کد مطلب: ۳۴۸۰
تعداد بازدید: ۱۰۷۸
تاریخ انتشار : ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۲۲:۳۴
ماه رمضان: فصل شکوفایی انسان در پرتو قرآن| ۴
چه باید بکنیم که قلبمان مَهبِط الهامات مَلَک گردد و پیوسته خواطر نیک از آن بجوشد و کارهای نیک از ما صادر گردد، نه اینکه «العیاذبالله» جولانگاه شیطان شود و پیوسته خواطر شرّ از آن بجوشد و کارهای زشت از آن صادر گردد.

الهام و وسوسه، توفیق و خذلان
 

پس تمام کارهایی که از انسان صادر می‌شود اعمّ از نیک و بد، خیر و شرّ، عبادت و معصیت، دنباله‌ی این چهار مرحله‌ی ذهنی است که نشأت گرفته از نخستین خطور ذهنی است و در اصطلاح علمای اخلاق، آن خطور اگر منشأ کار خیر و خداپسند باشد، اسمش الهام است و اگر منشأ کار شرّ و نامرضیّ خدا باشد، اسمش وسوسه است و از آن نظر که هر پدیده و حادثی پدید آوردنده و مُحدِثی دارد، آنچه که سبب پیدایش الهام می‌شود مَلَک نامیده می‌شود و آنچه که سبب پیدایش وسوسه می‌شود اسمش شیطان است و آن لطف و عنایت الهی که زمینه‌ساز برای الهام ملک می‌گردد، توفیق و آن قهر الهی که زمینه‌ساز برای وسوسه‌ی شیطان می‌گردد، خذلان نامیده می‌شود.
الهام در مقابلش وسوسه است و ملک در مقابلش شیطان و توفیق در مقابلش خذلان است، همه چیز جفت است جز ذات اقدس حق – جلّ جلاله – که واحد است و یگانه‌ی بی‌همتاست. خودش هم فرموده است:
«وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ...»؛[1]
ما از هر چیزی جفت آفریده‌ایم...
«وَ اعلَمُوا اِنَّمَا اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ»؛
بدانید تنها خدای شماست که واحد است و چیزی همانند او نیست او خالق همه چیز است.
در روایتی از رسول خدا(ص) آمده است:
«لِلْقَلْبِ لُمَّتان، لُمَّةٌ مِنَ الْمَلَكِ اِيعادٌ بِالْخَيْرِ وَ تَصديقٌ بِالْحَقِّ فَمَنْ وَجَدَ ذلِكَ فَلْيَعْلَمْ اَنَّهُ مِنَ اللهِ فَلْيَحْمَدِاللهَ وَ لُمَّةٌ مِنَ الْعَدُوِّ اِيعادٌ بِالشَّرِّ وَ تَكذيبٌ بِالْحَقِّ وَ نَهي عَنِ الْخَيْرِ فَمَنْ وَجَدَ ذلِكَ فَلْيَتَعَوَّذْ مِنَ الشَّيْطانِ»؛[2]
در قلب، دو خطور پیدا می‌شود؛ خطوری از ملک که دعوت به خیر و تصدیق به حق می‌کند، وقتی این خطور را کسی در خود دید، بداند آن از ناحیه‌ی خداست و خدا را شکر کند و خطوری از دشمن پدید می‌آید که دعوت به شرّ و تکذیب حق می‌کند. از اقدام به کار خیر آدمی را باز می‌دارد. اگر کسی این خطور را در خود یافت، از شیطان به خدا پناه ببرد.
در روایت دیگری باز از آن حضرت رسیده که:
«قَلْبُ الْمُؤمِنِ بَیْنَ اِصْبَعینَ مِنْ اَصابِعِ الرَّحْمن»؛[3]
قلب انسان مؤمن، بین دو انگشت از انگشتان خدا در حال تحوّل است.
البتّه خدا منزّه از داشتن انگشتی همانند انگشتان ماست، این «تعبیر» کنایه از احاطه‌ی خدا بر تحوّلات قلبی آدمی است که در هر لحظه آن را از حالی به حالی می‌چرخاند، گاهی به وسیله‌ی ملک، قلب را مَهبِط[4] الهام و خاطره‌ی خیر می‌سازد و گاهی هم به وسیله‌ی شیطان آن را دچار وسوسه و خاطره‌ی بد می‌گرداند. شیطان و مَلَک، دو مخلوق از مخلوقات خدا هستند که به اذن و تقدیر خدا، راه نفوذ در قلب انسان دارند و مانند دو انگشت خدا آن را با ایجاد خواطر گوناگون متحوّل می‌سازند.
 

چگونه قلب، الهی یا شیطانی می‌شود؟

 
حال آنچه که لازم است ما درباره‌اش بیندیشیم اینکه چه باید بکنیم که قلبمان مَهبِط الهامات مَلَک گردد و پیوسته خواطر نیک از آن بجوشد و کارهای نیک از ما صادر گردد، نه اینکه «العیاذبالله» جولانگاه شیطان شود و پیوسته خواطر شرّ از آن بجوشد و کارهای زشت از آن صادر گردد.
آری، انبیاء(ع) از جانب خدا برای همین آمده‌اند که برنامه‌ی زندگی تنظیم شده‌ی از ناحیه‌ی خدا را به عالم انسان ابلاغ کنند و از او بخواهند که واجبات خدا را انجام دهد و محرّمات خدا را ترک کند تا در اثر مداومت بر این فرمانبرداری، توفیق الهی که زمینه‌ساز برای الهامات ملکی است شامل حال انسان گشته، فضای قلبش تحت سیطره‌ی فرشتگان رحمت درآید و منبع صدور افکار نیک و اخلاق نیک و اعمال نیک گردد و اگر آدمی خود را تسلیم اهواء نفسانی و شهوات حیوانی کرده و اعتنایی به فرامین خدا ننماید، در نتیجه توفیق از او سلب و خذلان دامنگیرش می‌شود و یکجا خانه‌ی قلب به تصرّف شیطان در می‌آید و علی‌الدّوام افکار شیطانی و اخلاق و اعمال شیطانی از او بارز می‌گردد و خود و جمع دیگری از وابستگان به خود را به آتش قهر خدا می‌سوزاند. امام امیرالمؤمنین علی(ع) در یکی از خطبه‌های نهج‌البلاغه راجع به گروه فریب شیطان خورده فرموده است:
«اتَّخَذُوا الشَّيْطانَ لِأمْرِهِمْ مِلاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أشْراكاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِألْسِنَتِهِمْ»؛[5]
آنها در کارشان به شیطان اعتماد کردند و او را تکیه‌گاه خود قرار دادند، شیطان هم آنها را برای گمراه کردن دیگران شریک و رام خود قرار داد و در سینه‌ی آنان تخم کرد و جوجه گذاشت، آهسته و آرام و تدریجاً بر دامن آنها جا گرفت [طرح رفاقت کامل با آنها ریخت و در نتیجه چنان شد که] با چشم آنها نگاه کرد و با زبان آنها سخن گفت [افکار و اخلاق و اعمالشان کلّاً شیطانی شد].
این است معنای اینکه قلب بر اثر تداوم ارتکاب گناه و عصیان، به تصرّف شیطان در می‌آید و جز خواطر شرّ و تصمیمات فسادانگیز، از آن بارز نمی‌گردد و احیاناً برنامه‌ی دینی را هم با توجیه‌های غلط در مسیر پیروی از شیطان می‌افکنند.
 

تفاوت بهره‌ی انسان‌ها از علم و ایمان

 
این حدیث را هم از رسول خدا(ص) بشنویم که فرموده است:
«اِنَّ مَثَلَ بَعَثَنِيَ رَبِّی مِنَ الْهُدى وَ الْعِلْمِ كَمَثَلِ غَيْثٍ اَصابَ اَرْضاً وَ کانَ مِنْها طائِفَةٌ طَيِّبَةٌ فَقَبِلَتِ الْماءَ فَاَنْبَتَتِ الْكَلاءَ وَ الْعَشَبَ الْكَثِيرَ وَ كانَ مِنْها اَجَادِبُ اَمْسَكَتِ الْماءَ فَنَفَعَ اللهُ تَعالی بِها النّاسَ وَ شَرَبُوا مِنْها وَ سَقَوا وَ زَرَعُوا وَ اَصابَتْ طائِفَةٌ مِنْها أُخْرى اِنَّما هِيَ قَيْعانٌ لا تُمْسِكُ ماءً وَ لا تُنْبِتُ كَلاءً وَ ذلِكَ مَثَلُ مَنْ فَقِهَ فِي دِينِ اللهِ وَ نَفَعَهُ ما بَعَثْنِي اللهُ تَعالی بِهِ فَعَلِمَ وَ عَلَّمَ وَ مَثَلُ مَنْ يَرْفَعُ بِذلِكَ رَأساً وَ لَمْ يَقْبَلْ هُدَى اللهِ الَّذِي اُرْسِلْتُ بِهِ»؛[6]
مَثَل علم و هدایتی که خدای من مرا مبعوث به آن کرده است مثل بارانی است که به زمین فرود می‌آید. قطعات زمین از لحاظ بهره گرفتن از باران مختلفند؛ برخی از آنها زمین پاک و نیکو و آماده برای رشد و نموّ گیاهان و درختان می‌باشد، باران را می‌گیرد در خود فرو می‌برد و گلها و لاله‌ها و درختهای میوه‌دار از خود می‌رویاند؛ یعنی هم خودش شاداب و خرّم می‌شود و هم به دیگران بهره می‌دهد. قطعه‌ی دیگری از زمین گودال است و در‌ّه‌ای سفت و سخت. آن استعداد و آمادگی را ندارد که از خود چیزی برویاند، امّا ظرفیّت دارد؛ باران را می‌گیرد و در خود نگه می‌دارد. دیگران می‌آیند از آب آن استفاده می‌کنند و برای آشامیدن یا زراعت به کار می‌برند. قطعه‌ی دیگری هم زمینی است و نه دارای ظرفیّتی است که آب باران را در خود نگه دارد و به دیگران برساند. آنگاه فرمود: اصناف مردم در مقابل علوم و هدایتی که من از جانب خدا آورده‌ام مختلفند، بعضی همانند زمین طیّب، قلبی پاک و آماده برای ارتقاء به سوی عالم بالا دارند و از ریزش باران هدایت و رحمت زنده به حیات ایمانی می‌شوند. هم خودشان منوّر به نور علم و ایمان می‌گردند و هم به دیگران از نور خود بهره می‌دهند. اندکی از بندگان خدا این چنین هستند.
«...قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»؛[7]
افرادی هم خوش‌فکر و خوش‌فهم و خوش حافظه و خوش بیانند. از مطالب علمی و دینی در ظرف فکر و حافظه‌ی خود نگه می‌دارند و با بیانی رسا و قلمی شیوا تحویل دیگران می‌دهند؛ امّا خودشان از معنویّت و روحانیّت آن حقایق بهره‌ای نمی‌برند و قلبشان منوّر به نور ایمان نمی‌شود. آثار زهد و تقوا در اخلاق و اعمالشان مشاهده نمی‌گردد و به تعبیر روایت، مانند آن قطعات زمین که گودال و درّه‌ی خشک و سفت و سخت است از خود چیزی نمی‌رویاند، امّا ظرفیّت دارد آب باران را در خود نگه می‌دارد و آن را در معرض استفاده‌ی دیگران قرار می‌دهد. از این جهت باز هم خوبند و وجودشان نافع به حال دیگران هست؛ هر چند خودشان بی‌بهره یا کم‌بهره‌اند. افراد دیگری هم پیدا می‌شوند که نه از حقایق معنوی دین و هدایت آسمانی رسول اکرم(ص) بهره‌ای برده‌اند و نه توانسته‌اند از طریق بیان و قلمشان با تبیین و تشریح معارف و احکام دین، نفعی به دیگران برسانند. باز هم به تعبیر روایت مانند آن قطعه‌ی از زمین که خشک و شوره‌زار است، نه آبی در خود نگه می‌دارد و نه از خود گیاهی می‌رویاند.
 

خودآزمایی

 
1- «الهام» و «وسوسه» و منشاء پیدایش هر یک را توضیح دهید.
2- چگونه قلب، الهی یا شیطانی می‌شود؟
3- اصناف مردم در مقابل علوم و هدایتی که من از جانب خدا آورده‌ شده است، چند گروه هستند؟ توضیح دهید. 
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]- سوره‌ی ذاریات، آیه‌ی ۴۹.
[2]- بحارالانوار، جلد ۶۷، صفحه‌ی ۳۹.
[3]- بحارالانوار، جلد ۶۷، صفحه‌ی ۳۹.
[4]- مهبط: فرودگاه.
[5]- نهج‌البلاغه‌ی فیض، خطبه‌ی ۷.
[6]- بحارالانوار، جلد ۱، صفحه‌ی ۱۸۴.
[7]- سوره‌ی سبأ، آیه‌ی ۱۳.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: