پرهیز از محرمات (دوری از گناه و معصیت)|۱۸
تظاهر به دلسوزى و ترحّم كردن
گاهى انسان به عنوان ترحّم و دلسوزى گرفتار غيبت میشود. البته دلسوزى براى كسى كه به گناه آلوده شده در صورتى كه براى خدا باشد بسيار پسنديده است، چه بسا برخى از دلسوزیها از روى حسد و بدخواهى و تحقير است ولى به صورت دلسوزى و خيرخواهى اظهار میشود. در اين گونه موارد شخص غيبتکننده حسّ حسادت و انتقام خود را به صورت ترحّم اشباع میکند و ممكن است امر بر خود او نيز مشتبه شده باشد، امّا اگر دقّت شود معلوم میگردد كه انگيزه اصلى دلسوزى نيست. مثلاً میگويد بيچاره فلانى سخت گرفتار و آلوده شده است، خدا ان شاء اللّه نجاتش دهد. در اين موارد به صورت دعا و اظهار محبّت مرتكب غيبت شده كه خود نوعى ريا و نفاق است. در اينجا محرّك اصلى در سخن گفتن، شيطان است كه به بهانه دلسوزى انسان را وادار به غيبت میکند و در نتيجه اجر و پاداش او را از بين میبرد.
عوامل ديگرى نيز براى غيبت وجود دارد كه جهت رعايت اختصار از ذكر آنها صرف نظر میکنيم.
موارد استثنايى غيبت
گرچه غيبت از گناهان كبيره به شمار میآيد و در قرآن كريم و روايات به شدّت از آن نهى شده است امّا مواردى هست كه از اين كلّيت استثناء شده و غيبت در آن گونه موارد حرام نيست.
از آنجا كه اين بحث از اهمّيت خاصّى برخوردار است چنانچه بخواهيم تمام ريزهکاریها و نكات دقيق آن را در نظر بگيريم به فرصتى بيشتر و مجالى گستردهتر نيازمنديم بدين جهت به طور فشرده به موارد مهم بحث اشاره میکنيم.
پيش از شروع در اصل بحث گفتنى است كه چون غيبت از گناهان كبيره است و بالطبع عملى بسيار زشت و ناپسند محسوب میشود بايد موارد استثناء از اهميّت ويژهاى برخوردار باشد تا به لحاظ اهميّت بتواند در برابر مفسده غيبت مقابله كند و آن را تحت الشعاع قرار دهد. بديهى است تشخيص اهم از مهم و تمييز و ترجيح يكى بر ديگرى بايستى با معيارهاى صحيح و معتبر (خداپسندانه) همراه باشد و معيارهاى ظنّى و وهمى، كه احياناً از اغراض شخصى و عقدهها و توجيهات و تسويلات نفسانى و وساوس شيطانى نشأت میگيرد، نمیتواند مجوّز غيبت به شمار آيد و در يك جمله در صورتى میتوان غيبت را تجويز كرد كه به طور قطع مصلحت لازم و اهم در ميان باشد كه براى حفظ آن ناگزير از غيبت باشيم. پس اگر كسى تحت تأثير وسوسههاى شيطانى و به بهانه اين كه فلانى جائز الغيبة است يا فلان مورد از موارد استثناء است مرتكب غيبت بشود بیترديد گناهكار است و اين گونه بهانهها نمیتواند مجوّز غيبت باشد، مگر آن كه انسان با حزم و احتياط و با كمال واقعبينى و انصاف موارد را از يكديگر تفكيك كرده و نسبت به موارد حلال و حرام كاملا آگاهى داشته باشد (نعوذ باللّه تعالى من تسويلات النّفس الامّارة بالسّوء). با توجّه به اين مقدّمه اينك به ذكر برخى از موارد استثناء میپردازيم.[1]
دادخواهى
كسى كه مظلوم واقع شده هنگامى كه نزد قاضى براى دادخواهى و شكايت میرود ناچار است ستمهايى را كه بر او روا داشتهاند بازگو كند و شخص ظالم را با ذكر نام و نشان معرفى نمايد زيرا اگر نامى از ظالم نبرد و جريان را كاملاً براى قاضى بيان نكند قاضى نمیتواند موضوع دعوا را بررسى كرده و به داورى بنشيند. از اين رو، كسى كه براى رفع ظلم و گرفتن حق خود نزد قاضى میرود راهى جز غيبت ندارد. به عنوان مثال، كسى كه بدهكار است و میتواند قرض خود را بپردازد ولى در اداى آن سهل انگارى و مماطله میکند طلبكار میتواند از او بدگويى كند و براى احقاق حقش از او غيبت نمايد. تجويز غيبت در اين گونه موارد مستند به يك قاعده فقهى و حقوقى است كه به عنوان يك اصل كلى و مورد قبول از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده است كه فرمود:
«لِيُ الْوَاجِدِ بِالدَّيْنِ يُحِلُ عِرْضَهُ وَ عُقُوبَتَه.»[2]
«سهل انگارى و تأخير در اداى دين از طرف شخص متمكّن، آبروريزى و كيفر او را روا میسازد.»
يعنى تأخير بیمورد در بازپرداخت بدهى سبب میشود كه طلبكار نزد قاضى شكايت كند و قاضى به تحقيق بپردازد و بالاخره پس از ثبوت سهل انگارى، او را عقوبت و تعزير كند. پس سهل انگارى در پرداخت دين مصونيّت عِرض و آبروى او را از بين برد و او را مستوجب عقوبت و كيفر ساخت، زيرا كوتاهى در اداى دين- در صورت وجود تمكّن مالى- ظلم به حقوق بستانكار است[3]، چنانكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«مَطْلُ الْغَنِيِ ظُلْمٌ .»[4]
«كوتاهى و تأخير در بازپرداخت بدهى از سوى افراد متمكّن ظلم است.»
بنابراين، بستانكار مظلوم میتواند از حق خود دفاع كند و عليه او اقامه دعوى نمايد، چنان كه فرمود:
«لِصَاحِبِ الحَقِّ مَقالٌ.»[5]
«براى صاحب حق جاى سخن گفتن هست [يعنى صاحب حق میتواند عليه متجاوز حرف بزند].»
دادخواهى به قدرى مهم است كه حتى از شخص قاضى نيز میتوان شكايت كرد. چه بسا ممكن است كه قاضى به كسى ظلم كند و با گرفتن رشوه و امثال آن، روابط را بر ضوابط مقدّم بدارد و در نتيجه بر خلاف حكم اسلام قضاوت كند. در اين مورد به كسى كه مظلوم واقع شده اجازه داده شده است هنگام دادخواهى غيبت كند و نام آن قاضى را نزد مقامهاى صلاحيّتدار ببرد و از او بدگويى نمايد. به هر حال، بنا بر نص قرآن مجيد بدگويى و غيبت هنگام دادخواهى اشكالى ندارد. قرآن مجيد به كسانى كه مظلوم واقع شدهاند اجازه داده است داد بزنند و فرياد بكشند و حق خود را بگيرند، چنان كه میفرمايد:
«لا يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إلّا مَنْ ظُلِمَ وَ كانَ اللّهُ سَميعاً عَليماً.»[6]
«خداوند دوست ندارد كه انسان آشكارا از كسى بدگويى كند يا به كسى دشنام دهد مگر كسى كه مورد ستم واقع شده باشد و خداوند شنوا و دانا است.»
و در جاى ديگر میفرمايد:
«وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبيلٍ إنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَظْلِمُونَ النّاسَ وَ يَبْغُونَ فِى الْأرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ اولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أليمٌ.»[7]
«و هر آينه آنان كه مورد ستم واقع شدهاند باكى بر آنها نيست كه براى رفع ظلم از ديگران يارى بخواهند، همانا مجازات و كيفر تنها بر كسانى روا است كه به مردم ستم میکنند و در زمين به ناحق تباهى و فساد میخواهند، كه براى آنها عذاب دردناكى آماده و مقرّر شده است.»
ناگفته پيدا است كه در اين گونه موارد تنها درباره آن قسمت كه مربوط به ظلم ظالم و دفاع از مظلوم است میتوان غيبت كرد امّا نسبت به عيوب ديگرش چيزى نمیتوان گفت، كه گناه و حرام است و احتمالاً براى اين كه از اين قانون سوء استفاده نشود در پايان آيه مذكور میفرمايد: «وَ كانَ اللّهُ سَميعاً عَليماً» (خداوند شنوا و دانا است)، يعنى خداوند از نيّت شما آگاه است كه آيا براى دفع ظلم غيبت كردهايد يا براى عقدهگشايى.
خودآزمایی
1- در يك جمله در چه صورتى میتوان غيبت را تجويز كرد؟
2- بنا بر نص قرآن مجيد بدگويى و غيبت چه هنگام اشكالى ندارد؟
3- در مواردی که غیبت مجاز است درباره چه قسمتهایی میتوان غيبت كرد؟
پینوشتها
[1]- ناگفته نماند كه پارهاى از موارد استثناء مانند متجاهر به فسق و يا عيوب ظاهره ممكن است تخصصا از موضوع غيبت بيرون باشد، ولى فقها و علماى اخلاق اين گونه موارد را نيز در رديف مستثنيات غيبت آوردهاند.
[2]- وسائل الشيعه، ج 13- ص 90، كتاب التجاره، حديث 4.
[3]- بدهكار وظيفه دارد در صورت تمكن دين خود را سر موعد مقرر بپردازد و در غير اين صورت قاضى حق دارد او را حبس كند تا يكى از دو چيز (افلاس يا اداى دين) متحقق شود. براى نمونه حديثى از مولى امير المؤمنين عليه السّلام نقل مىكنيم:
(إنّ عليّا عليه السّلام كان يحبس في الدّين فإذا تبيّن له حاجة و إفلاس خلّى سبيله حتّى يستفيد مالا). (وسائل الشيعه، ج 13- ص 148) شيوه حضرت على عليه السّلام اين بود كه بدهكاران [سهل انگار] را به زندان مىافكند و آنگاه كه ورشكستگى و نياز آنان براى آن حضرت آشكار مىشد آزادشان مىكرد تا مالى به دست آورند و دين خود را بپردازند.
به هر حال، شايسته نيست انسان در صورت تمكّن از پرداخت بدهى خود كوتاهى كند، چرا كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
... لا يحلّ لغريمك أن يمطلك و هو مؤسر ... (وسائل الشيعه، ج 13- ص 113) سزاوار نيست بدهكار با اينكه مىتواند دين خود را بپردازد، سهل انگارى كند.
اما با توجه به اين نكته ضرورت دارد كه طلبكار نيز در موردى كه مىبيند بدهكار نمىتواند بدهى خود را بپردازد به او مهلت دهد، زيرا قرآن مىفرمايد:
وَ انْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إلى مَيْسَرَةٍ وَ أنْ تَصَدُّقُوا خَيْرٌ لَكُم إنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. (بقره- 280) و اگر [بدهكار] قدرت پرداخت نداشته باشد او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد [و در صورتى كه به راستى قدرت پرداخت ندارد] او را ببخشيد بهتر است اگر [منافع اين كار را] بدانيد.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در حديثى فرمود:
... لا يحلّ لك أن تعسره إذا علمت أنّه معسر. (وسائل الشيعه، ج 13- ص 113) جايز نيست انسان، بدهكار خود را به سختى بيندازد با اينكه مىداند پرداخت دين براى او دشوار است.
همچنين در يكى از وصاياى امام صادق عليه السّلام به اصحاب خود مىخوانيم كه فرمود:
و إيّاكم و إعسار أحد من إخوانكم المسلمين أن تعسروه بشيء يكون لكم قبله و هو معسر فإنّ أبانا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، كان يقول: ليس لمسلم أن يعسر مسلما و من أنظر معسرا أظلّه اللّه يوم القيامة بظلّه يوم لا ظلّ إلّا ظلّه. (وسائل الشيعه، ج 13- ص 113) از سخت گرفتن و در مضيقه قرار دادن برادر مسلمانى كه از او طلبكار هستيد و در اثر تنگدستى قادر به پرداخت آن نيست بپرهيزيد، زيرا پدر ما رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بارها مىفرمود: سزاوار نيست كه مسلمانى برادر مسلمان خود را [به خاطر پرداخت قرض] در تنگنا و فشار قرار دهد و كسى كه مسلمانى را [كه نمىتواند قرض خود را بپردازد] مهلت دهد خداوند در روز قيامت كه هيچ سايهاى جز سايه لطف او وجود ندارد بر سر وى سايه مىافكند.
البته در مقدار مهلت اختلاف است. در پارهاى از احاديث و فتاوى يك سال تعيين شده و در پارهاى از احاديث همانند آيه شريفه 280 سوره بقره مدّتى معلوم نشده و طبيعى است كه اين مهلت تا هنگام گشايش براى شخص بدهكار ادامه دارد. احاديثى كه زمان مهلت را به يك سال تحديد كرده است پس از يك سال چنانچه براى بدهكار امكان پرداخت حاصل نشود بر امام مسلمين است كه از بيت المال بدهى او را بپردازد، چنانكه قرآن كريم يكى از مصارف زكات را «غارمين» (بدهكاران) ذكر مىكند و معلوم است كه مقصود از غارمين كسانى هستند كه امكان پرداخت بدهى خويش را ندارند (در باره غارمين رك.: وسائل الشيعه، ج 13- ص 90، باب 9).
[4]- وسائل الشيعه، ج 3- ص 90، كتاب التجاره، أبواب الدين و القرض، باب 8، حديث 3.
[5]- محجّة البيضاء، ج 5- ص 270.
[6]- نساء- 148.
[7]- شورى- 41 و 42.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدرضا مهدوی کنی