کد مطلب: ۳۴۵
تعداد بازدید: ۶۹۵۳
تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۴
شرح حال و زندگی حضرت فاطمه زهرا(س)| درسنامه شماره ۶
حضرت زهرا(س) در این سخنرانی از اول تا آخر روشی را انتخاب فرمود که نه فقط او را در مطالبه‎ی حق غصب شده‎اش کمک کند بلکه سرچشمه‎های معارف الهی را برای مسلمانان بگشاید و محاسن دین اسلام و آئین همیشگی الهی را برای ایشان بیان فرماید و به علاوه علل احکام و شرایع الهی را نیز روشن سازد.
سخنرانی حضرت فاطمه زهرا(س) در مسجد

 

PDF

قسمتهای مهم خطبه

 

حضرت زهرا(س) در این سخنرانی از اول تا آخر روشی را انتخاب فرمود که نه فقط او را در مطالبهی حق غصب شدهاش کمک کند بلکه سرچشمههای معارف الهی را برای مسلمانان بگشاید و محاسن دین اسلام و آئین همیشگی الهی را برای ایشان بیان فرماید و به علاوه علل احکام و شرایع الهی را نیز روشن سازد.

 

رئوس مطالب خطبه و موضوعات آن

 

حمد و ثنای خداوند، توحید استدلالی، نبوت، سخن از زمان جاهلیّت و زندگی سراسر شوم و پردردسر مردم آن روز فعالیّتهایی که در زمان رسول اکرم(ص) انجام پذیرفته است، برگرداندن (خطاب) و روی سخن به حضّار، سخن گفتن درباره قرآن، بیان علل شرایع و فلسفه ی احکام، بیان کردن حوادث روزگار رسالت، بیان کردن مسئله فدک و اینکه به چه مجوّزی آنچه را پدرم به من بخشیده بود گرفتید؟موقعیّت همسر گرامیشان در حوادث زمان رسول خدا(ص) بیان دگرگون شدن اوضاع و توطئه علیه خاندان پیامبر(ص)، بیان سستی مسلمانان در برابر اهل بیت پیامبر(ص) ،مخاطب قراردادن رئیس حکومت دربارهی ارث، اقامه دلیل در این زمینه، مخاطب قراردادن انصار و سرزنش آنان، جواب رئیس دولت، ابطال سخنان ابوبکر به وسیله حضرت، معذرتخواهی رئیس دولت، مخاطب قراردادن حاضران، شکایت به پیامبر(ص).

 

اصل سخنرانی

 

«عبدالله بن حسن» به سند خود از پدرانش نقل میکند، زمانی که ابوبکر تصمیم گرفت که فدک را از فاطمه(س) بستاند و این خبر به حضرت رسید، روبند خود را بر سر بست و چادر خویش را بر خود پیچید و با جماعتی از زنان قوم به سوی مسجد روانه شد، به شدّت خویشتن را پوشانده بود و راه رفتنش کاملاً شبیه به راه رفتن رسول خدا(ص) بود بر ابوبکر وارد شد در حالی که او در مسجد در میان عدّهای از مهاجران و انصار و غیره نشسته بود.

در این بین پردهای بین او و دیگر مردمان آویختند، فاطمه(س) نشست، سپس نالهای جانسوز از دل برآورد که همهی مردم به گریه افتادند و مجلس و مسجد به سختی به لرزش درآمد، آنگاه کمی سکوت فرمود تا فریاد و همهمه خاموش گردید و صدای شیون مردمان ساکت شد و جوش و خروش آنان آرام گرفت.

پس از آن، کلام را با حمد و ثنای خدا آغاز کرد و بر رسول خدا(ص) درود فرستاد که مجدّداً در این هنگام صدای گریهی مردم بلند شد وقتی که دوباره ساکت شدند، سخنش را اینگونه آغاز فرمود.

(ترجمهی خطبه) آنچه را که ما در اینجا عرضه میداریم، هرگز ادّعا نمیکنیم که توانستهایم اصل فرمایشات حضرت را چنانکه شایسته و بایسته است ترجمه کنیم، زیرا ترجمهی سخن بزرگان یعنی معصومین(ع) کاری است بس دشوار اگر متن عربی، سخنرانی یک فرد معمولی بود میتوانستیم آن را نقل به معنی کنیم و عبارتی را که به اصل سخن او نزدیکتر است را عرضه بداریم ولی فرمایش معصوم همانند قرآن گاهی دربردارنده معانی مختلف و متفاوتی است که فهم آن ها جز از طریق آشنائی با ادبیات عرب ممکن نیست و گاهی میبایست برای یک عبارت کوتاه یک صفحه ترجمه نوشت در هر حال هم از پیشگاه مقدّس آن حضرت پوزش میطلبیم و هم از خوانندگان محترم، و فقط آنچه میتوانیم عرضه بداریم این است که خواستیم پرتوی از فرمایشات آن حضرت را برای آشنائی ارادتمندان حضرتش به زبان فارسی به رشته تحریر درآوریم.

حمد خدای را بر آن چه نعمت بخشیده و شکر فراوان به آن چه الهام فرمود، و ستایش، او را بر آن چه (از نعمتها) پیش فرستاد، از نعمتهای عمومی (که برای تمام انسانها) احسان فرمود، و موهبتهای زیادی که بر انسانها اعطا کرد و عطایای فراگیری که پیاپی فرو فرستاد، نعمتهایی که تعداد آن از شماره بیرون است، و مرزهای آن از جزا و پاداش فراتر، و دامنههای آن تا ابد از ادراک هوش فراختر است، مردمان را فراخواند تا با شکرگزاری مدام بودن نعمتها، فزونیاش را از خدا بخواهند، و از راه افزودن نعمت خویش ثنای مردم را به خود متوجّه ساخت، و دوباره ایشان را به سوی امثال آن نعمتها فراخواند، گواهی میدهم که جز «الله» خدایی نیست و یگانه و بیشریک است، «لا إلهَ إلاّ الله» کلمه ی بزرگی که سرانجامش را اخلاص قرار داد، و دل را به آن پیوند داد، و در پیشگاه تفکّر و اندیشه، معنی آن را روشن ساخت، خداوندی که چشمها را قدرت دیدنش نیست، و زبانها را توان وصف او نیست و وهم و خیال را به چگونگی ذات اقدسش دسترسی نیست، همه چیز را پدید آورد نه از مادّهای که قبلاً موجود باشد، و آنها را بیآن که الگوئی قالبگیری کرده باشد ساخت، آن ها را به قدرت خویش هستی بخشید و به مشیّت خود ایجاد کرد، بیآنکه در آفرینش آنها نیازی داشته باشد و در صورت بخشیدن به آنان فایدهای، مگر برای تثبیت حکمت و هوشیارکردن خلق بر طاعتش، و نمودن توانمندیاش و رامکردن خلق به عبودیّت خویش، و عزّت بخشیدن به دعوت خود، سپس پاداش مردمان را براساس طاعت خود قرار داد، و مجازات را در نافرمانی خود قرار داد، برای بازداشتن بندگان از کیفر خویش و کشاندن آنها به سوی بهشت، گواهی میدهم که پدرم بنده و فرستادهی اوست، او را قبل از ارسال انتخاب نمود، و پیش از آنکه بیافریندش بر او نام نهاد، و پیش از برانگیختنش او را برگزید، آن هنگام که هنوز مخلوقها در حجاب غیب نهان بودند، و در پردههای هول و ترس نگهداری میشدند، و به مرز و نهایت نیستی نزدیک بودند، از روی علمی که خدا به پیامد کارها داشت و احاطهای که به حوادث روزگار، و شناسائی کاملی که به جایگاه هر رویداد رقم خورده است، او را برانگیخت تا امر خود را تمام کند، و امضاء حکم خود را قطعی نماید و مقدّرات خود را اجرا نماید، از سوی دیگر امّتها (ی گذشته) را دید که در دینشان فرقه فرقه شدهاند، و به آتشهای خود برافروخته ملازم و مشغولند، و بتهای خود را میپرستیدند، و خدا را با اینکه میشناساند منکرند، پس خدا به وسیله محمّد(ص) ، تاریکی آنها را روشن نمود، و مشکلات و زنگار قلبها را زدود، و آنچه دیدهها را می‎‎پوشاند برطرف کرد، او به هدایت در میان مردم برخاست، و آنان را از گمراهی رهانید، و از کوری نجات داد و بینا کرد، و به سوی دین استوار راهنمائی فرمود، و به راه راست خواند، تا هنگامی که خداوند متعال او را از روی مهربانی و اختیار و رغبت و ایثار به سوی خویش برد، پس رسول خدا(ص) هماکنون از رنج این دنیا راحت است، اینک گرداگرد او را فرشتگان نیکوکار گرفتهاند، و رضوان و خشنودی پروردگار آمرزنده او را فراگرفته است، و در جوار رحمت ملک جبّار آرمیده است، درود خدا بر پدرم باد، آن پدری که نبیّ و امین خدا بر وحی و برگزیده اوست و انتخاب شدهی خدا از میان مردم و مورد رضای پروردگار مهربان بود، سلام خدا و رحمت و برکات او بر وی باد.

 

شرح برخی از جملات سخنرانی

 

گرچه ما به خاطر اینکه مخاطبانمان فارسی زبان هستند و ناگزیر میبایست اگر متن عربی را هم بخواهیم نقل کنیم، به زبان فارسی ترجمه کنیم و به همین جهت متن عربی سخنرانی حضرت را نیاوردیم امّا آن متن نیاز به شرح دارد که ما پاره ای از جملات سخنرانی را اشاره نموده و شرحی در حدّ ظرفیّت این جزوه عرضه میداریم:

«وَ أشْهَدُ أن لا إلهَ إلاّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَه کَلِمَۀً جَعَلَ الإخْلاص تَأویلَها وَ ضَمّنَ القُلوبَ موصُولَها»

این عبارت با اینکه کوتاه است ولی در بردارنده معنائی بسیار بلند و با عظمت و نشاندهنده ی حقیقت توحید است «گواهی میدهم که جز الله خدائی نیست و یگانه و بیشریک است کلمه ی بزرگی که سرانجامش را اخلاص قرار داد و دل را به آن پیوند داد.»

مقصود از این فرمایش این است که معنی کلمه ی «لا إلهَ إلاّ الله» به اخلاص برمیگردد، اخلاص یعنی پذیرفتن ذات مقدّس حق و منزه دانستن حضرتش از همه ی نقصها و صفات زائد بر ذات، چون هر موجودی به صفتی متصّف است و صفت او غیرذات اوست مثلاً انسان غیر از «علم» است کسی که درس خوانده و باسواد شده او را متّصف میکنیم به صفت «علم» و میگوئیم «عالم» امّا توجه داریم که آن انسان خودش چیز دیگری است و علم او چیز دیگری به آن دلیل که پیش از آنکه «عالم» شود خود او بود ولی «علم» او نبود، این مطلب در مورد غیر از ذات مقدّس حق کاملاً درست است ولی در مورد خداوند درست نیست زیرا لازم میآید خداوند ذاتش با علم و آگاهی او دو چیز باشد و این شرک است و ما معتقدیم به توحید و یگانگی خداوند و اینکه هیچگونه «دوئیت» در ساحت مقدّس او راه ندارد بدین ترتیب معنی «اخلاص» و خالص دانستن او و معنی «توحید» و یگانه دانستن او آن است که به فرمایش حضرت امیرالمؤمنین(ع) ، اینگونه صفتهایی که، برای خود ثابت میدانیم مثل صفت علم و قدرت و حیات این صفات را از او نفی کنیم نه اینکه بگوئیم خدا علم ندارد و قدرت ندارد بلکه میگوئیم علم و قدرت خداوند عین ذات اوست اینگونه نیست که مانند ما اول ذاتش شکل بگیرد بعد علم او، نه بلکه میگوئیم او ذاتی است که دارای همه صفتهای کمال است و همه صفتهای کمال عین ذات اوست، بلاتشبیه مانند نمک و شوری هیچکس نمیتواند تصوّر کند که نمک چیزی است و شوری چیز دیگری. بلکه میگوید هر کجا نمک باشد شوری هم هست. به تعبیر دیگر شوری عین ذات نمک است.

بدین ترتیب نتیجه اعتقاد به «لا إلهَ إلاّ الله» و لازمه ی این اعتقاد، اخلاص و خالص دانستن ذات مقدّس حق از همه ی صفات است.

«وَ ضَمّنَ القُلوبَ موصُولَها»

«و دل ها را به آن (اخلاص) پیوند داد.»

یعنی خدای متعال دل ها را به خداشناسی و توحید که نتیجه «لا إلهَ إلاّ الله» و معنای این جمله است یعنی توحید فطری پایبند ساخت یعنی خداوند متعال قلبها را بر این فطرت و سرشت (توحید) خلق فرموده است. انسانها براساس آفرینش اولیه خالق خود را یگانه میدانند و در موارد حسّاس و ضروری که امید آنان از همه جا قطع میشود تنها و تنها دلشان متوجّه یک نقطه است و همه ی خوبیها و قدرتها را از آنِ او میدانند و هیچگاه حاضر نیستند بین آن نقطه ی امید خود و آگاهیهای او و نیرومندی هایش فاصلهای و جدائی بیندازند، تنها او را میشناسند وهمه عظمتها و قدرتها را از او و برای او و به دست او میدانند و اگر کسی چیزی از این مقوله دارد همه را عنایت ذات مقدّس حق میدانند.

دنباله فرمایش حضرت درباره ی توحید و صفات ذات مقدّس پروردگار بسیار جالب و شنیدنی است.

بعد از بخش اول که درباره ی خداوند مطالبی را بیان فرمودند، نوبت میرسد به سخن از پیامبر(ص) و پیامبری و میفرماید:

«وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أنْ أرْسَلَهُ ...»

«و گواهی میدهم که «محمّد» پدرم بنده ی خدا و پیامبر اوست»، اولین صفتی که از پیامبر(ص) بیان میفرماید، عبودیّت و بندگی آن حضرت نسبت به پروردگار است، خضوع و انقیاد پیامبر(ص) در برابر پروردگار در حدّی است که فوق تمام انسانهاست و این مقامی است که حضرتش با اختیار خویش به آن رسیده در حالی که نبوّت مقام و مرتبتی است که بدون هیچ تلاش نصیب آن حضرت گردیده است.

دومین صفتی که درباره پدرشان بیان میفرماید مقام رسالت است که خداوند آن حضرت را به سوی مردم اعزام فرمود، و آئینی آسمانی مرحمت فرموده است.

«وَاخْتارَهُ وَانْتَجَبَهُ قَبْلَ أنْ أرْسَلَهُ»

خداوند او را از میان تمام موجودات (باشعور، از انسان و فرشته) انتخاب فرموده و به عنوان یک نمونه ی کامل برگزیده است و این گزینش قبل از آنکه آن حضرت را به عنوان پیامبر اعزام فرماید صورت گرفته، یعنی اهمیّت و اهلیّت آن حضرت برای چنین منصب خطیری که نبوّت باشد نزد خدای متعال ثابت و معلوم بود، قبل از آنکه او را عملاً به مردمان معرّفی نماید و برنامهی دعوت الی الله و جهاد و تلاش در راه هدف را به او ابلاغ فرماید.

در اینجا نیز به دنبال این عبارات بخش مهمّی از فضائل پیامبر(ص) و عنایات پروردگار را نسبت به آن حضرت بیان میفرماید و سپس اشارهای کوتاه به وضع عقیدتی مردم در زمان بعثت پیامبر(ص) فرموده، میفرماید:

«فَرَأی الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِه عَکُفّاً عَلی میزانِها عابِدَۀً لِأوْثانِها»

«مردم را از نظر دین و اعتقادات مذهبی فرقه فرقه یافت، گروهی در برابر آتش معتکف بودند (اشاره به اعتقادات مجوسیان در آن زمان) و گروهی عبادتکنندهی بت های چوبی یا سنگی و غیر آن بودند، در برابر آن ها خم و راست میشدند و به قصد عبادت در برابر تنها رکوع و سجود مینمودند.»

«مُنْکِرَۀً لِلّهِ مَعَ عِرْفانِها»

در مجموع مردم آن زمان با اینکه خدا را میشناختند (هم با معرفت فطری که همه ی انسانها دارند و هم به عنوان معبودی مقتدر که همه ی نعمتهایی که به آن ها میرسد از اوست) ولی عملاً و زباناً او را انکار میکردند.

«فَأناکَ اللهُ بِمُحَمَّدٍ(ص) ظُلَمَها وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها وَ جَلّی عَنِ اْلأبْصارِ غُمَمَها»

خداوند با تلاش و کوشش مداوم حضرت محمّد(ص) ظلمتهای کفر و شرک و نادانی را از میان برد،زیرا آن حضرت در برابر نظرات مختلفی که منکرین و مشرکین در مسائل اعتقادی داشتند، دلائلی محکم اقامه فرمود و با آن ها به مناظره پرداخت و سرانجام افکار غلط و نظریات نادرست آنان را باطل کرد و هم بدین ترتیب خدا به وسیله محمّد(ص) شبهات و مشکلات اعتقادی را از دلهای آنان برطرف کرد، آنچه در دلشان از توحید و معاد و زنده شدن در روز قیامت شبهه و اشکال بود به برکت رسول اکرم(ص) حل و گشوده شد و نیز تاریکی مستولی شده بر دیدگان را کنار زد.بدین ترتیب با زحماتی که پیامبر(ص) تحمّل فرمودند مردم به دین الهی رهنمون شدند و در مسیر صراط مستقیم قرار گرفتند.

«ثُمَّ قَبَضَهُ الله اِلَیْه قَبْضَ رأفَۀٍ وَ اِخْتِیارٍ وَ رَغبَۀٍ وَ ایثارٍ»

سپس خداوند آن حضرت را با مهربانی به عالم آخرت برد، به اختیارش خودش و نه به اجبار و اکراه، خدای متعال برای او آخرت را انتخاب کرد و برای او «عُقبی» را بر دنیا برتری بخشید همانگونه که خود فرموده است:

وَ لَلآخِرَۀُ خَیرٌ لَکَ مِنَ الاُولی[1]

«ای پیامبر آخرت برای تو از دنیا بهتر است.» و باز به دنبال این عبارت جملاتی زیبا و نغز در کیفیّت رفتن پیامبر(ص) به آن دنیا و استقبال فرشتگان و در نتیجه «رضوان» و خشنودی خداوند از آن حضرت بیان فرمود.

 

بخش دوم سخنرانی

 

سپس به حاضران رو کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا مورد خطاب امر و نهی الهی هستید، حاملان دین و وحی خدا و امین پروردگار در اجرای احکام الهی و ابلاغکنندگان آن ها به امّتها، نگهدارنده ی حقّ خدا که نزد شماست و پیمانی که به شما واگذار فرمود، و جانشینی که در میان شما قرار داده که او همان کتاب گویای الهی و قرآن صادق است که دارای نوری بلند و شعاعی روشنکننده و دلایل واضح و لطایف آشکار و ظواهری معیّن است، پیروان قرآن همواره در مرتبهای هستند که مورد آرزوی دیگران میباشند، پیروی کردن از قرآن شما را به بهشت رهنمون میکند و گوش دادن به ندای قرآن موجب نجات است، به وسیله قرآن به دلایل نورانی الهی و واجبات خدا و محرّماتی که باید از آن ها اجتناب شود، آیات قدرت و عظمت روشن الهی و براهین آشکار و فضائل انسانی و مواردی که اذن عطا شده و مقرّرات واجب کرده میتوان رسید، بدینسان خداوند متعال ایمان را وسیلهی پاکی شما از شرک، نماز را برای دوری از کبر و نخوت، زکات را برای پاکی نفس و فزونی روزی، روزه را برای استواری اخلاص، حج را برای برپائی دین قرار داد، عدل را برای آراستن و پیوستن دل ها، اطاعت از ما را برای ایجاد نظم در ملّت و امامت ما را برای ایمنی از تفرقه، جهاد را مایهی عزّت اسلام و صبر و پایداری در برابر مشکلات را وسیلهی نیل به اجر الهی و امر به معروف را برای صلاح و سعادت مردم، نیکی به پدر و مادر را وسیلهی حفظ و حراست از خشم خدا، و صلهی ارحام را موجب رشد خیر و برکت، و قصاص را برای حفظ خونها، و ادا کردن نذر را برای رسیدن به مغفرت و آمرزش الهی، دقیق محاسبه کردن و تمام و کامل قراردادن کیل و وزن را برای ایجاد اعتماد و حفظ اموال از نقص و زیان قرار داد، نهی از نوشیدن شراب را برای دوری از پلیدیها، اجتناب از قذف را برای مصونیّت از لعنت و نفرین و ترک دزدی و سرقت را برای ایجاد عفّت و امنیّت عمومی قرار داد، شرک را حرام کرد تا عبودیّت و بندگی او خالص گردد، پس ای مردم به طور شایسته از خداوند پروا داشته باشید و اگر چنین کردید از دنیا نمیروید مگر با سربلندی و اسلام واقعی و در آن چه امر و نهی فرموده اطاعت کنید و بدانید که در میان بندگان خدا فقط عالمان و دانشمندان هستند که از مقام قدس و عظمت الهی بیم دارند.

 

شرح پارهای از جملات بخش دوم سخنرانی

 

توجه دارید در بخشی از این سخنرانی به یادگار پیامبر(ص) و جانشین آن حضرت پس از رحلت او اشاره فرموده، قرآن را که هدایتکننده بشر و بیانکننده معارف و درسهای زندگی انسانهاست با عباراتی زیبا و نغزتری میفرماید و سپس در بخش دوم به «فلسفهی احکام» و علل مقرّرات الهی میپردازد و در این راستا بخشی از احکام الهی را به بیان منشأ و فلسفه ی آن میپردازد، میفرماید:

«فَجَعَلَ الله الایمانَ تَطهیراً لَکُم مِنَ الشِّرکِ»

در قرآن کریم هدف آیاتی که انسان را به ایمان به خدای یگانه امر میکند عبارت است از تطهیر و پاککردن آدمی از شرک به خدا به این ترتیب میتوان بیان کرد که شرک مانند میکروبهای مضرّ است که درون انسان را فراگرفته و ایمان وسیلهی از بین بردن آن ها پس شرک پلیدی و کثافتی است متعلّق به ذهن و روح و فکر، پلیدی که به روح چسبیده است و ایمان، تطهیری است عمومی برای زدودن آن پلیدیها.

«وَالصَّلوۀ تَنزیهاً لَکُم مِنَ الکِبْرِ»

مقصود از تشریع نماز، زدودن صفت زشت کبر است چون نماز، خضوع برای خداست و رکوع و سجود به خاک افتادن و عرض ذلّت و پستی در برابر خدای متعال است بیشتر کسانی که به مرض و بیماری تکبّر مبتلایند، افراد بینمازند.

«والزّکاۀ تزکیۀً لِلنَّفْسِ وَ نِماءًا فِی الرّزْق»

زکات را به این جهت زکات گویند که مایه ی تزکیه و پاکی انسان میگردد چنانچه قرآن میفرماید:

خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَۀً تُطَهِّرَهُمْ وَ تُزَکیّهِم[2]

«از دارائی ایشان زکات و صدقهای بستان که (آن زکات) آنان را طاهر و پاک فرماید.»

خدای متعال برکت را در زکات قرار داده است و با پرداخت زکات اجازه میدهد که زمین برکات خویش را ببخشد از این رو محصولهای زراعی زیاد، و شیر در پستان گاو و گوسفندان افزون میگردد و خیرات و میوهها ازدیاد مییابد.

«وَ الصّیام تَثْبیتاً لِلإخْلاصِ»

«و روزه را به جهت تثبیت اخلاص قرار داد» زیرا انسان ممکن است در نماز ریا کند ولی نمیتواند خود را با ریاکاری به گرسنگی و تشنگی وادارد و به سبب خودداری از آنچه دلش میخواهد متحمّل مشقّت شود پس روزه از آشکارترین عباداتی است که میتواند خالصانه و فقط برای رضای خدا و انجام فرمان حضرت حق انجام داد.

«وَالحَجّ تَشییداً لِلدّینِ»

«و حج را مایه تقویت دین قرار داد.» برای حج فوائد و منافع زیادی است که در غیر حج تحقق نمییابد حج عبارت است از اجتماع تعداد زیادی از مسلمانان از کشورهای دور و نقاط مختلف جهان از شرق و غرب عالم و از هر کشوری که مسلمان مستطیعی سکونت دارد، در روزهای محدود و جایگاه معیّن و در مراسمی خاص که در شکل و صورت و کیفیّتهای مخصوصی صورت میپذیرد، در این مراسم مسلمانان یکدیگر را از سراسر جهان ملاقات میکنند مسلمان آفریقائی با مسلمان آسیائی آشنائی و انس بیشتری مییابند و مسلمانان غرب و شرق از احوال یکدیگر مطّلع میشوند فوائد زیادی از این ملاقاتها حاصل میگردد و علاوه بر منافع مادی که برای مسلمانان به وجود میآورد به خاطر خضوع و تذلّل برای خدا و توبه و انابه و استغفار و غیر از آن روح انسان هم سودی میبرد.

«وَ العَدل تَنسیقاً لِلقُلوبِ»

«و عدل را به جهت تنظیم و ردیف کردن دل ها قرار داد.» هر چه انسان در معنای «عدل» و آثار آن فکر کند، تعریفی بهتر از آنچه حضرت صدیقه(س) فرمودهاند پیدا نمیکند، چون قلبها را تشبیه فرموده مثلاً به دانههای تسبیح که به وسیله یک نخ به طور منظّم در کنار هم قرار میگیرد به طوری که اگر آن نخ پاره شود دانهها متفرّق و متشتّت خواهد گردید و نظام تسبیح مختلّ و پیوند آن گسسته خواهد شد همچنان وقتی عدالت در جامعه نباشد یا به تعبیری از بین برود انسجام و استحکام نیز از بین خواهد رفت و به جای آن نفرت، دوری، دشمنی و سرانجام کشتار حاکم میشود.

عدالت تنها از وظایف زمامداران و والیان و قاضیان نیست، بلکه هر انسانی واجب است که راه و روش زندگی خود را در سایهی عدالت قرار دهد و با همسر و خانواده و فامیل و اجتماع با عدالت رفتار کند تا محبّت در قلبها باقی بماند، بنابراین ملاحظه فرمودید آنچه میتواند دل های انسانها را با صمیمیّت در کنار یکدیگر قرار دهد تنها و تنها عدالت است و بس.

«و إطاعَتَنا نِظاماً لِلمِلَّة»

«و خداوند اطاعت از ما را مایه نظام ملّت مسلمان قرار داد.» بدیهی است که هر ملّتی بخواهد زندگی کند باید یک نظام حاکم برای خود انتخاب نماید و «نظام» کلمهایست که معنای آن وسعت دارد و مصادیق فراوانی دربردارد، حکومت و تشکیل وزارتخانهها، تنظیم ادارهها، قانونگذاری و صدور فرمانها در فرصتهای مناسب را «نظام» گویند که باید آن را پیاده کرد و در برابر آن تسلیم بود اگر نظام صالح باشد، صلاح در شهرها و مناطق دور افتاده و زندگانی بندگان پخش میشود و اگر فاسد شد فساد در خشکی و دریا ظاهر میشود.

امّت اسلامی که خود پیشتاز امّتهاست و خود را در رأس دولتهای مترّقی و متمدّن دنیا میداند باید نظامی داشته باشد که بتواند این اهداف مقدّس را به وجود بیاورد، خداوند برای امّت اسلام، اطاعت اهل بیت(ع) را نظام قرارداده است. معنی این سخن این است که پروردگار متعال رهبری عالم مطلق و عالی و تسلّط کامل را فقط برای امامان دوازدهگانه(ع) که عترت رسول خدایند قرار داده است و چنین نیست که هر کس زمام حکومت را در دست گرفت اطاعتش واجب و حکمش نافذ باشد.

خدای متعال فرمانبرداری از امامان اهل بیت(ع) را وسیلهی انتظام بخشیدن قرار داد و نظام اسلامی را به اطاعت از آنان امر فرمود زیرا آن بزرگان آنچه را باعث نفع و سود اجتماع اسلامی خواهد گردید و یا به آنچه به اجتماع زیان و ضرر خواهد رسانید و آنچه مایه صلاح و فساد مردم است احاطه علمی کامل و قطعی دارند پیامبر گرامی(ص) آنان را همتای قرآن قرار دادهاند آن جا که میفرماید:

«إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَقَلَیْنَ کِتابَ الله وَ عِتْرَتی أهلَ بَیْتی وَ إنّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوض وَ إنَّکُمْ لَنْ تَضِّلوا ما إن تَمَسَّکْتُمْ بِهِما.»

«من در میان شما دو شیء گرانقدر و سنگین به جای میگذارم، کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من هستند آن دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه در قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، شما نیز تا مادامی که به این دو چنگ زنید گمراه نخواهید شد»

قبلاً گفته شد که صدیقه طاهره(س) از قرآن به عنوان یادگاری که از رسول خدا(ص) مانده است و اموری که مربوط به عظمت قرآن است مفصّل سخن گفتند، آنگاه به فلسفهی احکام توجه فرموده و سرانجام به «ثقل ثانی یعنی دومین گوهر گرانقدر یادگار پیامبر(ص)» که عترت یعنی اهل بیت پیامبرند توجه فرمودند یعنی همان کسانی که به «اُولوالأمر» معروفند و قرآن کریم اطاعت آنان را واجب کرده و فرموده:

أطیعُوا الله وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ[3]

«از خدا و پیامبر و صاحبان فرمان اطاعت کنید.»

به خدا سوگند اگر مسلمانان از روز اول به اهل بیت(ع) فرصت داده بودند و از آنان اطاعت میکردند دنیا بهشت برین میشد و در طی تاریخ، سعادت واقعی شامل همهی طبقاتِ بشر میگردید، این فساد و کشت و کشتار روی زمین اتفاق نمیافتاد، این همه اموال از دست صاحبانش گرفته نمیشد این همه هتک حرمت نمیشد این همه انسان در معرض ظلم و ستم قرار نمیگرفتند این همه نادانی و بیسوادی و از هم پاشیدگی اخلاقی و عقبماندگی در میان امّت مسلمان به وجود نمیآمد، در روی زمین فقر و محرومیّت ریشهکن میشد و فساد و گرسنگی حاکم نبود.

در شرح کلمات حضرت فاطمه زهرا(س) هستیم و سخن در این مقوله به درازا کشید چون این موضوع، تفصیل بیشتری را میطلبد و میدانیم که ما در این جزوه نمیتوانیم حق مطلب را ادا کنیم، بحث از رهبری در اسلام یا امامت به صورت صحیح بحثی است مشروح و وسیع که به وسعت و تحلیل و تحقیق بیشتری نیاز دارد.

«وَ إمامَتنا أماناً لِلفِرقَةِ»

«خداوند، امامت و پیشوائی، را وسیلهی ایمنی امّت از افتراق قرار داد.»

«امام» یعنی فردی که باید به او اقتدا کرد، به امام جماعت توجه کنید که چگونه مأمومین در اعمال نماز از قیام تا رکوع و سجود و غیره به او اقتدا میکنند، و خود آن فردی که در جلو ایستاده و عنوان امام جماعت را دارد، در این افعال نماز رهبر و پیشواست. به همین دلیل گفته میشود «امام نماز جماعت» یا امام جماعت در نماز.

ولی «امامت کُبری» که عبارت است از خلافت و جانشینی پروردگار و دامنهاش تمام عالم هستی را فرا میگیرد، منصبی است آسمانی و منزلتی است که از سوی خدای متعال معیّن گردیده است. زیرا که این مقام، همچون «نبوّت» است که منحصراً اعطای این مقام به دست خداوند است همان طوری که قرآن کریم در مورد حضرت ابراهیم خلیل(ع) میفرماید:

یا إبراهیم إنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً[4]

«ای ابراهیم، من تو را برای انسانها امام قرار میدهم.» یعنی امامی که تمام مردم در افعال و اقوال به او اقتدا کنند بدین ترتیب آن امام کسی است که به تدبیر و سیاست امور امّت بپردازد، به مجازات جنایتکاران و تعیین حاکمان، پیکار با کسانی که در مقام خیانت و دشمنی امّت هستند قیام میکند. مسلّماً مقصود از «امامت» در این آیه شریفه «نبوّت» نیست چون آن حضرت در موقع نزول این فرمان الهی و انتصاب به مقام امامت، نبیّ و پیامبر بودند و خداوند در اینجا مقام «امامت» را به منصب «نبوّت» اضافه فرموده است.

و اگر کمی در این آیهی شریفه دقّت شود کاملاً روشن است که تعیین امام، شأن حضرت حق است و کسی را نرسد که خود برای خویشتن، آن هم براساس آراء مشخص و خواستههای فردی امام برگزیند، و سخن پروردگار در قسمت دوم این آیه حقائق دیگری را مشخص میفرماید زیرا دنباله آیه از این قرار است.

قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لایَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ

« پس از آنکه خداوند به حضرت ابراهیم(ع) منصب امامت را عطا فرمود ایشان گفتند: و برخی از فرزندانم (یعنی خدایا در فرزندان من نیز این منصب را قرار ده) خداوند فرمود: عهد من به ستمکاران نمیرسد.» از این آیه میفهمیم که اولاً امامت عهدی است و پیمانی است از سوی پروردگار نسبت به آن فردی که برمیگزیند و ثانیاً میفهمیم که آن فرد نباید «ظالم» و ستمکار باشد، و کسی که اهل گناه باشد، ظالم است چون هم به خود ظلم کرده و هم به دیگران، بنابراین امام حتماً باید معصوم باشد.

دقّت در این آیه شریفه نشان میدهد که امامت که عهدی است از سوی پروردگار و منصبی است از سوی خداوند باید تنها و تنها خود خداوند این مقام را به آن فردی که شایسته میداند عنایت فرماید.

آیات ذیل نیز این مطلب را تأیید میکند:

یا داوُد إنّا جَعَلناکَ خَلیفَۀً فِیالأرضِ[5]

«داود ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم.»

وَ جَعَلْنا فی ذُرّیَّتِهِمَا النُّبُوَّۀَ وَالکِتابَ[6]

«در فرزندان آن دو (نوح و ابراهیم) ما نبوّت و کتاب را قرار دادیم.»

وَ لَقَد آتَیْنا مُوسَی الکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أخاهُ هارُونَ وَزیراً[7]

«ما به موسی کتاب و همراه وی برادرش، هارون را وزیر قرار دادیم.»

وَ جَعَلْناهُم أئمَّۀً یَهدونَ بِأمْرِنا[8]

«ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که مردم را به امر ما هدایت میکنند.»

إنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً[9]

«ای ابراهیم همانا من تو را برای مردم، امام قرار میدهم.»

وَ اجْعَلْ لِی وَزیراً مِن أهلی هارُونَ أخِی[10]

«خدایا برای من از خانوادهام دستیاری قرار بده هارون برادرم را»

ملاحظه میفرمائید در این آیات، به طور صریح مقام «نبوّت» و «امامت» و «خلافت» یعنی جانشینی پروردگار به خداوند نسبت داده شده و اوست که منحصراً میتواند این مقامات را به افراد صالح و شایسته عنایت فرماید. و حضرت صدیقه(س) که میفرماید: «خداوند امامت ما را وسیله ایمنی امّت از اختلاف و افتراق قرار داد.» منظورشان امامت همسرشان حضرت امیرالمؤمنین(ع) و امامت فرزندان ایشان امامان یازدهگانه است.

«وَ الجِهاد عِزّاً لِلإسْلامِ»

«و خداوند جهاد را عزّت و سربلندی اسلام قرار داد.»

عزّت جز به وسیلهی قدرت و قوّت به دست نمیآید و قدرت نیز جز با به کار بردن سلاح و ارائهی لشگر و اظهار آمادگیهای جنگی و ظهور و عرضهی پهلوانیها و قهرمانیها و غیر آن حاصل سر نمیگردد، بهترین راه رویاروئی با قدرت و اثبات شخصیّت عبارت است از جهاد در راه خدا، یعنی نمایش قدرت، توان، فداکاری، علاقهی مسلمانان به مبدأ جهان آفرینش و برکاتی که در جبهههای جنگ آشکار میگردد سرانجام باعث میشود که پیروزی و ظفر و غلبه بر دشمنان دین حاصل آید. بدیهی است که دشمن قوی جز با اعمال قدرت مطیع نمیگردد و با انسانیّت و نصیحت و پول نمیتوان او را خاضع ساخت بلکه در مقابل دشمن قوی و سرکش فقط باید قدرت به کار برد و به این ترتیب است که عزّت برای امّتی که هدفش بندگی خداوند و نابود ساختن طاغوتهاست فراهم میشود.

«وَالصَّبر مَعُونَة عَلی إستیجابِ الأجرِ»

«وخداوند صبر برمصائب را ابزاری بر جلب و جذب پاداش خداوندقرار داد.»

روشن است که صبرکردن در برابر ناملایمات مانند فقر، بیماری، قرض، زندان و مصائب دیگر به تسلیم بودن شخص در برابر ارادهی خداوند متعال دلالت میکند و تسلیم بودن در برابر خدای بزرگ فضیلتی است، بزرگ و منزلتی است عالی که انسان صابر را در به دست آوردن اجر فراوان و ثواب وافی کمک میکند و به وسیله صبر است که انجام طاعات و ترک گناهان کامل میشود.

«وَالأمْر بِالمَعرُوفِ مَصْلَحَۀً لِلقامَّةٍ»

«و خداوند امر به معروف را مایه صلاح عموم امّت قرار داد.»

روشن است که خداوند متعال «امر به معروف» یعنی فرمان دادن به انجام کارهای نیک و تلاش در جهت وادار ساختن دیگران به کار نیک را بر هر مکلّفی در حدود قدرت و توانائی او و باتوجه به شرایط خاص آن که در فقه مطرح شده است واجب فرمود و آن را به عنوان نوعی از جهاد قرار داد و معنی آن این است که هر فرد مسلمان باید خود را در برابر دین مسئول بداند و هیچگاه خود را از آن جدا نداند و این همان تفسیر عملی فرمایش رسول خداست که فرمودند:

«کُلُّکُم راعٍ وَ کُلُّکُم مَسئول عَن رَعیَتِه»

یعنی همه ی شما همچون شبانی که مراقب گوسفندان است و هرگونه خطری را که متوجّه آن ها میشود از گرگ و سرما و غیره از آن ها رفع میکند شما چنان نقشی را در برابر انسانهای دیگر دارید و انسانها همانند آن گوسفندان نیازمند به مراقبت شمایند و اسلام هرگز با بیتفاوتی و کنارهگیری از اجتماع موافق نیست، و از سوی دیگر هضم شدن در اجتماع فاسد را هم نمیپذیرد بلکه میفرماید با انگیزه صلاح و اصلاح همراه جامعه حرکت کنید و خود را نسبت به سود و زیان آن مسئول بدانید.

«وَ بِرُّ الوالِدَیْنِ وِقایَۀً مِنَ السُّخْطِ»

«و خداوند نیکی به پدر و مادر را موجب جلوگیری از خشم پروردگار قرار داد.» اهمیّت این نکته که حضرت صدیقه(س) به مسئولیّت فرزندان در پذیرائی و پرستاری از پدر و مادر اشاره فرمودند از آیات شریفه قرآن روشن میشود، قرآن کریم در آیات زیادی، فرزندان را نسبت به پدر و مادر مسئول میداند سنگینی این مسئولیّت را از آیاتی که ذیلاً اشاره میکنیم توجه نمائید.

وَ وَصَّیْنَا الإنسانَ بِوالِدَیهِ حُسْنا... [11]

«به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادر احسان نماید.»

سَیَلُونَکَ ماذا یُنفِقُونَ قُل مَا انْفَقتُم مِن خَیْرٍ فَلِلوالِدَینِ ... [12]

«ای پیامبر از تو سؤال میکنند که چه چیز انفاق کنند؟ بگو هر چه انفاق میکنید برای پدر و مادرتان باشد.»

وَ اعْبُدوا الله وَ لا تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالوالِدَیْنِ إحساناً... [13]

«خدا را عبادت کنید و به او شرک نورزید و به والدین نیکی نمائید.»

قُلْ تَعالُوا اَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ اَلّا تُشْرِکوا بِه شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْساناً... [14]

«بگو بیائید آن چه پروردگارتان بر شما حرام کرده است، بخوانم، اینکه به او شرک نورزید و به والدین احسان نمائید.»

وَ قَضَی رَبُّکَ اَنْ لا تَعْبُدُوا اِلاّ اِیّاه وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحساناً اِقایَبْلُغَنَّ عِنْدکَ الْکَبِرُ اَحَدُهُما اَوْکلاهُما فَلا تَقُلْ لَهْما اُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَۀِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیراً

«پروردگار مقرّر فرموده که جز او را نپرستید و به والدین نیکی کنید اگر یکی از آنان یا هر دو به پیری رسیدند به آنان «اَُفّ» مگو و آنان را از خویش مَران و با آنان با گفتار کریمانه سخن بگو و در برابر آن دو بال خویش را بشکن و فروتن باش و بگو پروردگارا به آنان مهربان باش همانگونه که آنان در کودکی مرا پرورش دادند.»[15]

و همچنین در سوره مبارکه احقاف آیه 15 و 16 به طور مفصّل زحمات مادر را توضیح میدهد و دستور نیکی به پدر و مادر را تأکید میفرماید و ما به نقل ترجمه آن بسنده میکنیم:

ما انسان را نسبت به والدینش سفارش کردیم، زیرا مادرش او را به سختی حمل میکرد و با سختی به دنیا آورد مدّت بارداری و شیرخوارگی او (حداقل) سی ماه است وقتی رشد خود را یافت و به چهل سالگی رسید آنگاه گفت: پروردگارا در دل من انداز نعمتی را که بر من و والدینم انعام فرمودهای شکرگزار باشم و عمل شایسته انجام دهم که تو راضی باشی و فرزندان صالح و شایسته به من عنایت فرما به درستی که من به سوی تو بازگشتم و از مسلمانانم (اینجاست که خداوند به عنوان اجابت دعای آن فرزندی که زحمات پدر و مادر را درک کرده و برای آنان و فرزندان خود دعا میکند میفرماید:) آن مسلمانان کسانی هستند که ما اعمالشان را بهتر از آن چه کردهاند قبول مینمائیم و از گناهانشان در خواهیم گذشت و آنان را از بهشتیان منظور خواهیم داشت این وعدهی راستی است که به آنان داده شده بود.

پس از دقّت در آیات فوق، عظمت فرمایش حضرت صدیقه(س) روشن میشود که خدا نیکی به والدین را وسیلهی حفظ خشم و غضب خود قرار داده است.

«وَ ِصلَۀ الأرْحامِ مَنْماۀً لِلْعَدَدْ»

در پارهای از نسخهها آمده:

«وَ صِلَۀ الْاَرحامِ مَنْسَاَۀً لِلعُمْرِ وَ مَنْماۀً لِلعَدَدِ»

«یعنی خداوند «صلهی ارحام» را وسیلهای برای طولانیشدن عمر و زیاد شدن مال و فرزندان قرار داد.»

روشن است که اعمال انسان آثار طبیعی دارد و تخلّف از آنها ممکن نیست، آن کسی که صلهی رحم انجام میدهد یعنی پیوند با نزدیکانی که همه ی آن ها به رحم یک مادر میرسند، بر این عمری طولانی، اولادی فراوان، ثروتی زیاد وعده شده است و ما در این زمینه و همچنین در زمینهی عکس آن یعنی «قطع رحم» احادیث فراوانی داریم که در اولی مایه طول عمر و نعمتهای الهی و در دومی یعنی قطع رحم کوتاهی عمر و زوال و نابودی مال را در پی خواهد داشت.

«وَ القِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ»

«و خداوند «قصاص» را مایه حفظ خون ها قرار داد.»

در قوانینی که بشر برای جرم «قَتل نفس» وضع کرده قانونی را نمییابیم که مانند «قصاص» حافظ و نگهبان حیات انسانها باشد به همین دلیل خداوند متعال میفرماید:

وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حیاۀٌ یا اُولِی اْلاَلْبابِ[16]

«ای صاحبان خرد در قصاص برای شما زندگی است»

عجیب است، ممکن است تصوّر شود اگر قاتل را نکشند، یک نفر به زندگی خود ادامه میدهد و بدین ترتیب به حیات جامعه کمک شده است در صورتی که اگر قانون قصاص کاملاً اجرا شود آن کسی که تصمیم به قتل انسان دیگری را میگیرد اگر بداند قصاص خواهد شد مسلّماً به این کار اقدام نخواهد کرد و بدین ترتیب یک نفر از افراد جامعه کم نشده است، از سوی دیگر همین فردی که مرتکب قتل شد، وقتی ببیند جریمهی کشتن یک انسان، زندان است و در زندان به خوردن و نوشیدن خود ادامه میدهد و سرانجام روزی ممکن است او را ببخشند یا در برابر پرداخت مبلغی آزاد خواهد شد یا با وساطت هیئت حاکمه و دیگران نجات پیدا خواهد کرد، مرتکب جنایت خواهد شد و به آسانی خون بیگناهان را خواهد ریخت.

قوانین جاری غیر اسلامی که «قصاص» قاتل را در نظر نمیگیرند و به صرف این که این قصاص، مقتول را زنده نخواهد کرد پس از کشتن قاتل چه سودی حاصل میشود، نکتهای که در بالا اشاره کردیم را در نظر نمیگیرند، و زندان و اعمال شاقّه را به عنوان مجازات قاتل معیّن کردهاند. در نتیجه، زندانها پر از افراد جانی و قاتل میشود که هر روز بر تعداد آن افزوده میگردد جالب است که در آیه «قصاص» که به آن اشاره شد خداوند خردمندان را مورد خطاب قرار داده و فرموده «یا اُولیِ اْلاَلباب: ای صاحبان خرد» و بدین ترتیب کسانی را مورد خطاب قرار داده که میاندیشند و تعقّل میکنند و حالت قاتل را قبل از قتل و بعد از آن و نکتهی مهم پیشگیری از وقوع قتل، و سرانجام نکشتن قاتل و پر شدن زندانها و شکسته شدن حرکت کشتن انسانها را در نظر میگیرند و بدین ترتیب به این نتیجه برسند که «وَ لَکُمْ فِی القِصاصِ حَیاۀٌ» ولی متأسفانه در بسیاری از کشورهای ظاهراً اسلامی قانون الهی متروک و مهجور مانده و قانون غربی بر قوانین الهی برتری داده شده است، براستی چشم مسلمانان روشن!

«وَالْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَةِ»

«خداوند وفاء به نذررا واجب فرمود تا انسان را درمعرض مغفرت قرار دهد.»

«وَ توفیۀ المِکائیلِ وَ المَوازینِ تَغییراً لِلْجِنسِ»

«خداوند متعال بر فروشنده و خریدار واجب فرموده که حق النّاس را مراعات کنند و به مردم کم نفروشند، پیمانهها و ترازوها را تنظیم کنند تا مبادا از این طریق گرفتار حقالنّاس شوند.»

«وَ النَّهْیَ عَن شُربِ الخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرَِّجْسِ»

«از نوشیدن شراب نهی فرمود تا انسان از ابتلاء به پلیدیها درامان باشد» و این فرمایش اشاره است به آیه 90 از سوره مائده که میفرماید:

إنَّمَا الخَمرَ وَ الْمَیْسِرَ وَ اْلأنصابَ وَ الأزلامَ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَیطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ

«همانا شراب و مسکرات و انواع قمارها پلید است و از کارهای شیطان پس از آن اجتناب کنید باشد که رستگار شوید.»

«وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ»

«و همچنین به دوری و اجتناب از «قذف» یعنی نسبت دادن انسانهای پاکدامن به کار زشت را واجب فرمود تا بین انسانها پردهای باشد و کرامت و شرافت انسانی لکّهدار نشود.»

توجه بفرمائید که یکی از مشکلات جامعه همین بیمبالاتی نسبت به عفّت افراد است، شارع مقدّس میفرماید اگر انسان نوعی بدکاری را به انسانی دیگر که بدکار نیست نسبت دهد باید حتماً برای سخن خود شاهد بیاورد و اگر نتوانست اقامهی دلیل کند و نتوانست شاهد بیاورد «آن هم با آن خصوصیّاتی که در شاهد لحاظ شده که هم باید عادل و به دور از گناه باشد و هم شهادت و گواهی او مستند به حق باشد یعنی خود با چشمش از نزدیک دیده باشد و یا با گوش خود شنیده باشد» شارع مقدّس برای کسی که این نسبت را داده و نتوانسته شاهد بیاورد، مجازات نسبتاً سنگینی قرار داده میفرماید:

وَ الَّذینَ یَرْمُونَ المُحْصَنات ثُمَّ لَم یَأتُوا بِأربَعَۀِ شُهَداءَ فَاجْلِدوهُم ثَمانینَ جَلْدَةً وَ لاتَقْبَلوا لَهُم شَهادَۀً أبَداً وَ اُولئکَ هُمُ الفاسِقُونَ[17]

«کسانی که به زنان با ایمان تهمت کار زشت میزنند وآنگاه چهار شاهد نمیآورند،هشتادتازیانه بزن وهرگز شهادت آنانرا نپذیرید زیرا که آنان فاسقاند»

در آیه دیگر میفرماید:

إنَّ الّذینَ یَرمُونَ المُحْصَناتِ الغافِلاتِ المُؤمِناتِ لُعِنوا فِیالدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذابٌ عَظیمٌ[18]

« کسانیکه زنان مؤمن بیخبر ازانجام کار زشت رابه انجام کارزشت متّهم کنند در دنیا وآخرت مورد لعنت قرار میگیرند وعذاب بزرگی برای آنان خواهد بود.»

در اینجا عظمت فرمایش حضرت صدیقه(س) که فرمود: «کسی که خود را از تهمت زدن به مردم دور بدارد و از این که به آنان کار زشت اسناد دهد خودداری نماید خود را از لعنت دور داشته همچنین رحمت حق را شامل حال خود کرده است.»

«وَ تَرکَ السَّرِقَۀِ ایجاباً لِلْعِفّۀِ»

«خداوند دزدی را نهی فرمود تا عفت و پاکدامنی انسان حفظ شود.»

روشن است کسی که دزدی کند به صورت شیء بیارزشی که کرامتی نخواهد داشت درمیآید زیرا که از حدود الهی تجاوز کرده است گویند «ابوالعلاء معرّی» فیلسوف بدبین بیعقیدهای که معاصر مرحوم سیّد مرتضی بود.

به مجازاتی که خداوند برای دزد قرار داده اعتراض داشت و اینگونه گفت:

یَدٌ بِخَمْسَ مَئین عَسْجُدٍ ما بالُها قُطِعَتْ فیِ رُبْعِ دینارِ وُدِیَتْ

«دستی که «دیه» آن پانصد دینار طلاست چرا وقتی چیزی را که بهای آن یک چهارم دینار است دزدی کند قطع میشود؟»

سیّد مرتضی در پاسخ او فرمود:

عِزُّ اْلأمانَۀِ اَغْلاها وَ ذُلُّ الْخِیانَۀ فَافْهَمْ حِکْمۀَ اَرْخَسَها البادِی

«عزّت امانتداری آن دست را چنان ارزش داد که اگر کسی او را قطع کند باید پانصد دینار طلا بدهد، ولی همین دست اگر به خیانت ذلیل شد ارزش آن سقوط میکند، پس حکمتهای خدا را دریاب.»

«وَ حَرَّمَ الشِّرکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبُوبیَّۀِ»

«خداوند «شرک» را حرام فرمود تا در اعتقاد به ربوبیّت او خالص باشند.» سپس با این عبارت این قسمت از سخنرانی خود را پایان بخشیدند.

فَاتّقُواللهَ حَقَّ تُقاتِه وَ لا تَمُوتُنَّ إلّا وَ اَنْتُم مُسْلِمُون[19]

«از خدای متعال آنگونه که شایستهی اوست بترسید و (بکوشید) تا از دنیا نروید مگر اینکه مسلمان باشید.»

وَاَطیعُوا اللهَ فیما اَمَرَکُمْ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ فَاِنّهُ إنّمَا یَخْشَی الله مِنْ عِباده الْعُلَماء[20]

«خدا را در آن چه امر و نهی به شما فرموده است اطاعت کنید و سپس از این آیه استفاده فرمود که خداوند میفرماید فقط بندگان دانشمند خدا از او ترس دارند.»

و این نکته هم بسیار لطیف و مفید است، حضرت آنان را هشدار میدهند که اگر بخواهید در ردیف خدا ترسان جای بگیرید باید عالِم گردید هم در جهت معرفت پروردگار تا عظمت و هیبت خداوند قلب شما را پر کند و از نافرمانی او هراس داشته باشید و هم در جهت به دست آوردن خشم و خشنودی خداوند یعنی دستورات، اوامر و نواهی ذات مقدّس حق.

 

بخش دیگری از سخنرانی حضرت فاطمه(س)

 

تا این جا حضرت فاطمه(س) دربارهی فلسفهی اسلام و احکام شرعی مطالبی را فرمود ولی از این به بعد مطلب را به سوی مقصود و هدف اصلی خود که حق غصب شده و تظلّم از هیئت حاکمه بود کشاند و قبل از هر چیز مردم حاضر در مجلس را مخاطب قرار داد چون کسانی که در آن مجلس بودند با رئیس حکومت (ابوبکر) بیعت کرده بودند.

آن حضرت خطاب را متوجّه رئیس دولت نکرد چون او یکی از طرفین این محاکمه بود، حضرت ابتداءً خودش را برای حاضرین معرّفی کرد تا طبق اصول دقیقی که در محاکمات مراعات میشود رفتار کرده باشد چون آن بانوی بزرگوار طرف دیگر دادرس بود.

آری خود را معرّفی کرد تا حاضران بدانند که ایشان تجسّم عینی رسول خدا(ص) است،محاکمه در محضر مهاجر وانصار و غیر آنها انجام میشد چون آنان از شخصیّتهای بارز اسلامی آن روز و افراد سرشناس جامعه بودند.

موضوع محاکمه همان سرزمین «فدک» بود که سالیانی در تصرّف حضرت فاطمه(س) بود و بعد از رحلت پیامبر گرامی(ص) بدون هیچگونه مجوّز شرعی آن را مصادره کرده و کارکنان آنجا را اخراج نمودند.

حضرت با این جمله خود را معرّفی فرمودند: «ایّها النّاس»

«إعْلَمُوا اَنّی فاطِمَۀ وَ أبِی مُحَمَّد»

«ای مردم بدانید بیتردید من فاطمهام و پدرم محمّد(ص) است.»

(از این جا به بعد را همچون بخش قبلی، ما به نقل ترجمه بسنده میکنیم:)

این نخستین و آخرین گفتار من با شماست، در آن چه میگویم نه از راه صواب به خطا رفتهام و نه به عمد از آن کجروی کردهام، بیتردید از میان خودتان پیامبری برای شما آمد و آن چه رنج شما در آن بود، بر وی سخت گران آمد، حریص بر سعادت شما و سخت مهربان و دارای عفو و بخشش بود[21] اگر این پیامبر را بشناسید میبینید که او پدر من است نه پدر زنان شما، برادر پسر عمّ من است نه برادر مردهای شما، وه چه نیکو نسبتی! درود خدا بر او و فرزندانش باد، او رسالت خود را ابلاغ کرد در حالی که صفهای مشرکان را میشکافت و از راه آنان سخت بر کنار بود.

همچنان بر گروه مشرکان میکوفت و نفس کشیدن را از آنان میگرفت، با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارش میخواند، بتها را درهم میشکست، سرهای مشرکین را به زمین میانداخت، سرانجام سپاه گرد آمدهی دشمن شکست خورده و عقبنشینی کرد، و بامداد اسلام از افق تاریک شرک به در آمد و چهرهی تابناک حق جلوهگر شد و زعیم دین لب به سخن گشود و آوای شیاطین خاموش و گروهک نفاق هلاک، و همبستگی کفر و نفاق از هم متلاشی شد و شما مردم کلمهی اخلاص «لا إلهَ إلّا الله» را به همراه گروهی از مجاهدان سفیدرو به زبان راندید، شما قبل از بعثت پیامبر(ص) در نزدیکی آتش سهمناک نابودی بودید و در حقارت به مانند آبکی در دهان و لقمهای روی زبان که هضم و بلعیدن آن بسیار آسان است، پاره آتشی که شتاب زدهای آن را برباید و زورمندان در زیر پایشان لگدمال کنند بودید، از گنداب مینوشیدید از گوشت مردار خشکیده تغذیه میکردید. در ذلّت و طرد شده از اجتماع بشری به سر میبردید همواره در بیم ابرقدرتهای اطرافتان بودید که هستی شما را نربایند در این هنگام بود که خدای متعال شما را از چنان وضع فلاکتبار و شرایط سخت به وسیلهی محمّد(ص) نجات بخشید اما نجاتی از پس حوادث بزرگ و کوچک و از پس دست و پنجه نرم کردن با مردان دلیر و گرگان عرب و شورشیان اهل کتاب، هر وقت آتش جنگی به پا میشد یا شاخی از شیطان نمودار میشد یا دهانی از مشرکان برای فروبردن شما گشوده میشد پدرم برادرش علی(ع) را به گلوگاه آن حوادث هولناک گسیل میداشت و او هم با پایمردی تا سرِ آن فتنهانگیزان را به خاک نمیمالید و با شمشیر شرربارش آتش فتنه را خاموش نمیکرد برنمیگشت او در راه خاک رنج پذیر و کوشا در اجرای فرمان او، با پیوند پیوسته نزدیک به رسول خدا(ص) سروری از اولیاء خدا، همیشه آماده برای جهاد، خالص و زحمتکش و کوشا در راه اسلام بود، امّا شما در کمال آسایش خاطر، راحت در ایمنی در انتظار هلاکت ما و جویای خبر سقوط مجاهدان اسلام به سر میبردید و به هنگام نبرد رویاروی، عقبنشینی و از کارزار فرار میکردید.

 

شرح پارهای از سخنان حضرت

 

«کُلَّما اُوقِدُوا ناراً لِلحَرْبِ أطفَأ الله»

«هرگاه دشمنان آتش جنگ را برمیافروختند خداوند آن را خاموش میکرد حضرت در این قسمت اشاره میفرماید به گرفتاریهایی که دشمنان برای پیامبر(ص) به وجود میآوردند و این کاملاً روشن است و اگر تاریخ پیامبر(ص) را بررسی کنیم از آن زمانی که به رسالت مبعوث گردید تا هنگام رحلت موارد فراوانی از خنثیشدن توطئههای مفسدان و شکستهای وسیعی که به دشمنان رسول خدا(ص) وارد آمد برایمان روشن و آشکار میگردد.

«اَوْ نَجمَ قَرْنٌ لِلشَّیطانِ»

«یا هرگاه شاخ حیوانی شکسته شود شاخ دیگری بر سر او خواهد روئید.»

در اینجا حضرت فاطمه زهرا(س) میگوید: زمانی که یکی از مفسدان به انجام دادن اعمال شیطانی قیام مینمود مقصود حضرت شیطنتها و مقاومتهای مشرکان در برابر پیامبر اسلام(ص) است.

«أوْ فَغَرَت فاغِرَۀٌ»

«یا اژدهای کف دهان خویش را باز میکند تا جامعه ی اسلامی را ببلعد.»

«قَذفَ أخاهُ فِی لَهواتِها»

«هرگاه شاخی از شیطان میروئید یا اژدهائی دهان بازمیکرد، پیامبر(ص) برادرش علی بن ابیطالب(ع) را در آن پیکارهای جهنّمی و معرکههای شیطانی که دشمنان بر پا میکردند میافکند.»

«فَلا یَنکِفْئی حَتّی یَطَأ صِماخَها بِاَخْمَصُه»

«و او هم از این جبههها برنمیگشت مگر اینکه سرهای دشمنان را پامال یا زیر پا لگدکوب کرده باشد.»

«وَ یَخمَدُ لَهبُها بِسِیْفِه»

«و شعلههای جنگ را با شمشیر خود خاموش میکرد.»

«مَکدُوداً فِی ذاتِ اللهِ مُجْتَهِداً فِی أمْرِ اللهِ قَریباً مِن رَسُولِ اللهِ سَیِّداً فِی أولیاءِ اللهِ مُسْتَمِراً ناصِحاً مُجِّداً کادِماً»

«در حالی آتش جنگ را فرو مینشاند که متحمّل رنجها و زحمتهای فراوانی در راه خدا گردید و در این راه نفس خود را به تلاش وامیداشت و آن را به رنج میانداخت، او به پیامبر(ص) نزدیک بود نه قرب مکانی بلکه قرب و نزدیکی معنوی.» هر دو از نظر هدف با هم سنخیّت داشتند بلکه بنا بر آنچه در آیه مباهله خداوند فرموده است: وَ أنفُسَنا وَ أنفُسَکُم او جان پیامبر(ص) بود و در میان تربیت شدگان مکتب وحی آقا و سرور همگان بود، همیشه برای پیکار در راه مصالح اسلام دامن به کمر زده، در کار خویش تلاشگر و ساعی و هیچگاه خستگی او را از کوشش و تلاش بازنمیداشت.

توجه میفرمایید که در این قسمت چگونه به فداکاریهای همسرش که تنها یار و یاور و مدافع از حریم اسلام و پیامبر(ص) بود توجه میدهد جالب این است که این فداکاریهای بینظیر همسرش را مقایسه میفرماید با راحتطلبی و خوشگذرانی مخاطبین حاضر در مسجد و میفرماید:

«وَ أنتُم فِی رِفاهیّۀِ مِنَ العِیشِ وادِعونَ فاکِهونَ آمِنونَ»

علیّ بن ابیطالب به استقبال خطرها و وقایع هولناک میرفت، در حالی که حاضران در جلسه خود را از این خطرها به دور نگاه میداشتند و مشغول لذّت بردن از زندگی و در اندیشهی لذّتهای بهتر و اشباع خواستههای خویش بودند.

آری حاضران در مسجد در «لیلۀ المبیت» کجا بودند؟ آن شبی که مشرکان گرداگرد خانهی رسول خدا(ص) را احاطه کرده و در فکر هجوم به خانه بودند تا آن حضرت را بکشند آری در آن شب علی(ع) در بستر پیامبر(ص) خوابید و جان و حیات و جوانی خویش را در کف دست قرار داده تقدیم پیامبرمیفرمود.

روز «اُحُد» آقایان کجا بودند؟ زمانی که فرار کردند و رسول خدا(ص) را در جبههی جنگ رها کردند تا گروههای مشرکان و کفّار بر او حمله برند؟ علی(ع) بود که باقی ماند و با دشمنان جنگید تا عدّهی زیادی از آنان را کشت و تا اینکه جبرئیل به جوانمردی و شجاعت او در این روز بین زمین و آسمان فریاد زد:

«لافَتی إلّا عَلی لاسَیفَ إلّا ذُوالفَقار»

«جوانمردی جز علی و شمشیری جز ذوالفقار نیست.»

همچنین در روز «حنین» و روز «خندق» و روز «خیبر» و غیره امام علی(ع) فرمود: جان خود را در موارد بسیار در آن جاهائی که قدمها میلغزید و شجاعان فرار میکردند فدای پیامبر(ص) میکردم و این یاری کردن پیامبر(ص) کرامتی بود که خداوند متعال آن را نصیب من فرمود.

آری آن روزها که همسرم اینگونه فداکاری داشت شما کجا بودید؟

جالب است که جایگاه آنان را هم مشخّص میفرماید، فرمود:

«تَتَرَبَّصُونَ بِنا الدَّوائرِ»

و برخی از شما در آن روزهای سخت انتظار مرگ پیامبر(ص) را میکشیدید و چشم به راه سختی و ناخوشایندیها بر پیامبر(ص) بودید، «دوائر» یعنی گردش زمانها و عواقب ناپسند و از بین رفتن نعمت و نزول بلا شما منتظر بودید ورق برگردد.

«وَ تَتَوَکَّفُونَ الأخْبار»

«و گوش به زنگ اخبار هلاکت و نابودی ما بودید.»

«تَنْکُصُونَ عِندَ النَّزالِ وَ تَفَرَّقُونَ مِنَ القِتالِ»

«از جایگاهی که باید فرود میآمدید به عقب میرفتید و از جنگ فرار میکردید.»

اشاره به روز «اُحُد» است که مصیبت بزرگ فرار مسلمانان بود و روز «حنین» رسوائی آن ها و روز «خیبر» ننگ و عار بر پیشانی فرارکنندگان از میدان نقش بست از روز جنگ خندق نپرس وقتی که «عمرو بن عبدود» برای جنگ تن به تن آماده شد چه وحشت و ترسی در قلوب و نفوس غلبه یافت و خدای متعال به وسیله حضرت امیرالمؤمنین(ع) مؤمنان را در آن جنگ یاری فرمود.

اگر بخواهیم در این زمینه قلم زنیم به قول معروف «مثنوی هفتاد من کاغذ شود» و از نظم سخن بیرون شویم، خلاصه اینکه این جایگاه امام علی بن ابیطالب(ع) را در اسلام و نزد رسول خدا(ص) و این هم موضوعگیری دیگران که شجاعتشان را پس از رحلت رسول خدا(ص) در برابر دختر پیامبر نشان دادند.

حضرت در اینجا کاملاً به قول معروف افشاگری فرمودند و نشان دادند که برخی از حاضران در مسجد در روزگاری که موقعیّت برای آنان مساعد گشت چگونه خود را نشان دادند.

 

خودآزمایی

 

1. حضرت زهرا(س) در سخنرانی مسجد به چه موضوعاتی اشاره کردند؟

2. طبق فرمایش حضرت زهرا(س) نتیجه اعتقاد به «لا إله إلّا الله» چیست؟

3. هدف آیاتی که انسان را به ایمان به خدای یگانه دعوت می کند چیست؟

4. حضرت زهرا(س)، هدف از تشریع نماز را چه می دانند؟

5. چرا روزه موجب تثبیت اخلاص می شود؟

6. طبق فرموده حضرت زهرا(س) اطاعت از اهل بیت(ع) چه چیز را به ارمغان می آورد؟

7. مقصود از «اُولوالأمر» در آیه 59 سوره نساء چه کسانی هستند؟

8. حضرت زهرا(س) چه چیزی را وسیله ی ایمنی امّت از افتراق می دانند؟چرا؟

9. بنابر فرمایش حضرت زهرا(س) چه امری باعث جلوگیری از خشم پروردگار می شود؟

10. طبق فرموده حضرت زهرا(س) صله رحم و قطع رحم چه چیزی را به دنبال دارند؟

 

پی نوشتها:

 

1. سوره ضحی آیه 4

2. سوره توبه آیه 103

3. سوره نساء آیه 59

4. سوره بقره آیه 124

5. سوره ص آیه 26

6. سوره حدید آیه 26

7. سوره فرقان آیه 35

8. سوره انبیا آیه 73

9. سوره بقره آیه 124

10. سوره طه آیات 29 و 30

11. سوره عنکبوت آیه 8

12. سوره بقره آیه 215

13. سوره نساء آیه 36

14. سوره انعام آیه 151

15. سوره اسراء آیه 23 و 24

16. سوره بقره آیه 179

17. سوره نور آیه 4

18. سوره نور آیه 23

19. سوره آل عمران آیه 102

20. سوره فاطر آیه 28

21. ترجمه آیه 128 از سوره توبه

 

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

علی ریخته گرزاده تهرانی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: