کد مطلب: ۳۴۸۶
تعداد بازدید: ۱۲۷۱
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۸:۰۰
نگاهی بر زندگی امام کاظم(ع)| ۱۴
هارون پس از دریافت نامه عیسی، مأموری به بصره فرستاد و امام کاظم(ع) را از عیسی تحویل گرفت و به بغداد آورد و در آنجا به فضل بن ربیع (یکی از کارگزاران سطح بالای رژیم) تحویل داد، امام مدّتی طولانی درر زندان او به سر می‌برد.

امام کاظم(ع) در زندان‌های مختلف


از این پس امام کاظم(ع) را همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می‌کردند، و آن بزرگوار مدّتی طولانی بین 7 تا10 سال در زندان‌های مختلف هارون بود[1] و کمترین مدّتی که گفته شده این است که آن حضرت چهار سال در زندان بود[2] در اینجا به ذکر چهار زندان که در تاریخ و احادیث آمده به طور کوتاه اشاره می‌کنیم:
 

1- امام در زندان عیسی بن جعفر

 
امام کاظم(ع) یک سال در بصره در زندان عیسی بن جعفر (نوه‌ی منصور دوانیقی) به سر برد پس از یک سال، عیسی برای هارون چنین نوشت:
«موسی بن جعفر(ع) را از من تحویل بگیر، و به دست هر کس که می‌خواهی بسپار وگرنه او را آزاد می‌کنم، کوشش بسیار کردم تا حجّتی بر او بیابم ولی چیزی به دستم نیامد. تا آنجا که هنگام دعا کردن او مخفیانه گوش فرا دادم تا ببینم آیا برای تو یا من نفرین می‌کند، چیزی نشنیدم جز این که برای خود دعا می‌کرد و از درگاه خدا طلب رحمت و مغفرت می‌نمود.»
نیز روایت شده: عیسی این دعا را از آن حضرت در زندانش، بسیار شنید:
«اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنِّی کُنْتُ اَسْئَلُکَ اَنْ تُفَرِّغَنِی لِعِبادَتِکَ، اَللّهُمَّ وَ قَدْ فَعَلْتَ وَ لَکَ الْحَمْدُ:
خدایا! تو می‌دانی که من جای خلوتی برای عبادت تو از تو می‌خواستم، اینک تو چنین جای خلوتی را برایم آماده ساخته‌ای، شکر و سپاس می‌گویم تو را.»[3] (که دعایم را به استجابت رسانده‌ای.)
 

2- امام در زندان فضل بن ربیع

 
هارون پس از دریافت نامه عیسی، مأموری به بصره فرستاد و امام کاظم(ع) را از عیسی تحویل گرفت و به بغداد آورد و در آنجا به فضل بن ربیع (یکی از کارگزاران سطح بالای رژیم) تحویل داد، امام مدّتی طولانی درر زندان او به سر می‌برد.[4]
 

برنامه امام کاظم(ع) در زندان فضل بن ربیع

 
شیخ صدوق(ره) به اسناد خود از عبدالله قزوینی نقل می‌کند که پدرم گفت: روزی نزد فضل بن ربیع رفتم، دیدم بالای بامی نشسته، به من گفت: نزدیک بیا، نزدیک رفتم، تا برابرش رسیدم و گفت: به این اطاق بنگر، (از پنجره یا سوراخ پشت بام) به آن اطاق نگریستم، گفت: «در خانه چه می‌بینی؟»
گفتم: جامه‌ای افتاده است.
گفت: درست نگاه کن.
با دقّت نگاه کردم و حقیقت را دریافتم، گفتم: «مردی در حال سجده است.»
گفت: آیا این مرد را می‌شناسی؟
گفتم: نه.
گفت: این مرد مولای توست.
گفتم: مولای من کیست؟
گفت: خود را به نادانی می‌زنی؟
گفتم: نه ولی من مولایی برای خود نمی‌شناسم.
گفت: این مرد؛ ابوالحسن، موسی بن جعفر(ع) است، من شب و روز او را تحت نظر دارم، او را غیر از این حال سجده که دیدی ندیده‌ام، او نماز صبح را در اوّل وقتش می‌خواند سپس بعد از نماز تا طلوع خورشید مشغول تعقیب است، سپس به سجده می‌رود و همچنان تا ظهر در سجده است و به غلامی سفارش کرده که لحظه‌ی ظهر را به او خبر دهد، او به محض این که از جانب غلام با خبر می‌شود که ظهر شده از سجده برمی‌خیزد، بی آن که وضو بگیرد مشغول نماز ظهر می‌شود، من از خواندن نماز بدون تجدید وضو می‌فهمم که او در سجده به خواب نرفته و چُرت نزده است. او به همین ترتیب مشغول عبادت است تا از نماز عصر فارغ می‌شود، پس از نماز عصر به سجده می‌رود و همواره در سجده است تا خورشید غروب کند، برمی‌خیزد و نماز مغرب را می‌خواند بی آن که برای قضای حاجت برود و همچنان مشغول نماز و تعقیب نماز است تا نماز عشا را می‌خواند و بعد از نماز عشا، غذای اندکی که برایش آورده می‌شود، می‌خورد سپس تجدید وضو می‌کند، آنگاه برمی‌خیزد و در دل شب مشغول نماز است تا اوّل اذان صبح فرا رسد، من نمی‌دانم! {که در این بین قضای حاجت می‌کند؟!} همین که غلام می‌گوید: سپیده دمیده شد، برمی‌خیزد و نماز صبح را به جا می‌آورد، این روش از حدود یک سال تا کنون که او را به من سپرده‌اند. برنامه شبانه روزی اوست.[5]
 

3- امام در زندان فضل بن یحیی

 
هنگامی که امام کاظم در زندان فضل بن ربیع بود، هارون در ضمن نامه‌ای از فضل خواست تا آن حضرت را بکشد، او از اقدام به چنین جنایتی خودداری کرد، هارون در نامه‌ای به او نوشت که امام را به فضل بن یحیی برمکی تحویل دهد.
طبق این فرمان فضل بن یحیی امام را از فضل بن ربیع تحویل گرفت و به خانه‌اش برد و در اطاقی او را تحت نظر نگه اشت، آن حضرت روزها روزه می‌گرفت و همواره به عبادت و مناجات با خدا اشتغال داشت، فضل بن یحیی تحت تأثیر عظمت معنوی امام قرار گرفت و به آن حضرت احترام می‌کرد.
خبر احترام فضل بن یحیی از امام کاظم(ع) به هارون رسید، او خشمگین شد و برای فضل بن یحیی نامه‌ای نوشت و او را از احترام به امام کاظم(ع) نهی کرد و از او خواست که امام را به قتل رساند ولی او مرتکب چنین جنایتی نشد.
از سوی دیگر هارون، خادم مخصوصش به نام «مسرور» را طلبید و به او نامه‌ای داد و گفت: این نامه را به «عباس بن محمّد» (رئیس دژخیمان سپاه) برسان و به او دستور بده تا آنچه را در نامه نوشته شده اجرا کند و نامه‌ی دیگری به مسرور داد و گفت: «این نامه را نیز به دست «سندی بن شاهک» (یکی از دژخیمان بی رحم) برسان و به او دستور بده تا از «عبّاس بن محمّد» اطلاعت کند.
مسرور خادم، به بغداد آمد و به خانه‌ی فضل یحیی رفت  و امام کاظم(ع) را در آنجا در آسایش دید، همان لحظه نزد عبّاس بن محمّد و سندی بن شاهک رفت و نامه‌های هارون را به آنها داد.
عباس پس از خواندن نامه، فضل بن یحیی را احضار کرد و به سندی بن شاهک دستور داد تا بدن فضل را برهنه کند و صد تازیانه به او بزند، سندی این دستور را اجرا نمود. از آن پس امام را به زندان سندی بن شاهک منتقل کردند.[6]
 

تفاوت بین فضل و یحیی (پسر و پدر)

 
از حوادث تکان دهنده که بیانگر مظلومیّت شدید امام کاظم و ظلم و جنایت هولناک هارون و وزیرش یحیی برمکی می‌باشد، حادثه‌ی تلخ زیر است که نظر شما را به آن جلب می‌کنم:
روزی هارون در مجلس خود که پر از جمعیّت بود، خطاب به حاضران گفت: «ای مردم! فضل بن یحیی (در مورد کشتن موسی بن جعفر) از من نافرمانی کرده او را لعنت کنید.» حاضران آن چنان او را لعنت کردند که آن خانه از صدای آنها لرزید.
یحیی بن خالد برمکی، پدر فضل از جریان آگاه شد، سوار بر مرکب شده و خود را از درِ خصوصی قصر هارون به هارون رسانید و هارون قبلاً به ورود او آگاهی نداشت، آنگاه یحیی به هارون گفت: «ای امیر مؤمنان! به من توجّه کنید.»
هارون مضطربانه گوش فرا داد، یحیی گفت: «پسرم فضل جوان (ناپخته) است، من به جای او فرمان تو را اجرا می‌کنم.»
هارون شادمان شد و به حاضران رو کرد و گفت: «فضل در موضوعی از من نافرمانی کرد او را لعنت کردم، اکنون توبه کرده و به اطاعت فرمان من تن داده، اینک او را دوست بدارید.»
حاضران گفتند: «ما با کسی که با شما دوست است، دوست هستیم و با دشمنان تو دشمن می‌باشیم، اکنون فضل را دوست داریم.»
یحیی با سرعت به بغداد رفت و با دسیسه‌های مختلف، سندی بن شاهک را واداشت که امام کاظم(ع) را در زندان مسموم کرده و به قتل برساند.[7]
اُفّ بر تو ای یحیی برمکی، که به خاطر زر و زیور دنیا، پسر جوانمردت را ناپخته خواندی و برخلاف همه‌ی اصول انسانیّت، به ناجوانمردانه‌ترین کار دست زدی و زندگی چند روزه‌ی دنیا تو را فریفت و پس از چند صباحی چنگال مرگ، گلویت را فشرد و تو را به دوزخ نزد طاغوت‌های جنایتکار انداخت.
 

خودآزمایی

 
1- امام کاظم(ع) چند سال در زندان‌های هارون بود؟
2- چرا عیسی بن جعفر  برای هارون نامه نوشت و از او خواست که موسی بن جعفر(ع) را تحویل بگیرد؟
3- به چه دلیل هارون از فضل بن یحیی خشمگین شد و دستور داد او را تازیانه بزنند؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
.[1] الائمّة الاثنی عشر (هاشم معروف)، ص 338.
.[2] نظر به این که مطابق تاریخ، امام کاظم(ع) در سال179 ه.ق دستگیر شد، و در سال183 به شهادت رسید، نتیجه می‌گیریم که آن حضرت، چهار سال در زندان بوده است.
[3]. ترجمه‌ی ارشاد مفید، ج2، ص231 و232.
[4]. همان مدرک و بحار، ج48،ص233.
[5]. انوار البهیّة، ص294.
[6]. اقتباس و تلخیص از ترجمه‌ی ارشاد مفید، ج2، ص231-234.
[7]. اقتباس از انوار البهیّة، ص305 و306.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: