کد مطلب: ۳۴۱۲
تعداد بازدید: ۲۲۴۴
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۷:۰۰
ولایت تکوینی و تشریعی| ۷
شخص پيغمبر اكرم‌(ص) هم، اگر به ‌فرض ‌محال، وارد اين ميدان شوند كه بخواهند مثل قرآن را بياورند، عاجز خواهند شد. بنابراين، اين فعل خارق و معجز ـ يعنى قرآن ـ كه از يك ‌بُعد و يك ‌نظر داراى صد و چهارده معجزه است، فعل خداست و دليل بر اين است كه قرآن وحى خداست...

بررسی و تذکّر چند مطلب مهم| ۶


بررسی این آرا

آنچه به ‌تحقيق، پيرامون اين آرا و نظرات مى‌توان گفت، اين است كه: استناد تصرف انبيا و اوليا در اكوان و صدور خوارق از آنها ـ كه امرى مسلم است ـ به هريك از انحاى مذكور، في‌الجمله جايز است و عقلاً و شرعاً شركِ خلاف توحيد نيست و غلوّ هم نمى‌باشد. بله، ممكن است در سعه و ضيق اين مقام و حدود و مراتب آن، بحث و گفتگو كرد و انبيا و اوليا را نيز داراى درجات متفاضلات دانست، چنان‌که قرآن مجيد مى‌فرمايد:
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض مِنْهُمْ مَن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجات وَآتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَأَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ؛[1]
«بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم برخی از آنها، خدا با او سخن می‌گفت و بعضی را درجاتی برتر داد و به عیسی بن مریم، نشانه‌های روشن دادیم و او را با روح‌القدس تأیید نمودیم».
و چنان‌که كامل‌ترين مراتب اين مقام و مرتبت، براى حضرت رسول خاتم‌(ص) و ائمه طاهرين‌(ع) ثابت است و چنان‌که مراتب انبيا و اوليا به‌حسب آنچه به آنها از علوم تعليم شده و از حروف اسم اعظم اعطا شده نيز متفاوت است.
مع‌ذلك، بعضى از خوارق‌ عادات، مسلّم است كه فعل خداست؛ مانند قرآن كه آيات متعدده، صراحت دارند بر اينكه فعل خداست و آنچه بر پيغمبر‌(ص) وحى ‌شده و نازل گرديده است، همين آيات و سور است كه قرآن مكتوب، وجود كتبى آن است؛ چنان‌که يك خطابه يا يك قصيده نوشته شده، وجود كتبى گفتار گوينده آن است وآيه:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الأنسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً؛[2]
«بگو: اگر انسان‌ها و پریان (انس و جن) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند همانند آن را نخواهند آورد هرچند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند».
دلالت دارد كه تمام افراد انس و جنّ، حتى اميرالمؤمنين على‌(ع) كه مى‌فرمايد:
«وَ إِنّا لَاُمَرآءُ الْكَلامِ، وَ فِينا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَيْنا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ»؛[3]
«ما اميران سخن هستيم و ريشه‌هاى آن در ما فرو رفته و شاخه‌هايش بر ما گسترده شده است».
و بلکه شخص پيغمبر اكرم‌(ص) هم، اگر به ‌فرض ‌محال، وارد اين ميدان شوند كه بخواهند مثل قرآن را بياورند، عاجز خواهند شد.
بنابراين، اين فعل خارق و معجز ـ يعنى قرآن ـ كه از يك ‌بُعد و يك ‌نظر داراى صد و چهارده معجزه است، فعل خداست و دليل بر اين است كه قرآن وحى خداست و خود دليل و برهان خود است كه: «آفتاب آمد، دليل آفتاب» و کلام خداست که الفاظ و کلمات و جمله‌هایش دلیل معانی و مطالب و مقاصد بلند و با‌عظمت و انسان‌ساز آن است و كيفيت و چگونگى تركيب كلمات و جمله‌ها و جهات ديگر آن، دليل وحى‌بودن آن مى‌باشد؛ به‌عبارت‌ديگر همان چيزى كه معجزه و خارق و فعل خداست، همان نبوّت و وحى و دعوت و رسالت پيغمبر اكرم‌(ص) است. چنان‌که كامل‌بودن دعوت قرآن و جامعيت آن، كه كسى نتواند عالى‌تر و كامل‌تر از آن را عرضه نمايد ـ نيز حجتى از خود براى خود است؛ برخلاف معجزات ساير پيغمبران و معجزات ديگر حضرت خاتم‌الانبياء‌(ص) كه در آن دليل، خود مدلول نيست، بلكه غيرمدلول است، مثل تبديل عصا به اژدها و آيات تسع[4] که معجزات نبوّت موسى‌(ع) و وحى‌بودن تورات بود و مثل شقّ‌القمر[5] و معجزات ديگر رسول اكرم‌(ص)[6] كه اگرچه دليل صدق نبوّت آن حضرت و وحى‌بودن قرآن بود، ولى دليل، غير از مدلول بود و مانند بَرد (سرد) و سلام‌شدن آتش بر ابراهيم‌(ع)[7] كه فعل خدا بود، ولى غير چيزى بود كه معجزه براى آن اقامه مى‌شود.
گفته نشود كه: نظير بعضى از خوارقى كه گفته شد فعل خداست، از ائمه هدى‌(ع) نيز صادر شده است و ظاهر اين است كه فعل خود آن بزرگواران بوده است، مثل معجزه و تصرّف امام‌(ع) در صورت شير پرده[8] و نشستن آن شخص در آتش به امر امام(ع)[9] و نظاير آن، بنابراين علّت آنكه بعضى از اين خوارق به فعل نبىّ يا ولىّ انجام شده، و بعضى ديگر به فعل خدا، چيست؟ زيرا پاسخ داده مى‌شود: صدور معجزات به هر دو نحو جايز است و مانعة‌الجمع نمى‌باشند يعنى هم جايز است نبىّ ادعاى نبوّت كند و تحدّى نمايد به معجزه‌اى كه به او عطا شده و مستقيماً و بدون‌واسطه احدى، فعل خدا باشد و هم تحدى نمايد به معجزه‌اى كه خدا قدرت اظهار آن را به او داده باشد و در يك مورد معجزه‌اى مستقيماً و بی‌واسطه فعل خدا باشد، و در مورد ديگر همان معجزه به اقدار و اعطاى قدرت بر اظهار آن به نبىّ، فعل نبى باشد، هرچند صورت اوّل در تصديق و اثبات صدق، صريح‌تر باشد؛ زيرا بلاواسطه فعل خداست كه پيغمبر از جانب او و فرستاده اوست، ولى در صورت دوم، فعل شخص مدّعى نبوّت است كه به اعطاى قدرت از جانب خدا به او، آن را اظهار داشته است، ولى معلوم است كه اين تفاوت، غالباً مورد نظر عرف نيست و هر دو را يك حدّ خارق و معجز و دليل صدق مى‌شناسند. البته در اين جهات و تفاوت‌ها و وجود واسطه و عدم واسطه، مصالحى نيز مؤثر است و چنان‌که:
اَللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ[10] خدا هم داناتر است كه پيغمبران و اوليا را چگونه و از چه طريق تأييد و تصديق كند و آنها را با امر، خارق و معجزه سازد. بنابراين منافات ندارد كه آتش به فعل خدا و بدون واسطه احدى سرد و سالم شود و به قدرتى كه خدا به امام اعطا كرده و اكوان را مطيع او قرار داده است، به كسى اثر نكند يا آنكه عصا تبديل به اژدها شود، و با قدرتى كه به امام موهبت فرموده است، صورت شيرى كه در پرده بود، قلب به شير شود. بله، در بين معجزات انبيا، معجزه‌اى كه بى‌رقيب است و به كسى از ايشان قدرتى به مثل آن اعطا نشده و نخواهد شد، قرآن مجيد است.
 

8- ولايت شخص بر نفس و آنچه مسخّر بشر است

 
مخفى نماند كه مسئله ولايت شخص بر نفس خويش، و آنچه كه خدا مسخّر انسان قرار داده است، غير از تفويض است كه در مسئله جبر و تفويض از آن بحث مى‌شود و اين ولايت با امر بين امرين ـ به معانى متعددى كه از آن شده است ـ منافات ندارد؛ زيرا اگرچه فعل به اختيار عبد واقع مى‌شود، و فاعل بلاواسطه آن عبد است، امّا چنان نيست كه ـ العياذ بالله ـ خدا از كار، معزول و عبد مستقل باشد و دست خدا منقطع و رعايت مطلقه الهى نباشد، بلكه صدور فعل اختيارى از عبد، طبق مشيت مطلق الهى است و در عين‌ حالى كه عبد ولايت دارد، قضا و قدر الهى در رفع موانع و حصول شرايط و تأثير مقتضى همه برجا و برقرار است و طبق قواعدى كه خدا مقرّر كرده است، انجام مى‌پذيرد و خارج از آن قواعد و بيرون از سلطنت و قيموميّت و تدبير الهى چيزى واقع نخواهد شد و دايره قدرت و اختيار عبد، محدود به اين سنن و قواعد است و بيرون از آن، عبد را قدرت و اختيارى نيست؛ بنابراين اِعمال اختيار هم، در دايره قضاوقدر الهى، مقدور عبد است. لذا در اِعمال اختيار در اين دايره، محدود و بلكه مضطر و ناچار است، هرچند در اين دايره، مخيّر در فعل و ترك و اختيار چگونگى عمل است، انسان قدرت و اختيار دارد كه از راه گوش بشنود، امّا از شنيدن از راه چشم عاجز است، عليهذا در طريق قراردادن گوش براى استماع، ناچار و مضطر است و در شنيدن يا نشنيدن توسط گوش و گفتن و نگفتن توسط زبان مختار است، مى‌تواند بشنود، مى‌تواند نشنود، مى‌تواند بگويد، مى‌تواند نگويد.[11]
 

خودآزمایی

 
1- تفاوت قرآن با معجزات ساير پيغمبران و معجزات ديگر حضرت خاتم‌الانبياء‌(ص) در چیست؟
2- علّت آن كه بعضى از اين خوارق به فعل نبىّ يا ولىّ انجام شده، و بعضى ديگر به فعل خدا، چيست؟
3- آیا ولايت شخص بر نفس خويش و آنچه كه خدا مسخّر انسان قرار داده است، با امر بين امرين (به معانى متعددى كه از آن شده است) منافات دارد؟ چرا؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1] بقره، 253.
[2] اسراء، 88.
[3] نهج‌البلاغه، خطبه 233 (ج2، ص226).
[4] اسراء، 101.
[5] قمی، تفسیر، ج2، ص340 - 341؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج1، ص106؛ بحرانی، البرهان، ج5، ص214 - 217.
[6] ر.ک: ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج1، ص92 - 124.
[7] انبیاء، 69.
[8] ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج3، ص362-363؛ بحرانی، مدینة معاجز الائمة‌ الاثنی‌عشر(علیهم‌السلام)، ج6، ص114- 115.
[9] ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج3، ص114؛ ابن‌حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص432؛ بحرانی، مدینة معاجز الائمة ‌الاثنی‌عشر(علیهم‌السلام)، ج6، ص 315.
[10] انعام، 124؛ «خداوند آگاه‌تر است که رسالت خويش را در کجا قرار دهد».
[11] شايد خوانندگان عزيز، اين بخش را در اين رساله، فقط مقدمه‌اى براى موضوع مورد بحث بشمارند و آن را مانند فرع زائد بر اصل، فرض نمايند، امّا باتوجّه‌به ارتباط مطالب مرقوم با موضوع بحث و اينكه بررسى آن، پرسش از اين مطالب را نيز جلو مى‌آورد، و باتوجّه‌به اينكه دانستن اين مطالب و معرفت به اطراف و حدود آنها نيز از جهات متعددى لازم و اهميّت آنها كمتر از بحثى كه ما در نظر داريم نيست و بلكه بعضى از اين مطالب لازم‌‌‌تر و اساسى‌تر است تصديق مى‌فرمايند که در اين بخش مهم به مطالب فرعى نپرداخته‌ايم و همان را كه در بررسى «ولايت تكوينى و ولایت تشريعى» روح و جان بحث است در اين مطالب بررسى كرده‌ايم «ولا حول ولا قوة الاّ بالله العلي العظيم».

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: