و هرگاه جنگ سختی پیش میآمد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را میفرستاد تا قدم به میدان جنگ نهاده و در دل دشمن فرورود و آتش جنگ را با نابودی دشمن خاموش کند، ای خوارج کجایید و چه میکنید؟ بهکجا میروید؟ بهچه کسی رو میکنید؟ و از چه کسی برمیگردید؟ از ماه درخشان و چراغ فروزان و جاده مستیقم خدایی و راه راست رو میگردانید؟ خدا شما را بُکشد، می دانید به که دروغ میبندید و به چه کسی تهمت میزنید، مگر عقلتان را از دست دادهاید و حلم و بردباری شما از میان رفته، رویتان سیاه باد که مَثَل شما مَثَل کسی است که برای نوشیدن آب در دامنه کوه، چشمه آب را میگذارد و در طلب آب به بالای قله میرود. آیا شما امیرمؤمنان علیه السلام ـوصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلمـ را هدف این گفتار ناپسند قرار میدهید؟ شما سخت در اشتباهید، همانا هواهای نفسانی شما خسارات و زیان آشکاری بر شما وارد کرده، دوری از رحمت خدا و بدبختی برای کافران و ستمگران است، مرتکب خسارت و زیان بزرگی گشتید، شیطان شما را از راه راست منحرف ساخته و از دلیل و برهان محروم نموده است.
پس از سخنان صعصعه، عبدالله بن وهب راسبی از سران خوارج به وی گفت: ای پسر صوحان، خیلی حرف زدی به مولایت بگو: با او میجنگیم تا به حکم خدا و قرآن تن دهد! صعصعه گفت: ای پسر وهب، گویا تو را میبینم که بهخون خود آغشتهای و مرغان هوا اعضای تو را میخورند و کسی نه به خواستهات جواب میدهد و نه به صدایت گوش فرامیدهد.
صعصعه پس از این گفتوگوها و سخنان کوبنده و هدایتگرانه، بهنزد امام علیه السلام بازگشت.(17)
آری، سخنان تکاندهنده و هدایتگرانه امام علیه السلام و صعصعه و سایر اصحاب نتوانست آن گروه جاهل و نادان را هوشیار نماید؛ سرانجام دست به شمشیر بردند و آتشی برافروختند که همگی آنان در شعلههای آن سوختند و نابود شدند.
علاقه متقابل بین امام علیه السلام و صعصعه
نه تنها صعصعه عاشق و دلباخته امیرالمؤمنین علیه السلام بود، بلکه امیرالمؤمنین علیه السلام نیز متقابلاً به او علاقمند بودند و عملاً او را مورد عنایت بزرگوارانه قرار میدادند، روزی امیرالمؤمنین بهعیادت صعصعه ـیار صدیق و شیعه مخلصشانـ تشریف بردند و در حین عیادت بهصعصعه احترام زیادی کردند و دست مبارکش را به قصد شفا بر پیشانی او کشیدند، و او را به حق مورد عنایت قرار دادند، اما بههنگام رفتن از نزد صعصعه خطاب به او فرمودند: «لا تتخذنَّ زیارتنا إیّاک فخراً علی قومک؛ مبادا این عیادت من از تو سبب فخر و برتری تو بر قوم و بستگانت شود؟» زیرا برخورد بزرگوارانه امام علیه السلام با او ممکن بود که وی را مغرور سازد. اما صعصعه ـاین تربیت یافته مکتب امیرالمؤمنین علیه السلامـ با بیانی زیبا عرضه داشت: «لا یا امیرالمرمنین، و لکن ذُخْراً و أجراً؛ نه هرگز، من بهاین ملاقات بر قوم خود فخر نمیکنم بلکه زیارت شما را ذخیرهای پر ارزش و پاداش بزرگی برای خود می دانم».
امام علیه السلام مجدداً در برابر این سخن بلند و گویای صعصعه از همت والا و فکر عالی او تجلیل کرده و فرمودند: «والله ما کنتَ الاّ خفیف المؤنۀ، کثیر المعونۀ؛ بهخدا قسم، تو نبودی مگر مردی سبک بار و کم هزینه اما بسیار کمک کار و پر ارزش.»
صعصعه در تجلیل و تعظیم امام علیه السلام چنین عرضه داشت: و تو ای امیرمؤمنان، بهخدا سوگند شما را نشناختم مگر این که بهخداشناسی، عارف و آگاه هستی، و همانا پروردگار در نظرت بزرگ است، همانا تو در کتاب خدا، بزرگ و حکیمی، و تو نسبت به مؤمنین رؤف و مهربانی.(18)
آری، مردان خدا همواره در گفتار و کردار مراقب اعمال خود هستند، و همواره رفتار و کردار خود و دیگران را در جهت کمال خود به کار میگیرند، نه غرور و خودخواهی تا از خدا غافل نشوند.
سخن صعصعه در آخرین ساعات عمر امام علیه السلام
در آخرین لحظات عمر مبارک امام علیه السلام ، طبیب معالج، ملاقات با حضرت را ممنوع کرد و میخواست که امام در استراحت کامل باشد، از این رو همه یاران امام علیه السلام و از جمله صعصعه نتوانستند به ملاقات امام و مقتدای خویش بروند، لذا بهکسی که اجازه ورود میداد (احتمالاً آن شخص امام حسن مجتبی علیه السلام بوده اند)، گفت: از قول من بهامام علیه السلام بگو: ای امیر مؤمنان، خداوند در زندگی و مرگ بر تو رحمت آورد، که همانا خداوند در سینه تو بسیار بزرگ و تو بهذات خداوند سخت دانا بودی.
امام حسن مجتبی علیه السلام وارد خانه شدند و گفتار صعصعه را به محضر امیرالمؤمنین علیه السلام ابلاغ کردند. امام علیه السلام با همان حالت ضعف و ناتوانی فرمودند: «قل له، و أنت یرحمک الله فلقد کنت خفیف المؤنۀ، کثیر المعونۀ؛ بگو: خداوند تو را هم رحمت کند که تو همواره مردی کم زحمت و بسیار یاری دهنده بودی.»(19) امام علیه السلام دیگر تاب و توان بیشتری نداشتند که صعصعه را بهحضور فراخوانند یا پیغام دیگری برای او بدهند، لذا طبق این نقل، صعصعه دیگر امام و پیشوای خود را زیارت نکرد و برای همیشه از فیض حضور آن امام همام محروم ماند.
سخنان دلنشین صعصعه در کنار مزار امام علیه السلام
صعصعه وقتی مولایش حضرت علی علیه السلام را از دست داد و پیکر بیجان امام علیه السلام را مشاهده کرد، به خانه برنگشت و در کنار خانه امام باقی ماند. و پس از آماده شدن پیکر مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام برای دفن با دیگر یاران خاص امام علیه السلام و فرزندان عزیزش پیکر پاک حضرت علیه السلام را تشییع کردند و نیمه شب پیکر مطهر را بهطور مخفیانه بهخارج شهر کوفه، قریه غریین (نجفاشرف) بردند و بدن مطهر آن حضرت را بهخاک سپردند، در این موقع صعصعه کنار مزار ایستاد، دستی به سینه نهاد و با دست دیگر از خاک مزار بر سر خود میریخت و خطاب به پیکر مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام چنین گفت:
پدر و مادرم بهفدایت ای امیرالمؤمنین، بعد گفت: بهشت بر تو گوارا باد ای ابوالحسن، همانا محل ولادت تو پاکیزه بود، و در سختیها بسیار صابر، و در جنگها جهاد و تلاش بزرگ کردی، دارای رأی متین، و در تجارت و زندگی خود بهره مند بودی. ای علی، تو بهآرزوی خود رسیدی و اینک بهپیشگاه پروردگارت رفتی و در حالی او را ملاقات کردی که از تو راضی است و فرشتگان او، تو را احاطه کردهاند تا در جوار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مستقر شوی، پس خداوند تو را به جوار خود اکرام بخشید و به جوار برادرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ملحق نمود، و از جام شربت الهی نوشیدی. ای علی، از خدا میخواهیم که بر ما منت نهد و توفیق پیروی از تو را به ما عنایت کند تا به راه و رسم شما عمل نماییم، و با دوستانت دوست و با دشمنانت دشمن باشیم، و ما را در زمره اولیای تو محشور گرداند. ای علی، به مقامی رسیدی که هیچ کس بهآن نرسد و درجهای را درک کردی و بهآن رسیدی که هیچ کسی بدان راه نیابد، و در برابر چشمان برادرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در راه خدا جهاد کردی و حق جهاد را ادا نمودی و در پیشروی دین خدا قیام کردی و حق قیام را ادا نمودی تا سنتها را به پا داشته و آتشهای فتنه را خاموش ساختی، و اسلام استوار گشت و ایمان مردم رونق یافت. بهترین درود و سلام بر تو باد که بهوسیله تو پشت مؤمنان محکم شد و نشانهها و راهها روشن و واضح گردید. ای علی، بر تو باد از من برترین سلامها و درودها.
صعصعه درباره امام علیه السلام بسیار گفت و در حق خود نیز دعا نمود، سپس چنان گریه سر داد که از صدای گریه او در آن تاریکی شب، همه حاضران بهگریه آمدند و آنگاه امام حسن و امام حسین علیهما السلام و محمد حنفیه و جعفر و عباس و یحیی و عون و عبدالله را مورد خطاب قرار داد و بهآنها تسلیت گفت. چون صبحگاهان نزدیک میشد و کار دفن پیکر مطهر امام علیه السلام بهپایان رسید، همگی با یک دنیا غم و اندوه از قبر امام علیه السلام جدا شدند و قبل از سپیده صبح به شهر کوفه بازگشتند تا منافقین و خوارج نهروان از محل دفن پیکر مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام با خبر نشوند.(20) او اشعار بسیار بلندی نیز در شهادت مولای خود، امیرالمؤمنین علیه السلام سرود.(21)
مقاومت صعصعه در برابر اهانت بهعلی علیه السلام
یکی از روشهای بسیار زشت خاندان بنیامیه (خصوصاً معاویه) بعد از شهادت مولای متقیان علیه السلام این بود که در تمام منابر و خطبههای نماز جمعه، آن حضرت را مورد سَبّ (دشنام) قرار میدادند و به ایشان جسارت میکردند و از ایشان برائت میجستند! در دورانی که لعن به حضرت امیر علیه السلام به دستور معاویه رایج بود، نه تنها کارگزاران و ایادی معاویه بهآن حضرت جسارت میکردند، بلکه یاران و اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام را نیز وادار به سبّ و لعن نسبت بهآن حضرت مینمودند! لذا مغیرۀ بن شعبه (عامل معاویه در کوفه) روزی صعصعة بن صوحان را احضار کرد و از او خواست در میان مردم حاضر شود و حضرت امیر علیه السلام را دشنام دهد، اما صعصعه هرگز زیربار این ننگ نرفت.(22)
او نظیر همین کار را در برابر معاویه در کوفه ـپس از واقعه تلخ صلح امام حسن علیه السلامـ انجام داد، صعصعه بالای منبر رفت و لعنکنندگان امام علیه السلام را لعن کرد، لذا معاویه او را از کوفه اخراج و به جای دیگری تبعید کرد.(23)
از علامه سید محسن امین نقل است که صعصعه در زمان حکومت معاویه در شهر کوفه درگذشت و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوست و پیکر مطهرش در قبرستان کوفه بهخاک سپرده شد.(24)
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
* این نوشتار با کمی تغییر از کتاب اصحاب امام علی علیه السلام نوشته استاد سید اصغر ناظم زاده قمی استفاده شده است.
پی نوشت ها
1 . اسداالغابة، ج 3 ص 20- الغدیر، ج 9 ص 43.
2 . الغدیر، ج 9 ص 43.
3 . الغدیر، ج9 ص 46.
4 . شرح ابن ابی الحدید، ج 2 ص 129.
5 . شرح ابن ابی الحدید، ج 2 ص 130.
6 . زیرا پیامبران بنیاسرائیل و حضرت ابراهیم علیهم السلام از سرزمین شام بودند.
7 . الاختصاص، ص 64- عقدالفرید، ج 3 ص 366.
8 . سوره حج ، آیه 38.
9 . الغدیر، ج 9، ص 147 - قاموسالرجال، ج 5 ص 122.
10 . الجمل، ص 180.
11 . رجالکشی، ص 67 ش 122.
12 . تاریخ یعقوبی، ج 2 ص 179.
13 . تاریخ طبری، ج 4 ص 530.
14 . وقعه صفین، 160.
15 . وقعه صفین، ص 206، 239، 315، 480 و... .
16 . سخن صعصعه مضمون همان حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه غدیراست که فرمودند: «علی مع الحق و الحق مع علی، یدور حیثما دار علی».
17 . الاختصاص، ص 121.
18 . سفینۀ البحار، ج 2ص 30، عنوان صعب - رجالکشی، ص 67.
19 . شرح ابن ابی الحدید، ج 6 ص 119- مقاتل الطالبین، ص 23.
20 . بحارالانوار، ج 42ص 295.
21 . بحارالانوار، ج 42ص 242.
22 . شرح ابن ابی الحدید، ج 15ص 257.
23 . رجال کشی، ص 69 .
24 . اعیان الشیعه، ج 7 ص 388.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سعید بلوکی