لقاءالله، پاداش روزهدار
آنها علیالدّوام این کلام پر نور را نصبالعین خود قرار میدهند که فرموده است:
«الصَّومُ لِی وَ اَنَا اَجْزی بِهِ»؛[1]
روزه از آن من است و من خودم به آن پاداش میدهم!
این یعنی چه؟ با اینکه تمام عبادات از نماز و حجّ و زکات و خمس و جهاد و... از آن خداست، آیا روزه چه ویژگی خاصّی دارد که فرموده از آن من است و من خودم مستقیماً به آن پاداش میدهم نه اینکه فرشتگان از جانب من به روزهداران پاداش بدهند. عادتاً وقتی سلطان یک مملکت تشکیل مجلس ضیافت میدهد، در آن مجلس کارگزاران دستگاه سلطنت به پذیرایی از مهمانان میپردازند حال اگر دربارهی فرد معیّنی یا جمع معیّنی خود سلطان از جا برخاست و شخصاً به پذیرایی از آن فرد و از آن جمع معیّن پرداخت؛ از این معلوم میشود که آن فرد و آن جمع، امتیاز خاصّی دارند و نزد سلطان از کرامت مخصوصی برخوردارند. اینجا هم معلوم میشود که بندگان روزهدار خدا، در نزد حضرتش منزلت ممتازی را واجدند که ذات اقدسش جلّ و علا فرموده است:
«اَنَا اَجزِی به»؛
من خودم مستقیماً به پذیرایی از آنها میپردازم.
این معنا بنابراین است که ما جملهی «اجزی به» را به اصطلاح ادبی به صورت صیغهی معلوم بخوانیم، ولی اگر آنرا به صیغهی مجهول بخوانیم:
«اَنَا اُجْزی به»؛
من خودم پاداشش میشوم.
در این صورت افق کلام خیلی بالا میرود تا آنجا که از حیطهی درک ما خارج میشود. تنها میتوانیم از باب احتمال بگوییم: مراد این است که لقاء و دیدار خودم، پاداش انسان روزهدار به معنای واقعی روزهدار میباشد. حال این مزیّتی که روزه نسبت به سایر عبادات دارد، شاید از آن نظر باشد که ریابردار نیست؛ چون روزه عبارت از امساک و خودداری از انجام کارهای معیّنی است به قصد امتثال امر خدا و بدیهی است که امساک کاری نیست که در مرئی و منظر دیگران قرار بگیرد و احتمال ریا به آن راه بیابد و تا خود انسان روزهدار اظهار نکند، کسی از روزهدار بودن او آگاه نمیشود. امّا سایر عبادات از نماز و حجّ و انفاقات مالی از هر قبیل، امکان این را دارد که در حضور دیگران انجام شود و احتمال ریا در آن برود. تنها روزه است که جز به انگیزهی اطاعت امر خدا، امکان تحقّق ندارد و لذا جا دارد که بفرماید:
«اَلصَّومُ لِی وَ اَنَا اُجْزی بِهِ»؛
روزه اختصاص به من دارد و من خودم به آن پاداش میدهم و یا خودم پاداشش میشوم.
وظیفهی روزهدار، کسب تقوا
حال باید دید از ما به عنوان یک انسان روزهدار با آن شرف و کرامت چه میخواهند؟ این قرآن ندای خداست که طنینانداز در گوشهای اهل ایمان است و میفرماید:
«يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛[2]
ای کسانی که ایمان به مبدأ و معاد آوردهاید، روزه بر شما واجب شده آنگونه که بر امّتهای پیش از شما واجب شده بود و هدف این است که تقوا به دست آورید.
این مطلب بسیار مهمّی است و باید دربارهی آن بسیار اندیشید که تقوا چه گوهر فوقالعاده ارزشمندی است که خداوند حکیم، عبادت خاصّ به خودش را که روزه است بهمنظور به دست آوردن آن گوهر فوقالعاده ارزشمند تشریع کرده است. تقوا در میان ما زیاد مورد بحث قرار میگیرد! در هر مجلس و محفلی از محافل دینی سخن از تقواست، در خطبههای نماز جمعه، جملهی «عبادالله اوصیکم بتقویالله» از ارکان خطبههاست. آیات قرآن کریم و خُطَب و حِکَم از نهجالبلاغهی شریف و دیگر بیانات از ائمّهی معصومین(ع) مشحون از دعوت به تقواست. ولی یاللاسف که اثار تحقّق آن در شئون زندگی ما مسلمانان بسیار کم مشاهده میشود در عین اینکه میدانیم منظور از تقوا در دین مقدّس، این است که چهرهی جان انسان بر اثر مداومت بر رعایت امر و نهی خدا – در تمام شئون زندگی – به سوی خدا برگردد و بی هرگونه انحراف و توقّف در مسیر تقرّب به خدا پیش برود و سرانجام به لقای خدا نائل گردد. این معنای تقواست که در واقع برنامهی انسانساز و آدمپروری است. ولی متأسّفانه ما اکثراً در اصل انسانشناسی میشنویم میگویند حقیقت انسان روح و جان انسان است نه این تن و بدن جسمانی که به منزلهی مرکب برای روح و ابزار کار اوست. روح هم اسماء متعدّد دارد از جمله اسم قلب است که قرآن کریم روی ن(آن) تأکید بسیار دارد و سخن از سلامت و بیماری قلب به میان آورده و علل بیماری آن را نشان میدهد و معیار نجات در روز قیامت را هم، داشتن قلب سلیم ارائه مینماید و میفرماید:
«يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ *إلاّ مَنْ أتَى اللهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»؛[3]
بهوجود آورندهی قلب سلیم تقواست و سبب پیدایش تقوا در روح انسان نیز، عمل به وظایف دینی و تکالیف الهی است آن هم با عزمی راسخ و تصمیمی قاطع که هیچگاه از مرز دین و از حدود حلال و حرام خدا تجاوز نکند و هرگز روی خوش به شیطان و هوای نفس اغواگر ندهد. در این صورت است که ملکهی رادعهی[4] تقوا در قلب استقرار مییابد و آنچنان کشور جان را تحت سیطرهی خود در میآورد که شیطان مجال کمترین تعدّی به فضای جان نمییابد چنانکه خداوند حکیم میفرماید:
«إنَّ الَّذِينَ اتَّقَوا إذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإذا هُمْ مُبْصِرُونَ»؛[5]
آنان که نیروی تقوا به دست آوردهاند؛ هنگامی که وسوسهای از شیطان هجوم به قلب آنها میآورد آگاه میشوند و به یاد خدا و معاد میافتند و در نتیجهی این تذکّر، شیطان کنار میرود و آنها راه حق را به روشنی میبینند [و در آن پیش میروند].
تحصیل تقوا از راه عمل به وظایف دینی
آری، انسان متّقی روحاً نیرومند است و محکم مقابل وسوسههای شیطانی و اهواء نفسانی میایستد و پنجه به پنجهی شیطان و نفس امّارهاش میافکند و هرگز زمین نمیخورد. آن انسان غیر متّقی است که با یک فوت شیطان و دیدن یک صحنهی محرّک از پا در میآید و سر به آستان هوس میگذارد و به فرمودهی قرآن:
«...اتَّخَذَ إلهَهُ هَواهُ...»؛[6]
...هوای نفسش را معبود [مطاع] خود قرار میدهد...
و قهراً سر از جهنّم در میآورد و گفتیم: از نظر قرآن، تنها راه تحصیل ملکهی رادعهی تقوا تقیّد دائم به عمل به وظایف دینی است؛ چنانکه میبینیم دربارهی روزه که یکی از وظایف دینی است میفرماید:
«يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛
روزه از آن جهت بر شما واجب شد که مجهّز به جهاز تقوا شوید و در جرگهی متّقین درآیید.
«...تَزَوَّدُوا فَإنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی...»؛[7]
...توشه بردارید که بهترین توشه تقواست...
«...وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی»؛[8]
...پایان خوش [نتیجهی] تقواست.
«إنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً»؛[9]
تنها دارندگان تقوا رستگارانند.
حال باید دید آیا ما از این سرمایهی حیات ابدی چه به دست آوردهایم؟ سالهای متمادی است که روزه میگیریم، آیا مشمول «لعلّکم تتّقون» شدهایم؟ متأسّفانه باید بگوییم خیر، ما خیلی هنر کنیم، ماه مبارک رمضان چند ساعتی از خوردن و آشامیدن و دیگر مبطلات امساک میکنیم و اندکی فشار به خود آورده، از گناهان اجتناب مینماییم، ولی بعد از ماه مبارک، بار دیگر به حال خود برمیگردیم و همان میشویم که بودیم و حال آنکه «لعلّکم تتّقون» از ما میخواهد که بر اثر روزه روحاً متّقی شویم و روح متّقی آن نیست که تنها در ماه مبارک رمضان اجتناب از گناهان بنماید، بلکه متّقی در همه حال و همه جا به یاد خدا و آخرت بوده و از تمام گناهان و سیّئات اخلاقی و عملی در اجتناب میباشد و اینکه همه ساله ماه مبارک رمضان تجدید میشود، برای این است که ملکهی تقوا سال به سال تجدید شده رو به شدّت برود و بعد از سی سال و پنجاه و شصت سال و هفتاد و هشتاد سال، انسانی شود واقعاً نورانی، افکار و اخلاق و اعمالش نورانی، یک موجود الهی که به هنگام ارتحال از دنیا همچون خورشید فروزان وارد عالم برزخ شود و روز حشر و رستاخیز عمومی هم، با قلبی سلیم وارد بر خدایش گردد.
بنابراین ما اگر منصفانه بخواهیم دربارهی خود داوری کنیم، باید اعتراف کنیم که ما آن بهرهای را که لازم بود از ماه رمضانهای متعدّد برگیریم نتوانستهایم برگیریم، پنجاه شصت بار کنار سفرهی خدا نشستیم و برخاستیم، ولی معالاسف نه صاحبخانه را شناختیم و نه از طعامهای آسمانیاش بهرهای بردهایم و لذا شدیداً نیاز به تجدیدنظر دربارهی خود داریم که تا دیر نشده و عمر زودگذر به پایان نرسیده به فکر تحکیم پایهی ایمان و تحصیل ملکهی تقوا که سرمایهی حیات ابدی است بیفتیم و این هم همانطور که عرض شد، تنها راهش بر حسب استفاده از آیات و روایات عمل به وظایف دینی است. اینجا مناسب است تحلیلی که آقایان علمای اخلاق در کیفیّت صدور عمل از انسان آوردهاند هرچند به گونهی اختصار مورد توجّه قرار گیرد.
انجام هرکار فقط با طیّ چهار مرحلهی ذهنی
فرمودهاند: هرکاری اعمّ از نیک و بد که از انسان صادر میشود، مسبوق به چهار مرحلهی ذهنی است:
مرحلهی اوّل مرحله «خطور» است که انسان جایی نشسته کاری هم ندارد، ناگهان به فکرش میشود که مثلاً امشب در فلان مسجد، مجلس وعظ و نصیحت تشکیل شده است.
دنبال این خطور ذهنی حالت میل و رغبت رفتن به آن مجلس در قلبش پیدا میشود که این مرحلهی دوّم است.
دنبال این میل و رغبت، حالت عزم و تصمیم در دل بهوجود میآید، این مرحلهی سوّم است.
دنبال عزم و تصمیم اراده میکند که برخیزد و به آن مجلس برود این مرحلهی چهارم است و دنبال اراده از جا برمیخیزد به راه میافتد و به آن مجلس میرود. پس این از جا برخاستن و راه افتادن و به آن مجلس رفتن عملی است که مسبوق به آن چهار مرحلهی ذهنی بوده است: خطور و میل و تصمیم و اراده.
خودآزمایی
1- احتمالاً مزیّتی که روزه نسبت به سایر عبادات دارد، را بیان کنید؟
2- منظور از تقوا در دین مقدّس چیست؟
3- هرکاری که از انسان صادر میشود، مسبوق به چند مرحلهی ذهنی است؟ نام ببرید.
پینوشتها
[1]- کافی، جلد ۴، صفحهی ۶۳.
[2]- سورهی بقره، آیهی ۱۸۳.
[3]- سورهی شعراء، ایات ۸۸ و ۸۹.
[4]- رادعه: بازدارنده.
[5]- سورهی اعراف، آیهی ۲۰۱.
[6]- سوره فرقان، آیهی ۴۳.
[7]- سورهی بقره، آیهی ۱۹۷.
[8]- سورهی طه، آیهی ۱۳۲.
[9]- سورهی نبأ، آیهی ۳۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی