در صفات مؤمن فرمودهاند:
«اَلْمُؤمِنُ یَجْلِسُ لِیَعْلَم»؛
انسان مؤمن در مجلسی مینشیند که از آن علمی به دست آورد.
«وَ یُنصِتُ لِیَسْلَم»؛
و سکوت میکند تا از مفاسد سخن سالم بماند.
«وَ لا يَعْمَلُ شَيْئاً مِنَ الْحَقِّ رِياءً وَ لا يَتْرُكُهُ حَياءً»؛
هیچ کار حقّی را ریاکارانه انجام نمیدهد و به خاطر شرم و حیا ترک نمیکند.
در میان جوانها ممکن است کسی باشد که مثلاً نماز واجب خود را نخوانده که مبادا دیگران مسخرهاش کنند یا جُنُب شده، از اینکه برای غسل به حمّام برود از والدینش خجالت بکشد، در حالی که انسان مؤمن نه عملی را از روی ریا انجام میدهد و نه واجبی را از روی حیا ترک میکند، برای احکام و اوامر الهی ارزش قائل میشود.
«لا یَتْرُکُهُ حَیاءً وَ لا یَعْمَلُهُ رِیاءً»؛
چشم امیدمان به مولایمان امام سیّدالشهداء(ع)
از جمله صفات مؤمنان و عبادالرّحمن که در قرآن آمده است:
«وَالَّذِينَ إذا أنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَواماً»؛[1]
به هنگام انفاق مال نه اسراف میکنند و نه سختگیری. بلکه میان این دو، حدّ اعتدال را رعایت میکنند.
بعضی افراد، مثلاً شب عید فطر که میشود سختگیری میکنند که اگر میهمان داشته باشیم زکات فطرهی میهمان به گردن ما میافتد، دنبال این هستند که فطرهی کمتری بدهند. امّا همانها در یک ولیمهی عروسی پانصد نفر را دعوت میکنند با چه خرجهای مسرفانهای که سبب حیرت میشود. آنجا که مسئلهی هوای نفس است، دست و دل باز میشوند امّا آنجا که مسئلهی خدا و آخرت است سختگیر میشوند و متّه به خشخاش میگذارند. در صورتی که یکدرهم در راه خدا که مخلصانه انفاق شود، درجات عظیم بهشتی به دنبال میآورد.
حاصل اینکه ما با اتّکال به این اعمال ناقص آلودهای که داریم، ممکن نیست امید نجات و سعادت در روز جزا داشته باشیم؛ بلکه تنها چشم امید ما به کف پر از لطف و عنایت مولا و آقای عزیزمان امام سیّدالشهدا حسین(ع) دوخته است و محبّت آن عزیز خدا را در عمق جان خویش احساس میکنیم و به همین سرمایه دلخوشیم و از خدای منّان میخواهیم این سرمایه را در هر دو سرا از ما نگیرد؛ آمین ربّالعالمین.
مرحوم آیتالله شیخ جعفر شوشتری(رضوانالله علیه) در اوّل کتاب «خصائصالحسین» خود میگوید: من به محاسبهی اعمال خودم نشستم و یکیک آنها را مورد بررسی قرار دادم و دیدم هیچ کدام از آنها از نظر نقصی که دارد قابل عرضه به پیشگاه خدا نیست. تا رسیدم به حبّ حسین(ع)؛ آن را خالی از خدشه دیدم و دل به همان بستم و آن را مایهی نجات خود دانستم.
ما هم به راستی این گوهر را تنها محصول و دستاورد عمر خود میدانیم و اِنشاءالله آن را همراه خود به عالم آخرت میبریم و در پرتو نور آن، در موقف حساب میایستیم و همان را به پیشگاه حقّ عرضه میداریم.
بهرهی هر کس به قدر معرفتش
اگر سلطان یک کشوری خوان کرم بگستراند و از همهی افراد ملّت دعوت کند که در مهمانسرا و کنار سفرهی او حاضر شوند، طبیعی است که افراد و طبقات مختلف مردم با انگیزههای گوناگون کنار سفرهی سلطان مینشینند. گروهی شکمخوارهاند و همّی جز خوردن الوان غذاها – که در سفرهی شاه هست و جای دیگر پیدا نمیشود – ندارند! گروه دیگر، توجّه زیادی به غذاها ندارند و چه بسا نظیر آن و یا بهتر از آن را در سفرهی خود داشته باشند، آنها علاقهمند به تشخّصات و تعیّنات دنیایی هستند؛ جاه طلبند و مقام دوستند و از این که مدعُوّ به دعوت سلطان شدهاند و کنار سفرهی شاه نشستهاند، به خود میبالند و به دیگران فخرفروشی میکنند.
امّا گروه سوّم، منزلت عالیتری دارند، آنها نه شکمخوارهاند که تنها برای خوردن اطمعه و اشربهی فراوان به خانهی سلطان رفته باشند و نه جاهطلبند که اجابت دعوت سلطان را، وسیلهای برای کسب تعیّن و تشخّص اجتماعی خود قرار داده باشند، بلکه آنها صرفاً خودِ سلطان را دوست دارند و به او عشق میورزند و جز زیارت شخص سلطان و تماشای جمال و جلال او هدف و مقصد دیگری ندارند و بدیهی است که قرب منزلت این گروه در نزد سلطان با آن دو گروه پیشین تفاوت بسیار دارد! حال، دارالضّیافهی حضرت ملکالملوک سلطان السلاطین ربّالعالمین نیز چنین است و شرکت کنندگان در این مهمانسرا، طبقات مختلف بندگان دارای انگیزههای گوناگون میباشند. گروهی برای رسیدن به منافع مادّی از زن و فرزند و خانه و ماشین و کسب و کار با رونق پر درآمد و... با خدا ارتباط عبادی برقرار میکنند و به اذکار و اوراد و ختم قرآن میپردازند. گروه دیگری اعتنا به اینگونه مطالب ندارند، آنها طلب بهشت و حور و قصور در عالم آخرتند. امّا گروه سوّم از این مراحل گذشتهاند و آنها همّت بسیار اعلایی دارند و میگویند دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را؛ آنها جز لقاء و رضوان خدا مطلوبی نمیشناسند!
واقع این که ما نمیفهمیم آنچه را که آنها میفهمند و لذا ما نمیتوانیم دربارهی مُدرَکات آنها سخنی بگوییم و جمال و جلالی را که آنها از حضرت ربّ العالمین ادراک میکنند به فکر و زبان و قلم بیاوریم. ما همین قدر میبینیم که آنها به هنگام سخن گفتن با خالقشان میگویند:
«اِلهی مَنْ ذَاالَّذِی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً وَ مَنْ ذَاالَّذِی اَنِسَ بِقُرْبِکَ فَابْتَغی عَنْکَ حِوَلاً»؛[2]
ای خدا و ای معبود من! کیست آن کس که شیرینی محبّت تو را چشیده باشد و آنگاه غیر تو را جای تو مطلوب خود قرار داده باشد وکیست آن کس که با قرب تو مأنوس شده باشد و آنگاه جدا گشتن از تو را طالب باشد.
«ما اَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ وَ ما اَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِكَ»؛[3]
خدایا چه دلنشین است طعم محبّت تو و چه گوارا است نوشابهی قرب تو.
«وَ فِی مُناجاتِکَ رَوْحِی وَ راحَتِی وَ عِنْدَکَ دَواءُ عِلَّتِی»؛[4]
تنها در مناجات با تو است نشاط روح و آسایش جانم و در نزد تو است داروی بیماریام.
«اِلهِي فَاجْعَلْنا مِنَ الَّذِينَ قَدْ كُشِفَ الْغِطاءُ عَنْ اَبْصارِهِمْ وَ قَرَّتْ بِالنَّظَرِ اِلَى مَحْبُوبِهِم اَعْيُنُهُمْ»؛[5]
خدایا ما را از کسانی قرار ده که پرده از مقابل دیدگانشان کنار رفته و چشمانشان با نگاه به محبوبشان روشن گشته است.
بیگانگی ما از معارف عالی ادعیهی مأثوره
آنچه تأسّفآور است این که این گنجینههای معارف را تحت عنوان مناجات مأثورهی از اهل بیت عصمت(ع) در اختیار ما قرار دادهاند، ولی ما اکثراً جز تلفّظ به الفاظ آنها و بعضاً جز تفهّم و تصوّر مفاهیم آنها بهرهای نمیبریم. ما مناجات خمس عشره و دعای ابوحمزه ثمالی و دعای افتتاح و جوشن کبیر را میخوانیم و شاید بسیاری از فرازهای آنها را هم در حفظ داشته باشیم، ولی در پی درک مقاصد عالیّهی آنها در حدّ توانایی خود نمیباشیم که حدّاقل تصدیق کنیم: این حقایق در عالم است و ادراک کنندگانی هم هستند، اگر چه ما توانایی ادراک آنها را نداریم.
نقل شده: حضرت موسی کلیمالله(ع) که چهل شبانهروز در میقات مشرّف به شرف مناجات و مکالمهی با خدا بوده است، چنان که خدا فرموده است:
«وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَأتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أرْبَعِينَ لَيْلَةً...»؛[6]
در این چهل شبانهروز آن چنان مجذوب جمال حضرت محبوب بود که نه چیزی خورد و نه چیزی آشامید و نه اندکی خوابید!![7] البتّه این مطلب باور کردنش برای ما سنگین است که مگر او بشر نبوده است؟ آری:
«قُلْ إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَی إلَيَّ...»؛[8]
بگو: من هم مثل شما بشرم ولی من ارتباطی خاصّ با عالم ربوبی دارم...
از این نظر حساب من از حساب شما جداست که مجذوب جذبهی دیگری هستم و آن جذبه دربارهی شما تحقّق ندارد.
همچنین نقل شده: وقتی یوسف صدّیق(ع) را در بازار مصر به عنوان برده در معرض فروش گذاشتند؛ اهالی مصر که جمال بی مثال او را دیدند، آن چنان مجذوب او شدند که تا مدّتی مدید بر اثر تماشای جمال او احساس گرسنگی و تشنگی نمیکردند!! نمونهاش را خود قرآن نشان داده که وقتی حضرت یوسف(ع) بدون آگاهی قبلی به محفل زنان مصری – که زلیخا تشکیل داده بود – وارد شد، به فرمودهی قرآن:
«...فَلَمَّا رَأيْنَهُ أكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أيْدِيَهُنَّ...»؛[9]
به محض این که چشم زنها به جمال یوسف افتاد، چنان دگرگون شدند و مجذوب او گشتند که کارد برّنده را به جای این که روی میوه بگذارند، روی دستهای خود گذاشتند و دستهای خود را بریدند و احساس درد نکردند.
خودآزمایی
1- صفات مومن را بیان کنید.
2- مرحوم آیتالله شیخ جعفر شوشتری(رضوانالله علیه)، تنها عملی از خود که آن را خالی از خدشه دید، چه بود؟
3- انگیزههای گوناگون شرکت کنندگان در دارالضّیافهی ربّالعالمین را ذکر کنید.
پینوشتها
[1]- سورهی فرقان، آیهی ۶۷.
[2]- مفاتیحالجنان، مناجات المحبّین از مناجات خمس عشرة.
[3]- مفاتیحالجنان، مناجات العارفین.
[4]- همان، مناجات المریدین.
5]- همان، مناجات العارفین.
6]- سورهی اعراف، آیهی ۱۴۲.
[7]- المراقبات مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی «رض»، صفحه ۲۲۰.
[8]- سوره کهف، آیهی ۱۱۰.
[9]- سورهی یوسف، آیهی ۳۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی