کد مطلب: ۳۴۳۲
تعداد بازدید: ۹۵۵
تاریخ انتشار : ۲۵ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۷
نگاهی بر زندگی امام هادی(ع)| ۱۰
معتصم و پسرش واثق به خود مشغول بودند و به طور مستقیم با امام رو در رو قرار نگرفتند. امام هادی(ع) از دور بر آنها نظاره می‌کرد و بیشتر به بازسازی حوزه علمیّه و تربیت شاگرد و نبرد عقیدتی با مخالفان، می‌پرداخت و در حفظ و نگهبانی تشیع و شیعیان همّت می‌نمود.

امام هادی(ع) از آغاز تولّد تا آغاز خلافت متوکّل عبّاسی| ۹


امام هادی(ع)در عصر معتصم و واثق
 

در عصر خلافت معتصم، اوضاع سیاسی و وجود بردگان، ترک‌ها، بربرها و قبطی‌ها آنچنان مردم بغداد را به زحمت انداخته بود، که به ناچار معتصم، ارتش را به سرزمین سامرّا انتقال داد و در آنجا پادگانی ساختند و مردم بغداد نفس راحتی کشیدند ولی دستگاه خلافت در قبضه اطرافیان معتصم، یعنی همان بردگان، ترک‌ها، بربرها و قبطی‌ها قرار گرفت و اقتدار و هیبت خلافت از بین رفت؛ تا آنجا که می‌توانستند خلیفه را عزل و نصب کنند.
این کشمکش‌ها و امور دیگر موجب شد که معتصم و پسرش واثق به خود مشغول بودند و به طور مستقیم با امام رو در رو قرار نگرفتند. امام هادی(ع) از دور بر آنها نظاره می‌کرد و بیشتر به بازسازی حوزه علمیّه و تربیت شاگرد و نبرد عقیدتی با مخالفان، می‌پرداخت و در حفظ و نگهبانی تشیع و شیعیان همّت می‌نمود.
این که گفتیم امام(ع) در این عصر، از دور نظاره‌گر بود، به عنوان مثال به چند روایت زیر توجّه کنید:
 

١- خبر از دگرگونی حکومت واثق
 

خَیْران اَسْباطی می‌گوید: از شهر سامرّا به مدینه آمدم و به حضور امام هادی(ع) شرفیاب شدم، به من فرمود:
«از واثق (نهمین خلیفه عبّاسی که در سامرّا سکونت داشت) چه خبر؟»
گفتم: «قربانت گردم، وقتی که از او جدا شدم، سالم بود. دیدار من از همه مردم به او نزدیکتر بود؛ زیرا ده روز قبل او را دیده‌ام و در اینجا کسی نیست که او را بعد از من دیده باشد.»
امام هادی(ع) فرمود: «اهل مدینه می‌گویند واثق مرده است.»
خیران می‌گوید: از این خبر (که امام به طور سربسته نسبت به مردم مدینه داد) فهمیدم که آن حضرت به وسیله علم غیب فهمیده که واثق مرده است و تقیّه می‌کند.
سپس فرمود: «جعفر (متوکّل دهمین خلیفۀ عبّاسی) چه کرد؟»
گفتم: «از او جدا شدم، در حالی که او در زندان شهر سامرّا بود و در فشار سختی به سر می‌برد.»
فرمود: «او زمام خلافت را به دست گرفت و فرمانروا شد.»
سپس فرمود: «از «اِبن زَیّات» (وزیر معتصم هشتمین خلیفه عبّاسی) چه خبر؟»
گفتم: «مردم با او بودند و فرمانروایی او رونق داشت.»
فرمود: «پیشروی ابن زَیّات، برکتی برای او نداشت - آنگاه آن حضرت اندکی سکوت کرد - و سپس فرمود: «تقدیرات و احکام الهی به ناچار باید جریان یابد،‌ ای خیران! واثق (نهمین خلیفه عبّاسی) مُرد و متوکّل (دهمین خلیفه عبّاسی) به جای او نشست و ابن زَیّات نیز کشته شد!»
عرض کردم: «قربانت گردم، ابن زَیّات، چه وقت کشته شد؟»
فرمود: «شش روز پس از بیرون آمدن تو از سامرّا» و با توجه این که خَیران، ده روز بود از سامرّا بیرون آمده بود، معنای سخن امام، این است که ابن زَیّات چهار روز قبل کشته شد.)[1]
 

2- سؤال واثق از امام هادی(ع)
 

یحیى بن اَکْثَمْ [قاضی بغداد] و جمعی از فقها و علمای اسلام در مجلس واثق (نهمین خلیفه عبّاسی) حضور داشتند.[2] واثق از حاضران پرسید: «چه کسی در آن هنگام که آدم(ع) حجّ به جا آورد، سر او را تراشید؟»
حاضران از پاسخ به این سؤال، درمانده شدند.
واثق گفت: «من کسی را در اینجا حاضر می‌کنم، او جواب این سؤال را به شما خبر می‌دهد.» آنگاه واثق، شخصی را نزد امام هادی(ع) فرستاد و او را به آن مجلس، حاضر نمود و از او پرسید: «ای ابوالحسن! هنگام حجّ، چه کسی موی سر آدم(ع) را تراشید؟»
امام هادی (ع) فرمود: «از شما می‌خواهم مرا از پاسخ به این سؤال معاف بداری.»[3]
واثق گفت: «تو را قسم می‌دهم که خبر دهی.»
امام هادی(ع) فرمود: «اکنون که دست‌بردار نیستی، پدرم از پدرانش روایت کردند که رسول اکرم(ص) فرمود: «به جبرئیل فرمان داده شد تا یاقوتی از بهشت را به زمین ببرد. جبرئیل، آن یاقوت را آورد و بر سر آدم(ع) مالید، موهای سر او ریخته شد و نور آن یاقوت تا هرجا که رسید، تا همانجا «حَرَم» گردید.[4]
 

۳- گرایش سرلشگر ترک به امام هادی(ع)
 

عصر خلافت «واثق» بود، او سپاهی عظیم به فرماندهی یکی از سرلشگران ترک را برای سرکوب اعراب شورشی اطراف مدینه، به حجاز فرستاد، سپاه او وارد مدینه شدند.
امام هادی(ع) به اطرافیان خود فرمود: «برویم تا از نزدیک لشگرکشی این فرمانده ترک را بنگریم.»
ابوهاشم می‌گوید: «همراه امام هادی(ع) سوار بر مرکب از خانه بیرون آمدیم و در کنار عبور لشگر واثق ایستادیم. یکی از سرلشگران ترک سوار بر اسب، از نزد ما عبور کرد. امام هادی(ع) چند جمله به زبان ترکی به او فرمود، همان‌دم دیدم آن سرلشگر ترک از اسبش پیاده شد و سُم مرکب امام هادی(ع) را بوسید. من تعجّب کردم. خود را به آن نظامی ترک نزدیک نمودم، به او گفتم: «تو را سوگند می‌دهم بگو بدانم امام هادی(ع) به تو چه گفت که تو این‌گونه شیفته آن حضرت شدی؟»
سرلشگر ترک گفت: «آیا این شخص (امام هادی) پیامبر است؟»
گفتم: نه.
گفت: «او مرا به نامی صدا زد که در کودکی در شهرهای ترک‌نشین مرا به آن نام می‌خواندند و تا این ساعت هیچ کس به آن اطّلاع نداشت.»[5]
 

خودآزمایی
 

1- امام هادی(ع) در زمان معتصم و پسرش واثق، بیشتر به چه کاری مشغول بودند؟
2- امام هادی(ع) چگونه متوجه شدند که «واثق» مرده است؟ چرا این خبر را به طور سربسته به مردم مدینه نسبت دادند؟
3- به چه دلیل سرلشگر ترک به امام هادی(ع) گرایش پیدا کرد؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1] اصول کافی، ج ۱، ص ۴۹۸.
[2] از قراین استفاده می‌شود که این مجلس، در مدینه یا در مکّه، در مراسم حجّ بوده است.
[3] از این تعبیر امام فهمیده می‌شود، که آن حضرت حتی در پاسخ به سؤال در تنگنا و تقیّه بوده است و چنین مطلبی بیانگر دیکتاتور واثق می‌باشد.
[4] انوار البهیه، ص ۴۴۰ و ۴۴۱.
[5] اعلام الوری، ص ۳۴۳ - بحار، ج ۵۰، ص ۱۲۴.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: