کد مطلب: ۳۳۹۳
تعداد بازدید: ۱۳۸۴
تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۰
نگاهی بر زندگی امام کاظم(ع)| ۱۳
علّت عصبانیّت هارون این بود که به خوبی فهمیده بود که امام اگر آزاد باشد در اندیشه تشکیل حکومت اسلامی است، زیرا شواهد عینی نشان می‌داد که آن حضرت در هر فرصتی، حکومت طاغوت را نفی و محکوم می‌کند...

امام کاظم(ع) در برابر هارون| ۴

 

هارون در کمین امام کاظم(ع) و علّت آن
 

هارون در مورد امام کاظم(ع) به قدری عصبانی بود که مثل مار گزیده به خود می‌پیچید، از این رو چون صیّادی بی رحم در کمین آن حضرت بود تا در فرصتی مناسب آن حضرت را از میان بردارد.
علّت عصبانیّت هارون این بود که به خوبی فهمیده بود که امام اگر آزاد باشد در اندیشه تشکیل حکومت اسلامی است، زیرا شواهد عینی نشان می‌داد که آن حضرت در هر فرصتی، حکومت طاغوت را نفی و محکوم می‌کند، و در مورد مسئله‌ی فدک، تمام سرزمین‌هایی را که در تحت قلمرو حکومت اسلامی است، به عنوان «حدّ و مرز فدک» تعیین می‌فرماید[1] و از سوی دیگر از چهار گوشه‌ی کشور اسلامی، وجوهاتی را که شیعیان برایش می‌فرستند می‌پذیرد.
حجم وجوهاتی که امام می‌گرفت به قدری وسیع بود که وقتی آن حضرت به شهادت رسید، 70 هزار دینار از آن وجوهات در نزد «زیاد بن مروان قندی»، و 30 هزار دینار در نزد «علی بن حمزه»، و 30 هزار دینار و پنج کنیز در تحویل «عثمان بن عیسی رواسی» (سه نفر از نمایندگان امام کاظم(ع)) بود.[2]
سرپرستی امام کاظم(ع) در مدینه از پانصد نفر[3] و تأمین معاش آنها از طرف آن حضرت و صدقات و وقف‌های او و...[4] بیانگر استقلال آن حضرت و بی‌اعتنایی او به دستگاه طاغوتی هارون بود و همه این امور شاهد آن بود که امام کاظم(ع) مدّعی تشکیل حکومت اسلامی، تحت رهبری امام معصوم و بر حق است.
 

بهانه‌جویی برای دستگیری امام کاظم(ع)

 
هارون از هر راهی وارد شد نتوانست امام کاظم(ع) را تسلیم و یا ساکت کند، سرانجام حوصله‌اش به سر آمد و تصمیم گرفت آن حضرت را به قتل رساند.
قتل امام کاظم(ع) که یک مرجع بزرگ و یک شخصّیت عظیم جامعه‌ی اسلامی بود ساده نبود، از این رو هارون تصمیم گرفت آن حضرت را زندانی کند و در تحت شکنجه‌های شدید بکشد و با ترفندها و نقشه‌های مرموز وانمود کند که او به مرگ طبیعی از دنیا رفته است ولی چنان که خواهیم گفت نقشه‌هایش نقش بر آب گردید.
هارون برای کشتن امام کاظم(ع) دنبال بهانه می‌گردید، یکی از افرادی که بهانه به دست هارون داد و او را در تصمیم خود جدّی و شتاب‌زده کرد، سعایت و سخن‌چینی محمّد بن اسماعیل بن امام صادق(ع) (برادر زاده‌ی امام کاظم (ع)) بود، و در بعضی از روایات، این سعایت و سخن‌چینی به برادر او «علی بن اسماعیل» نسبت داده شده[5] ولی بعید نیست که هر دو آنها با سخن‌چینی خود، هارون را برای کشتن امام کاظم(ع) تحریک کرده باشند، در اینجا تنها به ذکر ماجرای محمّد بن اسماعیل اکتفا می‌کنیم.
 

سخن‌چینی برادرزاده‌ی امام کاظم(ع) برای کشتن آن حضرت

 
علی بن جعفر (برادر امام کاظم) می‌گوید: برای عمره‌ی ماه رجب در مکّه بودیم که محمّد بن اسماعیل (برادرزاده‌ی امام کاظم) نزد من آمد و گفت: «عمو جان! تصمیم دارم به بغداد مسافرت کنم دوست دارم با عمویم موسی بن جعفر(ع) خداحافظی کنم، دلم می‌خواهد تو نیز همراه من باشی.»
من با او به حضور امام کاظم(ع) رفتیم، دیدم امام کاظم(ع) پارچه‌ی رنگ کرده‌ای به گردنش بسته بود و پایین آستانه‌ی در نشسته و من خم شدم و سرش را بوسیدم و عرض کردم: برادرزاده، «محمّد بن اسماعیل» می‌خواهد به مسافرت برود، اینک آمده تا با شما خداحافظی کند.
فرمود: بگو بیاید، من او را که در کناری ایستاده بود، صدا زدم، نزدیک آمد و سر حضرت را بوسید و گفت: «قربانت گردم مرا سفارشی کن و به من پند و موعظه بفرما.»
امام کاظم(ع) به او فرمود:
«اُوصِیکَ اَنْ تَتَّقِی اللهَ فِی دَمِی:
به تو سفارش می‌کنم که درباره‌ی خون من، از خدا بترسی.» (و باعث ریختن خون من نگردی.)
محمّد گفت: هر کس درباره‌ی تو بدی کند به خودش می‌رسد سپس برای بدخواه امام کاظم(ع) نفرین کرد.
بار دیگر محمّد سر عمویش امام کاظم(ع) را بوسید و گفت: «مرا موعظه کن.»
امام بار دیگر فرمود: «تو را سفارش می‌کنم که درباره‌ی خون من از خدا بترسی.»
او باز همان سخن را تکرار کرد و برای بار سوّم، سر امام را بوسید و گفت: «ای عمو! مرا موعظه کن.»
امام کاظم(ع) برای سوّمین بار به او فرمود «تو را درباره‌ی خون خودم سفارش می‌کنم که از خدا بترسی.»
محمّد بن اسماعیل باز بر بدخواه امام نفرین کرد.
علی بن جعفر می‌گوید: در این هنگام برادرم امام کاظم(ع) به من فرمود: اینجا باش، من ایستادم. حضرت به اندرون رفت و مرا صدا زد نزدش رفتم، کیسه‌ای که محتوای صد دینار بود به من داد و فرمود: این پول را به پسر برادرت (محمّد بن اسماعیل) بده تا کمک خرجش در سفر باشد، دو کیسه دیگر نیز داد و فرمود: همه را به او بده.
عرض کردم: «اگر طبق آنچه فرمودی از او می‌ترسی پس چرا او را بر ضدّ خود کمک می‌کنی؟»
فرمود: هرگاه من صله‌ی رحم کنم ولی او قطع رحم نماید، خدا رشته‌ی عمرش را قطع می‌کند سپس سه هزار درهم دیگر که در همیانی بود داد و فرمود: «به او بده.»
علی بن جعفر می‌گوید: من نزد محمّد بن اسماعیل رفتم کیسه اوّل (صد دینار) را دادم بسیار خوشحال شد و برای عمویش امام کاظم(ع) دعا کرد، کیسه‌ی دوّم و سوّم را دادم، به گونه‌ای خوشحال شد که گمان کردم دیگر به بغداد نمی‌رود، باز سیصد درهم به او دادم.
ولی در عین حال او به بغداد نزد هارون رفت و گفت: «گمان نمی‌کردم در روی زمین دو خلیفه باشد تا این که دیدم مردم به عمویم موسی بن جعفر(ع) به عنوان خلافت سلام می‌کنند.» (و به این ترتیب سخن‌چینی کرد و هارون را بر ضدّ امام کاظم(ع) برانگیخت.)
هارون صد هزار درهم برای او فرستاد ولی خداوند او را به بیماری «ذُبْحَه» (درد شدید گلو شبیه دیفتری) گرفتار کرد که نتوانست به یک درهمش بنگرد و آن را به صرف برساند، به این ترتیب مُرد.[6]
* * *
مطابق بعضی از روایات، هارون پسرش محمّد بن امین را نزد جعفر بن محمّد بن اشعث برای تعلیم و تربیت نهاد، جعفر به امامت امام کاظم(ع) معتقد بود، یحیی بن خالد برمکی نخست وزیر هارون احساس خطر کرد که اگر پس از مرگ هارون، محمّد امین به خلافت برسد، جعفر بن محمّد معلّم او (به خاطر تشیّعش) برمکیان را برکنار می‌کند، از این رو یحیی با توطئه‌ی مرموز خود با پول فرستادن و وعده و وعید علی بن اسماعیل (برادرزاده‌ی امام کاظم) را وادار کرد که نزد هارون برود و او را بر ضدّ امام کاظم(ع) تحریک کند.
سرانجام علی بن اسماعیل نزد هارون رفت، هارون از او پرسید: از عمویت (امام کاظم) چه خبر، او پاسخ داد: «اموال بسیار از اطراف نزد موسی بن جعفر می‌آورند او چند خانه برای انبار کردن آن اموال دارد، و تازگی باغی در مدینه به 30 هزار دینار خریده است.»
هارون دستور داد 200 هزار درهم به او جایزه دادند، ولی طولی نکشید که علی بن اسماعیل به بیماری اسهال شدید مبتلا شد به طوری که روده‌هایش از او دفع گردید و به حال مرگ افتاد، اموالش را نزدش آوردند گفت: «این پول‌ها و اموال به چه درد من می‌خورد، با این که در حال جان کندن هستم؟»[7]
از این روایت استفاده می‌شود که طرّاح اصلی توطئه، یحیی برمکی وزیر هارون بوده است. به نظر نگارنده بعید نیست که خود هارون توسّط یحیی برمکی به چنین توطئه‌ای دست زده تا بهانه‌ای برای کشتن امام کاظم(ع) گردد.
 

سفر هارون به حجاز و دستگیری امام کاظم(ع)

 
در همین سال[8] هارون برای حجّ به مکّه سفر کرد، و پس از انجام مراسم حجّ، وارد مدینه شد، کنار قبر رسول خدا(ص) آمد با تزویر و عوام فریبی عجیبی گفت:
«ای رسول خدا! از تصمیمی که در مورد دستگیری موسی بن جعفر و زندانی نمودن او دارم از پیشگاهت معذرت می‌طلبم، زیرا او با برنامه‌ی خود می‌خواهد در میان امّت تو اختلاف اندازی کند و خون مسلمانان را بریزد.»
سپس هارون فرمان داد امام کاظم(ع) را به مسجدالنّبی که مشغول نماز بود دستگیر کرده و از همانجا آن حضرت را بردند، حتی نگذاشتند نمازش را تمام کند، هارون دستور داد دو محمل تشکیل دادند و بر هر کدام مأمورین بسیار گماشت، امام را در یکی از آنها قرار داد و وانمود کرد که یکی از آنها به بصره و دیگری از راه کوفه (به بغداد) حرکت می‌کند، تا مردم ندانند که امام کاظم(ع) در میان کدام یک از دو کاروان می‌باشد.
محدّث قمی می‌نویسد: آن بزرگوار در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود، خطاب به رسول خدا(ص) گفت:
«اِلَیکَ اَشْکُو یا رَسُولَ اللهِ ما اُلْقِی:
ای رسول خدا! از ستم‌هایی که بر من وارد می‌شود، به تو شکایت می‌کنم.»
مردم مدینه از هر سو می‌آمدند و گریه و شیون می‌نمودند، هنگامی که امام کاظم(ع) را نزد هارون آوردند، آن حضرت سلام کرد ولی هارون جواب سلام او را نداد بلکه به آن حضرت ناسزا گفت و به او بی‌مهری و بی‌اعتنایی کرد و آن حضرت را تحت نظر نگه داشت، هنگامی که تاریکی شب فرا رسید، دستور داد دو مَحْمِل آماده کردند و آن حضرت را مخفیانه، در یکی از مَحْمِل‌ها جای داد و به «حَسّان سروی» سپرد و به او فرمان داد تا آن حضرت را به بصره ببرد و به «عیسی بن جعفر بن منصور» (نوه‌ی منصور دوانیقی) که در آن وقت فرماندار بصره بود بسپارد.
منظور هارون از تشکیل دو مَحْمِل این بود که امر بر مردم مشتبه شود و آنها ندانند که امام کاظم(ع) در میان کدام مَحْمِل بود، آیا به سوی بصره رفت یا به سوی کوفه؟[9]
 

خودآزمایی

 
1- علّت عصبانیّت هارون از امام کاظم(ع) چه بود؟
2- بنا بر روایات، سعایت و سخن‌چینی چه افرادی بهانه(کشتن امام کاظم(ع)) را به دست هارون داد؟
3- منظور هارون از تشکیل دو مَحْمِل چه بود؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]. تذکرة الخواص، ص350- مناقب ابن ابیطالب، ج4 ، ص 320.
.[2] بحار، ج48، ص252 و253.
.[3] عیون اخبار الرّضا، ج1، ص91.
[4]. بحار، ج48، ص276 به بعد.
.[5] ترجمه ارشاد مفید، ج2، ص230.
[6]. اصول کافی، ج1، ص485.
.[7] ترجمه‌ی ارشاد مفید، ج2، ص230- بحار، ج48، ص232 (با تلخیص)- در روایات دو نفر دیگر به نامهای محمّد بن جعفر و یعقوب بن داود ذکر شده‌اند که آنها نیز در مورد امام کاظم(ع) در نزد هارون سعایت کرده‌اند (بحار، ج48، ص210).
.[8] امام کاظم(ع) در دهه آخر شوّال سال179 دستگیر شد (اصول کافی، ج1، ص206).
.[9] انوار البهیّة، ص299-300- ترجمه ارشاد، ج2، ص231.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: