در کتاب بحارالانوار از (علل الشرایع) از حضرت علی(ع) نقل شده است که به مردی از بنی سعد فرمود: آیا میخواهی ماجرائی از خود و فاطمه زهرا(س) برایت نقل کنم؟ عزیزترین فرد نزد رسول خدا(ص) بانوی خانهی من بود و او آن قدر از چاه آب کشیده بود که اثر آن بر روی سینهاش دیده میشد، آن قدر با (آسیا) گندم یا جو آرد کرد که دستهایش پینه بسته بود، به همین علّت سخت به زحمت افتاد، بدوگفتم وقتی به سراغ پدر خود رفتی، از حضرتش خدمتکاری بخواه تا درکارها مددکار تو باشد، تا از این همه رنج و محنت راحت شوی، به دنبال آن، فاطمه(س) خدمت رسول خدا(ص) رفت، در حالی که آن حضرت مشغول گفتگو با گروهی بودند، بدون آنکه با پدر سخنی بگوید، با شرم و خجالت برگشت، پیامبر(ص) که میدانستند فاطمه زهرا(س) برای حاجتی آمده بود، خود به منزل فاطمه(س) آمد و صدا زد، سلام علیکم، علی(ع) فرمود چون آماده پذیرائی نبودیم پاسخ ندادیم، بار دوم فرمود سلام علیکم، پاسخ ندادیم بار سوم سلام داد و ما برای آنکه رسول خدا(ص) برنگردند پاسخ دادیم، سلام بر شما یا رسولالله بفرمائید.
پیامبر(ص) آمدند و بالای سر ما نشسته فرمودند فاطمه جان دیروز برای چه حاجتی نزد من آمدی؟ علی(ع) میفرماید ترسیدم که فاطمه(س) پاسخ پیامبر(ص) را نگوید و آن حضرت برخیزد عرض کردم، ای پیامبر خدا(ص) علّت را برای شما میگویم.
فاطمه زهرا(س) آن قدر آب کشیده که بر سینهاش اثر آن باقی مانده و آن قدر سنگ (آسیا) چرخانده که دستش پینه بسته، و آن قدر خانه را جارو کرده که لباسش خاکآلود گشته و آن قدر آتش در زیر دیگ برافروخته که پیراهن او بوی دود گرفته، من به او گفتم به سراغ پدر بروید و خدمتکاری بخواهید، تا آن خدمتکار شما را در این کارهای سخت یاری دهد. رسول خدا(ص) فرمود: میخواهید چیزی به شما بیاموزم که از خادم به مراتب بهتر است؟ وقتی خواستید بخوابید، سی و سه مرتبه سبحان الله، سی و سه مرتبه الحمد لله، سی و چهار مرتبه الله اکبر، بگویید در این هنگام فاطمه(س) عرض کرد: از خدا و رسولش راضی شدم و این جمله را سه بار تکرار فرمود.
و در روایت دیگری چنین نقل شده که حضرت فاطمه(س) خدمت پیامبر(ص) رسید و از رسول خدا(ص) خواستند خدمتکاری برای آن حضرت قرار بدهند و حضرت فرمودند: فاطمه جان چیزی به تو یاد دهم که برایت از خادم و آن چه در دنیاست بهتر باشد. بعد از نماز، سی و چهار مرتبه الله اکبر، سی و سه مرتبه الحمد لله، سی و سه مرتبه سبحان الله بگو، و این اذکار را با لا اله الا الله پایان بخش. (و در برخی از روایات آمده بعد از آن اذکار یک مرتبه استغفرالله بگو). به همین دلیل فاطمه زهرا(س) همواره پس از هر نماز این تسبیحات را میگفتند و به همین علّت این تسبیحات به نام آن حضرت معروف شد و در برخی از روایات آمده که ارزش آن بهتر از هزار رکعت نماز است.
از این احادیث معلوم میشود که حضرت زهرا(س) با تمام آن جلالت قدر و بزرگی شأنشان و شرافتی که داشتند تمام کارهای منزل را خودشان شخصاً انجام میدادند و حضرت امیرالمؤمنین(ع) نیز در پارهای از کارهای منزل به ایشان کمک میکردند.
البته ممکن است به ذهن برخی از خانمها چنین آید که کار منزل وظیفه هر زنی است و حضرت زهرا(س) نیز چون زن بودند این کارها را انجام میدادند و این مطلب مسئلهای است عادی و عمومی نسبت به همه زنها ولی باید توجه داشت که زندگی آن روز حضرت زهرا(س) با زندگی امروز خانم ها که بیشترین کارهای منزل مانند تهیه نان در خارج از منزل صورت میگیرد کاملاً متفاوت است، در آن زمان و در زندگی مشترک بین حضرت امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه(ع) ، برای تهیه نان باید گندم یا جو تهیه میشد و حضرت زهرا(س) آن را با آسیای کوچکی که در منزل داشتند با دست مبارک خود آرد میکردند و آرد را خمیر کرده و آن را در تنور داخل منزل به صورت نان میپختند و این خود یک کار سخت و وقتگیر بود و آن حضرت به طوری که در تاریخ نقل شده آن قدر دسته آن آسیا را میگرداندند که دست مبارکشان گاهی خونآلود میشد، حضرت با داشتن چهار فرزند که فاصله سِنّی آنها بسیار کم بود و همه کوچک و نیازمند به پرستار بودند باید این گونه نان تهیه میکردند و قهراً نظافت منزل هم نسبت به امروز کار سختی بود که همه روزه داشتند، شستشوی لباس خود و همسر و فرزندانشان با شرایط آن روز کار کمی نبود و همچنین، با عنایت خاصی که به نظافت فرزندانشان داشتند باید آنها را با دست مبارکشان میشستند چون حمام در منزل نبود و اهتمام زیاد خاندان پیامبر(ص) به تمیزی، اقتضاء میکرد همه روزه یا یک روز در میان فرزندانشان را حمام کنند، همه اینها ضمیمه می شد به عبادت آن حضرت و نماز و اوراد و اذکاری که به آن اهتمام میورزیدند به قول اقبال لاهوری:
آن ادب پروردهی صبر و رضا
آسیاگردان و لب قرآن سرا
و در این میان کمک و همکاری حضرت امیرالمؤمنین(ع) بسیار جالب بود. خود آن حضرت میفرمایند: رسول خدا(ص) بر ما وارد شدند در حالی که فاطمه زهرا(س) کنار دیگ غذا نشسته بود و من (عدس) پاک میکردم، فرمود: ای ابوالحسن! عرض کردم لبیک یا رسول الله فرمود: گوش فرا ده زیرا آنچه میگویم از سوی پروردگار میگویم. مردی که به همسر خود در منزل کمک کند به عدد هر موی بدنش یک سال عبادت برایشان مینویسند، برای روزها روزهداری و برای شبها شبزندهداری.[1]
موقعیّت و منزلت حضرت فاطمه زهرا(س) نزد پیامبر(ص)
لازم است بدانیم دوستی پیامبر(ص) نسبت به فاطمه زهرا(س) مانند محبّت دیگر پدران نسبت به دخترشان نبود و این احترام صرفاً به خاطر عاطفه پدری نبود. بلکه پیامبر خدا(ص) به دخترشان به دید عظمت و بزرگی مینگریستند و میتوان گفت، گویا از سوی خداوند مأموریت داشتند که از او احترام کنند. به همین جهت هیچ فرصتی را برای انجام این مأموریت از دست نمیدادند و شاید یکی از جهات مأموریت آن حضرت(ص) این بود که مقام و موقعیّت آن حضرت(س) نزد پیامبر اکرم(ص) روشن شود و مسلمانان ببینند و بدانند حضرت زهرا(س) در پیشگاه پیامبر(ص) و خداوند چه عظمتی دارد، چون پیامبر(ص) میدانستند بعد از آن حضرت نسبت به آن بزرگوار هتک حرمت شده و آن حضرت را مورد ظلم و ستم قرار میدهند. طبیعی است که با این احترامات پیامبر(ص)، کسانی که نسبت به آن وجود گرامی ستم روا داشتهاند هیچ عذر و بهانهای در پیشگاه خداوند ندارند. ما برای نمونه برخی از احادیثی را که نشانگر احترامات پیامبر(ص) نسبت به آن حضرت میباشد را عرضه میداریم.
در کتاب بحارالانوار نقل شده که (قاضی ابومحمد کرخی) در کتابش از حضرت صادق(ع) و آن حضرت از مادرشان حضرت فاطمه(س) نقل کردند که وقتی این آیه نازل شد: لا تَجعَلوا دُعاءَ الرَّسول بَینکُم کَدُعاءِ بَعضِکُم بَعضاً «آن گونه که یکدیگر را صدا میزنید پیامبر(ص) را نخوانید»، من هم مانند سایر مسلمانان که پس از این آیه وقتی میخواستند آن حضرت را صدا بزنند میگفتند یا رسول الله، این گونه حضرتش را صدا زدم و از گفتن (پدر) خودداری کردم. پیامبر(ص) فرمودند: ای فاطمه! این آیه درباره تو و خانواده و نسل تو نازل نگردیده است، چون تو از منی و من از تو، این آیه درباره متکبّران خودخواه قریش نازل شده، فاطمه جان! تو به من بگو پدرم، چون این سخن دلم را زنده میکند و خدا را راضی میگرداند، سپس صورت مرا بوسید.
و نیز عایشه دختر طلحه از عایشه دختر ابی بکر نقل میکند: «در سخن گفتن کسی را از فاطمه زهرا(س) به رسول خدا(ص) نزدیکتر نیافتم. هر گاه صدیقهطاهره(س) بر پیامبر(ص) وارد میشد رسول گرامی(ص) به او خوشآمد میگفت و دستش را میبوسید و او را در جای خود مینشاند و نیز هر وقت که پیامبر(ص) بر فاطمه(س) وارد میشد، بانوی بزرگ اسلام پیش پدر بر میخواست و خیرمقدم میگفت و دو دست رسول خدا(ص) را میبوسید.»
از این نمونه احادیث در کتابهای شیعه و سُنّی فراوان است و ما برای نمونه این مقدار نقل کردیم. با توجه به احادیث صحیح و قابل قبول هر دو گروه شیعه و سنّی باید به علّت این همه احترام پیامبر(ص) نسبت به آن حضرت(س) توجه کرد و اینکه برخی از آنها:
1ـ رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند بهترین زنان اهل بهشت خدیجه(س) دختر (خولید) و فاطمه(س) و (آسیه) زن فرعون و مریم دختر عمران هستند.[2]
2ـ پیامبر(ص) فرمودند: بهترین زنان عالم چهار نفرند و همان افرادی که در حدیث قبل ذکر کردیم نام بردند.[3]
3ـ رسول خدا(ص) فرمودند: ای فاطمه! تو را این افتخار بس که در میان برترین زنان عالم، مریم و خدیجه و آسیه جا داری.[4]
این گونه احادیث بر، برتر بودن این چهار زن دلالت دارد ولی از این احادیث استفاده نمیشود که کدام زن از میان این چهار زن برتر هستند. خوشبختانه احادیث معتبری نیز وجود دارد که برتری حضرت فاطمه(س) بر آن سه بانو را اثبات میکند.
البته ما در فضیلت حضرت زهرا(س) بر کل زنان عالم هیچ گونه تردیدی نداریم و مسلمانان در مورد این موضوع اتفاق نظر دارند زیرا که حضرت زهرا(س) پاره تن رسول خدا(ص) بودند و احدی نیست که بتواند در این عزت و شوکت با وی کوس برابر بزند و ما در تأیید این مطلب به آنچه برخی از محدّثین گفتهاند بسنده میکنیم.
(مسروق بن الاجدع) از قول عایشه میگوید:
روزی من و دیگر زنان پیامبر(ص) نزد حضرتش بودیم و حتی یک نفر از ما هم غائب نبود. فاطمه زهرا(س) داشت به طرف پیامبر(ص) میآمد ولی راه رفتنش چنان بود که مانند راه رفتن پیامبر(ص) بود وقتی چشم آن حضرت به او افتاد، به او خوش آمد گفت و فرمود: دختر جان خوش آمدی، آن گاه ایشان را در سمت راست خود یا چپ خود نشاندند و در گوش او محرمانه چیزی گفتند که فاطمه زهرا(س) سخت گریستند، هنگامی که رسول خدا(ص) حزن و اندوه او را دیدند دیگر بار سر بر گوش او نهاده چیزی گفتند که فاطمه زهرا(س) خندیدند. وقتی رسول خدا(ص) بلند شدند، از فاطمه(س) سؤال کردم پیامبر(ص) چه رازی به شما بیان فرمودند. فرمود: راز پیامبر(ص) را به هیچ وجه فاش نمی کنم، وقتی پیامبر(ص) از دنیا رفتند به او گفتم اکنون که پیامبر(ص) از دنیا رفتند حق دارم از آن راز سؤال کنم. فرمودند: آری اکنون گفتن آن راز اشکالی ندارد، پرسیدم پیامبر(ص) در مرحله اول چه گفتند که شما گریان شدید؟ فرمود: رسول خدا(ص) خبر مرگ خویش را به من دادند، وقتی گریه کردم و بیتابی مرا دیدند، فرمودند: فاطمه! آیا از اینکه سرور زنان مؤمن یا بانوی بانوان این امّت باشی خشنود نیستی.[5]
احادیثی که در بردارنده این عبارت در بیان فضیلت حضرت زهرا(س) میباشد بسیار است و بیشتر آنها از عایشه و عمران و جابر بن سمره و ابن عباس و ابو بریده اسلمی و غیر آنها روایت شده و همچنین: بخاری از ابوالولید روایت کرده که رسول اکرم(ص) فرمودند: فاطمه(س) پاره تن من است، هر که او را بیازارد مرا آزرده است. این حدیث به الفاظ گوناگون آمده است ولی همه آنها بیانگر یک معنی است. مثلاً: رسول خدا(ص) فرمودند: فاطمه(س) پاره تن من است هر که او بیازارد مرا آزرده است و هر که او را غضبناک نماید مرا به غضب آورده است.
علی بن عبدالله سمهودی بعد از نقل حدیث «فاطمه(س) پاره تن من است...» میگوید: هر کس شخصی از اولاد فاطمه(س) را اذیت کند یا نسبت به او کینه ورزد خود را در معرض این خطر عظیم قرار داده است و بالعکس هر که آنان را احترام و تعظیم نماید خویشتن را موجب رضایت او قرار داده است.
شاید مقصود آقای (سمهودی) از خطر عظیمی که به آن اشاره میکند استفاده او از این آیه قرآن باشد:
اِنَّ الَّذینَ یُؤذُونَ اللهَ و رسولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ اَعَدَّلَهُم عَذاباً اَلیماً[6]. «آنهائی که خدا و پیامبرش را اذیت میکنند در دنیا و آخرت مورد لعن خدا قرار میگیرند و برای آنان عذابی دردناک مهیّا گردیده است.» و همچنین آیه: وَالَّذینَ یُؤذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُم عَذابٌ اَلیمٌ[7]. «کسانی که پیامبر را آزار دهند، عذاب دردناکی خواهند داشت.»
اکنون از خواننده محترم سؤال میکنیم با توجه به آیاتی که ذکر شد و همچنین فرمایشات پیامبر اکرم(ص) نظرتان درباره کسانی که پاره تن رسول خدا(ص) را آزردند چیست؟
بگذریم، سخن در بیان احادیثی بود که بیانگر علاقه فراوان رسول خدا(ص) به فاطمه زهرا(س) است و باید بپذیریم که به شماره درآوردن این احادیث کار مشکلی است. از جمله احادیثی که میفرماید: رسول خدا(ص) هر گاه مسافرت میرفتند آخرین نفری که ملاقات میکردند و با او خداحافظی مینمودند، حضرت زهرا(س) بود و در بازگشت نخستین کسی که دیدار میفرمودند، آن حضرت بود.
یک بار که رسول خدا(ص) از سفر مراجعت نمودند به خانه آن حضرت رفتند، ملاحظه کردند پردهای نو در خانه حضرت زهرا(س) آویخته شده و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دو دستبند نقره برای زینت به دست آویختهاند، پیامبر(ص) این بار داخل خانه نشدند، حضرت زهرا(س) حدس زدند که علّت نیامدن پیامبر(ص) به داخل خانه چیست؟ بلافاصله پرده را کندند و دو دستبند را نیز از دستهای فرزندان خود درآوردند و خدمت پیامبر(ص) فرستادند، پیامبر(ص) آنها را گرفتند و به مصرف فقرا رساندند و فرمودند: اینها خانواده من هستند، دوست ندارم که از لذّات دنیوی بهرهمند شوند.
این حدیث را بسیاری از دانشمندان اهل سنّت در کتابهای خود نقل کردهاند که نقل آن ها باعث طولانی شدن سخن خواهد بود و از میان علمای شعیه شیخ بزرگوار کلینی در کتاب شریف (کافی) و دیگران با تفصیل و توضیح فراوان با اختلاف اندکی بدین گونه نقل کردهاند.
زراره از امام باقر(ع) روایت میکند که فرمودند: رسول خدا(ص) هر گاه قصد سفر میکردند با همه کسانی که لازم بود خداحافظی میکردند و آخرین نفر حضرت زهرا(س) بود به گونهای که سفر پیامبر(ص) همواره از خانه حضرت زهرا(س) صورت میگرفت و هنگامی که مراجعت میکردند قبل از هر کس به خانه آن حضرت رفته و با ایشان دیدار میکردند. یک بار برای پیامبر(ص) مسافرتی پیش آمد، در همان زمان نیز سهمی از غنیمتهای جنگ به حضرت علی(ع) رسیده بود و آن را به حضرت زهرا(س) داده بودند. آن حضرت از آن سهم غنائم جنگ یک پرده و دو دستبند خریدند.
وقتی رسول خدا(ص) از سفر برگشتند ابتدا به مسجد رفتند و آن گاه به طرف منزل حضرت زهرا(س) تشریف بردند. حضرت زهرا(س) برخاستند و با یک دنیا شوق و ذوق به سوی پیامبر(ص) رفتند. پیامبر خدا(ص) نگاهی به دستهای فاطمه(س) نمودند و دستبند نقره را دیدند و همچنین پردهای جدید دیدند که آویخته شده بود، نگاهی معنیدار به حضرت زهرا(س) نمودند(و رفتند) حضرت زهرا(س) غمگین شدند و به گریه افتادند و فرمودند پدرم تا به حال با من چنین رفتاری نداشتند، سپس حسنین(ع) را صدا زدند و پرده را از داخل خانه کندند و دستبند را هم از دست مبارک باز کرده میان پرده گذاشتند و به وسیله دو فرزند خود خدمت پیامبر(ص) فرستادند و گفتند به جدّتان سلام برسانید و به حضرتش عرض کنید ما کاری نکردیم که سزاوار سرزنش باشیم.
آن دو عزیز به سوی رسول خدا(ص) آمدند و پیام مادر را رساندند. پیامبر(ص) هر دو را در آغوش گرفته و هر یک را روی یک زانوی خود نشاندند. بعد دستور دادند که دو دستبند را شکسته و قطعه قطعه نمودند و آن را میان اصحاب (صفّه) تقسیم کردند چون آنان فقیرانی بودند که هیچ نداشتند، نه منزل و نه مال و ثروت.
این حدیث آن گونه که ملاحظه نمودید مورد اتفاق تمام دانشمندان مسلمان است و با تغییر مختصری در کتابهای شیعه و سنّی نقل شده است، البته مقداری باید درباره آن به بحث و گفتگو پرداخت. مقصود از پردهای که پیامبر خدا(ص) به آویختن آن اعتراض کردند مسلّماً پردهای که پشت در خانه میآویزند نیست. زیرا که اینچنین پردهای باعث میشود که داخل خانه بهتر و کاملتر پوشیده شود و محال است که رسول اکرم(ص) نسبت به آویختن چنین پوششی به خشم آمده باشند. بلکه حتماً مقصود، آن است که فاطمه(س) پرده ای در داخل منزل به عنوان زینت آویخته بودند و اینچنین پرده زینتی هم به طور یقین حرمتی ندارد ولی از آنجا که اساساً زندگی پیامبر(ص) و خانوادهاش با چنین زینتی مناسب نیست، نبی اکرم(ص) از این معنی آزرده خاطر گردیدند و داستان دستبند و گردنبند نیز به همین قرار است و در چنین موقعیّتی شایسته همان بود که حضرت زهرا(س) آن پرده و دستبند را در راه خدا انفاق کنند که انجام دادند، و به دنبال آن به گونهای که برخی از عالمان اهل سنّت نقل کردهاند در کتاب (مناقب فاطمه) از قول ابوهریره که وقتی رسول خدا(ص) چشم مبارکشان به آن پرده و دستبند افتاد، سه بار فرمودند:
پدرش فدایش بادکه این کار را انجام داده است، آل محمّد(ع) را با دنیا چه کار؟ زیرا که آنان برای آخرت آفریده شدهاند و دنیا به طفیل وجود آن ها خلق گردیده است.
مرحوم مجلسی از تفسیر ثعلبی از امام صادق(ع) از جابر بن عبدالله انصاری نقل کرده است که: رسول اکرم(ص)، فاطمه(س) را دیدند که لباسی پشمینه بر تن داشتند و با دست خود آسیا را برای آرد کردن گندم یا جو میگرداند و در همان حال فرزند خود را شیر میدادند، اشک از چشمان پیامبر(ص) با دیدن این منظره سرازیر شد و فرمود: دختر جان! تلخی و سختی دنیا را پیشاپیش بچش تا شیرینی آخرت را پس از آن دریابی، حضرت زهرا(س) عرض کرد: ای رسول گرامی پروردگار، خدای بزرگ را بر نعمت هایش سپاس میگویم و به خاطر بخشیدههای او شکر فراوان دارم، پس از این گفتگو بود که این آیه نازل شد وَلَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی [8] «به زودی پروردگارت آنچنان بخششی بر تو نماید که راضی و خشنود گردی.[9]»
حضرت صدیقه(س) به عنوان یک زن نهایت اهتمام را در حفظ حجاب و پوشش خود داشتند. یعنی همان چیزی که اسلام آن قدر بدان اهمیّت داده و بیتوجهی به آن هزاران جرم و جنایت به وجود آورده و میآورد. نابسمانیهائی که از نبود پوشش کامل برای زن ها در جامعه به وجود آمده کم نیست و متأسفانه امروز و در زمان ما تحت عنوان آزادی زن و ترقّی و تعالی وی مطرح میشود، شاهد بر این سخن ما روزنامه ها و مجلاتی است که هر روز و هر هفته در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی چاپ و منتشر میشود، باید آنها را خواند و بررسی کرد تا سوغات زندگی ماشینی غرب را برای همه دنیا مخصوصاً ساکنان مشرقزمین بیشتر شناخت.
فراموش نکنید که بسیاری از این رسوائیها و فجایع و حوادث أسفانگیز در زمانی که زنان به حجاب و عفّت مقیّد بودند و به حلال و حرام اعتقاد داشتند و در آن زمانی که حتّی از اینکه مردی بیگانه آنان را ببیند خودداری میکردند واقع نمی گردید. ولی امروزه که زنان در سطح جهان با بی تفاوتی بلکه با رغبت و میل، چهره و اندام برهنه خود را در معرض دید صدها بلکه هزاران نفر از مردان اجنبی قرار میدهند، این همه جنایات و خیانتها و بیعفّتیها را شاهد هستیم، و چه تأسفآور است الگوهائی که زنان مسلمان از زنهای غربی بر میدارند و همچون بسیاری از آنان نسبت به این مسائل بیاعتقاد به قیامت و محاسبه روز جزا هستند حرکت کنند، و جالبتر آنکه در برخی از موارد، کسانی که صحنههای زندگی اجتماعی زن غربی را هم شاهد بودند ببینند که زنهای مسلمان ما به مراتب بیش از آنها به فکر دلبری و طنّازی بوده و هر روز شکل تازه ای و روش خاصی را در این زمینه از خود بروز میدهند و از همه مهم ترآن است که درجامعه اسلامی ما همین قیافه ها و مدل ها را تحت نام مقدّس (حجاب اسلامی) عرضه میکنند و آن را به اسلام و دین نسبت میدهند، و طبقات مختلف زنان از نظر سنّ و فرهنگ و علم، خود را آنچنان تحت واژه حجاب اسلامی قانع میسازند که دختران و نوباوگانی که سنّ آن ها پایینتر است چنین برداشت کنند که این طنّازی ها و مدلهای هوس انگیز خانمان سوز عین متن قرآن و دین است، وای بر ما و وای بر فرهنگ ما.
گر چه ابتدا چنین به نظر میرسد که بازگو کردن این مطالب کاملاً بی فایده است و به قول شاعر:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
به یاد دارم خاطره ای بس دردناک و آزاردهنده، چند سال قبل که توفیق تشرّف به حج داشتم، در مراسم سعی بین صفا و مروه که حاجیان میبایست با لباس احرام فاصله بین دو کوه صفا و مروه را هفت بار طی کنند، جلوی من خانمی ایرانی مشغول مناسک حج بود، پوششی داشت که از گفتن و نوشتن آن شرم دارم در هر حال آنچنان نازک بود که رنگ پوست بدنشان کاملاً پیدا بود. مقداری بالإجبار پشت سر او حرکت کردم، ولی به فکر افتادم که بالأخره باید به ایشان تذکر دهم، تلاش کردم و خود را کنار آن خانم رساندم و گفتم: خانم مسلمان! شما اگر به پوشش قرآنی اهمیّتی نمی دهید ولی توجّه داشته باشید در حال حاضر شما مُحرِم هستید و یکی از شرایطی که باید در لباس احرام باشد آن است که کاملاً بدن را بپوشاند و به تعبیر فقهی ساتِر باشد و این لباس شما ساتِر نیست، در نتیجه احرام شما دارای اشکال میشود و به حج شما لطمه میزند، متأسفانه ایشان با کمال پرروئی به من گفتند: این مطلب به خودم مربوط میشود.
ولی چارهای نیست به حکم وظیفه امر به معروف و نهی از منکر میبایست از هر شیوهای در جهت بازگو کردن حکم قرآن در مورد حجاب و پوشش بانوان مسلمان استفاده کرد، بدین منظور خاطر مبارک و ذهن خوانندگان محترم را به مقدار چند دقیقه به این مسئله معطوف میدارم، توجّه کنید:
گاهی برای اینکه به خیال خود وجدانشان را آرام کنند و ندای الهی که در درونشان فریاد میزند و به طور طبیعی و حتّی بدون الهام گرفتن از بیرون آن را به پوشش دعوت میکند خفه سازند، میگویند حجاب در قرآن که کتاب آسمانی ماست و همه دستورات ضروری زندگی را بیان فرموده، نیست. بنابراین، اصرار بر این امر ساخته و پرداختهی دیگران و به قول معروف کاسههای داغتر از آش میباشد، در پاسخ این عزیزان عرض میداریم:
اولاً؛ این نکته که هر چه ما وظیفه داریم بدان عمل کنیم باید به طور صریح در قرآن قابل فهم و درک تمام افراد جامعه ما و اقشاری که حتّی به ادبیات عرب و دستور زبان قرآن هم آشنائی ندارند بازگو شده باشد به گونهای که هر فردی با مراجعه به قرآن بتواند بفهمد و دیگر نیازی به پیامبر(ص) و معلّم قرآن نداشته باشد، مطلبی نادرست و چیزی است که قرآن با آن مخالف بوده و به طور واضح و روشن آن را ردّ مینماید. قرآن کریم در سوره مبارکه نحل آیه 44 میفرماید:
« ما قرآن را به سوی تو فرستادیم تا برای انسان ها بیان کنی و روشن سازی آنچه را که (به عنوان دستورالعمل زندگی) برای بشر نازل شده».
ملاحظه میفرمایید در این آیه شریفه به طور صریح و روشن نقش وجود مقدّس پیامبر(ص) را بیان کننده و توضیح دهنده مطالب قرآن و معارف کتاب مقدّس آسمانی قرار داده و این خود نشان دهنده این مطلب است که قرآن نیاز به مبیّن و معلّم دارد و این گونه نیست که هر کس بتواند خودش مستقیماً از قرآن همه مسائل و مطالب را بیاموزد.
مفسّرین در توضیح و تفسیر این آیه شریفه مطالبی دارند، از جمله فخر رازی بزرگترین مفسّر اهل سنّت میگوید:
آنچه از ظاهر این آیه شریفه استفاده میشود، این است که این قرآن نیازمند به بیان پیامبر(ص) است، در آخر سخن خود میگوید: چنانچه گفتیم مقصود آیه این است که شرحدهنده و روشنکننده همه احکام قرآن شخص وجود مقدّس پیامبر(ص) است.[10]
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: این آیه دلالت دارد بر اینکه در شرح و تبیین آیات قرآن، سخن پیامبر(ص) حجّت است و باید بدان عمل شود... و با توجّه به حدیث ثقلین که متواتر است و در درستی و صحّت صدور آن شکّی نیست[11]،اهل بیت پیامبر(ع) همچون خود وجود مقدّس پیامبر(ص) بیان کنندهی آیات قرآن و احکام الهی هستند ولی غیر از آنها دیگر اصحاب پیامبر(ص) و دانشمندانی که بعد از آن حضرت آمدهاند سخن آنان برای مسلمانان حجّت شرعی نبوده و لازم الإجراء نخواهد بود.[12]
بنابراین به صورت یک اصل کلّی، هرگز نمی توانیم بگوئیم که فلان حکم در قرآن هست یا نه؟ و چرا ما آن را در قرآن نمی بینیم؟ و یا اینکه اگر آن را در قرآن ندیدیم میتوانیم بدان عمل نکنیم، زیرا به حکم خود قرآن، سخن پیامبر(ص) و به فرموده خود شخص پیامبر(ص) به سخن خاندان آن حضرت و امامان و پیشوایان از اهل بیت(ع)، هر چه بگوید قهراً از قرآن استفاده کرده و آنان مفسّر و بیان کننده احکام قرآن هستند و دستورات آنان برای مسلمانان لازم الإجراء خواهد بود.
ثانیاً؛ اگر کسی بخواهد ریشه مسئله حجاب را در قرآن بیابد، آیات مبارکه سوره نور و سوره احزاب را باید به دقّت مطالعه کند و با مراجعه به تفسیر، شرح و توضیح آن آیات را از نظر بگذراند تا ببیند که مسئله حجاب یک حکم کاملاً قرآنی است و وقتی قرآنی شد تمام مسلمانان باید آن را بپذیرند و در این صورت اگر کسی آن را قبول نداشته باشد یک مسئله ضروری یعنی مطلبی که مورد قبول تمام مسلمانان بوده ردّ کرده و چنین کسی به حکم قرآن و اسلام (مرتد) و از دین برگشته خواهد بود.
در سوره مبارکه نور آیه 31، به بانوان مسلمان این گونه دستور میدهد:
وَ قُل لِلمُؤمِناتِ یَغضُضنَ مِن اَبصارِهِنَّ وَ یَحفَظنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لایُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلّا ما ظَهَرَ مِنها وَ لیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ علی جُیُوبِهِنَّ وَلایُبدینَ زِینَتَهُنَّ اِلّا...
« به بانوان مؤمن بگو چشمهای خود را از نگاه هوس آلود فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را جز آن مقدار که نمایان است آشکار ننمایند و اطراف روسریهای خود را بر سینه خود بیفکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) و زینت خود را آشکار نسازند مگر...»
و در سوره مبارکه احزاب میفرماید: یا اَیّهُا النَّبِیّ قُل لِأزواجِکَ و بَناتِکَ وَ نِساءِ المُؤمِنینَ یُدنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلابیبِهِنَّ[13]
« ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و بانوان مؤمنه بگو، (جلباب)های خود را بر خویش فرو افکنند ».
ملاحظه میفرمائید در این دو آیه از سوره مبارکه نور و احزاب در مورد پوشش بانوان دستوراتی را بیان فرموده که ما برای روشن شدن مطلب باید دو سه جمله از این دو آیه را کاملاً بررسی کنیم تا فرمان خداوند را در رابطه با پوشش بانوان به دست آوریم، در آیه سوره مبارکه نور دو جمله قابل توجه است:
جمله وَلایُبدینَ زینَتَهُنَّ «نباید زینت خود را آشکار نمایند» و جمله وَلیَضرِبنَ بخُمُرهِنَّ علی جیُوبِهِنَّ «حتماً باید خمارهای خود را بر جِیبهایشان بیفکنند» و در آیه سوره مبارکه احزاب، جمله یُدنِینَ عَلَیهنَّ مِن جَلابیبِهِنَّ «جلبابهای خود را به خود نزدیک کنند و بر خود بیفکنند».
به عبارت دیگر اول باید معنای واژههای (زینت)، (خمار)، (جِیب) و (جلباب) روشن شود تا در مرحله بعد به ارتباط این واژه ها با کلمات قبل و بعد آن ها برسیم و بدین ترتیب فرمان خداوند را در رابطه پوشش و حجاب بانوان به دست آوریم.
اما معنی واژه ها
اولین واژه، زینت است.
راغب اصفهانی در کتاب مفردات که کلمات قرآن را صرفنظر از ارتباط آن کلمه با قبل و بعد آن تفسیر میکند مینویسد: «زینت حقیقی آن چیزی است که با داشتن آن در هیچ حالتی انسان زشت و مورد تنفّر قرار نگیرد چه در دنیا و چه در آخرت و زینت سه گونه است. زینت نفسانی که مربوط به نفس و روح انسان است مانند علم و اعتقادات صحیح و زینت بدنی مانند نیرومندی و قدِ بلند و زینت بیرونی که در خود انسان نیست و از بیرون وجود او، به او وابسته شده و مایه زینت او گردیده مانند مال و مقام.[14]
و صاحب کتاب التحقیق در این زمینه بعد از نقل عبارت مفردات و برخی از لغتهای معتبر میگوید: «پس روشن شد که حقیقت زینت عبارت است از زیبائی ظاهری هر چیز، چه ذاتی باشد یا عَرَضی (عرضی یعنی اینکه خود آن چیز ذاتاً زیبا نیست ولی به خاطر ارتباط و اتصال به برخی از امور زیبا شده مانند صورت انسانی که ذاتاً زشت است ولی با آرایش زیبا میشود) بنابراین زینت زن عبارت است از هر چه که از او نشان داده میشود و قابل دیدن است و جلوهی خاص خود را دارد، بدین ترتیب (زینت زن) شامل صورت و دستهای او هم میشود، البته در این مورد واژه دیگری هم در کلام عرب است به نام (حِلیه) که جمع آن عبارت است از (حُلی) و مقصود از حلیه فقط زینتهای عرضی (نظیر گردن بند و دستبند) است، و برخی از مؤلفین از این نکته غفلت داشتهاند و (زینت) را به حلیه تفسیر کردهاند و برخی برای اینکه از این مشکل تفسیر نادرست فرار کنند، گفتهاند: منظور از زینت موضع زینت است یعنی مثلاً زینت را دستبند دانسته و موضع زینت را (مچ) دانسته اند.»[15]
دومین واژه، واژه خُمار است که جمع آن عبارت است از خُمُر یعنی خمارها.
در کتاب مفردات، راغب میگوید:
« کلمه خُمُر به معنی پوشیدن چیزی است و آنچه که وسیله پوشیدن قرار میگیرد به او گفته میشود (خِمار) ولی در عرف عرب کلمه خِمار نام آن چیزی است که سر زن به وسیله آن پوشیده میشود ».
و در کتاب التحقیق در این زمینه میگوید:
خَمر و خِمار از یک ریشه است و اگر به شراب (خَمر) گفتهاند بدان جهت است که نیروها و حواس ظاهری انسان را میپوشاند و به درون انسان نفوذ کرده و عقل را هم پشت پوشش قرار میدهد... و امّا (خِمار) چون سر را میپوشاند... بنابراین به آنچه که سر را میپوشاند (مانند مقنعه و روسری) خِمار گفته میشود. سپس میگوید: اینکه در قرآن گفته میشود: وَلیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنّ علی جُیُوبِهِنَّ «باید خمارهای خود را بر جِیبهای خود بزنند»، نفرموده باید خمارها، لباس و مایه پوشش (جیب) قرار گیرند بلکه فرموده خمارها را به جیب ها بزنند بدین معنی است که (خمار) لباس سر است که همیشه باید باشد و ثابت است ولی دستور قرآن این است که آن لباس سر را بر جیبهای خود بیفکنند.
در این آیه شریفه توجّه فرمایید، کلمه (خُمُر) به (هنّ) اضافه شده و معنایش عبارت است از خمارهای خود آنان، ولی به گفته صاحب التحقیق این اضافه (خُمُر) به (هنّ) دلالت دارد بر اینکه خُمر از لوازم زن هاست و از چیزهائی که همیشه با آنان همراه است پس گویا (خُمُر) برای آنان ثابت است و از آنان جدا نمی شود مانند (جُیُوبهنَّ) که (جِیب) همیشه به آنان چسبیده و هیچگاه از آنان مُنفک نیست، نکته دیگر اینکه قبل از کلمه (جُیُوبِهِنَّ) (عَلی) آمده به معنی (بَر) و این اشاره دارد بر اینکه (خُمُر) کاملاً باید بر (جُیُوب) احاطه داشته و همه اطراف آن را بگیرد به گونهای که هیچ نقطهای از (جیب) از پوشش (خُمر) خالی نباشد.
و ضمناً قبل از کلمه (بِخُمُرِهِنَّ) کمله (وَلیَضرِبنَ) آمده یعنی حتماً باید خمارهای خود را بر جیبهای خود بزنند و کلمه زدن دلالت دارد بر اینکه به هر نحو ممکن با کشیدن خمار یا با گره زدن آن یا چسباندن دو طرفش به یکدیگر میبایست (جیب) پوشیده شود.
و باز نکتهی قابل توجّه آن است که کلمه (وَلیَضرِبنَ) صیغه امر است یعنی باید بزنند و این شدّت اهتمام در پوشش را میرساند.
سومین واژه، واژه (جِیب) است که جمع آن عبارت است از جیوب یعنی قسمت جلوی گردن.[16]
آنچه که از کتابهای لغت به دست میآید کلمه جیب عبارت است از قسمت جلوی گردن که معمولاً باز است و وقتی پیراهن به آنجا میرسد دکمه ندارد و دو طرف پیراهن بر میگردد، این قسمت از گردن را در فارسی گلو میگوئیم و در ادبیات فارسی هم این واژه وجود دارد، به کسی که سرش را پائین انداخته و مشغول فکرکردن است میگفتند (سر در جیب تفکّر فرو برده) بدین ترتیب میتوان گفت (جیب) عبارت است از گردن و غبغب و قسمت بالای سینه.
آخرین واژه کمله (جِلباب) است که جمع آن (جَلابیب) میشود به معنی پوششِ روی لباس.
صاحب کتاب التحقیق بعد از تحقیق در ماده (جلباب) و اینکه اصل آن از جَلب یعنی سوق دادن چیزی از جایی به جایی است، همان طوری که در محاورات فارسی هم گفته میشود کسی که از فردی شکایت کرده حکم (جلب) او را در دست دارد یعنی به وسیله آن حکم آن فرد را از محلّ زندگیش به دادگاه میکشد؛ میگوید:
آنچه از کتابهای لغت استفاده میشود این است که (جِلباب) عبارت است از آن چیزی که بدن و لباس را میپوشاند مانند ملحفه و بدین ترتیب یکی از مصادیق (جلباب) چادر خواهد بود، یقیناً چادر به شکلی که فعلاً بعضی از بانوان مسلمان به سر میکنند همان گونه است که در کتابهای لغت، جلباب را معنی کرده اند، یا مثلاً مانتوهای بلند و گشادی که کاملاً تمام بدن و لباس آن ها را بپوشاند، میتوان گفت همان چیزی است که قرآن دستور داده است.
آنچه عرض شد، بر اساس ریشه یابی لغات و واژه هائی که در قرآن کریم در مورد پوشش بانوان مطرح شده است، از اینجا به بعد باید از فرمایشاتی که مفسّران در ذیل آیات فوق بیان فرمودهاند استفاده کنیم.
در تفسیر مجمع البیان حدیثی را از پیامبر خدا(ص) نقل میکند که فرمودند: شوهر مَحرَم است تا حدی که لباس زیر را هم درآورده و پسر و برادر مَحرم هستند تا حدی که باید پوششی حداقل داشته باشد که از آن تعبیر به (دِرع) میشود ولی برای غیر مردان مَحرم (مثل پدر و برادر و دائی و عمو و...) چهار نوع لباس باید داشته باشد. (درع) و (خمار ـ مقنعه) و (جلباب ـ همان پارچه سراسری که روی لباسش و بدن را بپوشاند) و (ازار).[17]
بدین ترتیب چهار نوع لباس برای زن بیان فرمودند: (درع) که لباس چسبیده به بدن و (خمار) که مقنعه است و (جلباب) همان پوشش کامل بدن و (ازار)، در مورد (اِزار) آنچه که از لغت به دست میآید چیزی است شبیه (دامن) که امروز بانوان از آن استفاده میکنند و بدین ترتیب، قسمت میانه بدن بانوان مسلمان یک پوشش اضافه از سایر قسمتهای بدن دارد.
نکتهای که در اینجا قابل توجّه است، این است که در آیه سوره مبارکهی نور میفرماید: وَ لایُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلّا ما ظَهَرَ مِنها «و زنان نباید زینت خود را آشکار کنند مگر آن مقداری که ظاهر است»، ملاحظه میفرمایید در این آیه شریفه مقداری از بدن بانوان از حکم پوشش استثناء شده است و آن استثناء با جمله (اِلّا ما ظَهَرَ مِنها: مگر آنچه که از آنها ظاهر است) بیان شده است، باید در مورد این استثناء به فرمایشات معصومین(ع) مراجعه کرد تا ببینیم آن بزرگان در این مورد چه میفرمایند.
در کتاب شریف کافی از امام صادق(ع) نقل شده که وقتی از حضرتش پرسیدند چه مقدار از بدن زن، جایز است برای مرد که بدان نگاه کند فرمود: صورت و دو کف دست و دو قدم، یعنی دو پا از کف پا تا مچ...[18].
بدین ترتیب ملاحظه میفرمائید ملازمهای است بین آنچه که زن میتواند از بدنش نپوشاند و آنچه که مرد میتواند به بدن زن نگاه کند.
و فتوای مراجع تقلید نیز در این مورد همین گونه است و با استفاده از این حدیث و احادیث دیگر فرمودهاند بانوان مسلمان میتوانند صورت و دو کف دست را از آن حکم کلی پوشش استثناء کنند.
البته در این زمینه باید توجّه شود که صورت وقتی میتواند باز باشد که بدون آرایش باشد و الّا صورت آرایش شده یک بانوی جوان، کاملاً تحریک کننده مردهای هوس باز خواهد بود و قهراً مرد جوانی که به صورت آرایش شده بانوی جوان نگاه کند، این نگاه مقدّمهای خواهد بود برای تخلّفات بعدی، نویسنده این مقاله نظر بانوان مسلمان را در این مورد به نکته زیر جلب میکند.
چندی پیش از حضور مراجع بزرگ که برخی از آنان از دنیا رفتهاند و برخی در حال حیات هستند، استفاده کردم نامهای بدین گونه محضر آنان نوشتم:
« با توجّه به اینکه بانوان شهرنشین معمولاً حداقل آرایش را همیشه دارند، آیا باز هم اجازه میفرمایید چنین صورت آرایش شدهای را باز بگذارند و به عبارت دیگر آن استثناء بالا شامل چنین صورتی هم میشود؟»
آن بزرگان در جواب نوشتند: جایز نیست.
آنچه که در این مقاله پیرامون حجاب و پوشش بانوان مسلمان مطرح شد، همان چیزی است که از قرآن کریم استفاده میشود و امیدواریم بانوان مسلمان و کسانی که مدل حجاب جدید یعنی همین بیرون گذاشتن مقداری از موی سر و پوشیدن لباسهای جلف و تنگ و عرضه کردن زیبائی ها و برآمدگیهای بدن خود را حجاب اسلامی و پوشش شرعی میدانند به این چند سطر توجّه نموده شاید به خاطر خدا و حفظ عفّت جامعه و عذاب الهی در روز قیامت در این شکل حجاب خود تجدید نظر نمایند.
برگردیم به اصل مطلب، سخن در اهتمام حضرت فاطمه زهرا(س) به مسئله حجاب بود به گونهای که خود وجود مقدّس پیامبر(ص) از این نکته لذّت برده و حضرتش را در این جهت مورد ستایش و محبّت بیشتر قرار دادند.
ابونعیم در کتاب حلیة الاولیاء از انس بن مالک نقل میکند:
« رسول خدا(ص) از اصحاب سؤال فرمودند: ارزندهترین و گرامیترین زیور برای زنان چیست؟ انس بن مالک میگوید ما نتوانستیم پاسخ دهیم. علی(ع) به خانه آمدند و این سؤال پیامبر(ص) را با همسرشان حضرت زهرا(س) در میان گذاشتند. حضرت فاطمه(س) فرمودند: میخواستید بگویید بهترین زیور زنان آن است که مردان آن ها را نبینند و آنان نیز مردان را نبینند. حضرت علی(ع) بلافاصله خدمت پیامبر(ص) بازگشته و این پاسخ را به عرض رسول خدا(ص) رسانیدند. پیامبر(ص) فرمودند: فاطمه(س) درست گفته زیرا او پاره تن من است».[19]
داستانهای دیگری در این زمینه از آن حضرت نقل شده که ما به جهت رعایت اختصار به همین مقدار بسنده میکنیم.
دعای نور درمانی شگفت آور برای تب
از حضرت صدیقهطاهره(س) دعاهای فراوانی نقل شده است که در مقام مناجات با پروردگار قرائت میفرمودند و در کتابهای بزرگ دعا که بزرگان از علماء اسلام نوشتهاند، نقل شده، از جمله این دعاست که به نام دعای نور معروف است. این دعا در میان علماء بزرگ شیعه در طبقات مختلف از آن حضرت نقل شده و معروف است که این دعا در درمان تب بسیار مؤثر است.
سیّد ابن طاووس از عالمان و نویسندگان بزرگ شیعه در کتاب مهج الدّعوات نقل میکند که حضرت زهرا(س) این دعا را به جناب سلمان فارسی آموختند و به او فرمودند: اگر میخواهی تا وقتی در دنیا هستی گرفتار تب نشوی هیچ گاه این دعا را ترک نکن که پدرم به من آموختند و من صبح و شام میخوانم:
سلمان میفرماید: به خدا به بیش از هزار نفر در مکّه و مدینه این دعا را آموختم که تب بر آنان عارض شده بود و به اذن خدا شفا یافتند.
بزرگترین غم زندگی حضرت فاطمه(س) غم فراق پیامبر(ص) بود، شدّت ارتباط روحی و پیوند قلبی بین این پدر و دختر به گونهای بود که تصوّر فراق برای آن حضرت خیلی سنگین بود چه برسد به اینکه با چشم خود ببیند پدر بزرگوارش در بستر مرگ افتاده و دقایق آخر زندگی خود را سپری میفرماید.
قهراً به هر مقدار که این منظره برای حضرت فاطمه(س) سخت بود برای پیامبر خدا(ص) نیز سخت بود و شاید سختتر.
شیخ مفید از عبدالله بن عباس نقل میفرماید که وقتی زمان رحلت رسول اکرم(ص) نزدیک شد آن قدر گریه کردند که محاسن مبارکشان از زیادی اشکتر شد، به حضرتش عرض کردند:
«یا رسول الله! برای چه گریه میکنید؟ فرمودند: برای فرزندانم و آنچه که بعد از من از برخی افراد امّتم به سر آنان خواهد آمد، برای دخترم فاطمه(س) که بعد از من به او ظلم میشود و هر چه فریاد بر میآورد، پدر، هیچ کس به فریادش نمی رسد»، حضرت فاطمه(س) این سخن را شنیدند و شروع کردند به گریه، رسول اکرم(ص) فرمود: «دختر عزیزم گریه مکن»، حضرت فاطمه(س) عرض کرد: «من برای آنچه پس از شما بر سرم خواهد آمد نمیگریم، من از فراق شما گریه میکنم». پیامبر(ص) فرمودند: «ای دختر محمّد! تو را بشارت باد که بعد از من تو به سرعت به من ملحق خواهی شد، تو اولین کسی هستی از خانوادهام که به من میپیوندد».
در اینجا حدیثی را از امام هفتم حضرت موسی ابن جعفر(ع) بیان میداریم تا شدّت اهتمام پیامبر اکرم(ص) را به ارائهی شخصیّت و عظمت مقام والای حضرت صدیقهطاهره(س) را توجّه نمایید.
قبل از بیان فرمایش امام هفتم(ع) به این نکته توجه فرمایید:
لحظات آخر عمر پیامبر اکرم(ص) درب خانه پیامبر(ص) کوبیده شد. حضرت زهرا(س) شخصاً پشت در رفتند و در را باز کردند. دیدند فردی برای دیدن و عیادت از پیامبر(ص) آمده، حضرت فرمودند: حال پدرم مناسب نیست و آن فرد هم اصراری نکرد و رفت. پس از آمدن خدمت پدر، پیامبر(ص) پرسیدند دخترم کوبنده در چه کسی بود؟ عرض کرد کسی برای عیادت شما آمده بود. گفتم حال پدرم مناسب نیست. فرمودند: برو و در را باز کن، آن کوبنده در، فرشته مرگ است که برای قبض روح من آمده، او برای ورود به خانه انسان ها اجازه نمیگیرد، فقط این خانه است که مقیّد است با اجازه وارد شود. حضرت رفتند در را باز کردند. فرشته مرگ داخل شد و خدمت پیامبر(ص) مشرّف گردید. از حضرت اجازه خواست برای قبض روح آن حضرت، فرمودند: کمی صبر کن تا برادرم جبرئیل بیاید. پس از مدّتی جبرئیل به خدمت حضرت مشرّف شد. فرمودند: کجا بودی؟ در این لحظه حسّاس مرا تنها گذاشتی. عرض کرد: بهشت بودم با فرشتگان دیگر مشغول تزئین بهشت برای ورود شما بودیم. پیامبر(ص) فرمودند: جبرئیل در این لحظات حسّاس یاد بهشت مرا خوشحال نمی کند، بگو ببینم خداوند روز قیامت با گنهکاران امّت من چه خواهد کرد؟ جبرئیل یکی از آیات سوره مبارکه ضحی را که قبلاً بر پیامبر(ص) نازل نموده بود خواند و عرض کرد: وَلَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی «آنقدر خداوند (آن روز) به تو ببخشاید تا تو راضی شوی». پیامبر اکرم(ص) احساس آرامش نمود و آماده برای لقاء و دیدار پروردگار خود شدند،تا اینجای جریان را ملاحظه فرمودید،
حالا میرسیم به فرمایش حضرت موسی بن جعفر(ع): راوی میگوید به امام هفتم عرض کردم بعد از رفتن فرشتگان از حضور پیامبر(ص) چه جریانی رخ داد؟ فرمودند: پیامبر(ص) ، علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) را خواستند و به دیگران فرمودند از اطاق من بیرون روید و امّ سلمه را مأمور کردند کنار درب اطاق بنشیند تا کسی نتواند وارد شود. سپس فرمودند: یا علی! نزدیک بیا. علی(ع) آمدند. سپس دست فاطمه(س) را مدّتی طولانی بر سینه خود گذاشتند و با دست دیگر دست حضرت علی(ع) گرفتند (و دست فاطمه(س) را در دست حضرت علی(ع) گذاشتند) و... فرمودند: ای ابوالحسن! این امانت خدا و پیامبرش محمّد است (منظورشان حضرت فاطمه(س) بود) فرمان خدا و حرمت مرا در مورد او حفظ کن... یا علی! آنچه فاطمه(س) به تو فرمان دهد انجام ده زیرا اموری را که جبرئیل به من خبر داده بود به او آموختم، و بدان من از کسی راضی هستم که دخترم فاطمه(س) از او راضی باشد و هم چنیناند پروردگار من و فرشتگان. سپس نام این چهار نفر را بردند و فاطمه(س) را و علی و حسن و حسین(ع) را به خود چسبانیدند و فرمودند: خداوندا! من برای اینان و هر کس از اینها پیروی کند روی سلامت دارم و تعهد میکنم آنان به بهشت بروند و هر کس به آنان ستم کند و دشمنی ورزد و از آنان جلو بیفتد یا عقبتر از آنان باشد و از شیعیان آنها جلو بیفتد یا عقب بماند تعهد میکنم که وارد جهنّم گردند، سپس فرمودند: ای فاطمه! راضی نخواهم شد مگر تو راضی شوی، سپس دوباره فرمودند: نه به خدا سوگند رضایت نمیدهم مگر بعد از رضایت تو، بارسوّم فرمودند: نه به خدا قسم راضی نمیشوم مگر بعد از راضی شدن تو.....[20].
ملاحظه فرمائید، گفتگوی پیامبر(ص) را در لحظات آخر عمرشان با جبرئیل، و بلافاصله سخنی که به حضرت فاطمه(س) فرمودند، هر دو را کنار هم بگذارید نتیجه این میشود، رضایت پیامبر خدا(ص) وابسته به رضایت حضرت فاطمه(س) خواهد بود. خداوند ما را در مسیر رضایت حضرت فاطمه(س) قرار دهد تا قهراً مشمول رضایت پیامبر(ص) قرار گیریم و روز قیامت از رضایت حضرتش بهرهمند گردیم.
پس از رحلت پیامبر(ص) حوادثی پیش آمد، خاندان پیامبر(ع) با اینکه بر اساس فرمایشات مکرّر پیامبر(ص) میبایست عهدهدار زعامت و رهبری جامعه باشند، کنار زده شدند و به دنبال آن حوادث بسیار تلخ و شومی پیش آمد که تا به حال جامعه اسلامی را گرفتار اختلاف و افتراق نموده، عزیزانی را که خداوند جامه رهبری را به قامت مبارکشان دوخته بود، به انزوا کشیده شدند و قهراً برای اینکه برخی دیگر به حکومت برسند آن عزیزان مورد ظلم و ستم قرار گرفتند و شد آنچه نباید بشود، و ما آن حوادث تلخ را هم برای اینکه خاطر شما آزرده نشود و هم به جهات دیگر بازگو نمیکنیم.
1. پیامبر(ص) در پاسخ بهحضرت زهرا(س)که درخواست خدمتکار کردند چه فرمودند؟
2. اهتمام حضرت زهرا(س)به حجاب چگونه بود؟
3. طبق برخی از روایات ارزش تسبیحات حضرت زهرا(س)برابر با چیست؟
4. ثواب کمک کردن مرد به همسر خود در منزل چه قدر است؟
5. برترین زنان عالم چه کسانی هستند؟
6. بین زنان برتر عالم چه کسی نسبت به بقیه آنها افضل و برتر است؟
7. بزرگترین غم زندگی حضرت زهرا(س) چه بود؟ چرا؟
8 . چه مقدار از بدن زن برای مرد جایز است که بدان نگاه کند؟
9. ارزندهترین زیور برای زنان از نظر حضرت زهرا(س) چیست؟
10.اثر و خاصیّت دعای نور چیست؟
پی نوشتها:
[11] . حدیث ثقلین همان سخن معروفی است که پیامبر(ص) مکرّر در طول عمر پربرکت خود فرمودهاند و تمام بزرگان از محدّثان و مفسّران اسلامی آن را نقل کردهاند و چندین راوی آن سخن را از پیامبر(ص) بازگو کرده بدین جهت آن را متواتر میگویند یعنی کسانی که شخصاً آن را از پیامبر(ص) گزارش کردهاند به قدری زیادند که جای شبهه ای در صدور این فرمایش ، از آن حضرت باقی نمی ماند، فرمودند: من از میان شما میروم و دو چیز گرانمایه در میان شما میگذارم یکی قرآن و دیگری اهل بیت من و آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد.