مولیالمتّقین(ع) روزهداران واقعی را اینگونه معرّفی میفرمایند:
«غَضُّوا أبْصارَهُمْ عَمّا حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِمْ»؛
اینان نه تنها شکم خود را از خوردنیها و نوشیدنیها باز داشتهاند، بلکه چشمان خود را هم از هرچه که خدا بر آنها حرام کرده پوشاندهاند. نگاه میکنند امّا نگاهشان همراه با امساک از محرّمات است. بیپروای در نگاه نیستند. همانطور که انسان روزهدار در ماه رمضان بیپروا نیست؛ بلکه در حال امساک است؛ منتها برای مدّت یک ماه آنها که واقعاً روزه دارند در تمام عمرشان در حال امساکند.
«غَضُّوا أبْصارَهُمْ عَمّا حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِمْ»؛
چشمهای خود را از هرچه که خداوند تحریم کرده است بستهاند.
«وَ وَقَفُوا أسْماعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النّافِعِ لَهُمْ»؛
گوشهای خود را وقف بر شنیدن علمی کردهاند که نافع به حالشان باشد.
آری! گوشهایشان گذرگاه است امّا برای هر رهگذر فاسد از صداها و سخنان زیانبخش هلاکتبار بلکه برای علوم حیاتبخش و سخنان سعادتبار.
«صَبَرُوا أيّاماً قَصِيرَةً أعْقَبَتْهُمْ راحَةً طَوِيلَةً تِجارَةٌ مُرْبِحَةٌ»؛[1]
فهمیدند دنیا ایّام زودگذر است و به همین زودی به پایان میرسد از این رو صبر کردند. پا روی شهواتشان نهادند و سختیها را تحمّل کردند. ایّام ماه رمضان عجله داشتیم که تمام شود، حساب روزهایش را داشتیم؛ با شتابزدگی آنها را میشمردیم. امّا آنان که هفتاد – هشتاد سال است روزه دارند، میگویند هنوز وقت افطار نیست تا وقتی که جان در بدن دارم روزه دارم. برای ما یک ماه زیاد بود و طولانی بهنظر میآمد ولی برای آنها تمام عمر هم کم است و زودگذر است.
«صَبَرُوا أيّاماً قَصِيرَةً أعْقَبَتْهُمْ راحَةً طَوِيلَةً تِجارَةٌ مُرْبِحَةٌ»؛
روزهای کوتاهی را صبر میکنند چراکه به دنبال این ایّام زودگذر، یک زندگی خوش دائمی خواهد آمد. آنها بیدارند و واقعبین و آخرینند. انسان واقعبین و آخربین مبارک بندهای است. معاملهی سودبخشی انجام دادهاند. شهوات زودگذری را ترک کردهاند و رضوان منالله اکبر را به دست آوردهاند و لذا وقتی آن بندهی بیدار خدا شمشیر بر فرق مبارکش رسید فرمود:
«فُزتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة»؛
به خدای کعبه قسم رستگار شدم.
آن لحظهی افطار از روزهی شصت و سه سالهاش بود که فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقاءِ الْمَلِکِ الْجَبّار.
«عَظُمَ الْخالِقُ فِى أنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى أعْيُنِهِمْ»؛
اینان مردمی هستند که خدا در قلبشان بزرگ آمده، مادون او، در چشمان کوچک شمرده شده است.
«أرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أنْفُسَهُمْ مِنْهَا»؛[2]
دنیا به سراغشان آمده و جلوهگریها کرده، ولی آنها روی خوش به او نشان نداده و از او رو برگردانیدهاند. دنیا خواست آنها را اسیر دام و کمند خود گرداند و با نشاندادن جمال پول و زن و مقام و شهرت و... گردنشان را به چنبر خود درآورد امّا آنها با تحمّل رنج، پا روی شهوات نفسانی نهاده فداکاری کردند و خود را از چنگال او رهانیدند.
میزان بهرهبرداری از روزهداری
این صفات را امام متّقین علی(ع) برای روزهداران واقعی بیان فرمودند؛ حالا ما چه مقدار از روزهداری به این کیفیّت بهره بردهایم، نمیدانیم! آیا تقوا که هدف از روزهداری بوده حاصل شده و به دنبال تقوا، کرامت روحی که لازمهی تقواست در جان ما بهوجود آمده است یا خیر! اگر بهوجود آمده باشد، باید در باطن خویش احساس کنیم که از گناه و از هر کار زشتی متنفّر شدهایم چرا که ما در ماه مبارک رمضان به دامن قرآن افتاده و رخسار زیبای خالق را در صفحهی آیینهی قرآن مشاهده کرده و دل از هرچه که نامرضیّ اوست کندهایم.
موانع فهم قرآن
قرآن در حدّ خود نور است و روشنگر است ولی ما موانع فهم در زندگی زیاد داریم که نمیگذارد ما به داخل قرآن راه پیدا کنیم و خوب بفهمیم.
از جمله موانع فهم، دقّت در کلمات است که بیش از حدّ لازم دقّت میکنیم که حروف را از مخارج ادا کنیم، اگر ادا نشود دوباره برمیگردیم و تکرار میکنیم تا حرف از مخرجش ادا کنیم، اگر ادا نشود دوباره برمیگردیم و تکرار میکنیم تا حرف از مخرجش ادا شود، این خود گرفتاری است که برای خیلیها پیش میآید و گرفتار الفاظ میشوند و از تدبّر در معانی باز میمانند. البتّه صحیح ادا شدن الفاظ لازم است امّا نه آن گونه که انسان را مشغول کند و او را از توجّه به معانی آیات قرآن باز دارد.
یکی دیگر از موانع، صفات زشت است که وقتی در جان انسان پیدا شد، آیینهی قلب را سیاه میکند و مسلّم است که جمال قرآن در آیینهی قلب سیاه آدم منعکس نمیشود. امام صادق(ع) به هنگام شروع تلاوت قرآن این دعا را داشت:
«اَللّهُمَّ لا تَطْبَعْ عِندَ قَرائَتِی عَلی سَمْعی وَ لا تَجْعَل عَلی بَصَری غِشاوَةً»؛
خدایا! چنانم کن که هنگام تلاوت قرآن مُهر به گوشم نخورد و پرده مقابل چشمم نیفتد که هم بتوانم ببینم و هم بتوانم بشنوم.
میفرمود:
«اِقْرَءِ الْقُرآنَ ما نَهاکَ»؛
هر وقت دیدی تلاوت قرآن تو را از کارهای بد باز میدارد، بفهم که قرآن میخوانی و اگر دیدی قرآن میخوانی و در عین حال اعمال بد نیز مرتکب میشوی، پس بدان که در واقع قرآن نمیخوانی.
«فَأِذا لَم یَنهَک فَلَسْتَ تَقْرَءُ»؛
وقتی تلاوت قرآن تو را از کارهای زشت باز نمیدارد – در عین این که قرآن میخوانی؛ دروغ میگویی؛ غیبت میکنی؛ تهمت میزنی و... – پس بدان که تو قرآن نمیخوانی.
«ما آمَنَ بِالقُرآنِ مَنِ اسْتَحَلَّ مَحارِمَه»؛
کسی که حرامهای قرآن را بیپروا انجام میدهد، در واقع به قرآن ایمان نیاورده است.
پناه به خدا میبریم از اینکه موقع ارتحال از این عالم معلوم شود که ایمان به قرآن نداشتهایم. لذا رسول خدا(ص) فرموده است:
«سَیَجِیءُ مِنْ بَعْدِی أقْوامٌ»؛
بعد از من در میان امّتم گروههایی پیدا میشوند که:
«یُرَجِّعُونَ الْقُرْآنَ تَرْجِیعَ الْغِناءِ»؛
قرآن را به گونهی آهنگ غنا و آوازهخوانی میخوانند.
چنین کسانی قرآن را از چنبرهی گردنشان بالا نمیرود، در همان گلویشان میچرخد و به مغزشان نمیرسد، به فکر و عقل و قلبشان راه نمییابد.
«قُلُوبُهُمْ مَقْلُوبَةٌ»؛
اینان قلبهایشان وارونه شده است؛ مانند کاسهی وارونه که هرچه در آن هست میریزد و چیزی درونش نمیماند، اینها نیز از قرآن چیزی در کاسهی قلبشان باقی نمانده است.
«وَ قُلُوبُ مَنْ یُعْجِبُهُ شَأْنُهُمْ»؛[3]
حتّی قلوب آن کسانی که کار اینها را میپسندند نیز وارونه شده است.
زیرا قرآن به قلب و مغز آنان نیز نرسیده است و سیرشان رو به پایین است. تمام همّشان این است که صدای خوب و آهنگ خوش از حنجرهها بیرون آید و در گوشها وارد شود، دیگر کاری به حقایق آن که مربوط به فکر و عقل و قلب و تحقّق در مرحلهی عمل است ندارند. در صورتی که تمام ظواهر اعمال مربوط به قرآن از تلاوت و حفظ و تفسیر و ... مقدّمه است برای تدبّر در مفاهیم آن کتاب آسمانی و تحقّق بخشیدن به حقایق آن در مرحلهی اخلاق و عمل. در واقع همهی ابعاد و نواحی وجود انسان باید با قرآن در تماس باشد. چشمش خطّ قرآن را ببیند؛ زبانش الفاظ قرآن را تلفّظ کند؛ گوشش صدای تلاوت قرآن را بشنود؛ حتّی با حال وضو بدنش با قرآن مساس[4] پیدا کند و سرانجام فکر و عقل و قلبش از معارف عالیّهی قرآن قوت و غذای مخصوص خود را بگیرد.
خودآزمایی
1- حضرت علی(ع) روزهداران واقعی را چگونه معرّفی میفرمایند؟
2- موانع فهم قرآن را نام ببرید.
3- هدف از روزهداری چیست؟
پینوشتها
[1]- نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۱۹۳.
[2]- نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۱۹۳.
[3]- کافی، جلد ۲، صفحهی ۶۱۴.
[4]- مساس: مس کردن، دست مالیدن.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی