بررسی و تذکّر چند مطلب مهم| ۴
۶- مجاری فیض
بعضى مىفرمايند: ذوات شريف رسول خدا(ص) و ائمه هدى(ع) مجارى وصول فيض خدا به ماسوا هستند.
مقصود از اين بيان، اگر جمع بين نظر حكما و اهل معقول و روايات و احاديث باشد، بدين ترتيب كه بخواهند، ميان اين رأى كه: «صادر اوّل و معلول اوّل و علّت ثانيه، عقل اوّل است و پس از آن عقول و علل ديگر تا عقل عامتر» با احاديثى كه دلالت دارند بر اينكه:
«أَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ، نُورُ النَّبِيِّ(ص)»؛[1]
«اولين چيزى كه خداوند خلق كرد، نور رسول اكرم(ص) بود».
وفق بدهند، كه هم نظر حكما را در چگونگى حصول كثير از واحد و ربط حادث به قديم حفظ نمايند، و هم اين احاديث را قبول كرده باشند و بگويند: «خلقت اشيا، غير از صادر اوّل يا عقل اوّل يا نور رسول اكرم(ص) ـ هر تعبيرى كه نمايند ـ بدونواسطه، محال و غيرمقدور است». و بگويند: «هر واسطهاى نيز در رساندن فيض به واسطه بعد از خود كه معلول او هم مىباشد ـ به ايجاب يا غير ايجاب ـ مثل علّت اوّلى، مؤثر و مفيض است و افاضه فيض از ناحيه فيّاض حقيقى، بدون تأثير و توسط اين وسایط امكان پذير نيست» و بهعبارتديگر، اين وسايط را به ايجاب يا غيرايجاب، جزء علل فاعلى معلولات بگيرند، اين معنا خلاف آيات و روايات زيادى است كه دلالت دارند بر اينكه علّت فاعلى ايجاد کائنات و خالق مخلوقات، خداوند متعال است و هركجا نيز وسايط و فواعلى ـ مانند ملائكه ـ به اذن او در بين آمده باشد، برحسب مصالحى است، و آن فاعليت و واسطهبودن هم ـ برخلاف قول حكما در عقول عشره ـ ذاتى آن فواعل و وسايط نيست كه در نتيجه صدور افعال و افاضه فيوض، منحصراً بالايجاب، و لزوماً از مجراى آنها صورتپذير باشد و گذشته از اين قول به فاعليت ذاتى صوادر و وسايط در برابر فاعليت ذاتى حقّ، شرك است خواه از فاعل تعبير به عقلشود و يا به نور پيغمبر(ص).
مضافاً بر اینکه همانطور كه هر بنده مىتواند بدونواسطه با خدا مرتبط شود و بگوید:
«وَ أَخْلُو بِهِ حَيْثُ شِئْتُ لِسِرِّي بِغَيْرِ شَفِيع فَيَقْضى لِي حاجَتِي»؛[2]
«و خلوت كنم با او هرجا بخواهم براى راز دلم».
خدا به طريقاولى مىتواند فيض خود را درهرحال و هر مكان، بدونواسطه به او برساند. اضافه بر اینها، بين اين نظر و روايات و احاديث، نمىتوان سازگارى كامل داد؛ زيرا اگر صادر اوّل، نور جميع حضرات معصومین(ع) باشد، صادر دوم نور كيست؟ و اگر نور شخص پيغمبر(ص) باشد، و ساير معصومين(ع) به سلسله مراتب صادر باشند، بهطورمستقيم با كلام حكما تطبيق نمىكند.
به هر حال، اگر مبانى حكما در اين مورد به نحوى تقرير شود كه اشكالى پيش نيايد، و شرك و ايجاب و محاذير ديگر لازم نشود و برهان قاطع هم بر آن اقامه شود و دانستن اين مباحث؛ يعنى چگونگى ربط حادث به قديم و صدور كثير از واحد هم لازم باشد و نظير مباحثى كه منتهى به بحث از ذات الهى مىشود ـ كه منهىٌّعنه است ـ نباشد، بديهى است كه دراينصورت اين سازگارى بين اين نظر و احاديث بجا و معقول است.
ولى آنچه به طور مسلّم مىتوان گفت اين است كه ورود در اين مباحث لزومى ندارد، خصوصاً كه شناختن پيغمبر و امام در اين اوج و حدّ واجب نيست و عرفان و معرفت مقامات آنان، با معرفت اين مباحث ارتباطى ندارد. بلى، شكى نيست كه صادر اكمل و اتمّ و اشرف، نور رسول خدا و ائمه طاهرين و حضرت زهرا(علیهمالسلام) است و برحسب روايات زيادى صادر اوّل نيز انوار ايشان است، چنانکه بنابر احاديث معتبر ديگر، خدا نور پيغمبر را از نور خود، و نور على(ع) را از نور پيغمبر(ص) آفريده،[3] که بديهى است اين معانى و تعبيرات، كه اشاره به حقايق و مطالبى راجع به غيب اين عالم و غيب وجود آن ذوات مقدّس است، منافاتى با عقايد توحيدى نداشته و اشكالى ندارد؛ زيرا همانطور كه خدا اين عالم ماده و ظاهر را از عناصر و بسائط مىآفريند، باطن عالم و ارواح را نيز از انوار حضرات معصومين(ع)، خلق فرمايد و از آن عالم معنا به اين عالم غيب مدد بدهد، چنانکه از نور آفتاب و هوا و مواد زمين، به انسان و جنبندگان ديگر و نباتات مدد مىبخشد، هرچند ما اين روابط عينى را درك نكنيم و عاجز از فهم چگونگى آن باشيم، ولى اگر صادق مصدّق از آن خبر داد مىپذيريم. امّا اينكه ايشان ـ كه علّت غايى خلقت هستند ـ علّت فاعلى ايجاد ساير ممكنات، به ايجاب يا غيرايجاب باشند خواه آنان را مستقل در ايجاد بشمارند و تأثير آنها را در ايجاد ذاتى آنها بگويند يا غيرمستقل بگويند و منصب و مأموريت بدانند، اينگونه عقايد يا شرك است و خلاف توحيد افعالى، و يا خلاف مطلب چهارم از مطالب مذكور در اين مقدمه است.
بلى، اين مقدار جايز است كه كسى بگويد، فيض وجود و رحمت و هدايت و ساير فيوض، از آنها و بهواسطه آنها به مفاض مىرسد و آنها با امر خداى تعالى و تقدير او، فيوضش را به ديگران مىرسانند و واسطه در ايصالاند، چنانکه در مورد حضرت آدم(ع) قرآن تصريح دارد كه خداوند به آدم اسماء را تعليم فرمود و سپس به آدم امر فرمود كه به ملائكه خبر دهد؛ و بهعبارتديگر گفته شود كه ارادةالله و مشيةالله بر اين تعلق گرفته است كه فيض او از اين مجارى به ديگران برسد، چنانکه مشيةالله بر اين جارى شده است كه تكثير ذريّه آدم و هر حيوان و جنبنده ديگر ـ مگر در بعضى از موارد نادر ـ به توالد و تناسل انجام بگيرد؛ هرچند بدون آن هم خدا قادر است، و ظاهراً اين بيان هم بازگشت به همان بيانات گذشته دارد؛ اگر مقصود اين باشد كه آنان در ايجاد مخلوقات، منزلتى مثل منزلتى كه خدا براى پدر و مادر در پيدايش فرزند قرار داده دارند، كه بههيچوجه علّت فاعلى شمرده نمىشود؛ بلكه نظير اسباب معدّه مىباشند، و صرف جريان مشيت خدا و تقدير او در پيدايش مخلوقات به اين نحو است، شرك نبوده و مخالف توحيد افعالى نمىشود، امّا چنانکه در مطلب چهارم گفته شد دليلى قاطع از قرآن و احاديث، بر اين مطلب كه مشيةالله ـ بهطوركلى و مطلق ـ به اين نحو قرار گرفته و بدونواسطه، ايجاد و خلق و امور و افعال ديگر، از خدا صادر نمىشود، نداريم بلكه ظواهر زيادى از آيات و احاديث، خلاف آن را ثابت مىنمايد.
امّا اگر مقصود اين است كه آنان اگرچه فاعل مستقل نمىباشند، ولى به اذن خدا و امر او، مأمور و مأذونند كه فيض را به ديگران برسانند و رساندن فيض فعل آنهاست، هرچند مأمور خدا و عامل اجراى مشيت او باشند، چنانکه در مورد تعليم آدم به ملائكه[4]، رساندن فيض عالم به ملائكه، آن افعال فعل ملائكه است، هرچند مأمور و مجرى مشيّت حقّ بودند. اين معنا و منصب نيز بهطوركلى و مطلق، براى احدى از بشر و ملائكه ثابت نيست، معذلك اگر كسى بعضى از اخبار را در اين موارد، از حيث متن و دلالت، بىخدشه بداند و به آن معتقد شود، كفر و غلو نمىباشد و مطلب محالى نگفته است؛ هرچند محال نبودن و امكان، اعم از وقوع است، چنانکه وقوع اخصّ از امكان است و اولى در اين مورد سكوت و نفىنكردن و پرهيز از قول به غيرعلم است.
خودآزمایی
1- چگونه ذوات شريف رسول خدا(ص) و ائمه هدى(ع) مجارى وصول فيض خدا به ماسوا هستند؟
2- آیا میتوان وسايط را به ايجاب يا غيرايجاب، جزء علل فاعلى معلولات در نظر گرفت؟ توضیح دهید.
3- به چه دلیل، معانى و تعبيراتی كه اشاره به حقايق و مطالبى راجع به غيب اين عالم و غيب وجود ذوات مقدّس است، منافاتى با عقايد توحيدى نداشته و اشكالى ندارد؟
پینوشتها
[1] ر.ک: ابن ابیجمهور احسائی، عوالیاللئالی، ج4، ص99؛ مجلسی، بحارالانوار، ج54، ص309.
[2] طوسی، مصباحالمتهجد، ص582.
[3] خصیبی، الهدایةالکبری، ص375؛ طبری امامی، دلائلالامامه، ص448؛ جوهری، مقتضبالاثر، ص6.
[4] اشاره به آیه 33 سوره بقره.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی